یک بیچاره‌ی است اسم او نصر بن حجاج است، این از آن چیزهایی است که حیرت آور است و فقهای اهل سنّت در کتب فقهی خود حکم شرعی صادر کردند. یعنی نه تنها صحیح مسلم و دیگران گفتند، از نظر تاریخی مسلّم است، از نظر فقهی حکم شرعی روی آن رفته است. یک بیچاره‌ای بود اسم او نصر بن حجاج بود، صورت زیبایی داشت. یک روز خلیفه این را در مدینه دید، گفت: عجب زیبا است، او را بیاورید صد ضربه شلاق بزنید. من می‌خواهم شما در فضای حکومت آن روز بروید که این‌‌قدر عادی بود که می‌گفتند خلیفه گفته است. می‌گفت: برای چه؟ من چه کار کردم؟ گفت: بلند بایست، نه هنوز زیبا است. یک صد ضربه شلاق دیگر بزنید. برای زنا صد ضربه شلاق می‌زنند. دویست تا، خوب این زخمی شد و او را بلند کردند گفت: نه هنوز زیبا است، سر او را بتراشید، موهای او را تراشیدند، صد ضربه‌ی دیگر شلاق بزن، دوباره صد ضربه‌ی شلاق دیگر، چهارصد ضربه شلاق به این بنده‌ی خدا که زیبا است. گفت: من کاری نکردم، گفت: چشم خود را چه کار بکنم، خدا این‌طور کرده است، آرایش که نکردم. موهای خود را که یک طور خاص درست نکردم، لباس خاص که نپوشیدم، دنبال ناموس مردم رفتم؟ صحابه‌ی پیغمبر است، آقایان بسیار صحابه را قبول دارند. این‌ها یک محذوری دارند، نتوانست اصل قضیه را انکار بکنند. چون صحابه را قبول دارند. اگر صحابه نبود، می‌گفتند: مثلاً فتنه‌گری کرده است، زیبا بوده است رفته سر کوچه ایستاده است ناموس مردم را دید زده است، نمی‌شود صحابه است. نمی‌توانند انکار بکنند. چهارصد ضربه شلاق زد، بعد او را به جرم زیبایی به بصره تبعید کرد.

خوب شما ببینید در این حکومت می‌توانید بیایید بگویید شما دختر پیامبر را کشتید؟! اصلاً فضا نیست لذا مستشرقینی که گفتند: تا زمان مرگ عثمان جامعه‌ی اسلامی یک دست بودند درست گفتند، ظاهراً واقعاً یک دست بود. یعنی چه؟ یعنی این‌که اصلاً کسی بروز خلاف نمی‌توانست بدهد