در این متن می خوانید:
      1. فروع
      2. فرع اول

فروع

فرع اول

 تمایز میان یک مرتبه از مراتب وجود با مرتبه دیگر ، به وسیله همان ذاتِ بسیط آن مرتبه است، ذاتی که مابه الاشتراک در آن عین مابه الامتیاز است. و این مطلب با اینکه عقل، تمایز وجودی را به جهت کثرت نسبت دهد و اشتراک و سنخیت را به جهت وحدت، منافاتی ندارد .

فرع دوم

هنگامی که مراتب وجود را با هم مقایسه کنیم بین آنها یک نوع، اطلاق وتقیید می یابیم که منشا آن ،  اختلافِ در شدت وضعف  است . بعضی از مراتب وجود نسبت به برخی دیگر مقیدند و برخی مراتب، نسبت به مراتب دیگر،  مطلق اند. شما وقتی به جسم نگاه می کنید در آن رشد نمی بینید . مقید به عدم آن است. اما وقتی به یک نبات نگاه می کنید این وجود نسبت به جسم ، مطلق است. اما همین نبات، نسبت به حیوان مقید است . بنابرین وقتی دو مرتبه شدید و ضعیف وجود را با هم مقایسه کنید، می بینید وجود ضعیف در برخی از امور فاقد آن چیزی است که مرتبه قوی تر آن را داراست. و همچنین برخی کمالاتِ موجود در مرتبه قوی تر، در مرتبه ضعیف نیستند اما همه آنچه که در وجود ضعیف هست، در مرتبه وجود قوی تر هست.

علت نام گذاری وجود ضعیف به مقید این است که این وجود ضعیف، انگار وجود است بعلاوه  عدمِ کمالاتِ  وجود قوی ، بنابرین مقید به عدم آن، کمال است.  مرتبه قوی تر هم نسبت به مرتبه ضعیف، محدود نیست. این نسبتِ اطلاق و تقیید تا جایی پیش می رود که به مرتبه اعلای وجود برسیم که این وجود، هیچ حدّی ندارد. پس اطلاق و تقیید در وجودات که مشکک اند نسبی است و ازیک طرف به وجودی ختم می شود که کمالی را فاقد نیست واز طرف دیگر به وجودی که فعلیتی ندارد و قوه محض است.

فرع سوم

بدیهی است که هر کدام از مراتب، دارای حدودی هستند، جز وجودی که در مرتبه اعلاست. و می توان گفت که حدّ آن  بی حدّ بودنش است؛ یعنی حدّش این است که حدّی ندارد. و از طرفی می دانیم، غیر از وجود، چیز دیگری نیست که با وجود ترکیب شود. پس چگونه مراتب ضعیف، مرکب از وجود و عدم اند؟

مگر می شود که عدم با وجود ترکیب شود؟  مقصود از این که برخی وجودها مرکب از وجود و عدم اند، این است که وجودشان محدود است و تعبیر ترکیب از وجود و عدم، یک تعبیرِ مسامحی است. و گرنه ممکن نیست عدم با وجود ترکیب شود .زیرا وجود بسیط است.

در واقع  این دخولِ عدم در برخی مراتبِ  وجود و عدمِ دخولش در مرتبه اعلای وجود، خودش نوعی از بساطت است غیر از بساطتِ از اجزاءِ مقداری ،اجزاءِ عقلی واجزاءِ وهمی که بساطتِ از ترکیب از وجود عدم است که بالاترین بساطت هاست .

فرع چهارم

مراتب وجود هرچه پایین تر بیاید فقدانهایش بیشتر می شود. و هر چه بالاتر برود نقص هایش کمتر می شود و وجودش وسیعتر می شود. این ازدیاد تا جایی پیش می رود که به وجودی ختم می شود که هیچ حدّی ندارد.

فرع پنجم

مقتضای تشکیکِ وجود این است که وجود دو حاشیه داشته باشد . یک طرفِ آن وجودِ مطلقِ محض است وطرف دیگر آن، هیولای اولی.

فرع ششم

خاصّ شدن وخصوصیت یافتن حقیقتِ وجود ( وجودی که شامل همه مراتب می شود ) به یکی از این، سه امر است:

۱ – تخصص حقیقتِ وجود با ذاتِ بسیط خود؛ یعنی اگر همه مراتب وجود را به عنوان حقیقتِ وجود در نظر بگیریم این حقیقت، از عدم و ماهیت متمایز است.

۲ – تخصص وجود به مراتب تشکیکیِ آن: مثل وجودِ بالقوه و وجودِ بالفعل ، مجرد ومادی و …

۳ – تخصصِ وجود به وسیله اضافه شدنِ آن به ماهیات: مثل وجودِ آب و وجود آتش و …

تخصص وجود به وسیله ماهیت در واقع از خودِ ماهیت منبعث شده است و وجود به عرضِ ماهیت به آن متصف می شود: چون ماهیت، خودش به خودی خود، حدّی برای وجود است. یعنی اگر می گوییم وجود آب غیر از وجود آتش است،به خاطر این است که ماهیت آب با ماهیت آتش مختلف است؛ اما دو تخصصِ اولِ وجود، به سببِ خود وجود است.