استدلال های امتناع اعاده معدوم بعینه

استدلال اول: تقدم شیء علی نفسه

اگر بین وجودِ اول و وجودِ دومِ یک شیء ، عدم، فاصله شود ، این امر مستلزم آن است که عدم بین یک شیئ وخودش فاصله شود و این فاصله شدنِ عدم، موجب تقدم شیء علی نفسه می شود وتقدم شیء علی نفسه، محال.

استدلال دوم: حکم الامثال فی مایجوز و فی ما لایجوز واحد

اگر ممکن باشد یک شیئی پس از معدوم شدن ، بعینه اعاده شود ، می بایست در همان زمانِ اول هم،  ایجادِ مثلِ آن جایز باشد . زیرا وجودِ دوم، پس از عدم، مثلِ وجودِ اول است و حکم الامثال فی مایجوز و فی ما لایجوز واحد. در حالی که فرضِ  مثلانِ از هر جهت، فرضِ محال است زیرا  فرضِ دو چیزی است که با هم وحدت دارند، عینیت یعنی  این دو تمایزی از هم ندارند؛ حال آنکه خودِ دوئیت، مستلزم تمایز است.

استدلال سوم: امتناعِ اعاده زمان

اگر شما می گویید اعاده معدوم بعینه ممکن است یعنی اینکه مُعاد، می بایست همان وجودِ ابتدایی باشد یعنی زمانِ این دو وجود نیز می بایست وحدت داشته باشد که این محال است زیرا فاصله شدن عدم میان آنها موجب عدمِ اتحادِ زمانی آنها می شود.

استدلال چهارم: عدمِ امکانِ تشخّصِ بی نهایت

اگر  اعاده معدوم جایز باشد، آیا این اعاده ، عددِ مشخصی دارد؟  اعاده اول، دوم، سوم تا بی نهایت، همه عینِ وجودِ اول هستند همان گونه که مُعاد با مُبتدأ تفاوتی ندارد . حال بین این اعاده ها یعنی اعاده اول، دوم، سوم، چهارم و … کدام یک بر دیگری ترجیح دارد؟ هیچ کدام رجحانی بر دیگری ندارد در حالی که  شیء تا تشخّص پیدا نکند، موجود نمی شود ؛ زیرا هر چه در عالم خارج است، تشخّص یافته است وتشخصِ عددی هم لازمه تشخّصِ اشیاء است.

اگر متکلمین اعاده معدوم  را ممکن دانسته اند ؛ به خاطر این بوده که تصور کرده اند  مَعاد نوعی اعاده معدوم است ؛  در حالی که مَعاد عبارت است از  انتقالِ روح  از این دنیا به دنیای دیگر زیرا روح اصلا معدوم نمی شود تا اعاده شود بلکه تنها تعلّقش از این بدن قطع می شود.

حتی اگر معتقد به مَعادِ جسمانی هم باشیم، باز نمی شود همین بدن، دوباره اعاده شود؛ زیرا  بدن در این دنیا  نیز دائما در حال تغییر و تحول است.

برخی از متکلمین گفته اند علتِ استحاله اعاده معدوم چیست؟ منشأ  وسببِ استحاله یا خودِ ماهیت است و یا  لازمِ ماهیت و یا یک امرِ بیرون از ماهیت ( عرض مفارق آن ). منشأِ استحاله که ، خودِ ماهیت و عرضِ لازم آن نمی تواند باشد ؛ زیرا در این صورت ، ماهیت از همان اول هم نمی توانست وجود پیدا کند. اگر  هم علتِ امتناع ، عرضِ مفارقِ ماهیت  است ، علت می تواند با زائل کردن آن عرضِ مفارق ، آن شیء را دوباره ایجاد کند.

جواب این بیان این است: که سببِ امتناع ، نه خودِ ماهیت است و نه لازمه  آن. بلکه چیزی است که لازمه وجود آن است. زیرا لازمه  اعاده معدوم ، ایجادِ وجودی است که در عین اینکه عینِ وجودِ مُعاد است وتمایزی با آن ندارد غیر آن است و از آن متمایز است.