در این متن می خوانید:
      1. جدا بودن بنی هاشم از امامان معصوم
      2. برخورد با اهل بیت بعد از واقعه‌ی عاشورا
      3. عبادت امام سجّاد (علیه السّلام) مورد اتّفاق شیعه و سنّی
      4. ایجاد مذهب مخصوص اهل بیت
      5. تصوّر غلط مردم نسبت به شخصیّت امام
      6. تغییر نگرش نسبت به امامت در دوران امام صادق (علیه السّلام)
      7. اوضاع تشیّع بعد از حضرت صادق (علیه السّلام)
      8. توجّه خلیفه به امام رضا (علیه السّلام)
      9. جایگاه اهل بیت در زمان امام رضا (علیه السّلام)
      10. بیان حدیث سلسله الذّهب توسّط امام رضا (علیه السّلام)
      11. شخصیّت و اقدامات دِعبِل
      12. به امامت رسیدن حضرت جواد (علیه السّلام)
      13. تدابیر مأمون برای مقابله با امام
      14. دوران حکومت متوکّل عبّاسی
      15. مشکلات مبارزه‌ی علنی
      16. تبعید و شهادت امام هادی (علیه السّلام)
      17. رواج تشیّع در ایران توسّط صفویّه
      18. ناسزا گفتن به امیر المؤمنین در دوران متوکّل
      19. سختی‌های زیارت امام حسین (علیه السّلام)
      20. ایجاد جریان غُلات توسّط خلفا
      21. مقابله‌ی امام با جریان غلات
      22. مشکلات بیان شخصیّت اهل بیت
      23. محتوای زیارت جامعه‌ی کبیره
      24. جایگاه شهر قم در زمان امام هادی (علیه السّلام)
      25. جایگاه اهل بیت در زیارت جامعه‌ی کبیره
      26. عبارات ابن ابی الحدید در مورد امیر المؤمنین
      27. رابطه‌ی اراده‌ی خداوند و عمل اهل بیت
      28. آیات قرآن در مورد ارتباط اراده‌ی خدا و اهل بیت
      29. عبد بودن، بالاترین مقام پیامبر
      30. ارتباط رضایت پیغمبر و رضایت خدا
      31. آگاهی مردم نسبت به مقام امام از زمان امام هادی (علیه السّلام)
      32. شخصیّت مرحوم آملی
      33. اشعاری در مدح امیر المؤمنین (علیه السّلام)
      34. شخصیّت مرحوم شیخ حسین نجف
      35. هیبت امام زمان (علیه السّلام)
      36. بردن امام به مجلس شراب
      37. نقل یک خاطره

جدا بودن بنی هاشم از امامان معصوم

یعنی به اندازه‌ی یک طلبه‌ی ضعیف مثل من که چیزی نمی‌داند، حداقل هفته‌ای یک سؤال از من می‌شود، بیشتر از این است، از علماء قاعدتاً خیلی بیشتر است. از امام سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) یک مورد هم سؤال فقهی نکردند، چیزی که به ما رسیده باشد. یعنی اصلاً جامعه با امام حسین (علیه السّلام) کاری نداشت. لذا وقتی سیّد الشّهداء (علیه السّلام) از مدینه به مکّه تشریف بردند… نه این‌که من بگویم کاری نداشتند شما فکر کنید مردم بودند، نه، بنی هاشم هم کاری نداشتند. این خیلی حرف سنگینی است. هر حرفی را هر جایی نمی‌شود گفت، اکثر بنی هاشم هم مثل اهل سنّت بودند، وای به حال بقیّه‌ی مردم. یعنی چه شرایطی است بحث‌های مفصّلی برای همان دوران باید بشود. در این‌که حتّی فرزندان محمّد بن حنفیه در فقه، پیرو مکتب اهل بیت باشند ان قلت است، اکثریّت قائل هستند نبود. ببینید چه… اصلاً کسی به اهل بیت کاری نداشت.

برخورد با اهل بیت بعد از واقعه‌ی عاشورا

لذا وقتی آن پیرمرد آمد به امام سجّاد (علیه السّلام) در حالی که زنجیر به گردن مبارک او بود گفت: «الحَمدُ لِلَّهِ الَّذِی خَذَلَکُم»، معاذ الله الحمدلله خدا شما را خوار کرد. حضرت فرمود: یا شیخ – شیخ یعنی پیرمرد- قرآن هم خواندی؟ آن‌ها هم طوری اهل بیت را به شام برده بودند که معاذ الله فکر می‌کردند کافر آورده‌اند، مثلاً کافر حربی با مسلمین جنگیده است. چون شام در آن روزگار منطقه‌ی فتوحات بود، با کفّار می‌جنگیدند. مثلاً ابو ایوب انصاری در همین جنگ‌ها کشته شد. ابو ایوب انصاری فرد مهمّی است، طرفدار امیر المؤمنین (علیه السّلام) هم هست، در همین جنگ‌ها کشته شد. مردم هم تصوّر کردند کافرها را گرفتند آوردند. بعد که حضرت فرمود در قرآن آیه داریم «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ»،[۱] «لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى‏»،[۲] «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ»،[۳] فرمود ما هستیم، پیرمرد عمامه‌ی خود را به زمین کوبید. برای چه؟ برای این‌که گفت: مگر از اهل بیت کسی هم مانده است؟ اهل بیت نداریم، نسل آن‌ها منقرض شده است. اصلاً در جامعه کسی کاری نداشت.

عبادت امام سجّاد (علیه السّلام) مورد اتّفاق شیعه و سنّی

من یک مثال عرض می‌کنم، زینت عابدان، زین العابدین شیعه و سنّی حضرت سجّاد (علیه السّلام) است و این مهم است. یک وقت شیعه می‌گوید «قَالَ رَسولُ الله»، رسول خدا فرموده که او زین العابدین است، این یک بحث است. یک وقت است شما در یک منطقه‌ای زندگی می‌کنید می‌گویید فلانی خیلی کریم است، یعنی خود من دیده‌ام به همه کرامت کرده می‌گویم کریم است. اهل سنّت که از پیامبر روایت مورد قبول برای زین العابدین بودن حضرت سجّاد (علیه السّلام) ندارند، روایت دارند مورد قبول آن‌ها نیست. این‌قدر عبادت حضرت را می‌دیدند چه می‌گفتند؟ زین العابدین است. نگاه کنید، در سفر نافله‌ی ظهر و عصر اجماع شیعه است که نداریم، امام سجّاد (علیه السّلام) که ۲۰ سفر پیاده به مکّه رفته‌اند، از امام سجّاد (علیه السّلام) در شدّت عبادت در شیعه و سنّی برتر نداریم، به گونه‌ای که همه قبول دارند، دشمنان او هم به این موضوع اعتراف دارند. هزار رکعت در روز نماز می‌خواند، گفته‌اند هر دو رکعت او گویی آخرین نماز او بود، نه این‌که هزار رکعت سریع بخواند.

خود این بحث مفصّلی می‌خواهد. اصلاً کمّیت عبادت حضرت عجیب بود. نه من که کلّاً نمازهای من در روز یک ربع هم طول نمی‌کشد، زین العابدین در سفر با دوستان خود دارند به مکّه می‌روند. حضرت نماز ظهر را می‌خواند، عصر را می‌خواند، می‌خواهند به سمت خانه‌ی خدا حرکت کنند، در مسیر هستند.

آن‌هایی که تازه به دوران رسیده هستند می‌خواهند به حج بروند، عشق عبادت پیدا کرده‌اند، مثل من هستند، جوگیر شده‌اند، این‌ها ایستادند نافله بخوانند. حضرت سجّاد (علیه السّلام) منتظر آن‌ها می‌ایستد. یعنی برای آن‌ها سؤال نمی‌شود کسی که روزی هزار رکعت نماز می‌خواند این نماز را نمی‌خواند، من که یک مرتبه جوگیر شده‌ام می‌خواهم در راه دو تا دو رکعت نماز بخوانم، برای آن‌ها سؤال نمی‌شود چرا امام سجّاد (علیه السّلام) نمی‌خواند.

ایجاد مذهب مخصوص اهل بیت

یعنی اهل البیت به این عنوان که اهل البیت هستند و مرجع جامعه هستند اصلاً محلّ بحث نیست و از استراتژی‌ها و راهبردهای اصلی اهل بیت این است که این جا بیفتد. زمان امام باقر و امام صادق (سلام الله علیهما) این اتّفاق به این شکل که مذهب اهل بیت مدوّن شود اتّفاق می‌افتد. فقه شیعه مدوّن می‌شود، اهل آن رجوع کنند از معاصرین هم مرحوم آقای خویی اشاره کرد، مرحوم محقّق کاظمی در کشف القناع اشاره کرده، از قدما در بصائر الدّرجات است که حتّی بنی هاشم نماز را بلد نبودند تا امام سجّاد (علیه السّلام) به بنی هاشم، امام باقر (علیه السّلام) به بنی هاشم نماز یاد دادند. نماز می‌خواندند مثل بقیّه می‌خواندند. زمان حضرت صادق (علیه السّلام) به عموم شیعیان نماز خواندن یاد دادند. اصلاً کسی کار نداشت که این‌ها اهل بیت هستند، مرجع دینی هستند که بیاید یاد بگیرد، عرض کردم اصلاً سؤال نمی‌پرسیدند.

تصوّر غلط مردم نسبت به شخصیّت امام

زمان امام صادق (صلوات الله علیه) که مکتب اهل بیت شکل گرفت هنوز امام صادق (علیه الصّلاه و السّلام) تا آن زمان… نگاه کنید شیخ مفید برای امام حسین و امام سجّاد (علیهم السّلام) هم تصریح می‌کند که ادّعای امامت نمی‌کردند، چون منجر به قتل می‌شد. فهم شیعیان از امام صادق (علیه السّلام) در این حد بود شیعه‌ای که نمی‌خواهم اسم او را بیاورم، از روات مشهور شیعه است، درِ خانه‌ی امام صادق (علیه السّلام) می‌آید… ما درِ خانه‌ی عالم این کار را انجام نمی‌دهیم که مثلاً جلوی در خانه‌ی عالم چشم چرانی کنیم، چنین کاری انجام می‌دهیم؟ انسان می‌ترسد. هر قدر هم که بد باشم جلوی در خانه‌ی عالم حیا می‌کنم. این شیعه از اصحاب برجسته‌ است – سطح تربیت را می‌خواهم عرض کنم- در خانه‌ی امام صادق (سلام الله علیه) می‌آید، کنیز جلوی در می‌آید.

چون بر کنیز حجاب واجب نیست ممکن است… البتّه کنیزهای مطبخی طوری بودند که کسی رغبتی به آن‌ها نداشت، کنیزی که به کار موارد تمتّع می‌آمد خاص بوده، قیمت آن هم فرق می‌کرد، کنیزی که در را باز می‌کرد کنیز مطبخی بود. او به بعضی مواضع بدن این زن کنیز دست می‌زد، جلوی در خانه‌ی امام، بعد وارد می‌شود. یعنی فکر می‌کرد عمق نفوذ چشم امام معصوم تا بیرون در هم نیست، معلوم است این شخص ولایت تکوینی بر همه‌ی عالم وجود را باور ندارد، می‌گوید امام نیست.

نگاه کنید می‌گوید محضر امام صادق (علیه السّلام) رفتم، حضرت داشت نوره استفاده می‌کرد. شما الآن نسبت به یک عالم هم حیا می‌کنید جرأت نمی‌کنید چنین کاری انجام دهید. از این نمونه‌ها فراوان داریم. فهم عموم مردم آن دوران از امام صادق (سلام الله علیه) این بود که یکی از فامیل‌های پیامبر است که از بقیّه بهتر است، عالم‌تر است. قلیلی بودند چیزهایی می‌فهمیدند، ولی باور عمومی نیست.

تغییر نگرش نسبت به امامت در دوران امام صادق (علیه السّلام)

دوران امام صادق (سلام الله علیه) وقتی تمام می‌شود چون مکتب تشیّع، مکتب اهل بیت جان گرفته، شاگرد تربیت شده، ۹۰۰ نفر در مسجد کوفه… امام در مدینه است، شاگردان کوفه هستند، این یعنی انتشار مکتب اهل بیت. کوفه تا مدینه خیلی راه است، هزاران کیلومتر. ۹۰۰ نفر، مثلاً فرض کنید الآن مدرسه‌ی آیت الله گلپایگانی (رحمه الله علیه) در قم ۸۰ نفر رسائل و مکاسب صبح تا شب دارد. شوخی نیست این‌که می‌گویند در مسجد کوفه آن زمان ۹۰۰ نفر بر مبنای بیانات جعفر بن محمّد درس داشتند. یعنی ببینید مکتب تشیّع چه انتشاری پیدا کرد. مفصّل است.

اوضاع تشیّع بعد از حضرت صادق (علیه السّلام)

زمان حضرت صادق (علیه السّلام) که به اتمام رسید دشمن فهمید که مکتب تشیّع مکتب خطرناکی است، لذا شدّت عمل بیشتر شد. از طرفی خیال موسی بن جعفر (سلام الله علیه) آسوده است از این‌که مکتب تشیّع شکل گرفته، مکتب فقهی شیعه معلوم شده، رشد پیدا کرده، بین فقه اهل بیت و فقه دیگران خط کشی شده است. زمان حضرت صادق (علیه السّلام) بهترین شیعیان اوّلیات را هم در حدّ نماز و روزه بلد نبودند. اسناد این‌ها در تاریخ وجود دارد، از سؤالاتی که از امام پرسیده‌اند معلوم است.

زمان حضرت موسی بن جعفر (سلام الله علیه) هم قوّت قدرت حاکمه مثل هارون قوی‌تر است، همه را سرکوب می‌کند، هم مکتب شیعه به چشم آمده است، بعد از پاشیدگی فاجعه‌ی کربلا این سه امام کاری انجام دادند که مکتب تشیّع منسجم شود. امام مدینه است در کوفه ۹۰۰ درس بر مبنای فقه امام صادق (علیه السّلام) است، این‌ حرف شوخی نیست که همین‌طور بگوییم و برویم. ۹۰۰ درس خارج در کوفه است امام در مدینه است. لذا قوّه‌ی قهریه را تشدید می‌کند حضرت را به کاظمین، بغداد می‌آورند. از طرفی حضرت موسی بن جعفر (سلام الله علیه) هم حملاتی به حکومت دارد. این را قبلاً عرض کردیم دیگر وارد نمی‌شویم.

توجّه خلیفه به امام رضا (علیه السّلام)

دوران حضرت رضا (سلام الله علیه) آوازه‌ی علمی حضرت به گونه‌ای است که مأمون صلاح نمی‌داند بگذارد امام در مدینه بماند، امام از ۲۰ سالگی مورد توجّه است. امام که می‌گوییم از ۲۰ سالگی مورد توجّه است هنوز امام نشده که مورد توجّه حضرت رضا (علیه السّلام) است. نقل است که در ۲۰ سالگی حضرت فتوا می‌داد، فتوا که می‌داد این‌طور نیست که من به خیابان بروم برای خود فتوا بدهم، تا سؤال نکنند که نمی‌شود. یک وقت است می‌گویند می‌رفت حرف می‌زد، خطبه می‌خواند، ممکن است بلند شوم در جمع صحبت کنم، امّا فتوا یعنی مجلس درسی بود، عنایتی بود. برگردید ببینید زمان حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) یک سؤال هم کسی نکرده، یک مورد هم استفتاء نکردند. امام رضا (علیه السّلام) در حیات امام کاظم (سلام الله علیه) ۲۰ سال دارد، مجلس استفتاء دارد، یعنی سؤال می‌کنند جواب می‌دهد. یعنی به سمت اهل بیت گرایش شدید است. می‌بینند این فاصله خطرناک است حضرت را به سمت نیشابور، مرو می‌برند.

جایگاه اهل بیت در زمان امام رضا (علیه السّلام)

این‌که در نیشابور تعداد زیادی می‌آیند حدیث نشنیده نبودند، مدرسه‌ی خراسان هم شیعی هم سنّی بسیار مدرسه‌ی پیشرفته‌ای است، بحث مفصّلی است. این‌طور نبود که آن‌ها بگویند ما تا به حال هیچ روایتی نشنیده‌ایم، یک روایت بگو بشنویم. نه، هم محدّثین بزرگ شیعه در آن‌جا داریم هم محدّثین بزرگ سنّی داریم. این‌ها حدیث نشنیده نبودند. این‌که نوشته‌اند ۸۰ هزار نفر، چند هزار نفر… ۸۰ هزار نفر اگر عدد کثرت هم باشد یعنی خیلی زیاد، نه یعنی ۱۰۰ نفر، کسی که ۸۰ هزار نفر گفته یعنی عدّه‌ی زیادی، یعنی نخواهیم خیلی متعصّبانه برخورد کنیم قاعدتاً باید چند هزار نفر باشند که ۸۰ هزار نفر بگویند، به پنج نفر که ۸۰ هزار نفر نمی‌گویند. ۸۰ هزار نفر، قلم به دست، آمده‌اند از دو لب پسر پیغمبر روایت بشنوند. نه این‌که روایت نشنیده‌اند، این اتّفاق را تشخیص می‌دهید، یعنی اقبال به سمت اهل بیت زیاد شده است. وقتی اقبال به سمت اهل بیت زیاد می‌شود رقیب… رقیب در حدّ اهل بیت نیست، ولی بالاخره احساس رقابت می‌کند و حکومت به دست او است، احساس خطر می‌کند.

بیان حدیث سلسله الذّهب توسّط امام رضا (علیه السّلام)

لذا شما نگاه می‌کنید این‌طور نیست که حضرت رضا (سلام الله علیه) آن‌جا شانسی حدیث سلسله الذّهب را فرموده باشد، آن‌ها آمدند روایت از دو لب پسر پیغمبر بشنوند. لذا او هم می‌فرماید: «حَدَّثَنِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ» که او هم از اهل بیت است، او از حضرت صادق (علیه السّلام) که از اهل بیت است، او از حضرت باقر (علیه السّلام) که از اهل بیت است تا حضرت حق، یک روایت خاص می‌فرماید. چون آن‌ها برای تیمّم و تبرّک روایت را خواسته بودند نه برای جهل، اگر برای آموزش باشد که یک حدیث آموزش نیست، این تعداد زیاد کاغذ به دست بگیرند یک روایت بنویسند و بروند. آن‌ها دنبال آموزش نبودند، دسترسی آن‌ها به پسر پیغمبر سخت بود حالا پسر پیغمبر رسیده، آن‌ها می‌خواستند از پسر پیغمبر روایت بشنوند. حضرت آن‌جا از امامت عمومی خود با «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»[۴] پرده‌برداری کردند. بحث حضرت رضا (علیه السّلام) را رها می‌کنیم، مفصّل است، من این نکته، خطّ سیر را می‌خواهم با من بیایید تا به زمان حضرت هادی (علیه السّلام) برسیم.

شخصیّت و اقدامات دِعبِل

همان دوران وقتی دعبل می‌آید برای حضرت رضا (علیه الصّلاه و السّلام) شعر می‌خواند هزینه داشته است. می‌دانید دعبل همواره فراری بود. دعبل فرد متظاهری هم نیست، چون از شعرای اهل بیت است الآن زیاد راجع به او صحبت نمی‌کنم، ولی این‌طور نیست که شما تصوّر کنید لزوماً یکی از اولیاء الله بود، به آن معنا که هیچ چیز منفی در کارنامه‌ی او نباشد. امّا در آن دوران خیلی شجاعت می‌خواست کسی در برابر حکومت، اهل بیت را تبلیغ کند. شعری می‌خواند، حضرت به او هزار سکّه می‌دهند و پیراهن خود را می‌دهند. شما مقایسه کنید پیراهن حسین بن علی (سلام الله علیه) با آن همه خنجری که خورده بود دیگر قابل پوشش نبود برای هتک حرمت غارت شد، بیش از ۱۵۰ سال از آن روز گذشته، این مرتبه این لباس را دعبل به قم می‌برد، یک آستین آن را می‌کَند باقیمانده‌ی آن را که دیگر برای پوشش به کار نمی‌آید ۳۰ هزار سکّه می‌‌فروشد. قمی‌ها این را می‌خرند که تکّه تکّه کنند در قبر خود بگذارند. شما با بحث ما مقایسه کنید که اقبال به سمت اهل بیت است، یک روزه اتّفاق نیفتاد.

به امامت رسیدن حضرت جواد (علیه السّلام)

بعد از حضرت رضا (سلام الله علیه) که امام جواد (علیه السّلام) به امامت رسید، امام جوادِ کودک، خردسال، به عنوان امام با ادّعای امامت به امامت رسید، گفت: من امام هستم. حالا که من امام هستم دو اتّفاق افتاده، یکی حکومت نسبت به امام باید حرمت حفظ کند، یکی چون امام دارد تبلیغ امامت خود را می‌کند حکومت مجبور است امام را محدود کند. بلا تشبیه مثلاً حضرت امام را به تبعید بردند.

تدابیر مأمون برای مقابله با امام

منتها سلاطین نمی‌فهمیدند، مأمون می‌گفت دختر خود را به او می‌دهم در حرم‌سرا بزرگ می‌شود، آن‌طور که ما می‌خواهیم امام شیعه تربیت می‌شود. مأمون خیلی درست فکر می‌کرد، با ابزار فکری مادی خود خوب فکر می‌کرد. خودِ مأمون یک پروژه‌ی عظیمی است، یعنی انصافاً کارهای مدیریتی که مأمون انجام داده خیلی عجیب است. بهترین کار ممکن را در برابر حضرت حق انجام داده، منتها مشکل مأمون این است که مقابل امام رضا (علیه السّلام) قرار دارد. وگرنه همین مأمون جلوی…

در روایت معتبر است که امام رضا (علیه السّلام) به «عِفریتُ المُستَکبِر» مبتلا شد، عفریت یعنی کسی که با هر کس کشتی بگیرد بینی او را به خاک می‌رساند. عفریته می‌گویند یعنی اگر با او دربیفتی… عبارت دیگر هم از تسلّط است، صفت مُشبِهِه است، معذرت می‌خواهم، معنای لغوی آن را می‌گویم، سلیط و مؤنّث آن به معنای کسی که تسلّط دارد، یعنی اگر با او دعوا کنی او بر تو تسلّط پیدا می‌کند آبروی تو را می‌برد، لذا می‌گویند او را رها کن.

عفریت و عفریته هم همین‌طور است، در قرآن هم راجع به آن جن که کمی قدرت تکوینی پیدا کرده خداوند عبارت عفریت به کار می‌برد. مأمون هم این‌طور است، منتها کار امام جواد (سلام الله علیه) از بحران امامت که بعضی از بزرگان شیعه حتّی از او نقل روایت نمی‌کردند به جایی رسید که شیعه و سنّی به او تقی می‌گفتند.

همین‌طور بی‌جهت نیست که به او تقی می‌گفتند، بعضی بزرگان شیعه فکر می‌کردند امام جواد (علیه السّلام) به دروغ ادّعای امامت کرده، کسی که به دروغ ادّعای امامت کند کافر می‌دانند، کذّاب می‌دانند. ۱۰ سال گذشت امام جواد (علیه السّلام) ۱۵ ساله که بود وقتی در جامعه تقی می‌گفتند، یعنی صفت مُشبِهِه‌ی دائمی باتقوا، ذهن همه سراغ امام جواد (علیه السّلام) می‌رفت، یعنی این تهمت برطرف شد. ولی چون امام ادّعای امامت دارد و دیگر دائم تحت سیطره است، امام از مدینه خارج شده، اهل بیت از موطن خود بیرون آمده‌اند، یعنی دیگر حکومت نمی‌گذارد رها باشند. اگر حکومت در مدینه بود پیش او می‌ماندند، امام را نگه می‌داشتند، چون نیستند مجبور هستند امام را به سمت خود بکشند و در جوانی، ۲۵، ۲۶ سالگی حضرت را شهید می‌کنند.

دوران حکومت متوکّل عبّاسی

در این دوران که امام هادی (علیه السّلام) به امامت می‌رسند دورانی است که بعد از یک مدّتی دوباره قوّه‌ی حکومتی و حاکمیّتی بنی عبّاس تقویت شد. اصلاً این عبارت اهل سنّت برای دوران متوکّل است، اهل سنّت تا زمان متوکّل به جماعت معروف هستند، بعد از عام الجماعه‌ی معاویه به غیر شیعه اهل جماعت می‌گفتند. زمان متوکّل او با آن تفکّر تند سلفی‌گری که داشت – یکی از بزرگان سلفی‌گری متوکّل عبّاسی است- اهل سنّت ایجاد شدند. تاریخ نقل کرده زنان شیعیان وقتی می‌خواستند نماز بخوانند، بعضی از خانواده‌های شیعی، بیوتات شیعه، به قدری در عسرت بودند که عصر، ظهر، تا نزدیک مغرب نوبتی طول می‌کشید، یک دست لباس و یک عدّه بودند، ساتر عورت نداشتند. عبارت عربی را نمی‌خوانم چون می‌ترسم بی‌حرمتی شود. شیخ ابوالفرج اصفهانی می‌گوید: زن‌های شیعه، هاشمیّات، علویّات، حتّی ساتر عورت نداشتند، یعنی طوری که یک زن مقابل یک زن دیگر بتواند راه برود. لذا باید نوع خاصّی می‌نشستند پیدا نباشند، یک لباس بود نوبتی در آن نماز بخوانند. یعنی این‌قدر به شیعه سخت گرفتند.

مشکلات مبارزه‌ی علنی

چرا؟ چون امام شیعه دارد رسماً ادّعای امامت می‌کند. ولی دوران امام صادق و امام باقر (علیهم السّلام) این‌طور نیست. یک وقت شما مبارزه‌ی مخفیانه انجام می‌دهید، یک وقت حضرت امام (رحمه الله علیه) علم مخالفت را برداشت، بلا تشبیه شما حضرت امام را بررسی کنید، من این کار را انجام داده‌ام. مذاکرات مجلس شورای ملّی را ببینید، آن موقع که حضرت امام مثلاً مقابل بحث انجمن‌های ایالتی و ولایتی موضع گرفتند نگاه کنید چقدر در مجلس شورای ملّی ناسزا گفتند، توهین کردند. یعنی تا وقتی که مجبور نشوند احترامی قائل نیستند.

همان مجلس شورای ملّی وقتی حضرت امام قرار است از فرانسه برگردد خیلی فرق کرده، روزی که او را تبعید کردند عدّه‌ی کمی طرفدار او بودند، امروز همه‌ی ایران طرفدار او هستند، مجلس دیگر نمی‌تواند هر چه… من دوست ندارم عبارات در مورد حضرت امام را بگویم، مذاکرات مجلس شورای اسلامی همه مکتوب است، وجود دارد، مقایسه کنید. می‌گویند: فردا حضرت آیت الله العظمی – همان فراماسون‌هایی که ناسزا می‌گویند- می‌خواهند تشریف بیاورند، قدوم خود را بر چشم ما بگذارند. قبول ندارد، نمی‌تواند، جرأت ندارد که توهین کند، مردم او را پاره پاره می‌کنند، مجبور است احترام بگذارد.

تبعید و شهادت امام هادی (علیه السّلام)

یک روز پسر پیغمبر را در کربلا کشتند اتّفاقی نیفتاد، امّا الآن امام هادی (علیه السّلام) جا افتاده است. لذا شما نگاه کنید متوکّل می‌گوید: چون مشتاق دیدار شما هستم، می‌خواهم از فیض وجود شما محروم نباشم بیایید نزدیک ما زندگی کنید. تبعید نمی‌گوید. فلذا من این نکته را همواره در روضه‌ی حضرت هادی (علیه السّلام) می‌گویم، واقعاً ما به حضرت هادی (سلام الله علیه) مدیون هستیم. برای من خیلی خجالت‌آور است، یعنی کاری که امام هادی (علیه السّلام) برای شیعه انجام داده شیعه هرگز برای امام انجام نداده است.

چون ادّعای متوکّل این است که ما امام هادی (علیه السّلام) را آورده‌ایم در کاخ ما زندگی کند، در واقع امام تحت الحفظ است، ولی متوکّل نمی‌گوید تبعیدی است، شلّاق بزنید، از این خبرها نیست. همان ماجرایی که حضرت را به آن مجلس بردند در حال نماز بود نیمه شب بود، جلوی چشم مردم نبود. در مورد شهادت امام هادی (علیه السّلام) سند صحیح آشکار نداریم، طبیعی است آن حکومت هرگز اجازه نمی‌دهد کسی بفهمد امام هادی (علیه السّلام) به دست چه کسی کشته شده است. یعنی امام بعدی فرموده، بعضی از بزرگان مثل شیخ مفید هم می‌گویند ما به شهادت امام هادی (علیه السّلام) یقین نداریم، حضرت این‌قدر پنهانی کشته شده است. طبیعی است. چون خیلی برای این حکومت هزینه دارد بگویند پسر پیغمبری که ۸۰ هزار نفر جمع شدند پدر بزرگ او یک جمله بگوید، این حرمت الآن در جامعه شناخته شده است.

رواج تشیّع در ایران توسّط صفویّه

عرض می‌کنم اثر امام هادی (علیه السّلام) تا کجا رفته است. ما قبل از این‌که صفویّه داشته باشیم سنّی ۱۲ امامی داریم، چرا صفویّه در ایران تشیّع را رواج می‌دهند؟ اگر تشیّع اقلّ قلیل بود کدام حزبی وقتی می‌خواهد… مثلاً فرض کنید من می‌خواهم کاندیدا شوم، می‌بینم دو گروه در این شهر هستند، من باید یا با این‌ها ببندم یا با دیگری، یک گروه پنج هزار نفر هستند یک گروه پنج میلیون، هیچ عاقلی روی پنج هزار تا نمی‌بندد. اگر قرار بود صفویّه با اقلّ قلیل طرف باشد هیچ وقت نمی‌آید بگوید من می‌خواهم مذهب تشیّع را رسمی کنم، چون شکست می‌خورد. سنّی‌های ۱۲ امامی در ایران خیلی زیاد بودند، دو سه مورد شعر ایرانی‌ها را می‌خوانم که شما ببینید قرن چهار و پنج عباراتی دارند که متّخذ از جامعه‌ی کبیره‌ی حضرت هادی (علیه السّلام) است.

ناسزا گفتن به امیر المؤمنین در دوران متوکّل

امام هادی (علیه السّلام) در جامعه جایگاه دارد، حتّی متوکّل و بعد از او جرأت نمی‌کنند بگویند ما او را کشتیم، چنین جرأتی ندارند. در این دوران حضرت یک شب مخفیانه از آن منطقه بیرون می‌آید، می‌بیند شیعه‌ای آمده، یک نفر می‌گوید: آقا، من از محبّین پدر شما امیر المؤمنین (علیه السّلام) هستم. دوران متوکّل دورانی است که پول می‌داد به امیر المؤمنین (علیه السّلام) ناسزا بگویند، مجلس داریم، فراخوان می‌دادند بهترین کسی که علیّ بن ابی‌طالب را مسخره کند بیاید جایزه بگیرد. تاریخ گفته علیّ بن جهم یک سال این جایزه را برد، در تاریخ نگاه کنید وجود دارد، علیّ بن الجهم شاعر معروف. این ملعون آمد ادای امیر المؤمنین (علیه السّلام) را درآورد، حتّی ادای راه رفتن، مسخره کردند، نوع موی امیر المؤمنین، هیکل حضرت را مسخره کردند.

در این دوران گفت: من از محبّین پدر شما هستم، بدهی زیادی دارم. عرض کردم چون شخصیّت امام روشن است حکومت جرأت نمی‌کند رسماً به امام تعرّض کند، بکشد. به امام می‌گوید: دوست دارم پیش شما باشم، پیش ما بیایید، شروع می‌کند هر جا می‌تواند شیعیان را قتل عام می‌کند.

سختی‌های زیارت امام حسین (علیه السّلام)

قبر مطهّر سیّد الشّهداء (علیه السّلام) خراب می‌شود. به یک عدّه یهودی می‌سپرد که حقوق بگیرند – تاریخ این‌ها را نوشته- اگر این‌ها در روز کم راه می‌زدند حقوق آن‌ها قطع می‌شد. برعکس، پلیس‌ها چطور هستند؟ نمی‌دانم این‌طور هست یا نه که اگر عملیات بروند به آن‌ها حقّ بیشتری می‌دهند، این به عکس است، یک عدّه راهزن یهودی گذاشته بود کسانی که می‌آیند قبر مطهّر سیّد الشّهداء (علیه السّلام) را زیارت کنند در راه آن‌ها را بزنید، بکشید، یعنی ناامنی ایجاد کنید. اگر گزارش می‌رسید مثلاً یک هفته است این‌ها کسی را شکار نکرده‌اند حقوق به آن‌ها نمی‌دادند. آن‌هایی که به این روایت تاریخی سنّی باور ندارند به کامل الزّیارات ابن قولویه رجوع کنند، می‌گوید: من الآن چند وقت است آمده‌ام قبر مطهّر امام حسین (علیه السّلام) را زیارت کنم، روزها بین خارهای بیابان خود را مخفی می‌کنم.

می‌دانید کامل الزّیارات برای استاد شیخ مفید است، سال ۳۶۹ از دنیا رفته است، جعفر بن قولویه عالم برجسته، فقیه بزرگ. به این واقعه با دو سه واسطه در زمان امام هادی (علیه السّلام) اشاره کرده است. مردم می‌خواستند به زیارت سیّد الشّهداء (سلام الله علیه) بروند این‌طور بود که شبانه در بیابان‌ها راه می‌رفتند، به کربلا می‌رسیدند، مخفیانه روزها بین خارهای بیابان و درخت مخفی می‌شدند که آن راهزن‌ها که رصد می‌کنند، می‌گردند، این‌ها را پیدا نکنند. نکته جالب است، می‌گوید: شب که آمدم طوری زیارت را خواندم که گزمه بلند نشود. یعنی کنار قبر امام حسین (علیه السّلام) شب هم پلیس خوابیده، شما ببینید در این دوران چقدر خفقان است. دو روایت در کتاب کامل الزّیارات است که می‌گوید: من آمدم به سیّد الشّهداء (علیه السّلام) سلام کردم، مراقب بودم پای من نخورد بیدار شود، تاریکی شب، چراغ که نمی‌توانند روشن کنند، گنبد و بارگاهی که نساخته‌اند، قبر را خراب کرده‌اند. این دوران.

ایجاد جریان غُلات توسّط خلفا

در این دوران امام هادی (سلام الله علیه) چند هدیه به شیعه داده، خیلی جنبه‌های دیگری هم دارد من فقط به یکی اشاره می‌کنم. یکی از مصیبت‌هایی که اهل بیت (علیهم السّلام) داشتند، امام هادی می‌خواست شخصیّت اهل بیت را بروز بدهد، بیان کند امام معصوم چه جایگاهی دارد. زمان امام صادق (علیه السّلام) مثال زدیم، خیلی را نمی‌دانستند. یک مشکل بزرگی هم داشتند مشکل غُلات بود. خدا مرحوم آقای مهدوی (رحمه الله علیه) را رحمت کند، من محضر ایشان این بحث را عرض کردم، یک ناصبی غلامی به اسم مغیره بن سعید دارد، او رأس غلات است، خیلی جالب است.

خود او اجازه نمی‌دهد اسم امیر المؤمنین (علیه السّلام) را ببرند، معلوم است که غلوّ هم برای همان حکومت است. خالد بن عبد الله قَسری غلامی دارد اسم او مغیره بن سعید است، او می‌رفت می‌گفت امام صادق (علیه السّلام) خدا است! صاحب غلام می‌گفت معاذ الله علی (علیه السّلام) جهنّمی است، با یک نسبت بدی که نمی‌خواهم بگویم، به امیر المؤمنین نسبت سرقت می‌داد، غلام او می‌گفت امام صادق (علیه السّلام) خدا است! یعنی هر دو جریان را دارند، یعنی منشأ جریان ناصبی‌گری و جریان غلات یک جا است، این را امام رضا (علیه السّلام) هم بعدها فرمود، فرمود: برای تخریب ما دو کار انجام می‌دهند، یک عدّه را می‌فرستند می‌گویند ما خدا هستیم. مثلاً من بگویم مردم، در ضمن من خدا هستم! می‌گویند عمر خود را تلف کردیم این‌جا نشستیم، مذهبی و اهل عبادات بلند می‌شوند می‌روند، می‌گویند این چه می‌گوید؟ برای این‌که طرفدارهای ما را کم کنند. از آن طرف تصریح به توهین به دشمنان اصلی ما می‌کنند برای این‌که مخالفین ما را تحریک کنند.

مقابله‌ی امام با جریان غلات

در این دوران نگاه کنید حضرت هادی (علیه السّلام)… خفقان را به اندازه‌ی فرصت عرض کردیم، یک جریان محکم غلات هم پیدا شده که دنبال این هستند اهل بیت را طور دیگری معرّفی کنند، غلات آن دوران نماز هم نمی‌خواندند. نگاه کنید مثلاً کشّی در مورد یک نفر می‌خواهد صحبت کند می‌گوید: تهمت زدند فلانی از غلات است، نه، نیست، چون من بررسی کردم دیدم نماز می‌خواند. یعنی غلات برای این‌که جامعه را از امام دور کنند می‌گفتند ما می‌گوییم امام ما امام صادق (علیه السّلام) است، امام ما امام هادی (علیه السّلام) است، لذا دیگر چیزی نیاز نداریم، تمام شد، همه چیز با او است. غلات آن روزگار عبادت را کنار می‌گذاشتند.

یک جریان غلوّ شدید وجود دارد، آن‌قدر که امام (سلام الله علیه) تصمیم می‌گیرد پول می‌دهد بعضی از آن‌ها را بکشند و بعضی را می‌کشند. یعنی خطر آن‌ها آن‌قدر شدید است، تبلیغات می‌کنند. کسانی که نویسنده هستند، مثل فارس بن حاتِم، فارس بن حاتِم ردّ بر زیدیّه دارد، ردّ بر واقفه دارد، ردّ بر فَطَحیّه دارد. یعنی الآن بگویند کار این آقا چیست؟ می‌گویند ایشان در شبهات دینی مسلّط است و در ردّ فرق مخالف کوشا است، کتاب دارد. این شخص سر بلند کرده می‌گوید من باب امام هستم، حضرت هم چند مرتبه پیام فرستادند مردم را آگاه کردند دیدند نمی‌شود، نوع تبلیغات او طوری است که حکومت هم همیشه با آن‌ها خوب بود. این‌ها خوب هستند، چون چهره‌ی امام را خراب می‌کنند حکومت با آن‌ها کاری ندارد. حضرت دستور دادند، پولی فرستادند سلاح بخرید و او را بکشید.

مشکلات بیان شخصیّت اهل بیت

در این شرایط نگاه کنید، خفقانی که عرض کردم ضمیمه کنید به این شرایطی که امام اگر از فضایل اهل بیت بیان کند جریان غلات سوء استفاده می‌کنند. یک جریانی است که اگر امام بخواهد بگوید عالَم به دست ما است گروه اهل غلوّ سوء استفاده می‌کنند و می‌گویند: دیدید ما گفتیم خدا است؟ به قدر این چیزی که نقل می‌‌کنند می‌گویند یک عدّه به امیر المؤمنین (علیه السّلام) گفتند: «السَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَبَّنَا». البتّه قسمت آخر آن در منابع متأخّر آمده که شاهد من است، در قدیمی‌ها نیست. می‌گویند حضرت آن‌ها را کشت، بعد زنده کرد، بعد فرمود که حالا توبه کنید، گفتند: نه، اگر ما تا به حال شک داشتیم حالا که ما را کشتی زنده کردی دیگر تو خدا هستی!

این جریان غلوّ باعث می‌شود که امام نتواند به راحتی خود و شخصیّت حقوقی اهل بیت را بیان کند، از آن طرف بگیر و ببند و یهودی‌ها را بگذاری از زوّار شیعه راهزنی کنند، قتل عام کنند، فقر شدیدی که عرض کردیم، برهنه هستند، اصلاً لباس ساتر عورت ندارند. از این طرف امام اگر صحبت کند اهل غلوّ می‌آیند شیعه را بد معرّفی می‌کنند، این خیلی حیرت‌انگیز است. بعد شما می‌بینید که در روایات ما با این‌که تقریباً شش هفتم روایات شیعه از امام صادق (سلام الله علیه) است، به امام هادی (علیه السّلام) خطیب شیعه گفتند. یعنی این شرایط شرایط عادی نبوده که بگویند بفرمایید بالای منبر، بگویید شما که هستید، فضایل بگوید اهل غلوّ از آن طرف سوء استفاده می‌کنند، از این طرف قتل عام می‌کنند.

محتوای زیارت جامعه‌ی کبیره

یک زیارت زیارت غدیریّه است که از حیث سند حتّی از زیارت جامعه قوی‌تر است، در مفاتیح رجوع کنید زیارت غدیریّه را نگاه کنید خیلی طولانی است و یک زیارت جامعه. چند زیارت دیگر هم از امام هادی (علیه السّلام) رسیده است. نگاه کنید حیرت‌ انگیز است حضرت هادی (علیه السّلام) چه فضایلی را گفته‌اند. اگر کسی این مسیری که من خیلی خلاصه عرض کردم بررسی کند می‌بیند امام هادی (علیه السّلام) در کجا شیعه را اعتلاء داده است. شما در آن عنصر توحید را می‌بینید.

جار و مجرور وقتی مقدّم می‌شود یعنی حصر، می‌خواهید زیارت جامعه بخوانید اوّل الله اکبر بگویید، یک سِرّ این است که اهل غلو نیایند امام را با خدا مقایسه کنند، اوّل الله اکبر می‌گوید. بعد شما می‌بینید جای جای زیارت جامعه «الْعَامِلُونَ بِإِرَادَتِهِ»،[۵] اصلاً شما کاره‌ای نیستید الّا این‌که کارگزار حق هستید، به اراده‌ی او عامل هستید، «الْفَائِزُونَ بِکَرَامَتِهِ»، اگر به فوزی می‌رسید از کرامت حضرت حق است. «اصْطَفَاکُمْ بِعِلْمِهِ». شبهات آن روز را دارد پاسخ می‌دهد، البتّه امروز هم برای ما درس است. «بِعِلْمِهِ»، خدا به علم خود شما را برگزیده، یعنی شما همین‌طور مستقل نیستید. یعنی در بستر آن روز امام هم دارد شبهه پاسخ می‌دهد هم فضیلت می‌گوید.

«لَهُ تُسَلِّمُونَ… إِلَى سَبِیلِهِ تُرْشِدُونَ».[۶] این «إِلَى سَبِیلِهِ»، «لَهُ» بین جار و مجرور، وقتی اوّل جمله می‌آید یعنی این است جز این نیست، «لَهُ تُسَلِّمُونَ» یعنی فقط تسلیم او هستیم. اگر می‌خواهد از فضایل اهل بیت بگوید حواس او هست که اهل غلوّ چه می‌کنند. «إِلَى سَبِیلِهِ تُرْشِدُونَ وَ بِقَوْلِهِ تَحْکُمُونَ»، یعنی «تَحْکُمُونَ» فقط و فقط «بِقَولِ الله»، «بِقَوْلِهِ تَحْکُمُونَ» یعنی این. فقط به قول خدا «تَحْکُمُونَ»، فقط بر سبیل حضرت حق ارشاد می‌کنیم، فقط تسلیم او هستیم. نگاه کنید از این عبارات زیاد است که جار و مجرور را اوّل عبارت آورده است. یک عنصر این است.

اگر امام، امامی که عظیم الشّأن است، یکی از نعمات الهی است، مستقل نیست. امّا از آن طرف حرف‌هایی دارد که حیرت‌انگیز است. «إِیَابُ الْخَلْقِ إِلَیْکُمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَیْکُمْ»،[۷] خیلی عجیب است که در آن دوران چنین عباراتی صادر شده و طوری صادر شده که این عبارت به اهل قم رسیده است.

جایگاه شهر قم در زمان امام هادی (علیه السّلام)

در دوران امام هادی (علیه السّلام) تقریباً مهم‌ترین مرکز تشیّع قم است. ابن قولویه چند روایت فضیلت می‌گوید او را می‌گیرند به او دستبند می‌زنند. به امام هادی (علیه السّلام) نامه می‌نویسند: آقا، او در فضایل روایاتی می‌گوید، نکند از غلات باشد؟ مخفیانه مراقب او بودیم دیدیم نماز می‌خواند، ولی حرف‌های او چطور؟ از امام هادی (علیه السّلام) استعلام می‌کنند. حضرت پاسخ می‌دهد: این حرف‌ها اشکالی ندارد. برخی را هم از قم بیرون می‌کردند، به اتّهام بیرون می‌کردند چون جریان غلوّ شدید است خیلی حواس آن‌ها جمع بود. این زیارت جامعه به قمی‌ها رسیده و قمی‌ها تأیید کردند، سخت‌گیرهایی مثل ابن ولید تأیید کردند، صحیح دانستند، بین خود و خدا حجّت ‌دانستند، برگشته به بغداد آمده است. یعنی امام هادی (علیه السّلام) این زیارت را طوری رسانده که به اصل مرکز تشیّع رسیده، قم مرکزی است که در سخت‌گیری در روایات شهره است و بعضی از بزرگان که امروز از اولیای معروف شیعه هستند، از بزرگان شیعه هستند، اخراجی‌های قم هستند، به خاطر خطری که آن روز دارد.

کم هم نیستند، سهل بن زیاد است، حضرت امام (رحمه الله علیه) می‌فرماید: سهل بن زیاد را از فقه شیعه حذف کنید چیزی از فقه نمی‌ماند، او اخراجی قم بود. می‌گویند: متّهم هستی، بعضی روایات تو عجیب است. احمد بن محمّد خالد برقی که از بزرگان روات و فقهای شیعه است، صاحب المحاسن و کتب دیگر، او اخراجی است. البتّه بعداً عذرخواهی کردند او را برگرداندند، ولی او را اخراج کردند، از قم بیرون کردند. زیارت جامعه را امام طوری رسانده تا قم رفته و قمی‌ها فهمیده‌اند این روایت امام است، چون شیخ صدوق می‌فرماید: بین من و خدا این روایتی که می‌گویم حجّت است، یکی این است، همین زیارت جامعه‌ی ما است.

جایگاه اهل بیت در زیارت جامعه‌ی کبیره

در آن چه چیزی آمده است؟ «إِیَابُ الْخَلْقِ إِلَیْکُمْ»، شما نگاه کنید، به آن مثال برگردید. شخص به خانه‌ی امام صادق (علیه السّلام) آمد به بدن آن زن کنیز امام صادق دست زد، یعنی فکر می‌کرد امام صادق از این‌جا که نشسته تا جلوی در هم اشراف ندارد. این‌جا اشراف که چیزی نیست «إِیَابُ الْخَلْقِ إِلَیْکُمْ»، اصلاً در قیامت کارگزار شما هستید، سلطان قیامت شما هستید، فکر کردید این عبارت بی‌جهت گفته شده است؟ حتّی این عبارت به سنّی‌ها رسیده، این‌طور نیست که شما فکر کنید امام هادی…

عبارات ابن ابی الحدید در مورد امیر المؤمنین

این اشعار را نگاه کنید، ابن ابی الحدید در ۲۵ سالگی گفته است. از ابن ابی الحدید در ۲۵ سالگی گفته چه چیزی می‌فهمیم؟ یعنی منطقه‌ای که او زندگی می‌کرده این حرف‌ها مشهور است، چون فرد ۲۵ ساله عالم برجسته نیست که خود او خبره باشد. امروز اگر حرم امیر المؤمنین (علیه السّلام) بروید زیارت کنید دور ضریح مبارک او قصیده‌ی عینیّه به خطّ آبی نوشته‌اند، این را ابن ابی الحدید در ۲۵ سالگی گفته است. در ۲۵ سالگی گفته یعنی این فرد در نهایت یک طلبه بوده، پس این حرف در آن منطقه بوده، این که عرض می‌کنم شواهد فراوان است که ما سنّی ۱۲ امامی داریم، یعنی ائمّه سنّی‌ها را استحاله کردند. از آن‌جایی که بر بدن مبارک پسر پیغمبر اسب تازاندند، لباس را بردند، به آن‌جا رسیدند که لباس را ۳۰ هزار سکّه بخرند، یک تکّه‌ی کوچک آن را بکَنند در قبر خود بگذارند، تا ببینید عبارت چیست. چند جمله را می‌خوانم: «وَ إِلَیهِ فِی یَومِ المَعَادِ حِسَابُنَا»،[۸] «إِیَابُ الْخَلْقِ إِلَیْکُمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَیْکُمْ»، این را ابن ابی الحدید در ۲۵ سالگی در مورد امیر المؤمنین (علیه السّلام) گفته است، شیعه هم نیست، معتزلی است. این حرف را تا کجا رسانده، نه فقط به گوش شیعه‌ها برسد، به گوش اهل سنّت معتدل هم رسانده است. ابن ابی الحدید در مورد امیر المؤمنین (علیه السّلام)، به عنوان یک مشت نمونه‌ی خروار بگیرید.

این عبارت را ببینید: «بَل أَنتَ فِی یَوِم القِیَامَهِ حَاکِمٌ»، عبارت قبل از آن این است که من در مورد تو چه بگویم؟ بگویم تو کریم هستی؟ تو کریم‌زاده هستی؟ تو بزرگ هستی؟ تو والا هستی؟ حاشا. «بَل»، بلکه

«بَل أَنتَ فِى یَومِ القِیَامَهِ حَاکِمٌ                         فِى العَالَمینَ وَ شَافِعٌ وَ مُشَفَّعُ‏»

این عبارتی که ابن ابی الحدید در ۲۵ سالگی می‌گوید از کجا آمده است؟

«لَو لَا مَمَاتُکَ قُلتُ إِنَّکَ جَاعِلُ                       الأَشبَاحِ وَ الأَروَاحِ وَ المُستَحضِرُ »

اگر تو نمرده بودی می‌گفتم تو خالق هستی، این را یک سنّی گفته است. این سنّی که از خود چیزی نگفته، در این محیطی که با محیط تشیّع اختلاط دارد در اختلاط این‌ چیزها را فهمیده است.

در عبارات امام هادی (علیه السّلام) نگاه کنید، در آن دوران اگر کسی برگردد – آن شرایط خفقان و غلوّی که امام هادی (علیه السّلام) نمی‌تواند راحت صحبت کند، در دار الحکومه، در منطقه‌ی نظامی، در پادگان هم دارد زندگی می‌کند- یک جمله بگوید، عبارت چیست؟ عبارت این است «إِیَابُ الْخَلْقِ إِلَیْکُمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَیْکُمْ». البتّه این را اگر ضمیمه کنید که انسان باید به حرف‌های توحیدی ضمیمه کند، به این معنا نیست که امام مستقل است. امام از حضرت حق مستقل نیست، هر چه دارد از خدا دارد، ولی سلطان روز قیامت است، این را انسان می‌فهمد. این حرف برای شیعه‌ها خیلی عجیب است، شما نگاه می‌کنید این حرف حتّی بعداً برای سنّی‌های منصف یک حرف واضح می‌شود.

رابطه‌ی اراده‌ی خداوند و عمل اهل بیت

و عباراتی از این دست «وَ الْمُسْتَقِرِّینَ فِی أَمْرِ اللَّهِ»،[۹] این را جاهای دیگر هم تفسیر کرده است. «مَنْ وَالاکُمْ فَقَدْ وَالَى اللَّهَ»،[۱۰] اگر کسی شما را دوست داشته باشد خدا را دوست دارد. مگر آن‌ها خدا هستند؟ خیر. چطور می‌شود که کسی خدا را دوست دارد و این‌ها را هم دوست دارد؟ بالاخره دوئیّت، جدایی، تفرقه بین این‌ها و خدا وجود دارد یا ندارد؟ چطور می‌شود اگر کسی این‌ها را دوست داشته باشد خدا را دوست دارد؟ «مَنْ أَحَبَّکُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَکُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ»، خیلی هم تکرار شده است و همه‌ی آن‌ها در «الْمُسْتَقِرِّینَ فِی أَمْرِ اللَّهِ» جمع شده است. یعنی شما به جایی رسیده‌اید که بین شما و حضرت حق در بروز تفاوتی نیست، یعنی هر چه خدا اراده کند «الْعَامِلُونَ بِإِرَادَتِهِ»، شما پیاده می‌کنید.

لذا اگر می‌دیدند امیر المؤمنین (علیه السّلام) یا امام هادی (علیه السّلام) رفتاری انجام داده شیعه می‌فهمید یعنی خدا خواسته این اتّفاق بیفتد، نه این‌که علی (علیه السّلام) خواسته، به اراده‌ی او دارد عمل می‌کند. لذا هر کاری که انجام می‌دهد بروز اراده‌ی حضرت حق است.

این عبارت در قرآن کریم هم وجود دارد، من یکی دو مورد را بگویم، خداوند هم در قرآن چند مرتبه فرموده این‌جا حضرت هادی تفسیر کرده، توضیح داده است. نه این‌که امام حاکم است، اصلاً تمام صفات او بروز صفات حضرت حق است، در تمام صفات فعل، مشترک با حضرت حق است، به واسطه. لذا خالق است، رازق است، با واسطه. «بِإِذنِ الله»، «بِإِرادَهِ الله» حاکم است. جزئیّات هم وجود دارد، این‌که شما در روایت می‌بینید در روز قیامت فرمان صادر می‌شود که «یَا فَاطِمَه لَکَ عِندِ الرّضا »، همین را می‌خواهد بگوید، روز قیامت فرمان صادر می‌شود هر چه میل داری بگو انجام بدهیم، یعنی حاکم حضرت زهرا (سلام الله علیها) است.

آیات قرآن در مورد ارتباط اراده‌ی خدا و اهل بیت

خداوند در قرآن هم فرموده، نگاه کنید، حیرت‌انگیز برای من این است که این عبارات را امام هادی (علیه السّلام) در آن شرایط فرموده، شما در قرآن می‌بینید که وقتی پیامبر می‌خواهد به چیزی دعوت کند حضرت حق به خود نسبت داده، خیلی عجیب است. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ»،[۱۱] چند تا شد؟ خدا و رسول را اجابت کنید، چند تا است؟ دو تا است، ولی فعل را یکی به کار می‌برد در حالی که این‌جا باید فعل را «إِذَا دَعَوَاکُم لِمَا یُحییکُم» می‌گفت، وقتی شما را می‌خوانند به سمت… شما را دعوت می‌کنند زنده کنند، این‌ چیزی که من دارم زندگی نیست، حیات طیّبه نیست، ولی خدا نمی‌فرماید «اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعَوَاکُم»، «إِذا دَعاکُمْ». در حالی که بعضی از مستشرقین این‌جا را از قرآن غلط گرفته‌اند، گفته‌اند یک غلط ادبی هم پیدا شد، مثنّی فعل مثنّی می‌خواهد. نه، درست است مثنّی فعل مثنّی می‌خواهد، این‌جا خداوند خواسته بفرماید دعوت پیغمبر هیچ چیزی جز دعوت خدا نیست، یک دعوت است دو دعوت نیست.

عبد بودن، بالاترین مقام پیامبر

پیامبر باید در چه جایگاهی باشد که دعوت می‌کند کأنّ خود خدا دارد دعوت می‌کند؟ یعنی این کلام مستقرّ در امر الله است، هوای نفس مرده است. به قول اهل سنّت، بعضی از آن‌ها دارند، «قُتِلَ الشَّیطَانِی بِیَدِی»، شیطان خود را کشته‌ام. نفس پیغمبر خراب شد، تمام شد، کار نمی‌کند، این نفس ملهَم از حضرت حق است، از خود هیچ چیزی ندارد. لذا می‌بینید عبد محض است و مهم‌ترین صفت او در قرآن عبد است. عبد چیزی از خود ندارد، هر کاری کند پول آن برای صاحب او است، ازدواج کند مولا اجازه ندهد ازدواج او باطل است. پیغمبر هم همین‌طور است، در قرآن نگاه کنید، «سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ»،[۱۲] عبد خود را برد، عبد خود را سیر داد. اختیاراً به مقام عبودیّت محض رسید.

ارتباط رضایت پیغمبر و رضایت خدا

ممکن است کسی سؤال کند این‌جا در دعوت به سمت خدا پیغمبر این‌طور است، خیر، «یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ»،[۱۳] منافق‌ها می‌آیند وعده می‌دهند. بعضی در انتخابات وعده‌های عجیب می‌دهند، ما بیاییم همه چیز خوب می‌شود، «یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ»، ای مردم، منافقین می‌گویند به جنگ تبوک نیامدیم، شما را راضی می‌کنیم، خدمات می‌دهیم. «وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ»، چند تا است؟ دو تا است، «أَحَقُّ أَنْ»، باید «یُرضوهُمَا» می‌گفت، خدا و رسول را باید راضی کنید و مهم است که خدا و رسول راضی شوند، ولی خدا این‌طور نمی‌گوید. می‌فرماید «وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ»، واقعاً عجیب است، ضمیر را برای خدا و رسول یکی به کار می‌برد. این از نظر ادبی غلط است مگر این‌که رضایت پیامبر عین رضایت خدا باشد، یعنی نَفسی نداشته باشد، «قُلُوبُنَا أَوْعِیَهُ إِرَادَهِ اللَّهِ»، ما فقط ظرف مشیّت هستیم. «رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیْتِ»،[۱۴] اصلاً ما چیزی از خود نداریم. شما نگاه کنید این عبارات را در جامعه مدام فرموده، «مَنْ وَالاکُمْ فَقَدْ وَالَى اللَّهَ»، «مَنْ أَبْغَضَکُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ» و عبارات عجیبی که در این زیارت در آن ظرف زمانی صادر شده است.

آگاهی مردم نسبت به مقام امام از زمان امام هادی (علیه السّلام)

لذا شما نگاه می‌کنید هیبت امام هادی (علیه السّلام) از هیبت امام حسین (علیه السّلام) بیشتر است. بخشی از هیبت به واسطه‌ی شناخت است، آن شاگرد امام صادق (علیه السّلام) این‌قدر هیبت امام صادق (علیه السّلام) را نمی‌فهمید، چون نمی‌فهمید. شخص می‌آمد به امام معصوم ناسزا می‌گفت، به امام کاظم (علیه السّلام) ناسزا گفت، به امام رضا و امام سجّاد (علیهم السّلام) هم هست. بعد حضرت کمی صحبت کردند شخص شرمنده شد یا به خانه‌ی خود دعوت کردند، این عبارات مشهوری که شنیده‌اید. مثلاً شامی به منزل امام حسن (علیه السّلام) آمد، در مورد امام کاظم و امام سجّاد (علیهم السّلام) هم این‌ها را داریم. ولی دوران امام هادی (علیه السّلام) چون امام هادی ابراز می‌کند من امام معصوم هستم، از زمان امام رضا (علیه السّلام) به بعد ابراز می‌کند و این عبارات از او صادر می‌شود فهم جامعه از امام بالا رفته است. لذا شما نگاه می‌کنید هیبت ائمّه‌ی پایانی شیعه مدام بیشتر می‌شود چون فهم جامعه دارد بیشتر می‌شود. مثلاً امام وارد می‌شود، ۵۰ نفر غلام سیاه همه به سجده می‌روند، هر چه آن‌ها را شلّاق می‌زنند از جای خود بلند نمی‌شوند. در حالی که قرار بوده آن‌ها امام هادی (علیه السّلام) را بکشند بگویند برده‌ها شورش کردند پسر پیغمبر را کشتند، خواستند از اسلام انتقام بگیرند.

هر چه آن‌ها را می‌زدند بلند نمی‌شدند، می‌گفتند: چرا سجده می‌‌کنید؟ می‌گویند آن خدایی که ما در زمان کفر می‌پرستیدیم تصویر او در ذهن ما این‌طور بود. یعنی هیبتی که از امام می‌بینند با فهم غلط خود امام را تبدیل به خدا می‌کنند یا شما می‌بینید بروز اهل بیت این‌جا خاص است، حضرت دارد عبور می‌کند پرده کنار می‌رود، یعنی بعضی کرامات را علنی بروز می‌دهند. این‌ها برای بعضی ائمّه‌ی دیگر خصوصی وجود دارد، ولی برای امام هادی (علیه السّلام) در مجلس علنی است.

مرحله‌ی بعد شما نگاه کنید هیبت امام عسکری (علیه السّلام) صفت بارز او است که مرحوم خواجه نصیر در صلوات خود «وَ الْهَیْبَهِ الْعَسْکَرِیَّهِ»[۱۵] می‌گوید. این هم که بعضی بزرگان ما جرأت نکردند بروند امام زمان (سلام الله علیه) را ببینند از همین حیث است، زراره‌ها پای درس امام صادق (علیه السّلام) می‌رفتند، ولی وقتی معرفت تفصیلی می‌شود، شما امام زمان (علیه السّلام) را کمی بیشتر می‌شناسید، کمی به حقیقت او نزدیک می‌شوید، دیگر جرأت نمی‌کنید در خیمه‌ی او بروید.

شخصیّت مرحوم آملی

لذا مرحوم آملی (رحمه الله علیه) که خیلی فرد عجیبی است، یکی از اساتید ما می‌فرمود: من نسخه‌ی دست خط مصباح الهدی را دارم… مصباح الهدی یک کتاب فقهی است، خود مرحوم سیّد احمد خوانساری (رحمه الله علیه) مرجع تقلید است، خود او جامع المدارک دارد، یعنی کتاب فقهی نوشته، این را برتر دانسته، این را درست دانسته که نوشته، ولی در درس خود مصباح الهدی را می‌برد و می‌خواند. سیّد احمد معلوم است خیلی تواضع داشته و کرامت نفس داشته که کتاب عالم هم عصر خود را که زنده است، هر دو هم در تهران بودند، هیچ کس این کار را انجام نمی‌دهد، من الآن بخواهم صحبت کنم کتاب هم سنّ و سال خود را به دست بگیرم از روی آن برای شما بخوانم، این کرامت سیّد احمد و عظمت مصباح الهدی است.

یکی از اساتید ما می‌فرمود: تمام صفحات مصباح الهدی مرحوم شیخ محمّد تقی آملی – استاد آیت الله جوادی آملی و حسن زاده است، شاگرد آقای قاضی بوده- در همه‌ی صفحات آن صلوات داشت، سلام بر سیّد الشّهداء (علیه السّلام)، سلام بر امام زمان (علیه السّلام)، گاهی سلام بر حضرت عبّاس. استاد ما می‌فرمود: من دست خط ایشان را دیدم، چند جلد آن پیش ما بود. ایشان مثل من نیست که اهل گناه باشد، آن‌هایی که نزدیک هستند می‌گویند از اوتاد روزگار بود، هم در علم هم در تقوا. ایشان شب‌های متعدّد، مسجد سهله، جاهای دیگر متوسّل می‌شود، بالاخره فرصت مهیّا می‌شود می‌گویند به محضر امام زمان (علیه السّلام) برو. نمی‌تواند برود. نمی‌تواند برود قطعاً کمتر از خیلی صحابه‌ای که زمان امام صادق (علیه السّلام) بودند نبوده، ولی چیزی که این می‌فهمد با چیزی که آن‌ها می‌فهمیدند فرق کرده است.

اشعاری در مدح امیر المؤمنین (علیه السّلام)

لذا نگاه کنید شیخ حسین نجف… معتقد هستم حضرت هادی (علیه السّلام) باب فضایل امیر المؤمنین (علیه السّلام) است. نگاه کنید هم در قبل از غدیر به دنیا آمده، قبل از ولادت امیر المؤمنین (علیه السّلام) هم شهید شده، فضایلی هم که از امیر المؤمنین (علیه السّلام) نقل کرده عجیب است. منصوص نیست، این‌طور تصوّر می‌کنم که حضرت هادی (علیه السّلام) باب فهم فضایل امیر المؤمنین (علیه السّلام) است. شیخ حسین حلّی، شیخ حسین نجف، تبریزی است، ظاهراً اجداد مرحوم میرزا جواد تبریزی (رحمه الله علیه) است. یک شعری در ورودی یکی از ابواب حرم امیر المؤمنین (علیه السّلام) است که می‌گوید:

«ﺃَﻳَﺎ ﻋِﻠََّﺔَ ﺍﻹِﻳﺠﺎﺩ ﺣَﺎﺭَ ﺑِﻚَ ﺍﻟﻔِﻜﺮُ                      ﻭَ ﻓِﻲ ﻓَﻬﻢِ ﻣَﻌﻨَﻲ ﺫَﺍﺗِﻚَ ﺍﻟﺘَﺒَﺲَ ﺍلأَﻣﺮُ»

ای علّت ایجاد «حَارَ بِکَ الفِکرُ»، افکار به تو می‌رسد همه از هم می‌پاشند، همه حیران می‌شوند، نمی‌توانند تو را تحلیل کنند. «وَ فِی فَهمِ مَعنَی ذَاتِکَ»، آن‌هایی که می‌خواهند ذات تو را بشناسند، «التَبَسَ الأَمرُ»، به همه امر مشتبه شده است. امر به آن‌ها مشتبه شده آن‌هایی که از پس حجاب با تو صحبت می‌کنند می‌گویند تو خدا هستی. بعد می‌گوید: «فَکَیفَ ﻟَﻮ ﻛُﺸِﻒَ ﺍﻟﺴِّﺘﺮُ»، اگر پرده کنار برود چه می‌گویند؟ از پس پرده دیده‌اند گفته‌اند: «بِأَنََّکَ ﺭَﺏٌَّ».

شخصیّت مرحوم شیخ حسین نجف

مرحوم شیخ حسین نجف کسی است که شاگرد بحر العلوم است، شاگرد وحید بهبهانی است، استاد سیّد جواد عاملی است. مرحوم سیّد جواد عاملی کسی است که در تتبّع نظیر ندارد، صاحب مفتاح الکرامه است. ایشان می‌گفت: من اگر سیّد نبودم آرزو می‌کردم جدّ من شیخ حسین نجف باشد. خیلی عجیب است، کنار قبر مطهّر شیخ مرتضی انصاری (رحمه الله علیه) در حجره‌ی ۱۱ دفن است، خیلی انسان عجیبی است. بزرگان شیعه در این حد، مثل سیّد جواد عاملی، گفته‌اند او در عبادت و تقوا نظیر نداشت. بعد به او می‌گویند: شما امام زمان (علیه السّلام) را دیده‌اید؟ می‌گوید: «مَا لَنَا وَ الزِّیَارَه»، ما کجا و زیارت امام زمان (علیه السّلام) کجا؟ لذا خیلی بزرگان می‌فرمایند: آن‌هایی که تصوّر کرده‌اند امام زمان (علیه السّلام) را دیده‌اند اکثر آن‌ها یکی از کارگزارهای درجه‌ی شش امام را دیده‌اند. مثلاً در بیابان گرفتار شده گفته یا صاحب الزّمان، یکی هم آمده گفته شیخ فلانی، چطور هستی؟ این آب را بگیر و بخور از تشنگی نمیری، او تصوّر کرده اسم او را گفته، به او کمک کرده، امام زمان (علیه السّلام) است.

هیبت امام زمان (علیه السّلام)

مفصّل این‌جا بحث است، یک جمله عرض می‌کنم شخصیّت امام زمان (سلام الله علیه) بعد از توصیه‌های امثال حضرت هادی (علیه السّلام) کمی بیشتر پرده‌برداری شده است. لذا اگر همین الآن به شما بگویند پشت این پرده حضرت حجّت است هر کسی جرأت نمی‌کند از هیبت حضرت او را زیارت کند، در صورتی که حبّ آن وجود دارد. چرا؟ چون فهم پیدا شده که او، مقامات او با ما خیلی فاصله دارد. شما مقایسه کنید، می‌گوید: پیش امام صادق (علیه السّلام) رفتیم برهنه بود در ظرف نوره بود. ببینید چقدر فهم فرق کرده است. یکی از اصلی‌ترین کسانی که این فهم را در شیعه ایجاد کرده «خَطِیبُ شِیعَتِهِ»،[۱۶] در روایت آمده حضرت هادی (علیه السّلام) است. ما سر سفره‌ی امام هادی نشسته‌ایم. یک نقش اساسی هم در موضوع فاطمیّه حضرت هادی (علیه السّلام) دارد که آن هم باید بحث شود.

بردن امام به مجلس شراب

یک روز سیّد الشّهداء (علیه السّلام) بین سپاه دشمن می‌آمد، می‌فرمود که به خدا به جز من پسر پیغمبری روی زمین نیست، آن‌ها هلهله می‌کردند، چون این فهم نبود، کسی سؤال نمی‌کرد. امّا امام هادی (علیه السّلام) خیلی زحمت کشید این فهم بیشتر شود، تفصیلی‌تر شود. لذا شما نگاه کنید این خیلی مظلومیّت عجیبی است، یکی از عجیب‌ترین بی‌حرمتی‌ها که در مورد هیچ معصومی صادر نشده این است که حضرت دارد عبادت می‌کند، نیمه شب. چون در منطقه‌ی نظامی است مردم زندگی نمی‌کنند که جلوی چشم مردم این اتّفاق بیفتد، حضرت با سر برهنه روی خاک نشسته، دارد عبادت می‌کند. تصوّر این‌که معاذ الله کسی با یک مرجع تقلید این‌طور برخورد کند هم نمی‌توانیم داشته باشیم. کشان کشان امام را ببرند، بعد بنویسند که آن‌ها سواره، امام را پیاده، با سر برهنه، پای برهنه، به مجلس شراب بردند، معاذ الله او را دعوت به شراب کردند. ببینید چقدر وقاحت دارد. امام شروع کردند جملاتی فرمودند، ولو یک نفر مست باشد، ولو متوکّل ناصبی حرام‌ زاده باشد، حداقل اثر آنی روی او گذاشت. البتّه خبث باطن او طوری بود که این اثر روی او ماندگار نبود. حضرت شروع کردند: «بَاتُوا عَلَى قُلَلِ الْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُم‏»،[۱۷] خیلی افراد بودند که در بلندی‌های کوه‌ها از آن‌ها محافظت می‌کردند. «غُلْبُ الرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ»، محافظ داشتند. ولی وقتی «أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ»،[۱۸] مرگ می‌آید هر جا که باشید، «وَ لَوْ کُنْتُمْ فی‏ بُرُوجٍ مُشَیَّدَهٍ». متوکّل شروع به گریه کرد.

نقل یک خاطره

یکی از دوستان ۳۳، ۳۴ ساله‌ی ما در حالی اخیراً از دنیا رفته این برای من درس است، یک دوستی داشتیم من با خود عهد کردم اسم او را ببرم. این خیلی درس است، می‌خواهم بگویم «عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ»[۱۹] را در او دیدیم. یک دوستی داشتیم خیلی قاری خوبی بود، در مجلس مادر ما هم لطف کرد آمد خواند. قاری بود، حرفه‌ای، روضه خوان حرفه‌ای، در تنظیم صوت مجلس نظیر نداشت، خیلی از هیئت‌های بزرگ او را می‌بردند. ولی همیشه می‌گفت من دوست دارم چای‌ریز امام حسین (علیه السّلام) باشم. ۲۰ سال با هم دوست بودیم. تا زمانی که شروع به روضه خواندن کند در آبدارخانه بود، موقع سخنرانی می‌آمد می‌نشست سخنرانی و مدّاحی، باز به آبدارخانه برمی‌گشت. همین امسال در نوروز خادم مسجد محل می‌خواست به مسافرت برود، به او گفته بود که تو برو. سه نوبت می‌آمد در مسجد را باز می‌کرد، آب و جارو می‌کرد. روز ۱۳ فروردین وفات حضرت امّ البنین باشد همه دنبال سیزده بدر. خود او روضه خوان بود ولی روضه خوان دعوت کرده بود، سخنران دعوت کرده بود. خوب دقّت کنید «عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ».

سنّ و سال او کم نبود، ۳۵، ۳۶ ساله بود، معمولاً کسی که روضه خوان حرفه‌ای است تکبیر نمی‌گوید. دیده بود مکبّر نیست مسجد خلوت است، خود او تکبیرگفته بود. یکی از دوستان دیگر ما می‌گفت من دلم سوخت، خیلی دوست داشت پشت سر آن عالم بزرگوار که سخنران آن مجلس بود نماز بخواند، من تکبیر گفتم با نماز عشاء مغرب را خواند، مجلس را آماده کرد، میکروفن را تنظیم کرد، رفت برای سخنران آب جوش بیاورد، در آبدارخانه رفت افتاد از دنیا رفت. باید در آبدارخانه از دنیا برود، «عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ».

پایان

[۱]– سوره‌ی احزاب، آیه ۳۳٫

[۲]– سوره‌ی شوری، آیه ۲۳٫

[۳]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۶٫

[۴]– عیون أخبار الرضا، ج ‏۲، ص ۱۳۵٫

[۵]– من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۱۱٫

[۶]– همان، ص ۶۱۳٫

[۷]– همان، ص ۶۱۲٫

[۸]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۱، ص ۱۴٫

[۹]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۶۱۰٫

[۱۰]– همان، ص ۶۱۳٫

[۱۱]– سوره‌ی انفال، آیه ۲۴٫

[۱۲]– سوره‌ی اسراء، آیه ۱٫

[۱۳]– سوره‌ی توبه، آیه ۶۲٫

[۱۴]– بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۶۷٫

[۱۵]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۴۰۴٫

[۱۶]– بحار الأنوار، ج ۲۶، ص ۳۱۶٫

[۱۷]– همان، ج ۵۰، ص ۲۱۱٫

[۱۸]– سوره‌ی نساء، آیه ۷۸٫

[۱۹]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۶۱۶٫