در این متن می خوانید:
      1. نظر آقای خویی در تشکیل حکومت و ولایت فقیه
      2. نظر آقای تبریزی پیرامون نظر آقای خویی
      3. سؤال و جواب در مورد لزوم آوردن مستندات اقوال
      4. طبقه‌بندی قدما و متأخّرین
      5. استناد به نظرات فقهای عظام
      6. نظر آقای خویی در مورد تشکیل حکومت و ولایت فقیه
      7. جواب آقای تبریزی در مورد سؤال راجع به نظر آقای خویی
      8. نظر امام در مورد بحث ولایت فقیه
      9. دسته‌بندی نوشته‌های امام
      10. تنقیح جزوات امام توسّط آقای جلال الدّین فارسی
      11. تفاوت در نسخه‌های منتشر شده از کتاب ولایت فقیه امام
      12. اشتباه برداشت از نظر امام در مورد ولایت فقیه
      13. نظر امام در مورد وظایف فقیه
      14. نظر امام در مورد ولایت فقیه و شواهد آن
      15. مراحل کار فقهی
      16. سؤالاتی پیرامون آقای روحانی
      17. سؤالاتی در مورد نظر امام
      18. ارجاع به فصلنامه‌ی ۱۵ خرداد
      19. شبهه‌ی سعید حجاریان در مورد نوع حکومت در ایران
      20. شبهه‌ی حمید انصاری در مورد نظر امام در مورد قید مطلقه‌ی ولایت فقیه
      21. ادلّه‌ی فقهی و کلامی بحث ولایت فقیه از دید علما
      22. نظر امام و آقای صافی گلپایگانی در مورد ادلّه‌ی کلامی ولایت فقیه
      23. استدلال آقای صافی در مورد ولایت فقیه در رساله‌ی ایشان
      24. ادلّه‌ی لفظ کلام شیعیان بر ولایت امیر المؤمنین علیه السلام
      25. دلیل احتیاج به رهبر در زمان عصر غیبت
      26. یک استدلال کلامی برای اثبات بحث ولایت فقیه
      27. دلیل آقای خویی برای اجرای حدود در زمان غیبت
      28. سؤالاتی در مورد عصر غیبت امام زمان ارواحنا فداه و وجود یک رهبر دینی
      29. استدلال به ادلّه‌ی وجود نبی برای لزوم وجود امام
      30. جاری بودن احکام دین در زمان غیبت
    1. ادلّه‌ی لفظیه برای وجود جانشین پیامبر 
      1. مصلحت وجود ولی فقیه در عصر غیبت
      2. سؤال و جواب در مورد ادلّه‌ی وجود حکومت اسلامی در زمان غیبت
      3. بحث در مورد لزوم تشکیل حکومت اسلامی
      4. لقب حاکمان جور در فقه
      5. دلیل دادن این القاب
      6. دلیل عدم بحث شهید در مورد ولایت فقیه
      7. تقریر کتاب شیخ انصاری توسّط آقای مکارم شیرازی
      8. نظر آقای مکارم در مورد شیخ
      9. اهمّیّت و ضرورت حکومت در نظر همه در گام اوّل
      10. ضرورت حکومت اسلامی برای مسلمان‌ها در گام دوم
      11. وصف حکومت برای مسلمان‌ها
      12. صفت حاکم اسلام‌شناس
      13. شبهه‌ای در مورد تالی فاسد بودن حکومت اسلامی در زمان غیبت
      14. شکایت امیر المؤمنین از والیان منصوبی خود
      15. نبود اشکالات در حکومت امام زمان ارواحنا فداه
      16. بحث در مورد فردی یا شورایی بودن رهبری
      17. وظیفه‌ی مسلمان‌ها در نشر احکام اسلام

 «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ‏».

‏ بحث در اقوال بود و آراء علمای عظام را در ارتباط با مسئله‌ی ولایت عامّه‌ی فقیه داشتیم بحث می‌کردیم.

نظر آقای خویی در تشکیل حکومت و ولایت فقیه

خود آقای خویی یک مواقعی تصریح می‌کند که نمی‌شود، سخت است امّا توضیح دادیم که در واقع منظومه‌ی فکری ایشان را در کنار هم قرار می‌دهیم، یک مقدار دچار علامت سؤال می‌شویم. فقیهی که قائل به اجرای حدود و جواز جهاد ابتدایی است، این فقیه بخواهد قائل به تشکیل حکومت و ولایت فقیه نشود، خوب خیلی مشکل است.

Ranjbarian (1)

نظر آقای تبریزی پیرامون نظر آقای خویی

این سؤال را برای شما خواندیم که از مرحوم آقا شیخ جواد تبریزی می‌پرسند که آقا چطور ممکن است، قضیه چه بوده است که آقای خویی این حرف را می‌زد امّا ولایت فقیه را نمی‌پذیرد؟ آقای تبریزی می‌فرماید نظر ایشان هم مثل ما است منتها به این مسئله تصریح نکرده است، این فرمایش آقای تبریزی است.

-‌ آقای وحید چه؟

-‌ من ندیدم آقای وحید جایی نفیاً یا اثباتاً حرفی بزنند، من اطّلاع ندارم.

سؤال و جواب در مورد لزوم آوردن مستندات اقوال

-‌ اقوال علما را که آوردید، بعضی از اقوال علما به ظاهر حجّیّت ندارند باید به کلام ائمّه مستند بشود. حالا در جلسه‌ی قبل که ما نبودیم، مستندات آن را بحث کردید.

-‌ شما در درس خارج إن‌شاءالله خواهید دید یا الآن در کتاب‌های فقهی می‌بینید دیگر وقتی یک نظریه‌ای می‌خواهد بحث بشود، اقوال علما را می‌آورند. همین الآن دیدید شیخ وقتی یک بحث را مطرح می‌کند، اقوال موافقان و مخالفان را می‌آورد. این بحث اقوال است.

-‌ یعنی مستندات آن را هم می‌دانیم که از کلام ائمّه است و الّا به ظاهر حجّیّت ندارد.

-‌ ما هم نگفتیم حجّت است، هر موقع ما گفتیم حجّت است شما بگویید کجای این حجّت است.

-‌ قرار شد که مستندات این‌ها را بیاورید.

-‌ نگفتیم حجّت است. داریم می‌گوییم اقوال.

– یعنی بقیه‌ی آن را هم بحث می‌کنید؟

-‌ بله. ما می‌گوییم اقوال اشکال دارد. نظر آقای سیستانی این است.

Ranjbarian (2)

طبقه‌بندی قدما و متأخّرین

البتّه این متأخّرین و قدما خیلی دقیق نیست. یعنی قدما که در اصطلاح فقه، در تاریخ فقه گفته می‌شود، بیشتر ناظر به مرحوم شیخ الطّائفه و فلان و این‌ها است. بعد متأخّرین که می‌گویند از مرحوم محقّق حلّی به این طرف را می‌گویند. بعد دیگر از شیخ به این طرف را می‌گویند متأخّر المتأخرین این اصطلاح رایج آن است. حالا ما طبق اصطلاح خود، یعنی داریم می‌گوییم تقریباً معاصرین… البتّه باز حاج آقا رضای همدانی جزء معاصرین نیست، مرحوم نائینی جزء معاصرین نیست. امّا خلاصه این‌ها را آوردیم، این‌ها هم کسانی هستند که برای گذشته هستند. مرحوم صاحب جواهر، محقّق کرکی، مرحوم نائینی، شهید اوّل، شهید ثانی، حاج آقا رضای همدانی در طبقه‌ی شاگردان مرحوم شیخ هستند. مرحوم نائینی هم که در طبقه‌ی شاگردان مرحوم آخوند است و استاد مرحوم آقای خویی و این‌ها است.

-‌ مخالفین فقط یک نفر هستند؟

-‌ آن‌هایی که ما مطرح کردیم.

-‌ ملّا صالح مازندرانی است به کافی شرح زده است.

استناد به نظرات فقهای عظام

-‌ حالا ما نمی‌خواهیم شأن کسی را کم بکنیم ولی بحث ما روی مدار فقهای عظام است. شما این‌جا یک نگاهی روی اسامی بکنید. حالا ممکن است فرض بکنید یک محدّثی، یک شارح حدیثی، یک مجتهدی یک گوشه‌ای یک حرفی بزند ما که نمی‌خواهیم همه را برداریم بیاوریم. ما بیشتر سرشناسان را مطرح می‌کنیم. الآن مثلاً در طبقه‌ی شاگردان مرحوم آقای خویی وقتی می‌گوییم آقا شیخ جواد تبریزی در رأس است، خوب این دیگر تکلیف را معلوم می‌کند. بعد جناب آقای سیستانی (حفظه الله) و امثالهم است یا مثلاً در طبقه‌ی قبلی ایشان مرحوم آقای نائینی، خوب دیگر شأن مرحوم نائینی مشخّص است، جایگاه ایشان مشخّص است امّا حالا یک شارحی را برداریم بیاوریم بگوییم نظر یک شارح این است، ما دیگر ضامن نظر او نیستیم.

-‌ ملّا صالح مازندرانی یک حدیثی گفته است، مقام ایشان که بالاتر است.

– مقام ایشان چیست؟

-‌ شرحی که بر اصول کافی زده است ؟؟ طبق آن اقوالی که گفته ؟؟.

-‌ گفتم ببینید این‌ها یک سری -به محضر دوستان جسارت نباشد- ابتدائیّات است، جای آن‌ها در این کلاس نیست. مثلاً فرض بفرمایید خیلی‌ها آمدند شرح حدیث نوشتند. حالا هر کسی شرح حدیث نوشت، پس لزوماً یک شأن خیلی ویژه‌ای پیدا می‌کند؟ این‌طور نیست یا طرف تفسیر قرآن نوشته است. خوب هر کسی تفسیر قرآن نوشت، پس لزوماً یک جایگاه ویژه پیدا می‌کند؟ نه این‌طور نیست. حالا بگذریم این‌ها به نظر می‌رسد که روشن است یا باید روشن باشد، اگر هم روشن نیست دیگر در این کلاس جای روشن کردن آن نیست.

نظر آقای خویی در مورد تشکیل حکومت و ولایت فقیه

امّا نظر آقای مرحوم خویی را عرض کردیم نظر مرحوم آقای خویی یک مقدار معماگونه است. یعنی ایشان به بحث ادلّه که می‌رسد نمی‌پذیرد امّا غیر ادلّه هم باز خیلی روی خوشی نشان نمی‌دهد، نمی‌پذیرد. لکن ایشان بحث اجرای حدود را خیلی جدّی می‌داند، بحث جهاد ابتدائی را جدّی می‌داند. حتّی به نظر من در بعضی از سؤال‌ها از ایشان با ضمیر سؤال شده است که آقا مثلاً آن کسی که ولایت فقیه را قبول دارد مثل امام او جهاد ابتدائی را قبول ندارد، شما آن وقت ولایت فقیه را قبول ندارید چطور جهاد ابتدائی آن را قبول دارید؟ این چیزی است که از ایشان سؤال شده است، از مرحوم آقا شیخ جواد تبریزی هم سؤال شده است.

جواب آقای تبریزی در مورد سؤال راجع به نظر آقای خویی

 آقای تبریزی عرض کردیم پاسخ ایشان را می‌فرمایند که نظر مرحوم آقای خویی مثل ما است. یعنی ایشان هم از باب امور حسبه و از باب ما «لا یرضی الشّارع بتعطیله» این بحث را می‌پذیرند منتها به این مسئله تصریح نکردند. حالا کلام آقای تبریزی را هم خواندیم، دوستان یادداشت کردند.

Ranjbarian (3)

نظر امام در مورد بحث ولایت فقیه

امّا نظر مرحوم امام را اشاره بکنیم که دیدگاه امام چیست. امام (رحمه الله علیه) در بحث بیع که می‌رسند، این بحث را مطرح می‌کنند و یک موقعی ما یک مقاله‌ای راجع به آن سلسله دروس نوشتیم. یعنی ۱۲ جلسه‌ی درسی است که امام در سال ۴۸ یا ۴۹ اگر اشتباه نکنم، بحث خود را در همان نجف که بودند می‌آیند و مطرح می‌کنند.

دسته‌بندی نوشته‌های امام

آن وقت بحث‌های حضرت امام از درس‌های ایشان، از نوارهای ایشان پیاده می‌شود، به صورت کتاب درمی‌آید. ابتدای امر به صورت جزوه جزوه، یعنی ۱۲ جزوه بوده است، شش جزوه‌ی دو درسی در می‌آید. دو درس، دو درس منتشر می‌شود و در حج و این‌ها منتشر می‌شود.

تنقیح جزوات امام توسّط آقای جلال الدّین فارسی

بعد فکر می‌کنم اوائل دهه‌ی ۵۰ است بعد از این‌که این کتاب دارد به شکل‌های مختلف چاپ می‌شود، آقای جلال الدّین فارسی می‌آید و کتاب ولایت فقیه امام را به حساب خود تنقیح می‌کند. الآن این کتاب ولایت فقیهی که مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام دارد به طور مستقل چاپ می‌کند، آن کتاب ولایت فقیهی است که آقای جلال الدّین فارسی آمده است و به اصطلاح تنقیح کرده است و به اصطلاح یک مقدار مباحث را جا به جا کرده است، بالا و پایین کرده است، روی آن کار کرده است.

تفاوت در نسخه‌های منتشر شده از کتاب ولایت فقیه امام

امّا این چیزی که الآن در دست من است این در واقع از آن نسخه‌های عتیقی است که هیچ کجا پیدا نمی‌شود. این متن پیاده شده‌ی درس‌های حضرت امام از همان کلاس‌های درس ایشان است. یعنی فقط این آقای سیّد حمید روحانی و یک افراد این تیپی بودند که آن زمان درس‌ها را می‌گرفتند، پیاده می‌کردند و در چاپخانه تکثیر و منتشر می‌کردند و در نهایت شاید یک مقدار عبارات را به لحاظ گفتاری روی آن کار می‌کردند وگرنه خیلی کار ویژه‌ای روی آن انجام نمی‌دادند. بنابراین این اصالت بیشتری دارد در واقع آن شش جزوه را که ۱۲ درس می‌شود این‌جا حالا به صورت صحافی شده است.

اشتباه برداشت از نظر امام در مورد ولایت فقیه

شما وقتی نظر مرحوم امام را ملاحظه می‌کنید چه در این کتاب، چه در جاهای دیگر مرحوم امام هم اتّفاقاً بر خلاف آن چیزی که مشهور است -تقاضا می‌کنم این قسمت را توجّه بکنید- بر خلاف آن چیزی که مشهور است، مشهور چیست؟ مشهور این است که امام (رحمه الله علیه) نظریه‌ی ولایت فقیه را از باب ادلّه می‌پذیرند. این مشهور است بعد هم مقبوله‌ی عمرو بن حنظله، آن حدیث «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاهِ حَدِیثِنَا»[۱] یا «مَجَارِیَ الْأُمُورِ … عَلَى أَیْدِی الْعُلَمَاءِ»[۲] «الْعُلَمَاءُ حُصُونٌ الامَّه» امثال این‌ها. یعنی می‌گویند که امام از طریق ادلّه پذیرفتند، همان‌گونه که مرحوم صاحب جواهر از طریق ادلّه می‌پذیرد، همان‌طور که مرحوم نراقی از طریق ادلّه می‌پذیرند و هکذا.

امّا وقتی که شما در فرمایشات مرحوم امام دقّت بکنید می‌بینید که امام این‌طور نیست. به عقیده‌ی این حقیر مدل نظر مرحوم امام از جنس مدل مرحوم آقای تبریزی است. یعنی امام می‌فرماید که این بحث عقلی است، براساس قواعد قابل فهم است، این از مسلّمات است و اصلاً امام عصبانی در این درس‌ها است. شما وقتی همان درس‌های اوّلیه را ملاحظه می‌کنید، امام اصلاً ناراحت است. می‌گوید چرا من باید برای ولایت فقیه دلیل بیاورم، این یک چیز بدیهی است به این معنا، این یک چیز واضح است. خوب این احکامی که اسلام آورده است که نمی‌شود همین‌طور معطّل بماند. این احکام را حتماً برای اجرا دادند. اجرای آن هم که بدون حکومت ممکن نیست. الآن از همه طرف دارد به مسلمان‌ها هجمه می‌شود. عرض مسلمان‌ها، امنیت مسلمان‌‌ها، همه چیز مسلمان‌ها، کیان مسلمان‌ها در خطر است. ما که نمی‌توانیم همیشه بنشینیم.

نظر امام در مورد وظایف فقیه

حتّی مکرّر امام تعبیر می‌کنند ما نمی‌توانیم همیشه حیض و نفاس رفع بکنیم. فقیه که دعاگوی گوشه‌ی مسجد نیست، فقیه باید اسلام‌شناس باشد، اسلام را با جامعیّت خود بشناسد، در همه‌ی شئون اجرا بکند، همیشه این فضا است. یعنی شما این را ملاحظه بکنید فکر می‌کنم تا دو سه درس اوّل امام دارد این‌طور صحبت می‌کند.

نظر امام در مورد ولایت فقیه و شواهد آن

بعد می‌گوید این اصلاً نقشه‌ی استکبار است، نقشه‌ی نمی‌دانم کشورهای بیگانه است که ما را به این روز انداختند که آیا اصلاً ولایت فقیه قابل اثبات است، قابل اثبات نیست فلان. بعد از این‌که این‌ها را می‌گوید، می‌گوید عقلی است، روشن است، با قواعد فهمیده می‌شود، این اصلاً خصلت ذاتی احکام دین است و امثال این‌ها. بعد از این می‌گوید حالا ما به عنوان شاهد به سراغ یک سری روایات می‌رویم و در واقع امام به عنوان نقل شاهد به آن روایات استشهاد می‌کند. می‌گوید از این روایت هم می‌شود شاهد آورد، از ان روایت هم می‌شود شاهد آورد. نه این‌که کلاً هرم فکری ولایت فقیه در نظر مرحوم امام فقط مبتنی بر همین ادلّه باشد. این هم در مورد دیدگاه حضرت امام.

مراحل کار فقهی

ما فعلاً در مقام توصیف هستیم. دوستانی که با مباحث فقهی و متد مباحث فقهی آشنا هستند، می‌دانند این مرحله‌ای از کار فقهی است. یعنی شما می‌آیید آراء را توصیف می‌کنید. این آقا این را گفت، این آقا این را گفت، هنوز نه دفاعی کردیم، نه ردی کردیم، نه نقدی کردیم، هیچ چیزی. فقط می‌گوییم این نظرات وجود دارد. خوب حالا از این لحظه به بعد می‌خواهیم کم کم وارد بررسی بشویم، ببینیم که ما می‌خواهیم چه چیزی بگوییم. ما می‌توانیم بپذیریم، نمی‌توانیم بپذیریم یا نه؟ اگر بخواهیم بپذیریم دلیل ما چیست.

Ranjbarian (4)

سؤالاتی پیرامون آقای روحانی

-‌‌ این صادق روحانی با آن محمّد صادق فرق می‌کند؟

-‌ این سیّد صادق روحانی فقه الصّادق است. یک آقا سیّد محمّد صادق روحانی داشتیم چند سال پیش، کسی که منتقی الاصول را نوشته است آقا سیّد محمد است، این آقا سیّد صادق است.

-‌ ایشان هنوز زنده هستند؟

-‌ بله در قید حیات هستند.

سؤالاتی در مورد نظر امام

-‌ این نظر امام را که فرمودید شما قطعی می‌گویید یا برداشت شما از متن است؟

-‌ این را ببرید بخوانید با دقّت ذهن خود را از مشهورات خالی بکنید بعد ببینید چه می‌فهمید. اصلاً امام تصریح می‌کند.

-‌ این جمله را دارند؟

-‌ بله. خود شما مراجعه بکنید من این را قبلاً خواندم، الآن دیگر حالا بخواهم از ایشان نقل بکنم نه ولی خود شما بروید نگاه بکنید. همان اوائل آن مکرّر امام می‌گوید این بحث عقلی است، این بحث روشن است، این بحث خاصیّت احکام اسلام است.

-‌ آن را که خوانده بودم در ذهن من است اوّل امام یک چیزی را می‌گوید بعد (قطع کلام)

-‌ شما برای جلال الدّین فارسی را می‌گویید، به خاطر همین آن مقدّمه را گفتم. آن یک مقدار متفاوت است.

ارجاع به فصلنامه‌ی ۱۵ خرداد

-‌ اتّفاقاً حالا آن مقاله را اگر توانستید مراجعه بکنید، آن مقاله‌ای که ما در این بحث نوشتیم فکر می‌کنم سال ۸۴ یا ۸۵ چاپ شد فصلنامه‌ی ۱۵ خرداد، شماره‌های قبل از شماره‌ی ده آن، حالا نمی‌دانم هفت است، هشت است، شش است به یاد ندارم. آن‌جا آمدیم این را مفصّل کار توصیفی کردیم، بعد در قبال آن دو تا سؤال را پاسخ دادیم، این بحث پرانتزی است، خیلی ارتباط مستقیمی با بحث ندارد. دو تا سؤال را پاسخ دادیم. ۱-‌ سؤال اوّل این است که آیا مردم ایران موقعی که انقلاب می‌کردند، فقط می‌گفتند حکومت شاه برود یا می‌دانستند اگر حکومت شاه هم رفت حالا می‌خواهیم چه کار بکنیم؟

شبهه‌ی سعید حجاریان در مورد نوع حکومت در ایران

این شبهه‌ای بود که سعید حجاریان مطرح کرده بود. می‌گفت نه مردم ایران فقط می‌گفتند شاه برود امّا طرحی در نظر آن‌ها نبود. ما آن‌جا با مستندات تاریخی که حالا مفصّل خواستید مراجعه بکنید گفتیم از سال ۴۸ که امام بحث نظریه‌ی ولایت فقیه را مطرح می‌کند، این جزوات تکثیر می‌شود -همه هم براساس اسناد ساواک و این‌ها آوردیم- تکثیر می‌شود، این طرف و آن طرف همه در محافل مختلف می‌رود، در منبرها اثر می‌گذارد، منبری‌ها این طرف و آن طرف بیان می‌کنند، گروه‌هایی در قم شکل می‌گیرد، گروه‌های جوانان در جاهای مختلف شکل می‌گیرد و روی این مسئله بحث می‌کنند. یعنی تاریخ نشان می‌دهد که این یک بحثی بوده است که آن زمان، از زمان سال ۴۸ حداقل مطرح شده است به گونه‌ای که جزء مطالبات مردم قرار می‌گیرد. یعنی حکومت اسلامی یکی از خواسته‌های است که در شعارها می‌آید. استقلال، آزادی، حکومت اسلامی بوده است حتّی آن وقت‌ها. یعنی جمهوری اسلامی هم هنوز در شعارها نیامده بوده است. یکی این را آوردیم.

Ranjbarian (5)

شبهه‌ی حمید انصاری در مورد نظر امام در مورد قید مطلقه‌ی ولایت فقیه

یکی هم یک بحثی آقای حمید انصاری قائم مقام مؤسسه‌ی تنظیم و نشر امام یک موقعی مطرح کرده بود که اگر امام زنده بود، نمی‌گذاشت موقع بازنگری قید مطلقه را برای ولایت مطلقه‌ی فقیه در قانون اساسی بیاورند، امام چنین چیزی را قبول نداشت.

خوب این هم از عجایبی بود که قائم مقام مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام بیاید یک چنین حرفی بزند در حالی که امام نظریه‌ی ولایت مطلقهی فقیه را مکرّر بحث کرده است. در آن نامه‌هایی که به حضرت آقا دادند، تصریح می‌کنند. ضمن این‌که ما سر لفظ که دعوا نداریم، سر معنا است. آن معنایی که ما داریم، آن معنا معنای ولایت مطلقه است. ضمن این‌که لفظ آن را هم آورده است، ضمن این‌که ما در این کتاب آوردیم، در درس‌های امام است، امام این‌جا در سال ۴۸ از ولایت مطلقه‌ی فقیه با نصّ کلمه‌ی ولایت مطلقه دارد یاد می‌کند ولی خوب آقای جلال الدّین فارسی در آن کتاب چیز من آن قسمت را تطبیق کردم، آن کلمه‌ی مطلقه‌ی را انداخته است. نمی‌خواهیم بگوییم تعمّدی بوده است امّا به هر حال انداخته است. حالا دیده است شاید معنایی به نظر او نرسیده است، به هر حال انداخته است. امّا غرض این است که این شبهه را هم ما ذیل آن مقاله توضیح دادیم، حالا اگر خواستید مراجعه بفرمایید.

-‌ پس نظر آقای مصباح هم همین می‌شود که دلیل‌های عقلی را می‌آورد، دلیل‌های روایی را قبول نمی‌کنند. ادلّه‌ی ایشان دلیل عقلی است.

-‌ نوعاً آن‌طور است. حالا این‌که روایی را قبول نمی‌کند، الآن در ذهن من نیست.

-‌ من CD ایشان را گذاشته بودم، در CD است ولی در کتاب نیست.

-‌ فلسفه‌ی سیاست دو تا روایت دارد.

-‌ نوعاً این‌ها را به عنوان شواهد می‌آورند.

-‌ برای مشروعیّت انقلاب این‌ها را می‌آورند.

-‌ من CD را گوش می‌کردم، دقیقاً این را نوشتم ایشان تصریح می‌کند که دلیل‌های روایی یا سنداً یا دلالتاً مخدوش است ولی ما دلیل عقلی داریم، در کتاب این را نیاورده است.

-‌ حالا دلیل عقلی هم باز ببینید آن حرفی که مرحوم آقا شیخ جواد تبریزی می‌زنند حالا بین این دیدگاه‌های مختلف خود من بیشتر به آن سمت است، یعنی حرف مرحوم حاج شیخ جواد را خیلی می‌پسندم. آن دلیل عقلی صرف نیست. نظر مرحوم آقا شیخ جواد را دیدید.

-‌ آقای مصباح هم با آقای تبریزی فرق دارد، یک مدل دیگر است.

-‌ بله. حالا ببینیم ما بخواهیم کم کم وارد بحث بشویم. حالا این نقل اقوال بود، حالا به سراغ ادلّه برویم، ببینیم چه ادلّه‌ای می‌توانیم بیاوریم و چقدر آن را در این کلاس می‌شود آورد. چون من به دوستان عرض کردم شاید بحث‌های صرف فقهی خیلی صلاح نباشد در این کلاس باشد با توجّه به این‌که بعضی دوستان مراحلی از فقه اصول را پشت سر نگذاشتند شاید این‌جا نشود. امّا حالا کلیاتی را، حداقل بحث‌های کلامی آن را عرض می‌کنیم تا بحث فقه آن را هم برسیم ببینیم چه کار می‌کنیم.

ادلّه‌ی فقهی و کلامی بحث ولایت فقیه از دید علما

در مورد واقع ادلّه‌ی کلامی که جناب آقای جوادی آملی (حفظه الله) هم ایشان می‌فرمایند، بحث ولایت فقیه را باید کلامی نگاه کرد، فقهی نگاه کرد، از زوایای مختلف باید نگاه کرد و از کلمات مرحوم امام هم همین به دست می‌آید که مسئله‌ی ولایت فقیه یک بحث فقهی صرف نیست، یک بحث کلامی است.

نظر امام و آقای صافی گلپایگانی در مورد ادلّه‌ی کلامی ولایت فقیه

در این ارتباط یک مطلبی را هم امام در درس‌های خود دارد باز حالا اگر خواستید خود شما مراجعه بکنید. هم دیدم که جناب آقای صافی گلپایگانی (حفظه الله) هم در آن کتابی که معرّفی کردیم. «ضروره وجود الحکومه او الولایه للفقهاء» این هم یک رساله‌ای از جناب آقای صافی است، در همین نرم افزار فقه هم است، اگر خواستید مراجعه بکنید. آن‌جا هم ایشان این استدلال را آورده است.

Ranjbarian (7)

استدلال آقای صافی در مورد ولایت فقیه در رساله‌ی ایشان

 حالا می‌خواهید یادداشت بکنید یا نکات آن را بنویسید. «ثُمَّ إنِّهُ مِمَّا» این را به عنوان استدلال دارم عرض می‌کنم، نقل اقوال تمام شده است، الآن دیگر داریم استدلال می‌کنیم. «ثُمَّ إنِّهُ مِمَّا لَا رَیبَ فِیهِ وَ مِنَ البِدیهِی أنَّهُ لَا فَرقَ فِی حَاجَهٍ النَّاس إلی مَن یَتَوَلَّی امُورَهُم بَینَ الأعصَار وَ الأمصَار» امصار، جمع مصر شهر. «وَ بَینَ عَصرِ حُضورِ الإمَام وَ عَصرِ غِیبَتِهِ، فَکَما کَانَت تَحتَاجُ البِلَاد وَ الأمکِنَه» این برای زمان حضور را دارد می‌گوید. «الَّتی لَم یَکُن یَعیشُ فِیهَا الأئِّمَه (علیهم السلام)» یعنی شهرهایی که دور است. مثلاً امام در مدینه است، حالا شما بفرمایید در شام چه کار بکنیم، چه بفرمایید در ری چه کار بکنیم. «الَّتی لَم یَکُن یَعیشُ فِیهَا الأئِّمَه (علیهم السلام) الی وُلَاهٍ وَ وُکَلاءٍ مَنصوبین مِن قِبَلِهِم فَکذلِکَ الأزمِنَهُ الَّتی» بیان زیبایی است. «یَغیبُ فِیهَا الإمام (علیه السلام) بِأمرِ الله تَعالی لِحِکَمٍ وَ مَصالِحَ یَعلَمُهَا اللّه عزّ و جلّ، تَحتَاجُ أیضاً إلی الوالی ألَّذی یَلی امورَهُم مِن قِبَلهِ فَکَما أنَّ اللّهَ تَعالی قَد أتَمَّ الحُجَّه عَلی خَلقِهِ بِنصبِ الإمام یَجِبُ عَلی الإمام ألَّذی جَعَلَهُ اللّه وَلیَّ المُؤمنین وَ نَصَبهُ إماماً عَلی الخَلقِ أجمَعین، وَ کَفیلًا لُامُورِهِم، وَ حَافِظاً لِمَصالِحِهم» چه چیز «یَجِبُ عَلی الإمام»؟ «أن یُعیِّنَ فِی عَصرِ غَیبَتِه مَن یَکُونُ حَاکِماً بَینَهُم وَ لَا یَجوزُ أن یَجعَلَ مَصالِحَهُم فِی مَعرضِ الضّّیاع وَ امورَهُم عَلی شَفا حُفرَهٍ مِنَ الفَساد» این را اگر خواستید مراجعه بکنید این رساله‌ی ضروره وجود الحکومه او الولایه للفقهاء، صفحه ۱۴٫ تقریر این استدلال را بخواهیم داشته باشیم چه می‌گوید؟ عرض کردیم مرحوم امام هم مشابه همین بحث را دارد.

ادلّه‌ی لفظ کلام شیعیان بر ولایت امیر المؤمنین علیه السلام

یکی از ادلّه‌ای که شیعه برای ولایت امیر المؤمنین می‌آورد چیست؟ لفظ کلام است، غیر از ادلّه‌ی لفظی است. می‌گوید که آیا ممکن است رسول خدا برای بعد از وفات خود فکری به حال امّت نکرده باشد و امّت را حیران رها کرده باشد و کسی را به عنوان جانشین خود معرّفی نکرده باشد؟ این را به عنوان یک پرسش کلامی مطرح می‌کنند و این‌که اصلاً چنین چیزی قابل قبول نیست. این دیگر جزء متّفقات طایفه‌ی امامیه است. یعنی همه‌ی امامیه معتقد هستند که امکان ندارد که رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای بعد از خود جانشینی معیّن نکرده باشد. چرا امکان ندارد؟ چون خلاف حکمت است. چون نمی‌شود که مردم را بعد از خود بی‌سرپرست، بی‌راهنما، بی‌رهبر رها کرده باشد. حالا می‌آییم می‌گوییم در زمان غیبت امام عصر (ارواحنا فداه) هم الکلام الکلام.

دلیل احتیاج به رهبر در زمان عصر غیبت

به همان دلیلی که بعد از رسول الله مردم احتیاج به یک رهبر دارند، در عصر غیبت هم به همان دلیل مردم احتیاج به رهبر دارند. چطور در زمانی که رسول الله دارد وفات می‌کند، نمی‌شود مردم را حیران و سرگردان رها کرد، باید یک کسی را گذاشت. امّا بعد از غیبت امام عصر (ارواحنا فداه) این مصلحت دیگر کنار می‌رود؟ دیگر نیاز نیست، مثلاً اتّفاقی بین مردم افتاده است.

یک استدلال کلامی برای اثبات بحث ولایت فقیه

این به نظر می‌رسد که یک استدلال خیلی ساده‌ی کلامی است و روشن‌گر این است منتها به صورت کلّی. مثل بعضی از ادلّه‌ی کلامی که ما برای اثبات صانع به کار می‌بریم، آن‌جا فقط می‌گوییم اصل وجود صانع را به دست می‌آوریم امّا حالا این صانع چه صفاتی دارد آن بحث بعدی است. ما اصل این‌که از قِبل امام معصوم، از قِبل دین باید یک رهبری برای اداره‌ی امّت اسلامی تعیین شده باشد و الّا امّت سرگردان می‌شوند، هرج و مرج می‌شود همان تعابیری می‌شود که در کلمات حتّی مرحوم آقای خویی هم به چشم می‌خورد، در کلمات آقا شیخ جواد تبریزی به صراحت به چشم می‌خورد و بزرگان دیگر.

امام که دیگر خیلی با ناراحتی و با عصبانیت می‌گوید این چه وضعی است. یعنی این جزء بدیهیّات می‌شود. چرا؟ چون اگر کسی معیّن نشده باشد، باعث هرج و مرج، تعطیلی همه‌ی احکام جزائی و امثال آن‌ها می‌شود.

دلیل آقای خویی برای اجرای حدود در زمان غیبت

این جمله‌ی مرحوم آقای خویی -دوستانی که بودند برای شما خواندیم که در مقابل این شبهه که بعضی‌ها می‌گویند اجرای حدود فقط برای عصر حضور است- مرحوم آقای خویی می‌فرماید که چه مصلحتی در عصر حضور وجود دارد که در آن زمان حدود باید اجرا بشود امّا در عصر غیبت آن حدود نباید اجرا بشود و این همه برو و بیا و نزول احکام و قرآن و روایات تنظیم کتب و فلان و فلان همه‌ی این‌ها برای دویست سال عصر حضور بود. بعد که الآن حدود ۱۲۰۰ سال است در عصر غیبت به سر می‌بریم و نمی‌دانیم تا چه زمانی ادامه پیدا می‌کند -که البتّه امیدوار هستیم زودتر تمام بشود- ۱۲۰۰ سال در این برهه‌ی زمانی این حدود و قوانین اسلام را بگوییم اجرا نشود. بنابراین نکته‌ی اوّل به عنوان دلیل اوّل که ذکر می‌کنیم بحث کلامی است.

سؤالاتی در مورد عصر غیبت امام زمان ارواحنا فداه و وجود یک رهبر دینی

-‌ الآن در این بحث کلامی ثابت شد که اوّل باید یک کسی انتخاب بشود. این‌که فقها باشند.

-‌ آن را در بحث‌های بعدی جلو می‌رویم. هم می‌توانیم باز کلامی ادامه بدهیم، هم می‌توانیم فقهی. ولی فعلاً تا این‌جا که ضرورت وجود یک رهبر دینی.

-‌ عقل که نمی‌تواند بفهمد که فقیه باشد یا مثلاً من عادی باشم؟

-‌ این همان است که بعداً آن را می‌توانیم ادامه بدهیم ولی تا این‌جا، ضرورت وجود یک رهبر دینی.

-‌ بعد از پیغمبر عقل کامل امیر المؤمنین وجود داشت به خاطر همین مردم می‌توانستند انتخاب بکنند و در زمان غیبت حضرت حجّت که عقل کامل وجود ندارد.

-‌ هیچ فقیه، هیچ متفکّر، هیچ عالم دینی اصلاً اشاره‌ای به این حرف نکرده است که چون علیّ بن ابی طالب عقل کل بود پس باید… این حرف‌ها چیست.

-‌ چرا خود مردم انتخاب نکنند؟

-‌ تعیین رهبر در صلاحیت مردم نیست. اصلاً چه کسی گفته است مردم رهبر تعیین بکنند. این اوّل کلام بود اگر مردم تعیین بکنند چرا پیغمبر امیر المؤمنین را تعیین کرد؟ امیر المؤمنین فرض بفرمایید به تعبیر شما می‌فرمایید عقل کل، خوب چرا خود امیر المؤمنین برای شهرهای دیگر ولاه تعیین می‌کند؟ چرا نمی‌گوید خود شما جمع بشوید، یک نفر را انتخاب بکنید؟

-‌ حضور امام بود.

-‌ چه ربطی دارد اصلاً دخلی به بحث ندارد.

-‌ این واضح است.

-‌ اتّفاقاً اصلاً واضح نیست.

Ranjbarian (6)

استدلال به ادلّه‌ی وجود نبی برای لزوم وجود امام

-‌ نمی‌شود گفت این بحث قیاس مع الفارق بشود. چرا؟ چون می‌گوییم بحث به ادلّه‌ی نبوّت برمی‌گردد، اصل ریشه‌ی بحث به آن می‌خورد. در نبوّت ما می‌گوییم حق و باطل را نمی‌فهمیم، خوب و بد و جزئیات و این‌ها را نمی‌فهمیم، نیاز به نبی داریم، نبی می‌آید. بعد از نبی می‌گوید خوب نیاز ما که برطرف نشده است، نیاز به جانشین دارد. می‌بینیم شریعت تمام شده است امام معصوم که به آن بحث‌ها منجر می‌شود- می‌آید ولی حالا بعد از این آیا ما قائل هستیم شخصی که بعد از نبی می‌آید علم کامل دارد، واقعاً در تمام حیثیّات مخصوصاً علمی.

-‌ این فرمایش ما مبتنی بر این است که ما ائمّه‌ی اطهار را فقط مرجع علمی نگاه بکنیم.

-‌ نه.

-‌ بله. اگر ما مرجع علمی نگاه بکنیم، این اشکال به وجود می‌آید که بگوییم مگر قرار است یک کسی جایگزین مرجعیّت علمی ائمّه‌ی اطهار بشود؟ ولی این صحبت نیست، صحبت در اداره‌ی جامعه است، صحبت در حیث حاکمیتی است. کلامی که امام (رحمه الله علیه) تصریح دارند این است. می‌گویند این‌که ما می‌گوییم همه‌ی اختیارات امام معصوم برای فقیه عادل هم است، معنای آن تساوی مقام این‌ها نیست، آن مقام معنوی و تکمیلی خود را به قول آقا عقل کل و آن‌ها اصلاً حیثی است که شخصی است، برای خود است. ما حیث حاکمیتی را داریم بحث می‌کنیم. می‌گوییم به عنوان حاکم جامعه‌ی اسلامی از این حیث تفاوتی نیست. جامعه‌ی اسلامی احتیاج به حاکم دارد، احتیاج به رهبر دارد و الّا آن‌طور بخواهیم بگوییم همان هم ممکن است یک کسی بیاید بگوید بعد از پیغمبر هم «لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ‏»[۳] کما این‌که یک سری از خوارج آمدند گفتند: «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ» برگردیم و به سراغ حکم برویم. این حرف‌ها پیش می‌آید. صحبت ما اصلاً حیث مرجعیّت علمی نیست، صحبت سر حاکمیّت و حکمرانی است و تطبیق عناوین بر مصادیق.

-‌ می‌گوییم این جانشین باید ویژگی‌هایی داشته باشد.

-‌ بله. گفتیم آقای اعظمی هم گفتند عرض کردیم در ادامه‌ی بحث می‌گوییم که ویژگی‌های آن جانشین  چیست.

-‌ آن جانشینی که ما در کلام اثبات می‌کنیم خیلی جایگاه بالایی دارد ولی جانشینی که می‌خواهیم برای (قطع کلام)

جاری بودن احکام دین در زمان غیبت

-‌ در فقه شما وقتی آب نیست که وضو بگیرید چه کار می‌کنید؟ تمیّم می‌کنید. آیا خاک با آب سنخیتی دارد؟ ندارد. امّا وقتی ناچاری بود وقتی عصر غیبت است، به هر حال یک مصلحت بزرگی وجود دارد نمی‌توانیم این را معطّل بکنیم. ناچار هستید این را روی زمین نگذارید. وقتی که می‌خواهی این را اجرا بکنی حالا باید بروی بگردی از طریق ادلّه‌ی کلامی، نقلی، فقهی هر طور که است باید بروی بررسی بکنی ببینی به چه چیز می‌رسی.

– و دقیقاً همین جمله را نمی‌شود گفت این قیاس باشد. یعنی این را به آن قیاس بکنیم.

ادلّه‌ی لفظیه برای وجود جانشین پیامبر 

-‌ این تمثیل برای تقریب به ذهن حضرتعالی بود و الّا استدلال ما روی این استوار نیست. اگر استدلال ما به این باشد، بله می‌فرمایید قیاس شد. ما استدلال نکردیم. حرف ما، استدلال ما این یک جمله است. طبق همان دلیلی که طائفه‌ی امامیّه‌ی می‌گوید که بعد از رسول خدا باید جانشین مشخّص شده باشد بعد حالا این‌که این جانشین چه کسی است، این را که دیگر دلیل کلامی‌ها و این‌ها مشخّص نمی‌کند، دلیل عقلی صرف مشخّص نمی‌کند، ما به سراغ ادلّه‌ی لفظیّه می‌رویم. می‌گوییم «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ»[۴] اصل ضرورت این‌که بعد از پیغمبر یک کسی باید جانشین بشود.

مصلحت وجود ولی فقیه در عصر غیبت

این‌جا هم ما داریم این را می‌گوییم اصل ضرورت، یعنی همان مصلحتی که بعد از وفات رسول الله مقتضی این بود که رسول الله کسی را جانشین بکند، همین مصلحت این‌جا هم وجود دارد. حالا این‌که آن جانشین چه کسی است، چه ویژگی‌ها چه مختصاتی دارد این را دوباره باید بحث را جلو ببریم.

سؤال و جواب در مورد ادلّه‌ی وجود حکومت اسلامی در زمان غیبت

-‌ شما قبول دارید بعد از امیر المؤمنین هیچ اجرای حدودی تا زمان امام زمان نشد؟ چون هیچ کدام از ائمّه نتوانستند حکومت بکنند، همیشه در اختیار دیگران بود. یعنی در اختیار ائمّه نبود که اجرای حددود بکنند. شما یک ادلّه‌ی کلام فرمودید اجرای حدود تعطیل می‌شوند، خوب در زمان ائمّه اجرای حدود تعطیل شد یعنی خود آن‌ها حاکم نبودند.

-‌ جواب سؤال شما بسیار واضح است «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»[۵] صحبت سر قدرت است، اگر امکان آن نباشد که اصلاً هیچ.

-‌ شما می‌فرمایید که می‌گویند اجرای حدود تعطیل بشود.

-‌ آقای خویی می‌گوید. نمی‌گوید تعطیل بشود، می‌گوید این خلاف مصلحت است.

-‌ لازم ملزوم نیستند. یعنی می‌خواهم بگویم اجرای حدود بشود ولی تشکیل حکومت نباشد، حکومت اسلامی یعنی می‌توانیم این را بگوییم؟

-‌ ما هنوز به بحث نرسیدیم.

-‌ شما گفتید اجرای حدود تعطیل می‌شود، من گفتم اجرای حدود می‌شود و ولایت عامه را هم داشته باشیم.

Ranjbarian (8)

بحث در مورد لزوم تشکیل حکومت اسلامی

-‌ یک نگاه این است که می‌گوییم حکومت لازم داریم چون می‌خواهیم اجرای حدود بکنیم. پس می‌شود این بحث را مطرح کرد. ممکن است شما بگویید بنده می‌توانیم یک راهی پیدا بکنم شما بروید یک گوشه‌ای برای خود مثلاً یک حدودی را در خانه‌ی خود اجرا بکنی، حکومت هم تشکیل نداده باشی آن یک بحثی است که به آن می‌رسیم. ولی الآن بحث ما در آن مورد نیست. این هم که می‌فرمایید ائمّه فلان، خوب امکان آن نبوده است، قدرت آن نبوده است. وقتی قدرت آن نبوده است خوب چه کار بکنند. در عصر غیبت هم همین‌طور است. اگر امکان نباشد، قدرت نباشد.

لقب حاکمان جور در فقه

 اصلاً یکی از شاه کلیدهای فقه ما این است که همیشه در فقه ما به حاکمان یک القابی داده شده است. آن القاب چیست؟ حاکم جور، حاکم طاغوت، حاکم غاصب. می‌گوییم چرا این‌ها جور هستند؟ چرا این‌ها طاغوت هستند؟ چرا غاصب هستند؟ حق چه کسی را غصب کردند؟ امام زمان شما که نیست. خوب این حق چه کسی را غصب کرده است؟

دلیل دادن این القاب

 این غصب، غصب حق حاکمیّت فقیه عادل جامع الشّرایط است. خوب وقتی این فقهای ما در آن شرایط هستند گاهی ما در آن کلاس‌های اصول که با دوستان بودیم تعبیر کردیم گفتیم فقهای ما در طول تاریخ فقه از زندان به فقه نگاه کردند، از زندان و تبعید به جامعه نگاه کردند. یعنی فقها همیشه در حاشیه بودند. الآن ما آمدیم می‌گوییم که امکان اجرای حکومت، امکان برپایی حکومت فراهم شده است. خوب این دیگر نگاه را متفاوت می‌کند. یک موقعی به طرف می‌گویند تو اصلاً نمی‌توانی، لذا فقها هم مطرح نمی‌کنند.

دلیل عدم بحث شهید در مورد ولایت فقیه

شما شهید را نگاه بکنید. بحث مستوفایی در باب ولایت فقیه نمی‌کند. چرا؟ چون اصلاً پیش فرضی آن… شهید اوّل که می‌گویند او را تبعید می‌کنند، دار می‌زنند، جنازه‌ی او را می‌سوزانند به دریا می‌ریزند اصلاً این‌ها امکان آن را نداشتند. امّا باز وقتی در کلمات آن‌ها نگاه می‌کنید و بررسی می‌کنید می‌بینید جزء پیش فرض‌های آن‌ها است، جزء مسلّمات آن‌ها است، جزء اصول موضوع‌های فقه آن‌ها است.

-‌ این دسته از آقایان که گفتید برای ولایت عامه بود؟

-‌ بله.

-‌ چرا شیخ انصاری را نیاوردید؟

-‌ شیخ انصاری (رحمه الله علیه) را نمی‌شود به این سادگی… اگر یک کلاس فقهی تشکیل بدهیم می‌توانیم روی آن بحث بکنیم. یعنی من دوست دارم یک چند جلسه‌ای بنشینیم نظر شیخ انصاری را از روی مکاسب خط به خط بخوانیم و بحث بکنیم.

-‌ بعضی‌ها مثلاً نظر مفتاح الکرامه‌ی علّامه‌ی مجاهد خوب این را هم نمی‌توانیم ذیل مخالفین بیاوریم.

-‌ این‌ها می‌گویند از ادلّه استنباط نمی‌شود، نه این‌که اساساً بیایند بگویند ولایت فقیه پذیرفته نیست.

-‌ بله بحث این است که پیش فرض شما را می‌گوییم، یعنی می‌گویید ولایت تامّه را قبول دارند، ولایت عامه را قبول ندارند. این یعنی امور حسبیه. این‌جا مفتاح الکرامه‌ی شیخ انصاری امور حسبیه را قبول ندارد.

تقریر کتاب شیخ انصاری توسّط آقای مکارم شیرازی

-‌ خوب همین است. حالا امور حسبه همین شیخ انصاری که دارید می‌گویید جناب آقای مکارم شیرازی (حفظه الله) یک کتابی دارند به نام البحوث الهامه. در همین نرم افزار فقه است، مراجعه بفرمایید آن‌جا ایشان آمده است نظر شیخ انصاری درباره‌ی ولایت فقیه را تقریر کرده است.

نظر آقای مکارم در مورد شیخ

ایشان می‌گوید که شیخ انصاری اولویت بر انفس و اموال را قبول ندارد آقای مکارم این‌ها را تقریر می‌کند- امّا بحث ولایت عامه را از این حیث که در تمام شئونی که ضروری است من ما یرضی الشّارع و بتعطیله آن را می‌پذیرد. این هم حالا تقریر آقای مکام از نظر مرحوم شیخ است. می‌شود آن را دوباره نشست و مثلاً یک دو سه جلسه‌هایی بنشینیم با بعضی از دوستان (قطع کلام)

-‌ اوّل باید اسم آن را بنویسیم.

-‌ نه ما قبول نداریم.

-‌  ولایت عامه را قبول ندارد ولی ولایت را قبول دارد.

-‌ نه ولایت عامه را هم اتّفاقاً می‌گوییم این را قبول می‌کنند.

-‌ متن آن را بخوانم.

-‌ گفتم هر موقع رسیدیم من که الآن از روی متن برای شما خواندم. این حرف آقای مکارم است. هر موقع رسیدیم می‌آوریم بعد هم بحث‌ها را دوستان چه این‌جا، چه در عمر طلبگی خود منظّم و منضبط پیش برویم. عرض کردم هر موقع ما خواستیم نظر شیخ انصاری (رحمه الله علیه) را بحث بکنیم بحث می‌کنیم.

-‌ بحث‌هایی که ما در قبل داشتیم، این را مقدّمه می‌کردیم بهتر نبود؟ چون آن‌جا خود شما اشاره کردید که ضرورت تشکیل حکومت… یک شبهه بود که گفتند احکام پیاده بشود، حکومت هم نباشد. اوّل نباید این را بحث می‌کردیم بعد ولایت فقیه را بحث می‌کردیم؟ گفتیم چه تلازمی دارد بین (قطع کلام)

– ببینید این‌ها را می‌توانیم یک پرسش‌ها و پاسخ‌هایی برای آن‌ها بزنیم. این‌ها حرف‌های عجیبی است که اجرای احکام بدون تشکیل حکومت یک مقدار عجیب غریب است، روی این‌ها می‌شود بحث کرد. امّا در سلسه‌ی مباحث ما خیلی نمی‌گنجد که حالا این حالت نه دیگر ما آمدیم گفتیم اصل این‌که اسلام برای عرصه‌های سیاسی و اجتماعی حرف دارد و قائل است که باید کار بشود، بحث‌های سیاسی و اجتماعی را بحث کردیم. بعد هم اقوال را گفتیم حالا خود ما می‌خواهیم وارد بحث ادلّه بشویم.

-‌ کسی است که دیگر پایین‌تر از آقای خویی بیاوریم اصلاً هیچ چیزی از ولایت فقیه را قبول نداشته باشد. خود ولایت فقیه را قبول ندارند.

– نداریم. چون ولایت فقیه در امور حسبه از مسلّمات و اجماعیّات قطعی فقهی شیعه است. منتها در مورد دایره‌ی امور حسبه بحث است که مرحوم آقای نائینی، مرحوم آقا شیخ جواد آقا و این‌ها این‌طور می‌گویند.

-‌ این استدلال در بحث کلامی که شما آوردید گفتید در زمان پیغمبر که این شبهه مطرح شد پیغمبر برای بعد از خود کسی را به عنوان جانشین برای خود انتخاب نکرد. الآن هم چطور می‌شود… همان بحث را همین‌جا هم مطرح بکنیم. استدلال شما این‌جا به «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ»[۶] است؟

-‌ آن را در یک تقریری دیگر که الآن می‌خواهم ارائه بکنم می‌آورم.

-‌ چون شما الآن فرمودید به این‌که نیاز است. حالا به قول شما اگر بر یا فاجر باشد من… ولی به یک کسی نیاز است چه بر چه فاجر (قطع کلام)

-‌ نه. من گفتم الآن یک تقریری دارم؛ یک بیان ضرورت‌ها دارم اگر وقت بشوم می‌خواهم عرض بکنم آن‌جا این بحث «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ» می‌آید امّا در این تقریری که الآن ارائه کردیم نخیر، ما این‌جا می‌گوییم رهبر آسمانی نه «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ» این را نمی‌گوییم، می‌گوییم آن کلام اقتضایی چه داشت؟ به چه مناطی بعد از رسول الله گفتیم باید یکی باشد؟ بعد که این بحث کلامی حل شد گفتیم چراغ قوه دست بگیریم و به سراغ ادلّه برویم. در ادلّه ببینیم حالا چه کسی را پیدا می‌کنیم. چون آن‌جا دیگر عقل جوابگو نیست. این‌جا هم همین‌طور. می‌گوییم این مقدار که یک رهبر دینی باید باشد. حالا آن رهبر دینی چه کسی است، چه مشخّصاتی دارد، می‌شود دوباره روی آن بحث کرد.

-‌ یعنی می‌توانیم بگوییم رهبر باشد ولی دینی یا غیر دینی آن را  اثبات کنیم.

اهمّیّت و ضرورت حکومت در نظر همه در گام اوّل

-‌ نه. یک قسمت آن را به سر بحث آمدیم ولی در آخر دوباره خراب کردی. این بیانی که عرض می‌شود می‌توانید با آن بیان کلامی ضمیمه بکنید یا حتّی شاید خود این را به طور مستقل هم بتوانید نگاه بکنید. ضرورت حکومت؛ هیچ عاقلی سوای این‌که شیعه باشد، سنی باشد یا مسلمان باشد یا بی‌دین باشد در ضرورت حکومت تردیدی ندارد. همان کلام امیر (علیه الصّلاه و السّلام) «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ» این صدام هم که سقط شد رفت، وقتی اوضاع در آن اوائل به هم ریخت یک سری از آن‌ها می‌آمدند می‌گفتند همان صدام درست بسیار ما را اذیّت کرد ولی بالاخره اوضاع یک نظم و نظامی داشت. این یک اصل بدیهی است. در این تردیدی وجود ندارد. این گام اوّل است.

ضرورت حکومت اسلامی برای مسلمان‌ها در گام دوم

 گام دوم می‌گوییم ضرورت حکومت اسلامی برای مسلمانان. هیچ مسلمانی نمی‌تواند ضرورت حکومت اسلامی برای مسلمان‌ها را انکار بکند. یعنی اگر اصل حکومت ضروری است به هر مسلمانی ما یک میکروفن می‌گیریم و سؤال می‌کنیم این حکومتی که می‌خواهد تشکیل بشود حکومت لائیک باشد یا حکومت دینی باشد؟ یا حالا اگر خواستید باز یک پله قبل از حکومت اسلامی بگذارید حکومت دینی، آن وقت می‌گوییم هیچ اهل کتابی، بعد می‌گوید حکومت اسلامی می‌گوید هیچ مسلمانی. حالا دیگر ما این را تلخیص کردیم. می‌گوییم که این حکومت… پس اصل حکومت که ضروری است.

وصف حکومت برای مسلمان‌ها

حالا که قرار است حکومت باشد این حکومت متّصف به چه وصفی باشد؟ حکومت اسلامی باشد یا حکومت لائیک باشد؟ یا حکومت مثلاً سکولار باشد؟ خیلی واضح و روشن است که هر مسلمانی  می‌گوید اگر قرار است حکومتی باشد، این حکومت حکومت اسلامی باشد. یعنی به عبارت دیگر می‌گوید یهودی حکومت داشته باشد، مسیحی حکومت داشته باشد، لائیک و بی‌دین حکومت داشته باشد تنها مسلمان‌ها که این‌قدر دم از عزّت و نمی‌دانم اجرای احکام و این‌ها می‌زنند این‌ها حکومت نداشته باشند.

اگر حکومت اسلامی برای مسلمانان ضرورت دارد، پس ضرورت بعدی ضرورت حاکمیّت اسلام‌‌شناس؛

صفت حاکم اسلام‌شناس

مراد ما از این اسلام‌شناسی که این‌جا می‌گوییم چیست؟ فقیه جامع الشّرایط است. چرا جامع الشّرایط، چرا فقاهت نه؟ چون می‌گوییم حاکمیّت. این فقیهی نیست که گوشه‌ی کتابخانه‌ی خود بنشیند و برای ما کتاب بنویسند. این فقیهی است که می‌خواهد وارد عرصه‌ی حکمرانی بشود. جامع الشّرایط اوّل، بحث فقاهت است، بعد بحث عدالت است، بعد بحث کفایت‌های مدیریّتی و بینشی و سیاسی و منطقی و شجاعت و این چیزها است.

شبهه‌ای در مورد تالی فاسد بودن حکومت اسلامی در زمان غیبت

-‌ شما فرمودید که ضرورت حکومت اسلامی؛ می‌توانیم بگوییم اگر حکومت اسلامی ضرورت داشته باشد، این تالی فاسد دارد ولی حکومت لائیک تالی فاسد ندارد. چون می‌گوییم به اسم دین تمام می‌شود، آن به اسم دین تمام نمی‌شود. با آن شرایطی که در زمان غیبت در زمان غیبت منظور ما است. چون به اسم دین تمام می‌شود، تالی فاسد دارد ولی لائیک دیگر اصلاً اسم دین ندارد. می‌شود این شبهه وارد بشود؟

-‌ نه. این شبهه اتّفاقاً در ذهن عوام است. چرا خود آخوند خراسانی می‌خواهد رهبری مشروطه را به دست بگیرد؟! می‌گویند که اگر ما این کار را بکنیم، فردا یک اشکالاتی در صحنه‌ی اجرا پیش بیاید به نام دین تمام می‌شود و وا اسلاما.

-‌ مگر این مسئله برای امیر المؤمنین پیش نیامد. «الکلام الکلام».

-‌ او معصوم بود، این غیر از معصوم است.

-‌ مؤلفّه‌هایی را دخالت بدهید که دخیل هستید. شما می‌گویید که اگر بخواهیم حکومت دینی اجرا شود به دلیل نارسایی‌ها و اشکالاتی که بعداً پیش می‌آید برای دین آبروریزی می‌شود، این کلام شما است.

-‌ یک جمله‌ی بهتر می‌شود گفت مفسده‌ی آن.. می‌گویید حکومت اسلامی مصلحت دارد، هر عاقلی می‌گوید این مصلحت اگر بشود ولی یک فرضی باشد که مفسده‌ی آن بیشتر از مصلحت باشد.

-‌ خوب این فرض را باید بررسی کرد. شما بیایید این را فرض بکنید که نصب امیر المؤمنین موجب اختلاف امّت شد، مفسده‌ی این پیش از مصلحت آن است. پس ما می‌آییم که اگر این بحث باشد شما

Ranjbarian (9)

شکایت امیر المؤمنین از والیان منصوبی خود

حتّی خود امیر المؤمنین هم می‌آید حکومت را اجرا می‌کند. شما می‌گویید ناله‌های امیر المؤمنین از ولاه خود را ندیدید؟ می‌آید می‌گوید این چه وضع حکمرانی است، آبروی ما را بردید، شما برای ما بد عمل کردید. پس این‌ها چیست؟ خوب این‌ها همین بوده است.

نبود اشکالات در حکومت امام زمان ارواحنا فداه

یعنی شما هر زمان تن به حکومت بدهید اساساً همین است. فقط قرار است إن‌شاءالله زنده باشیم و ببینیم امام عصر (ارواحنا فداه) تشریف بیاورند در آن حکومت از این جنس مشکلات به وجود نیاید. حالا آن را هم باز ما نمی‌دانیم چطور است. باز بعضی از روایات می‌گویند خود امام را هم شهید می‌کنند آن را دیگر نمی‌دانیم. امّا به هر حال آن چیزی که معلوم است این است که شما هر زمان بخواهید حکومت دینی تشکیل بدهید به هر حال افراد مریضی هستند. کنار خود پیغمبر مگر نبودند. خوب همین‌هایی که شما الآن می‌گویید که این‌ها را لعن بکنید این‌ها را نفرین بکنید این‌ها جزء صحابی پیغمبر بودند.

-‌ به همین دلیل می‌گویم تالی فاسد آن بیشتر است.

-‌ به پیغمبر بگو، به علیّ بن ابی طالب بگو، به سیّد الشّهدا بگو چرا قیام کردی، مفسده‌ی آن که بیشتر بود؟ خود تو را شهید کردند، بچّه‌های تو را شهید کردند، خانواده‌ی تو را اسیر کردند.

-‌ این شد ضرورت حکومت اسلامی. این بحث یک بحث نظری دارد، یک بحث مصداقی دارد. نظری آن این می‌شود که ما می‌گوییم سؤال پیش می‌آید که یک موقع می‌گوییم حکومت اسلامی مصلحت دارد، می‌گوییم خوب عقل می‌گوید باید انجام بدهیم. هر چیزی مصلحت داشته باشد، واکسیناسیون هم مصلحت داشته باشد باید انجام بدهیم. خوب می‌گوییم این باید انجام بشود. خوب حالا یک موقعی شرایط خاص دارم می‌گویم یعنی می‌شود حکم خاص، نه شرایط عامّه‌ی همیشه، مفسده‌ی حکومت اسلامی.

-‌ تمام از بحث خارج می‌شود. اگر مفسده شد نمی‌کنیم.

-‌ پس شما این را قبول دارید؟

-‌ بله.

-‌ من حالا یک سؤال دیگر هم در این مورد دوم دارم.

-‌ گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری نشود. اگر یک زمانی مفسده‌ی آن بیشتر شد امّا خوب الآن در زمان (قطع کلام)

-‌ الآن را کار ندارم بحث علمی است.

-‌ اساساً در عصر غیبت اگر ما دیدیم در یک برهه‌ی زمانی و مکانی مفسده‌ی تشکیل حکومت بیشتر است. یعنی الآن فرض ما بر این است که مصلحت آن اقوی باشد.

-‌ یک نکته در همین ضرورت حکومت اسلامی است که حالا دوستان یک مقدار شک کردند این است که مثالی که زدیم حالا اگر خوب باشیم مثلاً یک جایی مثل سوئد یا جایی که می‌گویند آزادی مثلاً زیاد است. اجازه بدهند مسلمان‌ها با هم زندگی مسالمت‌آمیز با خود داشته باشد. خود بین خود زندگی کنند. این‌جا چطور می‌شود؟ بین خود بخواهند انجام بدهند؟

-‌ چه کسی می‌خواهد تشخیص بدهد؟ چه کسی می‌خواهد قضاوت بکند؟ چه کسی می‌خواهد تطبیق عنوان برای مصداق بکند و بعد چه کسی این را اجرا بکند؟ همین اساس حکومت می‌شود. اصلاً این‌که امام ناراحت است، امام عصبانی است به خاطر این است که بدیهی است، خوب واضح است این‌که آقا شیخ جواد تبریزی می‌گوید دلیل نمی‌خواهد همین است.

-‌ مرحله‌ی سوم که می‌گوید ضرورت حاکمیّت اسلام‌شناس این هم باز می‌شود گفت (قطع کلام)

-‌ یعنی این را پذیرفتند و این‌جا آمدید.

-‌ بله. مرحله‌ی آخر که می‌گوید حکومت اسلامی بشود و اسلام اجرا بشود باز هم دو تا فرض داریم مثل همان بحث قبلی. یک موقع که اسلام‌شناس حکومت بکند، یک موقع غیر اسلام‌شناس حکومت بکند. این‌جا اگر شرایطی باشد که غیر اسلام‌شناس مثل یک عادل بتواند بهتر حکومت را اداره بکند (قطع کلام)

-‌ این را نوع فقها بحث کردند آقا شیخ جواد تبریزی می‌گوید، امام می‌گوید، نوعاً می‌گویند. می‌گویند اگر فقیه اسلام‌شناسی نبود که بتواند این کار را انجام بدهد. باز این‌قدر این مصلحت اقوای است که به سراغ عدول مؤمنین برویم.

-‌ یعنی هر دوی این‌ها فرض دوم داشت.

-‌ عرض من این است که این‌قدر این مصلحت اقوی است، حتّی علی فرض عدم وجود فقیه هم باز ساقط نمی‌شود. به سراغ عدول مؤمنین برو.

-‌ اشکال نیست، فرض‌ها است یعنی اگر فرض‌ها باشد نباید حتماً رد کنیم. یعنی در حالت دوم این شد که اگر در یک شرایطی مفسده بیشتر است، حکومت نباید تشکیل بشود.

-‌ بله.

-‌ در بحث دومی هم اگر عادل مؤمن بهتر باشد آن باید باشد.

-‌ اگر بهتر باشد، نه این‌که اگر باشد و الّا اولویت با حاکمیّت خود اسلام‌شناس است ولی اگر اسلام‌شناس نبود یا اسلام‌شناسی بود که جامع الشّرایط نبود نمی‌شود، عدول مؤمنین باشد.

-‌ آن وقت این باید شخص باشد یا شورایی باشد.

بحث در مورد فردی یا شورایی بودن رهبری

-‌ این‌جا سکوت دارد. یعنی ما تا این‌جا می‌آییم می‌گوییم حاکمیّت اسلام‌شناس. حالا این اسلام‌شناس من ممکن است بگوییم یک زیدی پیدا شد شرایط لازم را داشت. ولی وقتی می‌آید می‌گوید اگر زید هم نبود برو سراغ عدول مؤمنین به طریق اولی می‌گوید اگر توانستی چند تا فقیه را کنار هم قرار بدهی که این‌ها بیایند اوضاع را اداره بکنند خوب آن هم است. منتها این‌جا اصول عقلایی حکمرانی می‌آید جلوی کار را می‌گیرد، نه این‌که دیگر این‌ها بحث‌های فقهی داشته باشد. این‌ها اصول عقلایی است. معمولاً می‌گویند هیچ کجای دنیا نمی‌توانند سه نفر با هم، هم زمان رئیس جمهور باشند. بالاخره یک کسی باید حرف آخر را بزند، همان می‌شود آن ولایت آخر. در بحث رهبری هم همین‌طور است.

 -‌ دلیل عقلی می‌شود؟

-‌ بله.

-‌ آقای مصباح این‌طور بحث می‌کند.

-‌ این را بنده‌ی حقیر خود به دست آوردم حالا نمی‌دانم بزرگان دیگر به این ترتیب…

– آقای تبریزی که بعید است این‌طور بیان بکند.

-‌ نه آقای تبریزی را که عرض کردیم.

وظیفه‌ی مسلمان‌ها در نشر احکام اسلام

– همین قضیه‌ای که الآن ایشان فرمودند که مسلمان‌ها مثل سوئد یک قسمت مسلمین کار خود را بکنند، کسی هم به کار آن‌ها کار نداشته باشد ولی من فکر می‌کنم این هم غلط باشد چون مگر ما دستور نداریم که دین را در همه جا منتشر بکنید. یعنی ما الآن منتقل در اصول هم خواندیم همه‌ی انسان‌های روز زمین چه کافر، چه مسلمان الآن وظیفه به احکام اسلامی دارند. حالا یک کسی جاهل است، کافر است، آن را انجام نمی‌دهد من مسلمان دارم انجام می‌دهم. یعنی ما اگر بخواهیم حکومت هم تشکیل بدهیم باید طوری حکومت تشکیل بدهیم که آن‌ها را وادار به اجرای حکومت، مسلمان شدن بکنیم.

-‌ حالا این یک مقدار  در بحث صدور انقلاب و یا جهاد ابتدایی و این‌ها می‌رود.

-‌ پس اگر این‌طور نیست، پس حالا این درست است.

-‌ نه اتّفاقاً ما می‌خواهیم بگوییم حتّی این هم که نباشد -عرض کردیم خود شما هم گفتید- بالاخره این‌ها چه کار بکنند یا اصلاً این جزیره‌ای که شما درست کردید، مسلمان‌ها می‌توانند برای خود در آن‌جا خوش باشند بالاخره این‌ها می‌خواهند یک کشتی به آن طرف آب بفرستند، با یک کشور دیگر می‌خواهند تعامل بکنند. این تعاملات… این‌ها بسیار واضح است، خیلی بدیهی است. بالاخره چه کسی از میان جمعیت برود، یک نفر باید مسئولیّت داشته باشد، یکی باید یک ریاستی داشته باشد.

-‌ من یک گوشه‌ی سوئد هستم، دارم کار خود را می‌کنم.

-‌ اگر می‌توانند انجام بدهند ولی صحبت در این است که الآن اجازه نمی‌دهند. ما در این اقلیم خاص، در یک زمانه‌ی خاص آمدند یقه‌ی ما را گرفتند، عمامه از سر آخوندهای ما برمی‌دارند، چادر از سر زن‌ها برمی‌دارند، حوزه‌ی علمیه را تعطیل می‌کنند، به جای آن دانشکده‌ی معقول و منقول می‌زنند و امثال این‌ها بساط دین را دارند جمع می‌کنند. حالا در این شرایط ما باید چه کار بکنیم. اگر یک شرایط ایده‌آلی، بله آن در واقع مدینه‌ی فاضله است، اگر یک جایی پیدا شد گوشه و کنار که برای خودمان باشیم، به قول شما انقلاب که موضوعیّت ندارد، حاکمیّت دینی موضوعیت دارد. اگر فتح مکّه بدون خونریزی اتّفاق افتاد فبها و الّا…

-‌ حکومت دینی فقط بر مسلمین  یا بر دنیا؟

-‌ این سؤال بعدی است بعداً باید در بحث اختیارات و حدود می‌توانیم بحث بکنیم، وقتی کسی حاکم مسلمان‌ها وقتی شد، وقتی ولی فقیه شد آیا باید توسعه‌ی جهانی پیدا بکند یا نه؟ این‌ها نوعاً تابع قدرت است. قدر مقدور است. قدر مقدور در بحث تنوی الامم می‌گوید، می‌گوید وقتی ما داریم مشروطه را می‌پذیریم؛ یکی از حرف‌های مهمّ مرحوم نائینی در بحث حکومت دینی همین است، می‌گوید حکومت مشروطه از باب قدر مقدور یعنی آن مقدار که از دست ما برمی‌آید وگرنه حکومت مطلوب، قدر مطلوب حاکمیّت فقها است. می‌گوید این‌ها که حاکمیت فقها را نمی‌پذیرند، پس قدر مقدور آن این است که اگر سلطانی است، یک مجلس شورا باشد، یک قانون اساسی هم باشد. این می‌شود قدر مقدور. حالا شما همین‌‌جا در نگاه این فقیه بزرگ که گاهی به عنوان مصادق فقاهت مطرح می‌شود نگاه بکنید، این‌قدر این مصلحت تشکیل حکومت اقوی است که نه تنها اگر فقیه نبود، عدول مؤمنین نبود، حتّی می‌گویید اگر حاکمیّت سلطان جور هم بود، باز هم نگو تکلیف ساقط است، بالاخره یک مجس شورایی حداقل درست بکند، قدر مقدور است، اکل میته است، تیمم کردن است، اگر آن شرایط هم بودیم باید یک حکومتی تشکیل بدهیم.


 

[۱]– وسائل الشیعه، ج ‏۲۷، ص ۱۴۰٫

[۲]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۷، ص ۳۱۶٫

[۳]– سوره‌ی انعام، آیه ۵۹٫

[۴]– الکافی، ج ‏۱، ص ۴۲۰٫

[۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۸۶٫

[۶]– نهج البلاغه، ص ۸۲٫