«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«إِلَهِی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

توصیف ویژگی‌های اخلاقی خلیفه‌ی دوم در خطبه‌ی شقشقیه

با توجّه به این‌که بحث ما ادامه‌ی مباحث گذشته است و امروز در آستانه‌ی روز نه دی هم هستیم که الحمدلله رب العالمین کمر بعضی از دشمنان شکسته شد و البتّه «ظَهَرَتْ (فیهم در منبع یافت نشد) حَسِیکَهُ النِّفَاقِ»[۴] به تعبیر زهرای اطهر سلام الله علیها حسیکه‌ی نفاق هم بیرون زده است، بعضی از آن‌ها امروز سر کار هستند. بعضی از به ظاهر معتدلین آن‌ها هم که آن حرکات را افراطی می‌دانند. یک آقایی که این سالیان اخیر شوت‌های چرخشی متعدّد زده است و ما هم معمولاً به جهاتی به او نمی‌پردازیم، منتها چون دیدیم که مسئول آن جایی که قرار بود هوا را آلوده نکند، مجالس معنوی اهل بیت را هم دارند آلوده می‌کنند و در مجلس آن‌ها ایشان رفته است و از ایمان خلیفه‌ی دوم و این‌که امیر المؤمنین علیه السّلام از خادمان ایشان بوده است وصف کرده است. ما هم به مناسبت به خطبه‌ی شقشقیه رسیده بودیم، چند جلسه‌ای است که در محضر خلیفه‌ی دوم هستیم. احتمالاً امروز جلسه‌ی آخر باشد حالا شاید هم ادامه دادیم.

به مناسبت دو تا موضوع را از عبارات امیر المؤمنین صلوات الله علیه مطرح کردیم. حضرت فرمودند: وقتی نوبت به خلیفه‌ی دوم رسید «َیَغْلُظُ کَلْمُهَا وَ یَخْشُنُ مَسُّهَا»[۵] با غلظت و تندی و خشونت سخن می‌گفت و کتک هم خوب می‌زد. خلاصه خشونت او هم لمس می‌شد، مس می‌شد. «وَ یَکْثُرُ الْعِثَارُ فِیهَا» پر خطا بود. «وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا» مدام هم عذرخواهی می‌کرد. خدا نیاورد آن‌جایی را که ابو الحسن نباشد، به داد من برسد.

ما یک جلسه از خشونت ایشان گفتیم، یک جلسه از فقه ایشان، امروز هم می‌خواهم دیدگاه ایشان را… چون به تعبیری امروز روز وفات حضرت معصومه سلام الله علیها است و نماد زن ایده‌آل اسلام است، بگوییم که ایشان راجع به خانم‌ها چگونه فکر می‌کردند. بحث جلسه‌ی گذشته یک تتمّه‌ای دارد، در دو خط عرض می‌کنم اگر بخواهم وارد آن بشوم طولانی می‌شود. عرض کردیم ایشان در فقه خود در طهارت سنگ استنجاء را توسعه داده بود. وقتی بول می‌کرد، موضع بول را به دیوار می‌کشید یا سنگ می‌سابید. من بعدها دیدم که این توسعه پیدا کرده است، در فقه بعضی از برادران غیر شیعه هم وارد شده است. حتّی اخیراً یکی از دوستان پاکستانی می‌گفت: در پاکستان برای آموزش استبراء ما فکر کردیم مثلاً دارند سمباده می‌زنند چه کار می‌کنند… این را که دارم عرض می‌کنم انیمشین آموزشی ساخته شده است، شوخی نمی‌کنم که خلاصه موضع بول را به سنگ می‌کشند. ایشان از این موارد فراوان دارد. بالاخره این‌ها امروز در جهان نماد اسلام هستند. خلاصه خنده‌ی تلخ من خیلی… بنای ما بر خندیدن نیست، جهان امروز این را نماد اسلام می‌داند.

نظرات خلیفه‌ی دوم راجع به زنان

 ایشان راجع به خانم‌ها چه نظراتی داشته است و حالا مقایسه‌ای بشود اگر… مقایسه که اصلاً غلط است ولی بالاخره از آن جهت که آدم می‌خواهد بگوید آن فضاهای دیگر هم وجود دارد؛ حالا به زندگی اهل بیت علیهم صلوات الله یا همین کلمات امیر المؤمنین صلوات الله علیه اشاراتی می‌کنم و اوّلاً خدا هم می‌داند این‌ها را که دارم عرض می‌کنم از منابع ما نیست، ثانیاً خیلی از جاهای آن را سانسورمی کنیم. یعنی اگر من می‌خواستم به جذّابیّت منبر توجّه بکنم، دیگر نمی‌شد در پایان جلسه روضه بخوانیم. بنای ما بر این است که شخصیت ایشان را معرّفی بکنیم. آن کسانی که به دنبال آن آقا هستند، اگر اهل فکر هستند بروند این‌ها را هم ببینند. چون آن آقا با دختر خود خیلی عکس می‌گذارد و خیلی دختر باز است به قول معروف از این‌ جهت که دختر خود را دوست دارد و حرف‌های جالبی می‌زند.

اجتهاد در برابر نص خلیفه‌ی دوم

از افاضات خلیفه‌ی دوم این است که «إنَّ النِّساءَ شَیاطینٌ خُلِقنَ لَنا»[۶] زنان شیطان‌هایی هستند که برای ما خلق شدند. «نَعوذُ باللهِ مِن شَرّّ الشَّیاطینِ» این هم شعر او است. اصلاً خلقت آن‌ها شر است. این یک نگاه است. این را بگویم که ما هم در بین فلاسفه‌ی خود این‌طور داریم  و اتّفاقاً خطر آن‌جا است که انسان شیعه‌ی امیر المؤمنین علیه السّلام باشد، در قول، در عمل شیعه‌ی خلیفه‌ی دوم باشد. این را هم خدمت شما بگویم. این آقایی که گفته است سال ۸۸ افراط بود. پدر او موارد زیادی اجتهاد در برابر نص می‌کرد. یعنی کاری که خلیفه‌ی دوم می‌کرد. من به یاد دارم آن ۱۷ اسفندی که ایشان از ریاست خبرگان جا به جا شد، یک عدّه‌ای به من گفتند: امروز الحمدلله مثل این‌که حال شما خوب است. گفتم: بله. گفتند: چرا؟ گفتم: ما با کسی دعوا بر سر مثلاً چهره و میزان محاسن و این‌ها دعوا نداریم؛ اگر ما با کسی اختلاف نظر داریم به جهت این است که به ایشان می‌گویند: دوستی دختر و پسر چگونه است؟ شما باید بگویید: منظور تو چیست؟ نظر من را به عنوان یک مجتهد می‌پرسی یا به عنوان یک کسی دیگر که مثلاً بقّال است، لباس زیر فروش است به چه عنوان می‌پرسی؟ اگر به عنوان… طرف ۱۰، ۱۵ متر پارچه به سر خود بسته است. سر او که درد نمی‌کرده است. وقتی که سؤال می‌پرسند، نظر اسلام را می‌پرسند. ایشان می‌گوید: مشکلی ندارد اگر کار خواست به جاهای باریک بکشد، به پدر و مادرهای آن‌ها خبر بدهند. بعد گفتند فلانی ۲۰۰۵!

علّت اختلاف تشیّع با خلیفه‌ی دوم

ما با میزان محاسن طرف کار نداریم که مثلاً یا چشم او تنگ است یا گرد است یا عسلی است. کما این‌که جلسه‌ی پیش عرض کردیم اختلاف ما هم با خلیفه‌ی دوم بر سر قدّ او و چهره‌ی او براق بودن چشم‌های او که نیست. با رفتار او مشکل داریم، اختلاف نظر ما بر سر رفتار است. دعوا نداریم که بخواهیم به کسی فحش بدهیم. ما فحش نمی‌دهیم. اجتهاد در برابر نص، اجتهاد در برابر احکام الهی، من نظر خود را بخواهم بدهم. یک حنیفی مصری می‌گوید: پیغمبر مجتهدان به رأی، خلیفه‌ی دوم است. این اشکال دارد. حالا چه ایشان انجام بدهد یا یک کسی که اسم او ظاهراً شیعه باشد، این کار را انجام بدهد. این خطرناک است و الّا ما در بین فلاسفه‌ی خود هم داریم… در مجموع من با مخالفان فلسفه موافق نیستم و با موافقان فلسفه بیشتر موافق هستم. ولی ما هم داریم حاجی سبزواری می‌گوید: می‌‌خواهم بگویم این‌ها خطرناک است. ما باید بدانیم دین خود را از کجا بگیریم- که مثلاً زن حیوانی است که موهای او بلند است و فکر او کوتاه است. اگر کسی از این جهت به بعضی‌ها از اهل فلسفه گیر بدهد، غلط نگفته است که دین خود را از کجا گرفتید؟ آیا امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده است: زن حیوان است با موی دراز و فکر کوتاه است یا خلیفه‌ی دوم؟ شما تکلیف خود را روشن بکنید. اسم که فقط مهم نیست. این روزها همه زرنگ‌ها از نظر خودشان دوگانه سوز هستند. پلاک آن‌ها زوج و فرد است، این دولت بیاید یک طور هستند. آن دولت هم بیاید یک طور. آدم باید تکلیف خود را روشن بکند.

مثلاً از فرمایشات معظّم له این بود: زن‌ها را لخت نگه بدارید تا جرأت نکنند، از خانه خارج بشوند. قابل توجّه این عزیزان. من واقعاً تعجّب می‌کنم. خیلی تعجّب انگیز است کسانی که یک عمر است راجع به زنان حرف می‌زنند و ادّعا دارند این‌ها در خانه‌ی خود کسی را می‌آورند دعوت می‌کنند، از ایمان خلیفه‌ی دوم و ملاکات ایمان از نظر خلیفه‌ی دوم صحبت می‌کند یا للعجب ما هم گروه فشار هستیم. در صحیفه‌ی ایشان که کلمات ایشان را جمع کردند این‌ها است. «لَا تُسْکِنُوا نِسَاءَکُمْ الْغُرَفَ»[۷] زن‌ها را در اتاق‌های درست و حسابی قرار نفرستید. «وَ لَا تُعَلِمُوهُنَّ الْکِتَابَهَ» به آن‌ها سواد یاد ندهید، پرو می‌شوند. «وعَدوِّدُوهُنَّ لا» همیشه به آن‌ها لا بگویید. برج زهرمار باشید. «فأنَ نَعَم تُجَرِّئُهُنَّ» بله بگویید پرو می‌شوند. آن‌ها را لخت نگه بدارید، نتوانند از خانه خارج بشوند. خوب لخت باشد نمی‌تواند از خانه خارج بشود. جز خانم‌های مریض کسی حق ندارد حمام برود، کبره ببندند.

بعد از پیغمبر هم این روایت را نقل می‌کند، خیلی جالب است. بالاخره روایت را هم باید دید چه کسی نقل می‌کند. خود حضرت ایشان روایت را از پیغمبر نقل کرده است. دیگر حالا «العهده علی الرّاوی» است، راوی باید به عهده بگیرد. این را امیر المؤمنین علیه السّلام که نفرموده است، «مَنْ کانَت تُؤْمِنُ بِاللَّهِ‏ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ»[۸] اگر زنی ایمان به خدا و رسول دارد. «مَنْ کانَت» زن. اگر زنی به خدا و رسول ایمان دارد «فلا تَدخُلِ الحَمّامَ» حمام نرود. واقعاً جای تعجّب است که برادران عزیز ما  چطور ایشان را ترویج می‌کنند، ما نمی‌فهمیم. «کانَ یَضرِبُ»[۹] ما در محضر اهل علم نشستیم، ما هم بی‌تربیت هستیم، پرو هستیم در آخر الزّمان است که «یقعد الشّبان علی المنابر» علما نشستند، بچّه‌ها حرف می‌زنند.

دستور خلیفه‌ی دوم به کتک زدن زنان

 «کانَ یَضرِبُ» ماضی استمراری است، یعنی فعل استمراراً انجام بشود. یک بار خانم آمده است و یک چک و یک لگد زده است، حالا می‌گوییم بالاخره اعصاب نداشته است. می‌گوید: «کانَ» فلانی «یَضرِبُ النِّسَاء» کار او چه بود؟ زن‌ها را می‌زد و بعد اصلاً از پیامبر صلوات الله علیه روایت نقل کرده است در چند تا مثلاً در مستدرک علی الصحیحین است. حالا من نمی‌خواهم اسناد را بگویم وقت ما را می‌گیرد و ذهن شما را هم مغشوش می‌کند. در مسند دارمی -خود من دارم- وجود دارد و جاهای دیگر هم است که «لَا یُسْأَلُ الرَّجُلُ فِیمَ یَضْرِبُ امْرَأَتَهُ»[۱۰] مرد زن خود را بزند که اصلاً نباید سؤال بکنی. این‌ها جزء free‌‌‌های ازدواج است، آپشن‌های ازدواج این است که مثلاً عقد کردندلإ می‌توانید بزنید. «لَا یُسْأَلُ الرَّجُلُ» اصلاً از مرد سؤال نمی‌شود. اشعث می‌گوید: من یک شب مهمان خلیفه بودم ما آمدیم بخوابیم یک دفعه دیدیم یک صدایی آمد. صدای جیغ بلند شد. یکی التماس می‌کند، یکی هم دارد می‌زند. ترسیدم گفتم الآن نوبت ما هم می‌شود. چرا خانه‌ی این‌ها شب‌ها این‌طور است؟! آمد پیش من بیاید، گفتم: این گربه لگد کردید، صدای زن می‌آمد؟ گفت: فلانی سه تا توصیه به تو می‌کنم حواس خود را جمع بکنم. گفتم: بفرمایید. گفت: «لا یُسأَلُ الرَّجُلُ فیما یَضرِبُ إمرَأتَهُ»[۱۱] به تو چه ربطی دارد که مرد چرا زن خود را می‌زند. گفت: بله چشم آقا. هر چه شما می‌فرمایید، اصلاً باید بزنی بکشی.

علّت امتناع زنان از ازدواج با خلیفه‌ی دوم

 یا این را ببینید «کان … شَدیدَ الغِلظَهِ»[۱۲] شرح ابن ابی الحدید است. شوخی نیست. طرف حاکم مسلمین شد. خواستگاری هر کسی می‌رفت قبول نمی‌کرد. حتّی دختر خلیفه‌ی اوّل را خواستگاری کرد، خیلی بد بود. مثل الآن چطور است که بعضی از سیاسیّین با بعضی از بزرگان حوزه -که برای بعضی از سیاسیّین بیانه می‌دهند، سینه می‌زنند- ازدواج کردند نوه به نوه. حالا این‌ها برای آن‌ها بودجه مصوّب کردند. بالاخره خلیفه‌ی مسلمین خواستگاری بکنند، هیچ کسی قبول نمی‌کرد. حتّی دختر خلیفه‌ی اوّل. به او گفتند: برای چه قبول نمی‌کنی؟ «لِأنَّهُ یَدخُلُ عَابسًا، وَ یَخرجُ عَابسًا»[۱۳] برج زهر مار است، کأنّه وقتی می‌آید و وقتی می‌رود. عابس است. حالا عبارت این‌جا را هم برای شما می‌خوانم. عبوس است. «کان فظا غلیظ القلب» چقدر طبق سنّت پیغمبر است. «فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»[۱۴] با رحمت الهی با این‌ها نرم بودی اگر «فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ» بودی، اگر خشمگین، قسی القلب، تندخو بودی از اطراف تو پراکنده می‌شدند. خلیفه را ببینید. جناب خلیفه این‌طور است. «کان … شَدیدَ الغِلظَهِ وَ عرِ الجنِابِ خَشِنَ المُلمَسِ دائِمَ العُبوسِ»[۱۵] اصلاً این گره‌ی پیشانی باز نمی‌شد. «کان یَعتِقدُ أنَ ذلکَ هو الَفضیلَهُ» چون این را فضیلت می‌دانست. دو تا است. یک وقت یک نفر عصبانی می‌شود، خوب عذرخواهی می‌کند. یک نفر اصلاً عصبانیّت و خشم را فضیلت می‌داند. «و أنَ خِلافَهُ نَقصٌ». و اگر کسی خمشگین نباشد اصلاً این…

لذا شما در مبانی آقایان دارید چرا امیر المؤمنین علیه السّلام برای خلافت مناسب نیست؟ این اصلاً کلاس ندارد، شأن حکومت ندارد، چون خوش اخلاق است. می‌گفت: می‌دانید برای چه می‌گویند» مزاح. برای این‌که «لِأنّهُ زاحَ عنِ الحَقِّ»[۱۶] چون انسان را از حق دور می‌کند. این اخم‌ها در هم، خمشگین که می‌شد سبیل‌های خود را تاب می‌داد. «کان إذا غَضِبَ فَتَلِ شارِبَهَ وَ نَفَخَ»[۱۷] من نمی‌خواهم بی‌ادبی بکنم این سبیل‌ها را تاب می‌داد «نَفَخَ» هم یعنی حالا… حواس خود را جمع بکنید. این‌که ابهّت اسلام نیست. بعد خمشگین هم می‌شد با این و زن و بچّه‌ی خود این‌طور رفتار می‌کرد. بقیه هم دیگر حواس خود را جمع بکنند. «کان» فلانی «إذا غَضِبَ علی واحِدٍ مِن أهلِهِ لا یَسکُنُ غَضَبُهُ»[۱۸] وقتی عصبانی می‌شد، عصبانیّت او فروکش نمی‌کرد. این‌طور نبود پنج دقیقه بعد، ده دقیقه بعد تا این‌که آنچه باید انجام بدهد. چه کار می‌کرد؟ «حتّی یَعَضَّ یَدَهُ عَضاًّ شًدیداً» تا دست طرف را گاز نمی‌گرفت، این‌قدر فشار نمی‌داد «حتّی یُدمِیَها» تا خون جاری نمی‌شد، رها نمی‌کرد. چه همسران او، گاهی فرزندان او.

مثلاً در مورد پسر او گفتند: «أَخَذَ یَدَهُ فعَضَّها»[۱۹] گفت: بابا بیا این‌جا ببینم. اسم پسر خود را عیسی گذاشتی. آن وقت تو ابو عیسی شدی. عیسی پدر نداشت. حالا چه کسی می‌گوید ابو عیسی یعنی آن عیسی. او برای پانصد سال قبل از پیغمبر است. این همه از علمای اهل سنّت هم داریم ابو عیسی ترمذی، فراوان داریم. گفت: شنیدم اسم پسر خود را عیسی گذاشتی. گفت: بله. گفت: در نتیجه تو ابو عیسی می‌شوی. بی‌تربیت عیسی پدر نداشت. «أَخَذَ یَدَهُ فعَضَّها» دست او را گرفت با دندان خلاصه… یا یک وقت خود او پیش پیغمبر آمد، گفت: «یَا نَبِیَّ اللهِ»[۲۰]:- سیوطی این را نقل کرده است- «قَد صَکَکتُ» فلانی. اسم همسر خود را گفت. «صَکَّهً أُلصِفَت خَدُّها منِها بِالأرضِ» یک طوری ضربه زدم در گوش همسر خود که صورت او به زمین چسبید. حالا الآن باید چه کار بکنم؟ این‌ها غیر از آن‌هایی است که چیزهای دیگر گفتند. خدا می‌داند نمی‌شود بعضی چیزها را گفت. حالا اگر یک وقت دیدم شرایط جلسه اجازه می‌دهد عرض می‌کنم که ایشان در مورد کتک زدن خانم‌ها و میزان دیه‌ی آن‌ها چه گفته است.

بهتان به پیامبر توسّط خلیفه‌ی دوم در مورد کتک زدن زنان

 یا مثلاً گاهی مشاوره هم می‌داده است بالاخره مشاور اعظم بوده است، آقایان برادران عزیز ما می‌گویند که ایشان می‌رفته است گاهی نظرات پیغمبر صلوات الله علیه را هم عوض می‌کرده است مشورت می‌داده است، دو سه جا اشتباهات پیغمبر صلوات الله علیه را گوشزد می‌کرده است. یکی از آن‌ها هم این‌جا است. از علم ایشان بهره‌مند بشویم. «قال رسولُ اللهِ لا تَضرِبُوا إماءَ اللهِ»[۲۱] پیغبمر صلوات الله علیه فرمود: کنیزهای خدا، یعنی زن‌ها را نزنید. شما ببینید چقدر کار سخت بوده است. این خلیفه‌ی مسلمین است، ببینید بت پرست‌ها چه بودند. این‌طور بودند، طور دیگر بودند؟ این‌که چقدر برای آن‌ها عجیب بوده است، این لوس بازی‌ها چیست پیغمبر مثلاً دختر خود را بغل می‌کند، می‌بوسد. این تفکّر این‌طور است. می‌گوید: «قال رسولُ اللهِ لا تَضرِبُوا إماءَ اللهِ» نروید کنیزهای خدا را بزنید. یعنی خانم‌ها را نزنید. حضرت ایشان می‌گوید: «فذَئِرَ النِّساءُ» زن‌ها پرو شدند. «و ساءَت أخلاقُهُنَّ عَلی أزاوجِهِنَّ» دیگر پرو شدند، بد اخلاقی می‌کردند. پیش پیغمبر رفت گفت: «ذَئِرَ النِّساءُ و ساءَت أخلاقُهُنَّ» زن‌ها را پرو کردی، این‌ها بی‌تربیت شدند. الاغ نبودند بی‌تربیت شدند، یعنی نمی‌گذاری کتک بزنیم، تربیت این‌ها خراب شد. مبانی تربیتی آن‌ها است. «مُنذُ نَهَیتَ عن ضَربِهِنِّ» از وقتی نمی‌گذاریم این‌ها را کتک بزنیم، این‌ها بی‌تربیت شدند. عرض کردم عهده بر راوی است. چرا ایشان این روایات را نقل کرده است. «فقال النَّبِیُّ فَاضرِبُوهُنَّ» بزنید آن‌ها را له بکنید، این‌ها را هم ایشان نقل کرده است. «فَضَرَبَ النّاسُ نَسائَهُم تِلکَ اللُیلهَ» آزاد که شد، شروع به زدن کردند. ۷۰ کتک خوزده صبح نزد پیغمبر صلوات الله علیه آمدند. این‌طور روایت کرده است. بار عام دادند. بگیرید…

کلاً شش تا زن در اسلام مرتد شدند، دو تا از آن‌ها همسران معظّم له هستند. وقتی قبل از اسلام می‌خواستند کسی را شکنجه بکنند، خانم‌ها را به دست ایشان می‌دادند. می‌زد می‌زد خسته می‌شد. می‌گفت: «مَعذِرَهٍ إلیکِ»[۲۲] یعنی از تو عذرخواهی می‌کنم. «مَا تَرَکتُکِ إبقاءً علَیَکِ» نمی‌خواهم زنده بمانی رها کردم، مثلاً می‌زد، می‌زد خسته می‌شد «و لَا رَحمَهً لَکِ» دل من برای تو نسوخته است. «ولکِنّی قد أَعیَیتُ» دست من خسته شده است ، یک مقدار صبر بکنی حال من خوب بشود، دوباره تو را می‌زنم. شنید خواهرش اسلام آورده است، در یک روایت است گوش او را گاز گرفت، در یک روایت است سیلی زد، پرده‌ی گوش او پاره شد. در یک روایت است که سر او را شکست. حالا شاید همه‌ی این‌ها با هم باشد. این نسبت به خانم‌هایی بود که آزاد هستند. وای به حال آن بدبختی که کنیز بود.

رفتار خلیفه‌ی دوم نسبت به کنیزان

 می‌گفت: کنیزها سر خود را نپوشانند شلوار هم نپوشند، این‌ها وارد خیابان بشوند چه می‌شود در معرض قرار می‌گیرند. از رفتارهای ایشان این است که نمی‌گذشت کنیزها محجّبه باشند حتّی موقع نماز خواندن. می‌گفت: از ناف تا زانو را بپوشانید کافی است. آن کنیز چه کسی است؟ کنیز ممکن است دختر جوانی باشد که در یک جنگی اسیر شده است، این‌ها را به اسم اسلام نوشتند. این به عنوان این‌که خلیفه‌ی مسلمین دارد می‌گوید وجود دارد. ذیل «ذلِکَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ»[۲۳] فقهای آقایان نوشتند علّت این‌که خلیفه نمی‌گذاشت این‌ها لباس بپوشند، نیمه عریان تردد بکنند این بود که اگر کسی خواست تعرّض بکند به این‌ها تعرّض بکند، این هم از آن حرف‌ها است. بخواهیم ابرو را درست بکنیم، چشم را کور بکنیم. برای این‌که زن‌های حرائر، آزاده‌ها آن‌ها که کنیز نیستند، اذیّت نشوند… خوب جلوی آزاردهنده را بگیر، این معروف است، در روایات ما هم است خانه‌های مدینه کوچک بود، خیلی سختی می‌کشیدند، خانم‌ها برای قضای حاجت باید صبر می‌کردند تا غروب بشود بروند یک گوشه‌ای، چاه و این‌ها که نمی‌توانستند بکنند، فاضلاب و این‌ها باشد. این‌ها آب را مصرف می‌کردند، لذا می‌رفتند یک جایی دروتر در بیابانی جایی، لذا باید صبر می‌کردند غروب بشود. شب بشود هوا تاریک بشود، این خانم‌ها چند نفری می‌رفتند قضای حاجت می‌کردند. یا مثلاً در روایت ما هم است موقع اذان مغرب یا نماز عشا می‌خواستند به مسجد بروند، آیه نازل شد که جلباب بر سر بکنید، یعنی پارچه‌ی سر تاسری برای این‌که در معرض قرار نگیرید، دیده نشوید. از آن طرف هم اگر پیغمبر صلوات الله علیه یا امیر المؤمنین علیه السّلام… این ماجرا را شنیدید، طرف چشم‌چرانی کرد. امیر المؤمنین سلام الله علیها کنار خانه‌ی خدا به طرف سیلی زد. این در منابع ما نقل شد که آمد به همین ایشان (خلیفه‌ی دوم) شکایت کرد، خلیفه‌ی دوم گفت: چشم خدا دید و دست خدا هم زد. هم باید به او بگویی بپوشان، هم بروی جلوی او را که تعرّض می‌کند بگیری.

پایمال کردن حرمت کنیز در حکومت خلیفه‌ی دوم

نه این‌که بنویسند عبارت واقعاً جگر سوز است «کانَ أُناسٌ مِن فُسّاقِ أهلِ المِدینَهِ بِاللِّیلِ حینَ یَختَلِطُ الظَّلامَ»[۲۴] وقتی شب تاریک می‌شد. «یأتُونَ إلی طُرُقِ المِدینَهِ» می‌رفتند در راه‌های مدینه «فیَتَعَرَّضُونَ لِلنِّساءِ» می‌رفتند خانم‌ها را اذیّت می‌کردند. «و کانت مَساکِنُ أهلِ المدینهِ ضَیِّقَهً» خانه‌های مردم مدینه تنگ بود، برای این چیزها جا نداشتند. نه حمام در خانه بود، نه سرویس بهداشتی. «فأذا کان اللِّیلُ خَرَجَ النِّساءُ إلی الطُّرُقِ فیَقضینَ حاجَتَهُنَّ» این‌ها به بیابان می‌رفتند. «فکانَ ألئِکَ الفُسّاقُ یَتبَعُونَ ذلک مِنهُنَّ .. امرأهً» این‌ها به سراغ زن‌ها می‌رفتند. می‌دانستند حساسیت خلیفه این برای زمان خلیفه است- روی غیر کنیزها است. اگر می‌دیدند محجّبه است، می‌گفتند: پس این زن آزاده است. «فَکَفُّوا عَنها» او را رها می‌کردند. «إذا رَأَوُا المَرأًهَ لیس علیها جِلبابٌ» می‌دیدند این زن محجّبه نیست. «قالوا: هذِهِ أمَهٌ» می گفتند: این کنیز است. این کنیز ناموس یک مسلمان است. ممکن است از یک مسلمان باردار باشد. «فَوَثَبوا علیها» به او تجاوز جمعی می‌کردند و ایشان می‌دانست و گاهی می‌خندید. می‌گفت: مردم مدینه چه کارها می‌کنند. وقتی مردم برای مهمانی به خانه‌ی ایشان مهمانی می‌آمدند، وقتی کنیز می‌آمد پذیرایی بکند این‌ها روایات خود آن‌ها است، ببینید چه بوده است که این‌طور نوشتند- مهمان می‌گوید ما می‌نشستیم سایز مواضع بدن این‌ها را می‌دیدیم. می‌گفت: بین سره و رکبه از زانو تا ناف را بپوشانند، کافی است. در خانه‌ی خود نمی‌گذاشت بپوشانند، واقعاً هم جا دارد طرف ۴۰ سال است آزادی زنان بحث می‌کنند، در خانه‌ی او منبر بروند از ایشان به عنوان نماد اسلام صحبت بکنند بارک الله!

رفتار متفاوت اهل بیت علیهم السّلام با کنیز و برده

این‌ها چقدر فاصله دارد با رفتار امیر المؤمنین علیه السّلام. شما این نگاه به کنیز را ببینید. یکی از ابلهی‌هایی که دشمنان اسلام کردند این بود که این‌ها با اسرای جنگی که کنیز و برده می‌شدند، وحشیانه رفتار می‌کردند و از آن طرف اهل بیت علیهم السّلام مؤدّبانه. چهار امام ما نقل شده است که کنیزش فرزند او را کشت، در چاه انداخت، از پشت بام به پایین پرتاب کرد، در آب انداخت. آقا آمدند این طفل کوچک را دادند دستش… در مورد امام سجّاد علیه السّلام داریم، در مورد اما باقر علیه السّلام داریم، در مورد امام صادق علیه السّلام داریم، در مورد امام کاظم علیه السّلام داریم. معلوم است که سیره‌ی اهل بیت علیهم السّلام است، چقدر فاصله است. حضرت این فرزند شیرخواری که زمین خورده است، در تنور افتاده است خیلی مرگ جانسوزی است برای امامی که با کسی قابل قیاس نیست. حضرت این بچّه را نگاه کردند ننوشتند که اوّل گریه کرد، نگاه کرد دید آن کنیز دارد می‌لرزد. در یک تفکّر می‌گویند: تجاوز عمومی کردند، هیچ عکس العملی نشان نمی‌دهد. در این تفکّر کنیزی که امام فرموده است به هیچ وجه بچّه‌ها را نزدیک تنور نبرید، پشت بام نبرید با نردبان، گوش نکرده است، بازیگوشی کرده است حضرت دید دارد می‌لرزد. فرمودند: او را آزاد بکنید. به اندازه‌ای که تا آخر عمر خود به کسی نیاز مالی هم نداشته باشد به او ببخشید. وقتی پرسیدند، فرمود: نمی‌خواهم کسی از من بترسد. یعنی من او را آدم حساب می‌کنم؛ نمی‌گویم: -این هم از افاضات ایشان است- «خَلَقَنی خَالِقُ الخَیر وَ خَلَقَکَ خَالِقُ الشَّر»[۲۵] من را خالق خیرات آفریده است، تو را خالق شرها. حالا نمی‌خواهیم بگوییم دو خدایی بود. ولی می‌گفت: منشأ من خیر است، منشأ تو شر است.

 چقدر فاصله است بین امیر المؤمنین علیه السّلام که دارد شب به منزل می‌رود می‌بیند کنار کوچه یک کنیز مطبخی نشسته است دارد گریه می‌کند. طبق این مرام باید به او لگد می‌زد. این کار را می‌کرده است، از استفتائات ایشان این است که یک روز بین دوستان خود می‌گوید: اگر به زنی لگد بزنی و فرزند خود را سقط بکند باید چه کار کرد؟ دیه دارد، ندارد؟ -این در مصنّف ابن ابی شبیه است، بروید ببینید- می‌گوید: اگر لگد به شکم زنی بزنی، فرزند خود را سقط بکند باید چه کار کرد؟ در یک جای دیگری می‌گوید: من این کار را کردم. حالا نمی‌گوید، ظاهر امر این است که دارد استفتاء می‌کند. آن یک مرام است. یک مرام هم مرام امیر المؤمنین صلوات الله علیه است. نمی‌تواند گریه‌ی کنیز مطبخی را تحمّل بکند. من این را قبلاً هم بارها عرض کردم برای این‌که یک مقدار فضا تلطیف بشود بتوانم حرف بزنم روضه را شروع بکنم. آن‌ها با برده‌ها و کنیزها این‌طور رفتار می‌کردند و اهل بیت علیهم السّلام این‌طور رفتار می‌کردند. نامه‌های آزاد کردن بنده‌ها را بروید ببینید. این‌ها کنیزها را حیوان هم حساب نمی‌کردند. اصلاً برای آن هم مهم بود که چه اتّفاقی برای این‌ها می‌افتد. اهل بیت علیهم السّلام بنده آزاد می‌کردند، بعد سند آزادی می‌نوشتند، می نوشتند: این سند آزادی برادر من فلانی است. «أخٌ فی الله» اجازه نمی‌دادند بیش از حد… حالا برده است، کنیز است.

 سلام و درود خدا به زین العابدین که با رفتارهایی که با این بردها و کنیزها می‌کرد که این‌ها را تربیت می‌کرد بسیاری از بزرگان تابعین که حبّ اهل بیت علیهم السّلام در دل آن‌ها جوانه زد، اهل بیت تربیت کردند، در خانواده‌های آن‌ها فرستادند. صدا کرد حالا شما نگاه بکنید- دائم العبوس را مقایسه بکنید با امام ما که صدا می‌زند- برده جواب نمی‌دهد بار دوم، بار سوم به سراغ او می‌آید می‌گوید: مگر نشنیدی؟ می‌گوید: شنیدم. می‌فرماید: برای چه پاسخ نمی‌دهی؟ گفت: برای این‌که از خشم تو در امان هستم. حضرت به سجده افتادند. فرمودند: الحمدلله، خدایا شکر کسی از من نمی‌ترسد. این دائم العبوس بود و خشن و یعتقد که فضیلت است. این یک تفکّر است، آن یک تفکّر. ما دو تا تفکبر داریم، ما دنبال فحاشی و دعوا و این‌ها نیستیم دو تا تفکّر است. جگر ما می‌سوزد که این را به عالم اسلام معرّفی بکنند. بگویند خلیفه‌ی آن پیغمبر رحمت این‌گونه رفتار… این هم جزء اسلام است، پیغمبرها دستور داد که امشب دیگر زنان خود را بزنید. خیلی حرف دارم این‌جا خدا می‌داند که خود را می‌خورم که بعضی چیزها را نگویم.

 نگاه مردم غیر شیعه در آن زمان نسبت به کسی که در جنگ اسیر می‌شد، این‌قدر حقیرانه است. ما معتقد هستیم کسی با اهل بیت علیهم السّلام هیچ وقت موفّق نشده است از حد بگذراند، غلط زیادی بکند یا کاری بکند ولی شما ببینید که نگاه این طرفداران ایشان نسبت به… در یک روایتی است که مادر امام زمان روحی له الفداء، سلام الله علیها، علیها آلاف التّحیه و السّلام، جان من به فدای ایشان به ظاهر در قالب کنیز ایشان را در شهر آوردند. ما یک روایت داریم که بالاخره شما ببینید ولو این‌که نقل شده است که ایشان خود را در حجاب پوشانده بود و طرف برای این‌که قیمت خوبی بفروشد خیلی نمی‌خواست با ایشان سر به سر بگذارد ولی نقل کردند کسی از نزدیکان امام عسکری سلام الله علیه آمده بود که ایشان را تحویل بگیرد، دید داخل کجاوه نشسته است و می‌گوید: ای کاش مرده بودم.

سختی مصیبت امام حسین علیه السّلام در کلام امام رضا علیه السّلام

عجالتاً به شما عرض می‌کنم امام زمان سلام الله علیه از مسائل کربلا ارث بردند کما این‌که بعداً هم مادر بزرگوار ایشان حداقل یک سال به زندان افتادند. نمی‌توانم حرف را باز بکنم این‌که شیخ مفید نوشتند، بزرگترهای ما، علمای ما، یکی از بزرگان در قم من شنیدم می‌گفت: وقتی حضرت فاطمه‌ی معصومه سلام الله علیها به قم آمدند، ایشان این‌طور می‌گفت -من جایی ندیدم، بعید نیست آن‌طور باشد از آن تجلیلی که کردند- جایی که فاطمه‌ی معصومه سلام الله علیها را سکونت دادند، مردها از آن کوچه عبور نمی‌کردند. می‌گفتند: ناموس امام رضا علیه السّلام ازدواج نکرده است. دختر جوان است. خود حضرت فرموده است: «إِنَّ یَوْمَ الْحُسَیْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا»[۲۶] روز حسین بن علی علیه السّلام چشم ما را زخم کرد. «وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا» این‌جا امام رضا علیه السّلام فرمود، فرمود: «هتکت حرمتنا (در منبع یافت نشد)» برخلاف دیگران بنده که دیگر حالا دارم صریح صبحت می‌کنم، عرض می‌کنم اگر کسی تا عصر عاشورا ردّ پای این خلیفه را در کربلا نبیند، در هجوم به فقه ایشان عمل شد. شیخ مفید می‌گوید: وقتی حمله کردند، دارند اسیر می‌گیرند، سواره به سمت خانم‌ها حمله می‌کردند، سعی می‌کردند چادرها را بردارند که به حکم خدا عمل کرده باشند. کار دنیا به جایی رسید دختر امیر المؤمنین علیه السّلام از شمر درخواست کرد این نیزه‌دارها را دورتر ببر.


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۸٫

[۴]– دلائل الإمامه (ط – الحدیثه)، ص ۱۱۵٫

[۵]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۸٫

[۶]– تفسیر القرطبی، ج ۷، ۶۸٫

[۷]– الکواکب الدریه (مناوی)، ج ۱، قسم ۱، ص ۸۶٫

[۸]– مسند احمد بن حنبل، ج ۱، ص ۲۰٫

[۹]– مصنف عبد الرزاق، باب ضرب النّساء و الخدم، ج ۹، ص ۴۴۱، ح ۱۷۹۳۸٫

[۱۰]– سنن ابن ماجه، باب ضرب النّساء، ج ۱، ص ۶۳۹٫

[۱۱]– مسند البزار، ج ۱، ص ۳۵۶٫

[۱۲]– شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج ۶، بص ۳۲۷٫

[۱۳]– انساب الأشراف للبلاذری، باب و أبا حذیفه بن عتبه، ج ۹، ص ۳۶۸٫

[۱۴]– سوره‌‌ی آل عمران، آیه ۱۵۹٫

[۱۵]– شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۶، ص ۳۲۷٫

[۱۶]– کتاب الصمت و آداب اللسان، ابن ابی الدنیا، ص ۲۱٫

[۱۷]– الآحاد و المثانی، ج ۱، ص ۱۰۰، ح ۷۸٫

[۱۸]– شرح نهج البلاغه، ج ۶ف ص ۳۴۲ و ۳۴۳٫

[۱۹]– الاخبار الموفقیّات، ص ۶۰۲٫

[۲۰]– الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج ۵، ص ۱۹۴٫

[۲۱]– مصنف عبد الرزاق، ج ۹، ص ۴۴۲٫

[۲۲]– المحبّر، ص ۱۸۴٫

[۲۳]– سوره‌ی احزاب، آیه ۵۹٫

[۲۴]– تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۱۰، ص ۳۱۵۵، ح ۱۷۷۸۸٫

[۲۵]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ‏۶، ص ۳۳۳٫

[۲۶]– الأمالی( للصدوق)، ص ۱۲۸٫