در این متن می خوانید:
      1. تسلیت به مناسبت شهادت حضرت موسی بن جعفر (سلام الله علیه)
      2. نهضت علمی امام کاظم (علیه السّلام)
      3. صدمه‌ زدن به آبروی امام کاظم (علیه السّلام) توسّط هارون
      4. داستانی از شقیق بلخی در رابطه با امام موسی کاظم (علیه السّلام)
      5. لقب باب الحوائجی امام موسی بن جعفر (سلام الله علیه)
      6. توصیه‌ای به اهل تسنّن
      7. فرازهایی از دعای صحیفه‌ی سجادیّه امام سجاد (علیه السّلام)
      8. ضمانت کردن اجابت دعا از سوی خدای متعال
      9. معانی استجابت
      10. شرایط استجابت دعا
      11. ترقّی روح انسان با دعا
      12. دفع کردن امواج بلا با دعا
      13. عطا کردن سه چیز با دعا برای دعا کننده
      14. متحمّل شدن ریاضات غیر شرعیّه
      15.   مقدّم بودن نفی در مسائل مختلف
      16. نفی نکردن علوم دیگر با تحصیل یک علم
      17. طرح مسائل نادرست در زمینه‌ی عرفان
      18. داستان شیخ رجب علی و مرد جوان
      19. آثار دعاهای مستجاب نشده
      20. پرهیز از طولانی نمودن دعاها
      21. حدیثی از امیر المؤمنین در مورد طولانی خواندن دعا
      22. بداخلاقی مانع استجابت دعا
      23. اهمّیّت دعا در میان عبادات
      24. امیدواری به اجابت دعا
      25. ماجرای عُزیر پیامبر
      26. داستانی در کرامات علّامه امینی
      27. درود بر پیامبر و آل او قبل از دعا
      28. اعتراف به گناه در هنگام دعا
      29. لزوم محاسبه‌ی نفس برای استجابت دعا
      30. فرازهایی از صحیفه‌ی سجّادیه
      31. وجوب لطفی خداوند

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا سَیِّدِ الأنبِیاءِ وَ أکرَمِ الشُّفَعَاءِ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلى أهْلِ بَیتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاۀُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».

تسلیت به مناسبت شهادت حضرت موسی بن جعفر (سلام الله علیه)

امروز مصادف با شهادت مولای عالم حضرت موسی بن جعفر (علیه الصّلاه و السّلام) است. قبل از شروع به درس یک قطره از دریای مراتب آن امام مظلوم، آن امام عالمیان بگویم تا درس را شروع کنیم.

نهضت علمی امام کاظم (علیه السّلام)

حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) همان‌گونه که در سابق عرض کردم همه‌ی امامان این کار را انجام دادند، این بزرگوار هم نهضت علمی فرمودند. عباسیّون از مدرسه‌ی بسیار بزرگ امام صادق (علیه السّلام) ترسیده بودند، خواستند که آن دیگر تکرار نشود و امام معصوم را از مدینه به بغداد منتقل کردند و قضایای آن خیلی مفصّل است امّا امام (علیه السّلام) با همین شرایط که بالاخره چه بعد از انتقال چه بعد از آن هر گونه فرصت پیش می‌آمد به تربیت شاگردان می‌پرداخت و البتّه این‌ها ظواهر امر است. مقام یک امام بر مقام عصمت از عقول ما خارج است، مقام ولایت است و خدا می‌داند حتّی بزرگان زیادی در دنیا گفتند ما متحمّل این مقام نمی‌شویم خلاصه مقام بزرگی است، عصمت است.

FatemiNia-13950214-Sahifeh43-ThaqalainSite (2)

صدمه‌ زدن به آبروی امام کاظم (علیه السّلام) توسّط هارون

عبادت حضرت، علم او، معجزات او تمام جهان را پر کرد با این‌که حضرت را به زندان بردند و اذیّت‌های زیادی کردند. هارون می‌خواست انواع اذیّت‌ها را به حضرت فراهم کند و حتّی اذیّت‌هایی که قصد داشت با آن فکر پلیدش صدمه‌های آبرویی به حضرت (علیه السّلام) بزند. داریم که یک کنیز بسیار زیبا که شاید در آن زمان زیباتر از او نبود یا کم بود به زندان فرستاد که تحت این عنوان که در زندان به امام (علیه السّلام) خدمت کند و نظر پلید او این بود که این کنیز (ألعیاذ بالله) از امام جلب نظر کند و این بهانه‌ای قرار بگیرد به این وسیله برود و به آبروی امام صدمه بزند امّا غافل از این‌که او معصوم است، بالاخره عزّتی که خدا به او داده است عزت الله است. به هر حال این کنیز به زندان رفت و می‌خواست از امام (علیه السّلام) دلبری کند. می‌نویسند که او فوق العاده صاحب جمال بود، وقتی به آن‌جا رسید و امام (علیه السّلام) را دید، یک حالی به او دست داد که به سجده افتاد و در سجده از کاری گفت و به کلّی مبداء میل او به قول استاد ما (رضوان الله علیه) عوض شد و حالتی به او دست داد که فانی شد و همین‌طور بود و امام هیچ نگاهی به او نکرد. در پایان هارون دنبال او فرستاد، گفت: آقا به من توجّه نکرد، کاری نداشت و به نگاه هم نکرد. دیدند این کنیز فقط این‌جا معطّل می‌شود و غرض آن‌ها حاصل نشد کنیز را به منزل آوردند و این کنیز در همان حال واله شده بود و در همان حال و در همان فنا مدّتی در دنیا بود و بعد از دنیا رفت. حالا این‌ها قطره‌هایی از دریا است.

FatemiNia-13950214-Sahifeh43-ThaqalainSite (3)

داستانی از شقیق بلخی در رابطه با امام موسی کاظم (علیه السّلام)

یک قضیه هم از امام صادق (علیه السّلام) است که تمام علمای سنّی و شیعه و هیچ عالم سنی هم از قلم نینداخته است آن هم خیلی مختصر است، چون چند عبرت در آن است زود می‌گویم و عبور می‌کنیم. روز عزای موسی بن جعفر (علیه السّلام) است، ما به حالت عزادار هستیم این حرف‌ها را می‌زنیم. شقیق بلخی یکی از کبار عرفا است که خیلی از عرفا مخصوصاً در تسنن به او عقیده دارند. شقیق می‌گوید من با یک کاروانی عازم بود که به مکّه مشرّف شوم. بعد دیدم در فاصله‌ی کمی از کاروان یک جوان لاغری نشسته است، می‌گوید: «فَقُلْتُ فِی نَفْسِی هَذَا الْفَتَى مِنَ الصُّوفِیَّهِ»[۱] در باطن خود گفتم او از صوفیان است و آمده است مزاحم کاروان شود. «وَ اللَّهِ لَأَمْضِیَنَّ إِلَیْهِ وَ لَأُوَبِّخَنَّهُ» بلند شدم بروم او را توبیخ کنم «فَلَمَّا رَآنِی مُقْبِلًا» وقتی من را دید فرمود: «یَا شَقِیقُ اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» این آیه‌ی مبارکه را خواند که از بسیاری گمان‌ها اجتناب کنید که بعضی از گمان‌ها گناه است. گفتم خدایا او کیست که هم گمان من را گفته است و هم اسم من را گفته است. گفتم سفر حج طولانی است بالاخره ما در این سفر طولانی در منازلی که خواهیم بود می‌فهمم قضیه چیست و انس می‌گیریم.

در یکی از منازل دیدم که ایشان از چاه آب می‌کشد و به ظرف کوچکی ریسمانی بسته است آب می‌کشد، به این نیّت رفتم که معذرت بخواهم. نزدیک همان‌جا که ایشان آب می‌کشید اوّلاً منظره‌ای دید آن بماند و خود قضیه‌ی آب چه بود خدمت شما می‌گویم. در نظر خودم بود که معذرت‌خواهی کنم «فَلَمَّا رَآنِی مُقْبِلًا» دید که می‌آیم فرمود: «یَا شَقِیقُ اتْلُ‏ وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى» این آیه را خواند که کسی پشیمان شود، توبه کند ما او را می‌بخشیم. باز تعجّب من زیاد شد که خدایا او از نیّت من چطور با خبر شد که من آمدم معذرت‌خواهی کنم؟ خلاصه همان‌جا ایستادم آب کشید و گفت: شقیق بیا از این آب بخور. می‌گوید من گواراتر و شیرین‌تر و خنک‌تر از آن آب به عمر خود ندیدم. نمی‌دانم چه تصرّفی در این آب کرده بود که آن آب را خوردم و مدّت مدید از طعام و شراب بی‌نیاز شدم. البتّه حالا این‌جا ممکن است کسی از طریق احادیث پیش نرفته باشد و از طرق دیگر پیش رفته باشد اوّلاً از این معجزات از ائمّه خیلی بوده است و این برای امام چیزی نیست. امّا اگر کسی با این وادی آشنا نباشد در وادی‌های دیگر نگاه کنید کبار عرفا مانند صدر الدین قونوی و امثال این‌ها می‌گویند سالک به جایی می‌رسد که می‌شود با کمی آب چندین روز از همه چیز بی‌نیاز شود، این در عرفان هم حل شده است. این برای معصوم اصلاً چیزی نیست. مقصود این است می‌گوید باز هم گفتم ما راه درازی در پیش داریم، بالاخره باز من در این منازل خدمت ایشان می‌رسم و بیشتر با او آشنا می‌شوم. فقط به عنوان بنده‌ی خوب خدا می‌دیدم و هیچ چیز نمی‌دانستم. تا این‌که یک شب دیدم ایشان کنار کعبه مشغول نماز است، گفتم نماز او تمام می‌شود صحبت می‌کنیم، امّا نمازهای آقا آن‌قدر مفصّل بود که می‌گوید «حَتَّى ذَهَبَ اللَّیْلُ»[۲] اصلاً شب تمام شد و اذان‌ها گفته شد مردم برای اقامه‌ی نماز صبح به مسجد الحرام هجوم آوردند، گفتم نماز خود را می‌خوانم و پیش او می‌روم. نماز خود را خواندم آمدم دیدم یک حلقه‌ی ضخیم از انسان‌ها دور این آقا را گرفته است که شکافتن این حلقه کار دشواری است. در پایان گفتم چه کنم حیف من فرصت‌ها را از دست دادم. در پایان به کسی گفتم آقا کیست؟ گفت: «هَذَا مُوسَى بْنُ جَعْفَرِ» آقا موسی بن جعفر است، گفتم عجب خسارتی دیگر محروم شدم و بعد از آن دیگر ادامه نداده است که چه اتّفاقی افتاد.

FatemiNia-13950214-Sahifeh43-ThaqalainSite (4)

ظاهر شدن علم و بخشش موسی بن جعفر بر جهانیان

حضرت موسی بن جعفر (سلام الله علیه) علم و بخشش و کرم و تدریس و تمام فضایل او در آن مدّت محدود بر جهانیان ظاهر شده است و هارون که خدا او را از عذابش جدا نسازد و پسر او هم همین‌طور این دو نفر از نظر عقیده شیعه بودند، از خدا بترسیم که عقیده کافی نیست، عقیده خیلی مهم است ولی کافی نیست. آدم به امامت کسی معتقد شود و او را در زندان بیفکند. ببینید چقدر قساوت قلب می‌خواهد. از نظر تاریخی هارون و مأمون هر دو شیعه بودند یعنی قائل به خلافت بلافصل امیر المؤمنین بودند، امّا این عملکرد آن‌ها بود. خدا آن‌ها را از ویل و عذاب خود جدا نسازد و إن‌شاء‌الله خدا امروز همه‌ی ما را مورد نزول برکات حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) قرار دهد.

لقب باب الحوائجی امام موسی بن جعفر (سلام الله علیه)

ما به آقا موسی بن جعفر باب الحوایج می‌گوییم، فقط ما نیستیم قدمای اهل تسنّن هم این حرف را زدند. تاریخ بغداد ۱۴ جلد است، در آن جلد اوّل می‌نویسند: در یک زمانی یک نفر به نام ابو علی خلّال که به او شیخ الحنابله می‌گفتند. شیخ حنبلی‌ها بود. ایشان در آن‌جا می‌نویسد: هرگز نشد برای من مشکلی پیش بیاید و کنار قبر موسی بن جعفر (علیه السّلام) حاضر شوم و آن مشکل حل نشود. توسّل یک چیز خیلی واضحی است، روشن است خود اهل تسنّن هم همه اهل توسّل بودند. دیدید سرطان وارد یک بدن می‌شود و آن را از کار می‌اندازد خلاصه این عقاید انحرافی مثل وهابیت و امثال این‌ها مثل سرطان در ارواح بشری افتادند و آن‌ها را زیر و رو کردند.

FatemiNia-13950214-Sahifeh43-ThaqalainSite (5)

توصیه‌ای به اهل تسنّن

من یک برنامه‌ای در رادیو داشتم که اتّفاقاً پخش مستقیم هم بود. گفتم من یک طلبه‌ای هستم، نمی‌خواهم بگویم که آقایان اهل تسنّن شیعه شوند البتّه نظر خود را در گذشته به سنی‌ها گفتم، جوان‌ها بدانند ما حساب سنی‌های آرام و محترم و محبّ اهل بیت را از این پدیده‌ی شوم جدا می‌کنیم، آن‌ها این‌طور نیست. حالا یک پدیده‌ای شوم است که آمده و خودشان هم می‌دانند و الّا ما سنی‌های زیادی داشتیم که با وجود اختلاف مبانی فضایل بسیار نوشتند. خلاصه گفتم من نمی‌گویم شما شیعه شوید اقلاً به قدمای خود برگردید، قدیمی‌های شما اهل توسّل بودند، اهل احترام بودند، کشته و مرده‌ی موسی بن جعفر، امیر المؤمنین بودند، به آن‌ها برگردید.

فرازهایی از دعای صحیفه‌ی سجادیّه امام سجاد (علیه السّلام)

در دعای ۱۲ صحیفه‌ به این‌جا رسیدیم. حضرت که توبه را به ما یاد می‌دهد بعد از آن خدا را با جمله‌هایی خطاب می‌کند تا من و شما این جمله‌ها را یاد بگیریم. «وَ یَا مَنْ رَضِیَ مِنْ فِعْلِهِمْ بِالْیَسِیرِ» ای خدایی که به کار کم و اندک بندگان راضی می‌شود. خدا یک چیز کم را از ما قبول دارد. خدا از ما کوه کَندن نمی‌خواهد، وظایفی داریم عمل کنیم بعد از آن هر چه از مستحبات از دست ما بر می‌آید انجام دهیم. «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ»[۳] خدا چیزی از ما نخواسته است. «وَ یَا مَنْ رَضِیَ مِنْ فِعْلِهِمْ بِالْیَسِیرِ»[۴] یک موقع می‌بینید خدای متعال یک چیز کوچکی را منشأ اثر قرار داد که در گذشته گفتم. «وَ مَنْ کَافَى قَلِیلَهُمْ بِالْکَثِیرِ» این «کَافَی» در اصل کأفه‌ای است. مکافات که می‌گویند از این‌جا است حالا این مهموز است، مهموز یعنی باید کأفه‌ای خوانده شود ولی سیّد می‌فرماید: این در روایت صحیفه بدون همزه آمده است و می‌فرماید: نظیر این در کلام عرب زیاد است. گاهی مواقع اصلاً همزه‌ی این کلمات را نمی‌گویند. «وَ مَنْ کَافَى قَلِیلَهُمْ بِالْکَثِیرِ» ای خدایی که قلیل بندگان را با پاداش زیاد مقابل می‌سازد. برای یک چیز کوچکی یک پاداش خیلی زیادی می‌دهد.

FatemiNia-13950214-Sahifeh43-ThaqalainSite (1)

ضمانت کردن اجابت دعا از سوی خدای متعال

در گذشته از این نمونه‌ها به شما عرض کردم. این کارهای خدا است به کم راضی است، در مقابل عمل کم پاداش بسیار زیاد می‌دهد بعد به این‌جا می‌رسیم که خیلی مهم است «وَ یَا مَنْ ضَمِنَ لَهُمْ إِجَابَهَ الدُّعَاءِ» خدایی که اجابت دعا را ضمانت کرده است. حالا به افکار و اندیشه‌ها برمی‌گردیم، پس اگر این‌طور است چرا من دعا کردم اجابت نشد؟ یک جلسه‌ای بودیم همه خانم بودند. یک دختر خانمی بلند شد ایستاد با صدای بلند گفت: تمام مفاتیح را خواندم، هر چه برای ازدواج گفتند خواندم نشده است الآن دیگر نماز هم نمی‌خوانم. گفتم: دست شما درد نکند، مشغول باشید. برای این‌که شما مقصّر نیستید، شما را تربیت نکردند. خدا شاهد است الآن به خودتان نگاه نکنید اهل فضل هستید، کمال دارید، مردم را عوام بار آوردند این لباب اسلام گفته نمی‌شود.

یک استادی داشتیم که از کبار اولیاء بود، آه می‌کشید می‌گفت لباب اسلام در میان کتاب‌هایم مانده است. خروجی این تربیت بهتر از این نمی‌شود. حالا بگوییم نجابت چیست گفتیم، ولی من به احترام شما چند حدیث آوردم بخوانم بعد دوباره به دعا برمی‌گردیم. من رو سیاه الآن ۴۰ سال است، به خدا غیرت خدا را می‌کشم، این خدا خیلی مظلوم است ما باید یک دهه برای خدا روضه بگذاریم، ننشینیم گریه کنیم و سینه بزنیم، از مظلومیت او بگوییم. خدا خیلی مظلوم است، این همه نعمت، این همه گلایه و شکایت آن وقت دعای ما مستجاب می‌شود؟ استجابت را به شما توضیح ندادند، خدا از آن‌ افراد نگذرد که شما را این‌طور نگه داشتند.

معانی استجابت

استجابت دو معنا دارد یک معنای خاصّی دارد یعنی آنچه می‌خواهید حالا علی الحساب به شما داده شود. یک معنای عامی دارد که به شما نگاه می‌کنند. اگر حضرت حق به شما نگاه کند کم است؟ یک چیزی هم می‌دهد بلاتشبیه و هزاران بلاتشبیه در خانه‌ی کریمی رفت، می‌گوید صد میلیون تومان پول بده. می‌گوید والله ندارم امّا یک کتاب نفیسی از پدرم مانده است می‌خواهم آن را بدهم. این را قدر بدان. استجابت دو معنا دارد یک معنای عام است و یک معنای خاص است. «وَ یَا مَنْ ضَمِنَ لَهُمْ إِجَابَهَ الدُّعَاءِ» دست کم نگیرید.

شرایط استجابت دعا

اوّلاً بسیاری از ما شرایط دعا را نداریم. اگر ما آن شرایط را داشتیم و آدم بودیم بعد از آن باز هم استجابت دو معنا پیدا می‌کند. وای از آن وقتی که من آدم هم نباشم و طلبکار باشم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ»[۵] در گذشته گفتم خدای من که می‌گوید یا در مهر زیاد من می‌گوید یا در قهر زیاد، متناقض است. من که می‌گوید بدان که می‌خواهد زیاد عذاب بدهد. «إِنَّ عَذابی‏ لَشَدیدٌ»[۶] عذاب من. یک وقت هم من می‌گوید می‌خواهد محبّت کند. در قرآن این‌طور است این‌جا خداوند هفت مرتبه من گفته است، هفت مرتبه اظهار محبّت کرده است «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی»[۷] بندگان من، من را از تو بپرسم. نمی‌خواهد بگوید فقط مقدّس باشد، مؤمن باشد. بندگان من، من را از تو بپرسند اصلاً با دین و مذهب کاری ندارد حتماً باید یک محاسنی باشد، انگشتری باشد. سیّد بحر العلوم که جان او بر لب رسیده می‌فرماید:

 «یَنعى عَلَى البَاطِنِ حُسنُ مَا عَلَن             مَا أَقبَحَ القَبیح فِی زِیِّ حَسن»[۸]

ظاهر خوب تو در باطن بد تو گریه می‌کند، چه خبر است، زاهد دیگر چه بگوید. «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی»[۹] پیغمبر بندگان من، من را از تو بپرسند «فَإِنِّی قَریبٌ» من نزدیک هستم. «أُجیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ» من مستجاب می‌کنم، به دعای دعا کننده جواب می‌دهم. باید «فَلْیَسْتَجیبُوا لی» یک جوابی به آن‌ها بدهم ‏«وَ لْیُؤْمِنُوا بی» ایمان بیاورند و من را امتحان نکنند،. ما خدا را امتحان می‌کنیم. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا»[۱۰] مؤمنین یک بار دیگر ایمان بیاورید، خدا را این‌قدر امتحان نکنید. «فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ»‏[۱۱] رستگار می‌شوند. می‌گوید پیغمبر اکرم فرمود: «الدُّعَاءُ سِلَاحُ الْمُؤْمِنِ وَ عِمَادُ الدِّینِ وَ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[۱۲] دعا سلاح مؤمن است و ستون دین است و نور زمین و آسمان است.

ترقّی روح انسان با دعا

در اوّل صحیفه هم گفتم اصلاً در حدیث داریم یک مرتبه‌ای نزد خدا است و یک جایگاهی است نگفتند و توضیح نداند چیست. فرمودند: «لَا تُنَالُ إِلَّا بِدُعاء» هیچ کس به آن مرتبه نمی‌رسد مگر با دعا. دعا مدام این نیست که آدم از خدا چیزی بخواهد. اصل دعا ترقّی روح انسان است.

دفع کردن امواج بلا با دعا

به قول مرحوم پدرم (أعلی الله مقامه) می‌گفت: بین زمین و آسمان پر از مرگ است باید خدا حفظ کند، خدا حافظ ما است. «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السّلام) ادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلَاءِ عَنْکُمْ بِالدُّعَاءِ قَبْلَ وُرُودِ الْبَلَاءِ»[۱۳] امواج بلا را قبل از ورود بلا با دعا از خودتان دفع کنید. روایت داریم کسی از چیزی بترسد و قبل از رسیدن آن دعا کند خدا او را از آن حفظ می‌کند. مثلاً کسی از بیماری سل می‌ترسد قبل از این‌که سل بگیرد از خدا بخواهد، خدا او را حفظ می‌کند. بلاهایی که مردم از آن می‌ترسند قبل از نزول آن بلا دعا کنید برطرف می‌شود.

عطا کردن سه چیز با دعا برای دعا کننده

این‌جا یک حدیثی است که به آن دقّت کنید. پیغمبر اکرم، آقای پیامبران می‌فرماید: «مَا مِنْ مُسْلِمٍ یَدْعُو بِدَعْوَهٍ لَیْسَ فِیهَا إِثْمٌ وَ لَا قَطِیعَهُ رَحِمٍ إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ»[۱۴] هر مسلمی، هر مؤمنی از خدا چیزی بخواهد که در قطع رحم در آن دعا نباشد. مثلاً در آن دعا رحم خود را نفرین کند یا بگوید خدایا به من توفیق بده دیگر او را هیچ وقت نبینم و یک چیزهایی از این قبیل که در آن قطع رحم باشد و با آن دعا می‌خواهند گناهی را جعل کند، مال حرام می‌خواهد. در این دعا قطع رحم نباشد و جلب گناه نباشد «إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ بِهَا إِحْدَى ثَلَاثٍ» می‌فرماید: خدا هر مؤمنی در مشرق و مغرب عالم دعایی بخواهد که در آن گناه نباشد و قطع رحم نباشد خدا یکی از سه چیز را به او مرحمت می‌کند یعنی این دست خالی برنمی‌گردد، این معنای استجابت عام است. اگر آدم به در خانه‌ی خدا برود و هیچ چیز به او ندهد، امّا این‌طور نیست ما بدگمان هستیم. آن سه چیز چیست؟ می‌فرماید: «إِمَّا أَنْ یُعَجِّلَ دَعْوَتَهُ» یکی این است که به زودی و فوریّت آن حاجت را برآورده کند. خیلی خوب است ما که ظاهر بین هستیم برای ما خیلی عالی است که زود بدهند. یک وقت هم صلاح نیست. پس دست بالا می‌رود خالی برنمی‌گردد اگر فکر می‌کنی حاجت تو برآورده نشده است، مصلحت شما نبود. «وَ إِمَّا أَنْ یَدَّخِرَهَا لَهُ فِی الْآخِرَهِ» دوم این‌که این دعا را برای آخرت او ذخیره کند.

متحمّل شدن ریاضات غیر شرعیّه

آقای شیخ رجب علی (رضوان الله علیه) یک شاگرد داشت، البتّه این چیزهایی که من راجع به شیخ رجب علی به شما می‌گویم یقینیّات است حالا همه چیز را نمی‌گویم. این شاگرد یک ریاضاتی را متحمّل شده بود امّا ریاضات او غیر شرعی بود. در هفته‌ی گذشته توضیح دادم غیر شرعی فقط به معصیت نمی‌گویند که کسی خدایی نکرده شراب بخورد. یک چیزهایی است شریعت پای آن را امضا نکرده است، مشرّع نیست. فخر رازی از نظر علمی مرد بزرگی بود امّا از خلوت کردن‌ها می‌ترسید، فکر می‌کرد اتّفاقی می‌افتد که اگر آدم خلوتی کرد و یک چیزی خواست مثل می‌گویم من که در قلب او نیستم، ولی بعضی از افراد هستند که دو بار «ضَرَبَ» بخوانند خیلی متکبّر می‌شوند. گفت: این کار عوام‌ها است، من چرا خلوت کنم؟ داستان آن مفصّل است. یکی از کبار عرفا یک نامه‌ای به او نوشت که به قول خودمان او را شست و کنار گذاشت. در پایان به او گفت: تو با این علم نمی‌فهمی بعضی از خلوت‌ها مشروع است. «مَا لَکَ وَ الخَلَواتَ التَّی شَرّعها رسول الله» آن خلوت‌هایی که پیغمبر تشریع کرده چرا نگاه نمی‌کنی؟ خلاصه شاگرد شیخ ریاضت غیر شرعیّه متحمّل شده بود بالاخره آدم برای شیطان کار کند یک چیزی به آدم می‌دهد، علی الحساب خدا قوّت به او می‌دهد. 

  مقدّم بودن نفی در مسائل مختلف

ایشان آمد و گفت: آقا، من را زیر چادر خود، زیر عبای خود بگیر، گفت: نمی‌شود، برو آن‌ها را دور بریز بیا. فرمودند: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»،[۱۵] از نفی شروع می‌شود، اوّل آن را بیرون بگذار، «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، اوّل خودت را بیرون بگذار داخل بیا، رستگار می‌شوی. در همه جا همین است. کاهل نماز است می‌خواهد به مکّه برود، آقا چرا این‌طور هستید؟ حاج آقا، الحمدلله کار ما درست شده، ثبت نام هم کرده‌ایم، من و خانم و مادر خانم إن‌شاء‌الله داریم می‌رویم. نماز تو چطور؟ آن‌جا توبه می‌کنیم. نمی‌شود، با یک بت بزرگ می‌خواهد برود لبّیک بگوید، اوّل بت را این‌جا بگذار، نماز خود را درست کن بعد برو.

شیخ به او فرمودند: اوّل برو آن را دور بریز، بیا صحبت کنیم. چند کار عجیب هم نشان داده بود، نمی‌خواهم بگویم. گفت: این‌ها مهم نیست. شاید این‌طور گفته که این‌ها از ما دلبری نمی‌کند، شیخ فرموده بودند: برو از طریق درست بیا. او هم چه کند، جوان است، نمی‌توانست، نمی‌خواست. او از دنیا رفت، شیخ رجب علی سر قبر او رفته بود، گفته بود…

نفی نکردن علوم دیگر با تحصیل یک علم

این‌هایی که به شما می‌گویم اگر یقین نباشد نمی‌گویم، این‌ها برای خود علمی است، اگر فلان آقا، بزرگوار، علمی دارد، رفته درس خوانده، قبول، محترم است، امّا فکر نکند که اگر انسان علمی را به دست آورد علم دیگری را باید نفی کند. من نمی‌دانم چرا این‌طور شده، من الآن به مطب یک پزشکی بروم، می‌بینم برای مریض خود دارد دوای چرک خشک کن – ما که طب نخوانده‌ایم این‌طور می‌گوییم- می‌نویسد، من دست او را بگیرم بگویم آقای پزشک این را ننویس، می‌گوید کانون چرک در بدن ایشان است، بگویم نه ایشان امشب نیمه شب بلند شود ترنجبین دم کند، یک آبنبات هم بخورد. به من چه می‌گویند؟ من رفتم مزاحم این پزشکی که یک عمر درس خوانده شدم.

این طبّ جسمانی است، امّا در طبّ روحانی من نمی‌دانم که چرا همه صاحب نظر شده‌اند؟ این هم یک رشته‌ای است، این یک رشته‌ی دقیقی است، حسّاس است، رشته‌ای که دست بهجت‌ها، قاضی‌ها می‌لرزد بخواهند نسخه بنویسند. آمده می‌گوید فکر می‌کنم این‌طور است، با فکر کردن کار درست می‌شود؟ دارد آنتی بیوتیک می‌نویسد، آقای دکتر من فکر می‌کنم ایشان نیمه شب هویج میل کنند! مگر می‌شود؟ امّا در دین ما فکر می‌کنم می‌شود.

طرح مسائل نادرست در زمینه‌ی عرفان

خدا یار صدا و سیما باشد، به آن‌ها کمک کند، من یک روز دیدم یک بنده‌ی خدایی را گذاشته بودند مثل این‌که عرفان می‌گفت. من نمی‌خواهم بگویم چه کسی است، إن‌شاء‌الله رفته، دیگر از این کارها انجام نشود، صدا و سیما خیلی حسّاس است. صبح گوش دادم ببینم چیست، البتّه خانم هم بود، مشخّصات را نگوییم. دیدم که توصیه می‌کند که ۴۰ روز این کار را انجام دهید، ۵۰ روز این کار را انجام دهید، که در هیچ کجا این مبناها وجود ندارد، از کجا می‌گفت من نمی‌دانم. چیزی که من را آن روز عصبانی کرد، شاید به دوستان صدا و سیما هم گفتم، این بود که می‌گفت دیگر نوشابه هم نخورید، نوشابه چه ارتباطی به عرفان دارد؟ نوشابه بد است یا خوب است این را تو نباید بگویی، این را باید یک پزشک بگوید. من الآن ۶۰ سال کتاب‌شناسی کرده‌ام، امّا بیایم در صدا و سیما بگویم نوشابه نخورید پخش نمی‌کنند، آقای فاطمی نیا در حدّ خود صحبت کن، این وظیفه‌ی تو نیست.

مرحوم پدر من می‌گفت یک پیرمردی در تبریز بود، آن زمان مجتهد در تبریز مرحوم میرزا جواد آقا تبریزی بود. آقا میرزا صادق خیلی کبار بوده، بزرگ بوده است. می‌گفت: با یک دست رساله‌ی او را می‌گرفت با یک دست هم تله موش می‌گرفت. می‌گفت: رساله‌ی آقا، تله‌ی موش! یکی گفت: این‌ دو چه ارتباطی به هم دارد؟ واقعاً این‌طور است، چرا اظهار نظر می‌کنند؟

داستان شیخ رجب علی و مرد جوان

غرض من این‌جا است، حاج شیخ بالای قبر این جوان رفت، می‌فرماید برای آخرت خود ذخیره می‌کند. فرمودند: برزخ او را دیدم، در تاریکی نشسته بود فقط یک وردی داشت، می‌گفت: قیامت کجا است؟ چه زمانی قیامت می‌شود؟ این شاید اوّل بوده، بعد نمی‌فهمند، اوّل بوده حاج شیخ هم حمدی چیزی خوانده بوده، و الّا بعداً آن را هم نمی‌فهمند. بعداً می‌روند، وقتی قیامت شود می‌گویند: چقدر بودی؟ می‌گویند: یک ساعت. هزار سال پیش مرده، می‌گویند: چقدر این‌جا بودی؟ می‌گوید: نیم ساعت، یک ساعت. این‌طور است، این‌ها اسرار است.

آثار دعاهای مستجاب نشده

پس این‌طور شد، «مَا مِنْ مُسْلِمٍ یَدْعُو بِدَعْوَهٍ»،[۱۶] یا همان را زود به او می‌دهد، آنچه می‌خواهد. «وَ إِمَّا أَنْ یَدَّخِرَهَا»، یا ذخیره می‌کند. اصلاً با ذخیره امیدوار نمی‌شوید؟ من می‌گویم فردا برزخ دارم، این می‌آید برای من مثل یک چراغ روشن می‌کند، این چراغ چیست؟ همان دعایی است که کردی به ظاهر نشد. چه شد؟ «وَ إِمَّا أَنْ یَکُفَّ عَنْهُ مِنَ الشَّرِّ مِثْلَهَا»، یا این‌که یک بلایی را از او دور کند، از او، از خانواده‌ی او دور کند. این چیز کمی است؟ یا ذخیره می‌کند یا بلا برطرف می‌کنند، معنای عام اجابت این است، یا درست مثل همان را می‌دهند.

پرهیز از طولانی نمودن دعاها

یک حدیث دیگر می‌خوانم، چون کلام سیّد السّاجدین باید فهمیده شود. «ضَمِنْتَ لَهُمُ الْإِجَابَهَ».[۱۷] گاهی اوقات بنده به طول دادن دعاها انتقاد می‌کنم، ممکن است بگویند این چه می‌گوید؟ همه جا می‌رویم همین است. بنده دارم مبنایی می‌گویم، درست است محبوب نیستم امّا مبنایی عرض می‌کنم. مثلاً دعای امیر المؤمنین را سه ساعت می‌خواند، گناه دارد، این‌ها مدیون هستند. من مخالف مدّاح نیستم، دست تو را می‌بوسم، امّا دعای خود را بخوان و برو، جایز نیست تو حاشیه بزنی. چقدر به این دعا حاشیه می‌خورد، یعنی چه؟ چه کسی این حرف‌ها را گفته است؟ ما حق نداریم به این دعاها حاشیه بزنیم. شرح دعای کمیل کار مدّاح و کار هیچ کس نیست، یک عالم بزرگ باید باشد، هر کجا که می‌رسد آن‌جا توقّف می‌کند و دعای کمیل سه ساعت می‌شود.

حدیثی از امیر المؤمنین در مورد طولانی خواندن دعا

«رُوِیَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین (عَلَیهِ السَّلَام)‏»، من این‌ها را مبنایی می‌گویم، کسی گوش نمی‌کند. برو دعای کمیل صدا و سیما را ببین، ساعت بگذار، ببین چقدر طولانی شد. مبنای مسئله. «رُوِیَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیهِ السَّلَام) أَنَّهُ رَأَى رَجُلًا یَدْعُو مِنْ دَفْتَرٍ دُعَاءً طَوِیلاً»،[۱۸] حضرت کسی را دید که دفتری را باز کرده یک دعای طولانی می‌خواند، اصلاً اوّل و آخر ندارد. «فَقَالَ لَهُ یَا هَذَا الرَّجُلُ»، ای مرد… این امیر المؤمنین (علیه السّلام) است که صحبت می‌کند، من نیستم که العیاذ بالله هیچ هستم، او صحبت می‌کند. «یَا هَذَا الرَّجُلُ إِنَّ الَّذِی یَسْمَعُ الْکَثِیرَ هُوَ یُجِیبُ عَنِ الْقَلِیلِ»، ای مرد، این خدایی که دعای بسیار، دعای طولانی تو را می‌شنود به کم هم جواب می‌دهد. «فَقَالَ الرَّجُلُ یَا مَوْلَایَ فَمَا أَصْنَعُ»، آقا چه کنم؟ این‌طور بار آمده بود که دعا باید سه ساعت باشد.

نمی‌آیی بیاییم به دعای کمیل برویم؟ نه، من امشب کار دارم، برای این‌که او را اذیّت کرده‌اند، نمی‌رود. چرا برود؟ وزر و وبال آن هم گردن همین‌ها است، چه کاری انجام داده‌اید که دعا را تلخ کرده‌اید؟ خیلی زیبا است، حضرت فرمود: چه خبر است؟ یک دفتر باز کرده بود می‌خواند. «فَقَالَ الرَّجُلُ یَا مَوْلَایَ فَمَا أَصْنَعُ»، ای آقای من، پس چه کنم؟ «قَالَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ نِعْمَهٍ»، یک دعای خیلی زیبا، یک سطر. «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ نِعْمَهٍ وَ أَسْأَلُ اللَّهَ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ»، همین. این را با باطن آن باید بگوید، مثل عوام نباشد، مثل عوام باشی چیزی نمی‌دهند. «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ نِعْمَهٍ وَ أَسْأَلُ اللَّهَ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ کُلِّ شَرٍّ»، از هر خیری می‌خواهم، از هر شرّی هم به خدا پناه می‌برم، «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ»، از هر گناهی هم آمرزش می‌طلبم. تمام شد.

بداخلاقی مانع استجابت دعا

برای استجابت دعا باید شرایط روحی و وجودی هم در خود داشته باشید. امام صادق (علیه السّلام) می‌فرماید: خدا دعای انسان قصی القلب را مستجاب نمی‌کند. خیال شما آسوده باشد. قصی القلب است، ۱۰ سال است با خواهر خود قهر است، با برادر خود قهر است، به خانه می‌آید بداخلاقی می‌کند، تن دیگران را می‌لرزاند، دعای این قبول نمی‌شود.

اهمّیّت دعا در میان عبادات

از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل می‌کند که «الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَهِ».[۱۹] ما یک سفره که می‌اندازیم یک مقدار غذاهای اصلی داریم یک مقدار هم سالاد و دسر. غذای اصلی را خیلی مهم می‌دانیم، اگر توانستیم احتیاطاً از این‌ها هم چیزی می‌خوریم. امّا در غذاهای روحانی اشتباه می‌کنیم، یکی از چیزهایی که در متن سفره‌ی خدا وجود دارد دعا است، ما این را مثل سالاد، مثل مربّا فرض می‌کنیم، می‌گوییم دو کلمه دعا هم می‌خوانیم. نه، پیغمبر می‌فرماید: «الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَهِ»، دعا مغز عبادت است، اصلاً بدون دعا نمی‌شود کاری انجام داد.

امیدواری به اجابت دعا

شرایط دعا را داشته باشید. امام صادق (علیه السّلام) می‌فرماید: «إِذَا دَعَوْتَ فَظُنَّ أَنَّ حَاجَتَکَ بِالْبَابِ»،[۲۰] دعا که کردی حاجت خود را بیرون در ببین. برای شما گفتم که گفت: زانکه عاشق در دم نقد است مست، عاشق باید نقد باشد، إن‌شاء‌الله و ماشاء‌الله نباشد.

ماجرای عُزیر پیامبر

یک وقت یک قضیّه در نجف پیش آمده بود، مرحوم علّامه امینی (رضوان الله علیه)، یک وقت در می‌زنند. شاید این‌طور بوده مختصر عرض می‌کنم که عاشق باید مست و نقد باشد، واقعاً هم همین‌طور است. مولانا مثال خوبی زده است، می‌گوید: عُزیر وقتی… عزیر (علیه السّلام) ۱۰۰ سال زنده بود، «فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَهَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ».[۲۱] مولوی می‌گوید در قرآن هم هست، مولوی مثال می‌زند می‌گوید عزیر زنده شد و در این مدّت نوه و نتیجه همه می‌گفتند ما یک پدربزرگی به این نام داشتیم و یک عدّه می‌گفتند زنده شده و دارد می‌آید. مدام از این و آن می‌پرسیدند شما دیدید؟ می‌گفتند: بله، یک چیزهایی است که می‌گویند او را در فلان جا دیده‌اند. وقتی می‌آمد جمعی از نوه و نتیجه‌ها دوباره می‌پرسیدند. یکی از آن‌ها عزیر را شناخت، شناخت بی‌هوش شد روی زمین افتاد. گفت: او از مرز گذشت، از مرز إن‌شاء‌الله و ماشاء‌الله گذشت روی زمین افتاد، ولی دیگران در إن‌شاء‌الله و ماشاء‌الله مانده بودند گیج شده بودند. باید مست شوی و بیفتی.

داستانی در کرامات علّامه امینی

داستان را برای شما بگویم، یک قطره از دریا است، قدر خود را نمی‌دانیم، قدر جایگاه خود را نمی‌دانیم. یکی از وزرای آن زمان – من خیلی مختصر می‌گویم- در عراق چون وزیر از اهل تسنّن هم بوده، یگانه پسر او مریض می‌شود و دندان‌های او قفل می‌شود، اطبّا دور او را می‌گیرند و احساس عجز می‌کنند، جواب می‌دهند، دیگر نمی‌شود کاری انجام داد. ایشان یک نامه می‌نویسد، درِ خانه‌ی علّامه امینی می‌فرستد، می‌بیند از یکی از وزرای آن‌جا است. ایشان نه با سیاست کار داشته، نه با حکومت کار داشته، علّامه امینی بوده کار خود را انجام می‌داده است.

دیده آن وزیری که از اهل سنّت هم بوده نوشته که آقای علّامه امینی، یگانه فرزند من مریض است، اطبّا او را جواب کرده‌اند، این علی که تو این همه شب و روز برای او می‌نویسی می‌تواند کاری برای او انجام دهد؟ ایشان زیر نامه نوشت: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم… عاشق دیگر نقد و مست است، این حرف‌ها دنباله دارد، نمی‌توانم برای شما بگویم، مست می‌شود چه می‌شود بماند.

زیر نامه نوشت: بسم الله الرّحمن الرّحیم، خداوند فرزند شما را به برکت امیر المؤمنین شفا داد. این‌قدر آدم نقد باشد؟ من باشم می‌گویم من و امثال من چیزی نداریم، ما دعا می‌کنیم، إن‌شاء‌الله دعاهای پشت سر هم مستجاب می‌شود، امّا نه به این پررنگی. گفت: آقا نامه را ببر. نامه را داد، بعد علّامه امینی لباس پوشید، عمّامه و عبای خود را گذاشت و به حرم روبروی ضریح لاهوت عالم امیر المؤمنین (علیه السّلام) ایستاد. گفت: آقا قربان تو بروم، یک حواله فرستادند، به عنوان کمترین عاشق کاری کن روسیاه نشوم. نامه را بالای سر مریض بردند مریض بلند شد نشست. گفت: من آب می‌خواهم، من نان می‌خواهم، دندان باز شد زندگی کرد. این است که خدا را امتحان نکنیم.

درود بر پیامبر و آل او قبل از دعا

ضمناً یکی از آداب دعا می‌فرماید که حتماً اوّل دعا برای پیغمبر و آل او تهیّت بفرستید. اصلاً نمی‌‌شود، دعا مستجاب نمی‌شود. امام شافعی گفته که «مَن لَم صَلَّی عَلَیکُم لَا صَلَاهَ لَهُ»، کسی اهل بیت پیغمبر را در نماز یاد نکند نماز او باطل می‌شود، شنیده‌اید. اوّلاً باید در اوّل دعا و دعا که تمام می‌شود در آخر دعا. بعد امام صادق (علیه السّلام) می‌فرماید: دعا که تمام شد «ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ‏» بگوید. این هم یکی از آداب دعا است.

اعتراف به گناه در هنگام دعا

وقتی می‌خواهد دعا کند به گناهان خود اعتراف کند، یکی یکی که خیلی طول می‌کشد، اجمالاً اعتراف کند، نعمت‌ها را بگوید، بعد از آن دعا را شروع کند. این‌ها آداب دعا است.

لزوم محاسبه‌ی نفس برای استجابت دعا

بعد از همه‌ی این حرف‌ها هست که یک چیزهایی مانع استجابت می‌شود. بررسی کنید ببینید چرا دعا مستجاب نمی‌شود، چه کاری انجام داده‌اید، یک دلی جایی شکسته، یک کاری انجام داده‌اید. می‌شود الآن کاری انجام داد؟ این کار را انجام بده. این‌ها آداب دعا است.

عمدتاً این است که قصاوت قلب نباشد، گناهان مانع اجابت نداشته باشد. محاسبه النّفس برای همین است، خود را به حساب بکش ببین چه کاری انجام داده‌ای که مستجاب نمی‌شود. در عین حال یکی از آن سه چیز را به تو می‌دهند. به قول آیت الله بهاء الدّینی دستگاه این‌قدر بزرگ است که از آن سه چیز یک چیزی هم به تو می‌دهند.

فرازهایی از صحیفه‌ی سجّادیه

«وَ یَا مَنْ رَضِیَ مِنْ فِعْلِهِمْ بِالْیَسِیرِ وَ مَنْ کَافَى قَلِیلَهُمْ بِالْکَثِیرِ وَ یَا مَنْ ضَمِنَ لَهُمْ إِجَابَهَ الدُّعَاءِ».[۲۲] معصوم می‌گوید، ما نمی‌گوییم، این خدایی که ضمانت استجابت دعا را کرده، بخواه به تو می‌دهند. «وَ یَا مَنْ وَعَدَهُمْ عَلَى نَفْسِهِ بِتَفَضُّلِهِ حُسْنَ الْجَزَاءِ». مسئله‌ی تضمین لغوی را عرض کردم، تضمین لغوی، یک تضمین شعر داریم که آن را نمی‌گوییم، شعراء اشعار یکدیگر را تضمین می‌کنند نه، این تضمین لغوی است.

تضمین لغوی بسیاری از عزیزانی که فضل و کمال هم دارند از این غافل هستند، خود آن علمی است. در گذشتگان من دیده‌ام ابو حیّان نحوی در تضمینات قرآن موفّق بوده است. در معاصرین هم علّامه طباطبایی (قدّس الله نفسه الزّکیّه) در تضمینات قرآن خیلی موفّق بوده‌اند. کسی تضمینات قرآن را نفهمد چیزی نمی‌فهمد. تضمینات در احادیث وجود دارد، در خیلی جاها وجود دارد. تضمین چیست؟ تضمین این است که شما فعلی را که باید با یک حرفی متعدّی کنید با آن حرف نکنید، با یک چیز دیگر متعدّی کنید. مثلاً چه چیزی؟

یک مثال برای شما بگویم، ما در سندهای احادیث داریم که می‌گوید: «سَمِعتُهُ عَلَی الشّیخِ الصَّدوق»، باید چه بگوید؟ باید بگوید «سَمِعتُهُ عَنِ الشّیخِ الصَّدوق»، باید با «عَن» متعدّی باشد، از شیخ صدوق شنیدم. امّا می‌گوید «سَمِعتُهُ عَلَی الشِّیخِ الصَّدوق»، یعنی چه؟ تضمین شده، معنای اقراء، قرائت این‌جا اشراب شده، یعنی «سَمِعتُهُ مَطروحاً  عَلَی الشِّیخِ الصَّدوق»، یک نفر داشت برای شیخ صدوق می‌خواند من هم شنیدم. سیّد علی خان (رضوان الله علیه)، در ادب این سیّد دومی ندارد، خیلی ادیب است. ادب خیلی مهم است، ادب نباشد نمی‌شود قرآن و حدیث فهمید. این‌جا می‌فرماید تضمین شده، «وَ یَا مَنْ وَعَدَهُمْ عَلَى نَفْسِهِ بِتَفَضُّلِهِ حُسْنَ الْجَزَاءِ»، می‌گوید: «وَ عَدَّاهُ بِعَلَی لِتَضمینِهِ مَعنَی الإِیجاب»،[۲۳] می‌گوید: وعده‌ی تفضّل و حسن جزا را به بندگان خود داده و بر خود واجب کرده است.

وجوب لطفی خداوند

ببینید خدا العیاذ بالله بزرگ‌تر که ندارد، امّا در قرآن هم داریم که خدا بعضی چیزها را بر خود واجب کرده است. «کَتَبَ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ»،[۲۴] «کَتَبَ» که با «عَلَی» متعدّی شود به معنای وجوب می‌شود. «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ»[۲۵] یعنی «وَجَبَ عَلَیکُمُ الصِّیَام»، روزه بر شما واجب شده است. با «عَلَی» متعدّی شود، نگاه کنید به یاد داشته باشید. در قرآن می‌گوید… این‌ها آیه‌هایی است که انسان را باید پرواز بدهد، «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ»،[۲۶] پروردگار شما رحمت را بر خود واجب کرده، مگر خدا بزرگ‌تر دارد که به او واجب شود؟ به این وجوب لطفی می‌گویند، لطف او، بزرگواری او باعث شده که این را بر خود واجب کرده، وجوب لطفی است. این‌جا خدا وجوب لطفی کرده بر خود واجب کرده که تفضّل به بندگان داشته باشد و پاداش بسیار نیکو به آن‌ها بدهد.


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


[۱]– بحار الأنوار، ج ‏۴۸، ص ۸۰٫

[۲]– همان، ص ۸۱٫

[۳]– سوره‌ی تغابن، آیه ۱۶٫

[۴]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۶۶٫

[۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۸۶٫

[۶]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۷٫

[۷]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۸۶٫

[۸]– سفینه البحار، ج‏۶، ص: ۱۸

[۹]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۸۶٫

[۱۰]– همان آیه ۱۰۴٫

[۱۱]– همان، آیه ۱۸۶٫

[۱۲]– الکافی، ج ‏۲، ص ۴۶۸٫

[۱۳]– الخصال، ج ‏۲، ص ۶۲۱٫

[۱۴]– بحار الأنوار، ج ‏۹۰، ص ۳۶۶٫

[۱۵]– بحار الأنوار، ج ۱۸، ص ۲۰۲٫

[۱۶]– بحار الأنوار، ج ۹۰، ص ۳۶۶٫

[۱۷]– همان، ج ۹۵، ص ۲۷٫

[۱۸]– همان، ج ۹۱، ص ۲۴۲٫

[۱۹]– وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۲۷٫

[۲۰]– الکافی، ج ۲، ص ۴۷۳٫

[۲۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۵۹٫

[۲۲]– الصحیفه السجادیه، ص ۶۶٫

[۲۳]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۲، ص ۵۰۳٫

[۲۴]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۲٫

[۲۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۸۳٫

[۲۶]– سوره‌ی انعام، آیه ۵۴٫