عبد الرّحمن بن عوف به امیر (سلام الله علیه) عرض کرد: اگر می‌خواهی من تو را به عنوان حاکم قبول کنم و به تو رأی بدهم که خلیفه‌ی سوم شوی، باید قبول کنی «عَلَی کِتَابِ الله وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ وَ سیرَه شیخین» امامت را بپذیری. سیره‌ی شیخین همین رأی است که قدری در مورد آن صحبت کردیم. وگرنه اگر سیره‌ی شیخین همان استنباط از کتاب و سنّت باشد که بحث سومی مطرح نیست. اگر چیز جدیدی است همان چیزی است که ما عرض کردیم، رأی شخصی است، اگر از همان دو مورد قبلی است چه دلیلی دارد تأکید شود ای علی شما به این عمل می‌کنید یا نه؟

 

۱۳ سال آن همه اختلاس مالی، ظلم، فساد، خونریزی، در دوره‌ی ۱۳ ساله‌ی خلیفه‌ی سوم که برخلاف دو نفر قبلی فضا طوری بود خود امیر المؤمنین (علیه السّلام) می‌توانست انتقاد کند، نهج البلاغه را ببینید بارها انتقاد کرده‌اند. حاضر شد بپذیرد ۱۳ سال خون دل بخورد، استخوان در گلو بودن و خار در چشم بودن را تمدید کند، ولی سیره‌ی شیخین را تأیید نکند. اگر امیر المؤمنین (علیه السّلام) حکیم است که حکیم علی الاطلاق است، معلوم است که تحمّل آن ۱۳ سال خار در چشم بودن، با آن همه مصائب و خونریزی و فساد اقتصادی و مالی می‌ارزد به این‌که بخواهد سیره‌ی شیخین را تأیید کند.