«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا سَیِّدِ الأَنْبِیَاءِ وَ أَکْرَمِ الشُّفَعَاءِ أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثَمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ الله و رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیم‏‏».

مقام و فضایل امام سجّاد (علیه السّلام)

امروز روز ولادت باسعادت مولای ما، حضرت سیّد السّاجدین و امام العابدین، علیّ بن الحسین (علیه السّلام) است. واقعاً روز مبارکی است. در گذشته به شما عرض کردم ماه شعبان ماه سرور و شادی اهل بیت (علیهم السّلام) است. یعنی تنها ماهی است که در آن شهادت نیست، سراسر ولادت و سرور است.

فضایل امام سجّاد (علیه السّلام) واقعاً خارج از حدّ احصاء است. در گذشته عرض کرده‌ام امام سجّاد (سلام الله علیه) در آن روزگار خفقان و اضطراب نهضت علمی فرمود، بخشی از نهضت علمی امام (علیه السّلام) به صورت صحیفه‌ی مبارکه‌ی سجّادیّه درآمده است. این کتابی است که بعد از قرآن اوّل است، تمام رموز عبودیّت و اسرار ربوبیّت… قرآن، نبوّت، امامت، ولایت، تمام حقایق عالم هستی در صحیفه ذکر شده است. امام (علیه السّلام) جز همین روش راهی نداشت. این‌ها را تبرّکاً عرض می‌کنم، این‌ها را شما می‌دانید، فقط من باب تبرّک و یادآوری عرض می‌کنم که ببینید. معجزات امام (علیه السّلام)، خوارق عادات که زیاد است.

Fateminia-13960212-Sahifeh 73-ThaqalainSait (10)

تفاوت حضور هشام بن عبد الملک و امام سجّاد (علیه السّلام) در مکّه

این‌که همه‌ی ما بلد هستیم یک معجزه حساب می‌شود، یک خلیفه‌ی جائر مانند هشام بن عبد الملک بیاید طواف کند و اعمال مزوّرانه‌ای که به جا می‌آورد. آن‌ها که به این چیزها عقیده نداشتند، فقط برای این‌که مردم بگویند این‌ها به مکّه رفته‌اند. خلاصه در یک چنین وقتی می‌خواهد استلام حجر کند و جمعیّتی که او را می‌شناسند نمی‌گذارند، این ازدحام مانع می‌شود، راه نمی‌دهند دست یک خلیفه‌ی جائر… این‌ نکته‌ها را در نظر داشته باشید، همه او را می‌شناسند، همه هم از او می‌ترسند، امّا باز هم راه ندادند که بیاید استلام حجر کند. یک وقت می‌بیند یک آقای جوان می‌آید بسیاری از مردم او را نمی‌شناسند، یعنی دستگاه خلافت اموی کاری انجام داده بود که این‌ها منزوی شوند.

شوخی نیست که یک امام سجّاد (علیه السّلام) در دنیا باشد یک عدّه او را بشناسند یک عدّه او را نشناسند. یک عدّه که می‌شناختند او آقا است، بزرگوار است، جز خیر از او چیزی برنمی‌آید. آن‌هایی که نمی‌شناختند نمی‌شناختند. گزارشی که تمام علمای اهل سنّت این گزارش را نوشته‌اند می‌گوید: یک نفر آمد «وَ کَانَ مِن أَطیَبِ النَّاسِ أَرجاً وَ أَجمَلِهِم وَصفاً»، دیدند یک نفر دارد می‌آید از خوش‌بوترین و از خوش‌روترین مردم است. تعبیر این گزارش را ببینید: «مِنْ أَحْسَنِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَطْیَبِهِمْ رَائِحَه»،[۱] از همه زیباتر، از همه خوش‌بوتر. آن‌ها زیبا بودند، همه نوع زیبایی را داشتند.

Fateminia-13960212-Sahifeh 73-ThaqalainSait (9)

زیبایی ظاهری پیغمبر (صلّی الله علیه و آله)

در حاشیه این را برای شما بگویم. پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) خیلی زیبا بود، یک روز حَسّان بن ثابت جمله‌ای درباره‌ی او گفت، اصلاً من ندیدم مانند این جمله در دنیا باشد، گفت: یا رسول الله تو این‌قدر زیبا هستی که «کَأَنَّکَ خُلِقتَ کَمَا تَشَاءُ»، مثل این‌که آن‌طور که خودت می‌خواستی آفریده شده‌ای. خیلی زیبا، «کَأَنَّکَ خُلِقتَ کَمَا تَشاءُ».

Fateminia-13960212-Sahifeh 73-ThaqalainSait (8)

شگفتی از هیبت امام سجّاد (علیه السّلام)

حضرت آمد و قدرت ولایت در مردم تصرّف می‌کند. این بحث بزرگی است، من نمی‌توانم این بحث را باز کنم. ولایت می‌تواند در شخص تصرّف کند بدون این‌که خود او بداند، خود او نمی‌فهمد. بعدها ممکن است بگوید پس چرا آن روز من فلان جا رفتم؟ چرا حرف نزدم؟ یا امثال این‌ها. این‌جا این قدرت ولایت تصرّف کرد. می‌گوید: «تَنَحَّى النَّاسُ»،[۲] مردم بی‌اختیار عقب رفتند، امام استلام حجر کرد. بالاخره وزرایی که کنار هشام نشسته بودند تعجّب کردند، گفت: «مَنْ هَذَا الَّذِی هَابَهُ النَّاسُ هَذِهِ الْهَیْبَه»، این چه کسی بود که مردم این‌طور هیبت بردند؟ این چه کسی است؟ دروغ گفتن برای شخص دروغگو کاری ندارد، خلیفه بود ولی شخصیّت کاذب خود را زیر پا گذاشت. گفت: «لَا أَعْرِفُهُ»، من او را نمی‌شناسم.

Fateminia-13960212-Sahifeh 73-ThaqalainSait (7)

اهمّیّت نقش شعرا در گذشته

شبکه‌ی سراسری اسلام در کنار کعبه حاضر بود و حاضر بود ضبط کند.

در گذشته‌ گفته‌ام در آن زمان شعرا به منزله‌ی صدا و سیما بودند، این را جدّی بگیرید. یعنی این‌طور نیست… الآن ما شاعر داریم، خدا آن‌ها را حفظ کند، شعرای خیلی خوبی داریم، امّا یک گوشه‌ای انجمن شعر درست می‌شود، شعر می‌خوانند، از هم تمجید می‌کنند. خیلی در متن زندگی داخل نیست که بگوییم فلان آقا شعر گفته بازار بسته می‌شود، نه، این آقا شعر گفته دلار بالا می‌رود، نه، این حرف‌ها نیست. ولی آن زمان واقعاً این‌طور بود، با یک شعر بازار بسته می‌شد، با یک شعر دلار بالا می‌رفت، دلار فرضی، دلار آن زمان. با شعر یک قبیله‌ای بالا می‌رفت، یک قبیله‌‌ای پایین می‌آمد. شوخی نیست، شما می‌بینید شعرایی داشتند به آن‌ها هَجَّا می‌گفتند، مردم را هجو می‌کردند.

آن‌ها به پول زمان ما یک میلیارد دو میلیارد از ثروتمندان می‌گرفتند که ساکت باشند. هُطَیعه معروف است، این‌قدر هجو می‌کرد که هیچ‌کس در امان نبود، آخر خلیفه‌ی دوم او را به یک بیابان تبعید کرد. از تبعیدگاه یک شعری برای خلیفه‌ی دوم نوشت، گفت:

«َماذَا تَقول لِأَفْراخٍ بِذِی طَلَحٍ                          حُمْرِ الحواصِلِ لا ماءٌ و لا شجرُ»[۳]

خلیفه چه می‌گویی؟ یک مشت جوجه را این‌جا ریخته‌ای که نه آب دارند نه دانه دارند. خلاصه خلیفه او را دوباره برگرداند. ثروتمندان که از کنار او می‌گذشتند می‌گفتند: «هَذَا مَقَامٌ عَائِذٌ بِکَ یَا هُطَیعَه»! دستم به دامان تو! هر چه بخواهی می‌دهیم. خلاصه این‌طور بود، می‌خواهم تأثیر شعر را بگویم.

می‌دانید آن‌ها در طبقه‌ی اوّل بودند، فَرَزدَق، کُمِیت، جَریر، اخطَل هم نصرانی بود، مسیحی بود، خیلی هم بد زبان بود ولی بالاخره در طبقه‌ی افراد درجه‌ی یک بود. فرزدق یک سر و گردن از همه‌ی این‌ها بالاتر بود. این‌ها دائم در رقابت بودند. سه جلد کتاب در قرن سوم به نام «النقائض نقائض جریر و الفرزدق» نوشته شده است، درگیری‌ها و رقابت‌های جریر و فرزدق را نوشته، سه جلد است. در لیدن چاپ شده، نسخه‌ی عکسی آن نزد من است.

Fateminia-13960212-Sahifeh 73-ThaqalainSait (6)

شعر فَرَزدَق در جواب هشام

«عَلَی کُلِّهَا» فرزدق محبّ اهل بیت و معتقد بود و خود او هم موجّه بود. شبکه‌ی سراسری اسلام در کنار کعبه ایستاده، آماده‌ی ضبط و پخش است. می‌‌توانند برای یک لقمه‌ی نان شعر بگویند، ولی این‌جا نان نیست بیم جان است، جان در کف نهاد گفت: تو نمی‌شناسی؟

«وَ لَیْسَ قَوْلُکَ مَنْ هَذَا بِضَائِرِهِ                        الْعَرَبُ تَعْرِفُ مَنْ أَنْکَرْتَ وَ الْعَجَم‏»[۴]

گفت: مهم نیست بگویی نمی‌شناسم، همه این خاندان را می‌شناسند.

«هَذَا الَّذِی تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ                       وَ الْبَیْتُ یَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَم‏»

این قصیده‌ خیلی زیبا است، در مقابل دشمن است. جالب این‌جا است که این قصیده مُرتَجَل است، یعنی بالبداهه گفته شده، قبلاً نه مروری کرده نه کاری انجام داده است. خیلی مهم است که قصیده را در مقابل رقبای خود مرتجل گفته، به ارتجال گفته است.

«إِذَا رَأَتْهُ قُرَیْشٌ قَالَ قَائِلُهَا                                      إِلَى مَکَارِمِ هَذَا یَنْتَهِی الْکَرَم‏

یُغْضِی حَیَاءً وَ یُغْضَى مِنْ مَهَابَتِهِ                       فَمَا یُکَلَّمُ إِلَّا حِینَ یَبْتَسِم‏»

تا این‌که به این‌جا رسید، بیت القصید این‌جا است. گفت: «هَذَا ابْنُ فَاطِمَهَ إِنْ کُنْتَ جَاهِلَهُ»، اگر نمی‌دانی این فرزند فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) است. این‌ها به مادر خود افتخار می‌کردند، خیلی مادر بزرگی است.

«هَذَا ابْنُ فَاطِمَهَ إِنْ کُنْتَ جَاهِلَهُ                       بِجَدِّهِ أَنْبِیَاءُ اللَّهِ قَدْ خُتِمُوا»

Fateminia-13960212-Sahifeh 73-ThaqalainSait (5)

جاذبه و دافعه در وجود معصومین (علیهم السّلام)

تا به جایی رسید که برای ما شیعیان خیلی مهم است، گوش بدهید خیلی جالب است. «مَا قَالَ لَا قَطُّ إِلَّا فِی تَشَهُّدِه‏»، او در عمر خود به ارباب حاجت لا نگفته است. بُعد مثبت حضرت را می‌گوید، جاذبه‌ی او را می‌گوید، دافعه‌ی او در جای خود. عجیب است وقتی از یزید رخصت خواست که به منبر برود به منبر یزید منبر نفرمود، اگر منبر می‌گفت امروز ما مشکل داشتیم. می‌گفتند بالاخره منبر یزید هم منبر است، امّا نگفت. گفت: یزید، اجازه می‌دهی روی این تخته پاره‌ها بروم؟ این دافعه‌ی او است.

خدا شهید مطهّری را رحمت کند، درجات او را عالی‌تر کند، عالم بزرگواری است. ایشان کتاب نفیسی به نام دافعه و جاذبه‌ی علی (علیه السّلام) دارد. دافعه باید به جای خود باشد، جاذبه باید به جای خود باشد. ولی بعضی فقط یک مورد را انتخاب کرده‌اند، بعضی فقط دافعه دارند.

نیّت خدایی فَرَزدَق در سرودن شعر برای امام سجّاد (علیه السّلام)

«وَ إِلَى اللَّهِ الْمُشْتَکَى‏».[۵] قضیّه این‌طور است. این جاذبه‌ی او است. «مَا قَالَ لَا قَطُّ إِلَّا فِی تَشَهُّدِه‏»،[۶] هرگز به کسی نه نگفته، لا نگفته، «إِلَّا فِی تَشَهُّدِه»، مگر در تشهّد خود. «لَوْ لَا التَّشَهُّدُ کَانَتْ لَاؤُهُ نَعَم‏»، اگر تشهّدی در دنیا نمی‌بود این لا هم «نَعَم» می‌شد. جایزه فرستاد، فرزدق می‌خواست نگیرد. این را دقّت کنید مهم است، ظرایفی است که نمی‌شود بعد از صحبت پرسید، دقّت بفرمایید مهم است. خواست نگیرد، گفت: یا ابن رسول الله من پول می‌گیرم، نه این‌که نمی‌گیرم، پول‌ها زیادی می‌گیرم، امّا این مرتبه خدا را شاهد می‌گیرم که برای خدا گفتم. به خاطر این شعر هم به زندان افتاد.

بعد حضرت فرمود: ما می‌دانیم برای خدا گفتی، ولی ما خاندان چیزی را که به کسی بدهیم پس نمی‌گیریم. در مورد این فکر کنید، این خیلی نکته‌ی بزرگی است. ماه شعبان است، شعبان یک چشمه‌ای است، رجب چشمه‌ای بود که از دست ما رفت. در حدیث داریم رجب و شعبان دو چشمه هستند که مهمانان خدا خود را در این دو چشمه شستشو می‌دهند. توبه، استغفار، انابه باید در این دو ماه باشد. مهمانی در پیش است، انسان به مهمانی که می‌رود چه می‌کند؟ به حمّام می‌روی، خود را مرتّب می‌کنی، حداقل در آیینه نگاه می‌کنی که مشکلی در ظاهر تو نباشد. مهمانی خدا را که همین‌طور نمی‌روند، من و شما إن‌شاءالله باید توبه کنیم. علی کلّ حال فرمود: من می‌دانم که برای خدا گفتی، ولی چیزی را که ما خاندان به کسی بدهیم پس نمی‌گیریم، مگر این‌که خود تو بیرون بگذاری که دزد ببرد، این به عهده‌ی خود تو است، کاری کن که دزد نبرد.

معنای ذکر و تسبیح

قسمتی از دعای ۲۱ را می‌خوانیم که إن‌شاء‌الله تعالی از مواعظ امام سجّاد (علیه السّلام) استفاده کنیم. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لَا تَجْعَلْنِی نَاسِیاً لِذِکْرِکَ فِیمَا أَوْلَیْتَنِی».[۷] عزیزان دقّت بفرمایید شما اهل فضل هستید، امّا این را برای عدّه‌ای تذکّر می‌دهم که شما به آن‌ها بگویید. مردم به نوعی تربیت شده‌اند که کلمه‌ی ذکر را فقط به این معنا می‌کنند که انسان یک تسبیحی بیاورد یک چیزهایی بگوید. نه، این بخشی از ذکر است. ذکر یعنی یاد، انسان به کسی می‌گوید من به یاد تو بودم، یعنی چه؟ یعنی اسم تو را با تسبیح می‌گفتم؟ یعنی تو در ذهن من بودی، یاد، یاد کردن.

غفلت نکردن از احسان‌ خداوند

«وَ لَا تَجْعَلْنِی نَاسِیاً لِذِکْرِکَ فِیمَا أَوْلَیْتَنِی‏»، خدایا بر پیغمبر و آل او صلوات و درود بفرست و من را برای ذکر خود فراموشکار قرار مده، یاد خود را از من نگیر، همیشه به یاد تو باشم. «فِیمَا أَوْلَیْتَنِی»، در آن موردی که به من احسان کرده‌ای. این‌جا «أَوْلَیْتَنِی» مباحث دارد، بعداً برای شما عرض می‌کنم. علی الحساب می‌گوید: «أَولَیتُهُ مَعروفاً أَعطَیتُهُ إِیَّاه».[۸] «أَولَیتُهُ» را در نیکی کردن به کسی می‌گویند، یعنی آن نیکی که برای من انجام دادی. معنای دیگری هم دارد که بعداً عرض می‌کنم، الآن زود است. «وَ لَا غَافِلًا لِإِحْسَانِکَ فِیمَا أَبْلَیْتَنِی»،[۹] خدایا من را طوری قرار بده که در نیکی‌ها و احسان تو غافل نباشم، در مواردی که به من احسان کردی.

خدا به ما خیلی احسان کرده، امّا مختصری که به ما ناراحتی برسد همه چیز را فراموش می‌کنیم. ما که نمی‌توانیم بشماریم، امّا اجمالاً نعمت‌ها را مرور کن ببین خدا چقدر نعمت داده است. امّا یک گوشه‌ی زندگی کمی مشکل پیدا کند همه‌ی این‌ها فراموش می‌شود. بارها خدمت شما گفتم از بعضی احوال‌پرسی می‌کنیم پشیمان می‌شویم! مکرّر گفته‌ام. می‌گویم حالت چطور است؟ می‌گوید زنده‌ایم، شکر! بی‌انصاف چشم داری، ابرو داری، مشاعر داری، قلب داری، آبرو داری، چقدر نعمت داری؟ می‌گوید من را از احسان خود غافل نکن در مواردی که به من احسان کردی.

انواع امتحان خداوند برای بنده

«أَولَیتَنِی» و «أَبلَیتَنی» یعنی چه؟ سیّد در این‌جا می‌گوید: «بَلوتُهُ وَ أَبلَیتُهُ وَ ابتَلَیتُهُ جَمِیعُهَا بِمَعنَى»،[۱۰] می‌گوید همه‌ی این‌ها، «بَلَی» و «إِبلَی» همه به یک معنا است. یک عدّه گفته‌اند نه، اگر «أَبلَیتَنی» گفت یعنی احسان کردی، «أَولَیتَنی» هم یعنی احسان، پس چه می‌شود؟ می‌گوید: «وَ هُوَ تَعَالَى یَبلو بِالخَیر لِإِمتِحَانِ الشُّکر»، خدا با خیر امتحان می‌کند، می‌خواهد ببیند بنده شاکر است یا نه. «وَ بِالمَکروه لِإِمتِحَانِ الصَّبر»، به خاطر امتحان صبر گاهی اوقات با مکروه با بنده طرف می‌شود. البتّه این‌جا امتحان به معنای امتحانی نیست که معلّم از شاگرد می‌گیرد، خدا عالم الغیب است، خدا لازم نیست ما را به این معنا امتحان کند. امتحان این‌جا به معنای تمرین دادن است، یک وقت می‌خواهند ما را به شکر تمرین بدهند، یک وقت می‌خواهند ما را به صبر تمرین بدهند. «وَ عَلَى هَذَا فَقَولُهُ عَلَیهِ السَّلام فِیمَا أَبلَیتَنِی یَجوزُ أَن یَکونَ بِمَعنَى الخَیر وَ أَن یَکونَ بِمَعنَى المَکروه»، ممکن است هم به معنای خیر باشد هم به معنای مکروه باشد.

«لَا یُقَالُ ذِکرُ الإِحسان یُعَیِّنُ کَونُهُ بِمَعنَى الخَیر»، یکی بگوید چون امام فرموده «لِإِحْسَانِکَ فِیمَا أَبْلَیْتَنِی» به قید احسان بگیریم که به معنای خیر است. می‌گوید نه، این نیست. برای این‌که اگر ما «أَبلَیتَنِی» را به معنای مکروه بگیریم باز هم احسان است. اگر مکروه باشد صبر می‌شود، آن هم احسان است. اگر چنانچه مطلوب باشد شکر می‌‌کنیم آن هم احسان است، پس همه احسان است.

فضیلت دعای بدون مقدّمه

«وَ لَا آیِساً مِنْ إِجَابَتِکَ لِی وَ إِنْ أَبْطَأَتْ عَنِّی‏».[۱۱] عزیزان این را دقّت بفرمایید، تا به حال خیلی صحبت کرده‌ایم، نمی‌دانم تا کجا رسیده است. دعا همیشه مفید است، یک وقت است که با کسالت دعا کنی مفید است، ولی یک وقت است که به دل تو الهام می‌شود، به قول عامّه‌ی مردم به دلت برات می‌شود. این را خیلی غنیمت بدانید، یک وقت می‌بینید انسان بی‌مقدّمه‌ یک دعایی را شروع کرد در روایت داریم در این‌جا اتّفاقاتی می‌افتد، الهام خدا است. یک وقت با کسالت است، این هم بیهوده نیست، کاچی بعض هیچی! ولی اگر الهام شود بی‌مقدّمه دعا کنید روایت داریم که چیزهایی نصیب انسان می‌شود. پس دعا همیشه خوب است، الآن شب است، نیمه شب است…

دقّت در وقت گفتن ذکر

در گذشته بنده‌ی خدایی خیلی التماس کرد دعایی در کتابی بود… بعضی خیلی پیگیر هستند، این خیلی بد است، کاری با کسی دارید دو مرتبه و سه مرتبه زنگ زدید بس است. ۵۰ مرتبه زنگ می‌زند که چه شد؟ مگر تو شیعه‌ی امیر المؤمنین (علیه السّلام) نیستی؟ می‌فرماید: «حَاجَاتُهُم خَفِیفَهٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَهٌ»،[۱۲] شیعیان عفیف هستند، حاجات آن‌ها خفیف است. شیعه به کسی گیر نمی‌دهد. یک وقت من می‌بینم ۳۰ مرتبه تلفن شده، مگر چه شده است؟ به تو می‌گویم، باید در بین ۳۰، ۴۰ هزار کتاب پیدا کنم. گاهی وقت‌ها یک کتابی را برمی‌دارم خود کتاب را گم کرده‌ام، همه مثل هم است. پیدا کردم به او گفتم، حالا که گفتم می‌گوید: شب بخوانم یا روز بخوانم؟ گفتیم تعداد و وقت فقط باید از معصوم باشد یا کسی که خیلی به معصوم نزدیک است. آقای بهاء الدّینی، آقای بهجت، آقای قاضی، این‌ها به معصوم نزدیک هستند.

خاطره‌ای در مورد آقای قاضی

این برای آقای قاضی چیزی نیست، به مسجد می‌رفت از یک تپّه‌ای عبور کردند، با یک عالم دیگر بودند. دیدند یک مار جلوی آن‌ها آمد، بالاخره جای خشک مار هم اذیّت می‌کند، خطرناک است. ممکن است کسی باور نکند، درک کردن این چیزها هنر است. اگر کسی گفت این‌ها با عقل سازگار نیست او باید برود عقل خود را معالجه کند. یک عملی انجام داد نمی‌توانم مکشوف بگویم، می‌ترسم، چیزی گفت مار مُرد، خشک شد. این‌ها کاشفیّت دارند، در قرب معصوم هستند. آن عالم جلیل، خدا او را رحمت کند، می‌گوید: وقتی به مسجد رفتیم گفتم بروم ببینم واقعاً مار مرده است یا آقای قاضی ما را سرگرم کرده است. یک چوب برداشتم دیدم مرده است. به مسجد برگشتم، گفتند: مار را امتحان می‌کردی؟

خدا شاهد است، ما از آیت الله بهجت کرامت باهره دیدیم، خود ما دیدیم. ما آدم نشدیم ولی این چند نفر را دیدیم. ما از دنیا برویم نسل بعدی راوی ما می‌شوند، می‌گویند خدا بیامرز فلانی می‌گفت، ولی الآن خود خدا بیامرز این‌جا نشسته است. ما ایشان را دیده‌ایم، با این‌ها زندگی کرده‌ایم. الآن به یاد این‌ها نفس می‌کشیم، به یاد این‌ها زنده هستیم. یاد این‌ها داروی من است، یاد می‌کنم حال من خوب می‌شود. یاد آقای طباطبایی، آقای الهی، چه شخصیّت‌های بزرگی بودند.

بیان احوالات بعضی بزرگان

تعداد و وقت در دعا بسته به معصوم است یا این افراد که بریده از معصوم نیستند. می‌گویند شب بخوان بخوانید. امّا اگر چیزی نگفتند مسکوت گذاشتند شب و روز نداریم. جمله‌ی آیت الله شیخ محمّد بهاری را از من شنیده‌اید، می‌دانم که گفتم امّا چه کنم که این‌ها مثل روغن است، یک مرتبه روغن به چراغ ریختن کافی نیست. من این چیزها را که دو سه مرتبه می‌گویم تعمّد دارم، عمداً می‌گویم. فرموده‌اند این‌ها روغن است، باید در چراغ زیاد ریخته شود، یک مرتبه که نمی‌شود. شیخ محمّد بهاری فرمودند، بنویسید یک رساله حرف می‌شود، چون من خود او را ندیده‌ام ولی شاگرد آیت الله شیخ محمّد حسین بهاری را دیده‌ام، در خدمت او بوده‌ام. به تهران آمد، مریض بود، افتخار دارم که من او را پیش پزشک بردم. افتخاری نصیب من شد، قدم روی چشم من گذاشتند. عمدتاً مطالب دست اوّل میرزا جواد آقای ملکی تبریزی و بهاری را من از او دارم، چون شاگرد هر دو نفر آن‌ها بود، خود او هم مجتهد بود. این شیخ محمّد بهاری که میرزا جواد آقا گریه می‌کند، می‌پرسد: قبر شیخ محمّد زیارتگاه شد یا نه؟ این حرف‌ها شوخی نیست. گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت.

میرزا جواد آقای ملکی می‌گوید: قبر شیخ محمّد مزار شد یا نه؟ بعد اشک می‌ریزد. این شیخ محمّد است. شیخ محمّد بهاری، به بزرگی روح این عالم کمتر کسی به دنیا آمده، سربسته بدانید. عظمت روح او همه را تسخیر می‌کرد. ایشان فرموده: شب، روز، در حمّام، در رختخواب، ناراحت هستی یا شاد هستی، در کوچه داری می‌روی، می‌گوید در هیچ حال دست از گدایی برندارید، دعا را ترک نکنید. می‌گویید فلان دعا را بخوانید، می‌گوید ما همه را خوانده‌ایم.

بحث درباره‌ی تربیت دینی

یک جلسه‌ای داشتیم حالا تعطیل شده، خواهرها و بعضی از آقایان می‌آمدند. یک دختر خانمی وسط جلسه بلند شد، گفت: هر کس هر چه گفت من خواندم، تمام مفاتیح را خواندم، هر چه ختم گفتند برای ازدواج گرفتم. نشد، الآن نماز هم نمی‌خوانم! گفتم: کار درستی انجام می‌دهی، نخوان. گفتم: برای این‌که شما را تربیت دینی نکرده‌اند، تربیت دینی این نیست که بگوییم ناخن‌های خود را بگیر، سبیل‌های خود را کوتاه کن! ما به این تربیت دینی می‌گوییم که بگوییم آفرین پسرم، ناخن‌های خود را کوتاه کردی؟! اصول دین چند تا است؟! این تربیت دینی نیست، تربیت دینی این است که لباب اسلام را به مردم بگویید. قبل از قیام سیّد الشّهداء (علیه السّلام) مردم نماز صبح را دو رکعت می‌خواندند، قیام نکرد بگوید سه رکعت بخوانید، سه رکعت نمی‌خواندند قیام کند بگوید دو رکعت بخوانید. قبل از قیام آقا نماز مغرب را سه رکعت می‌خواندند. سیّد الشّهداء (علیه السّلام) قیام کرد، عزیزان خود و خود را فدا کرد برای این‌که لباب اسلام مطرح شود.

تربیتی دینی یعنی لباب اسلام، مغز اسلام، و الّا انسان با این چیزها به هیچ جا نمی‌رسد. ریش‌تراشی یک مسئله‌ای است، به من مربوط نیست، من که مرجع تقلید نیستم، یک طلبه‌ی کوچکی هستم، اگر کسی تقلید می‌کند او می‌گوید نتراش نباید بتراشد. اگر آقایی است از اعلم پایین‌تر است یا مساوی اعلم است، او گفت عیبی ندارد، شاید این از او تقلید کرده، شاید یک عذری دارد، مسئله‌ی شرعی است. امّا شما می‌دانید ۱۰۰ سال در این تهران منابر ما… یک قرن در تهران بیشتر منابر ما – همه را نمی‌گویم- یا دغدغه‌ی ریش‌تراشی بوده یا نماز غفیله‌ای که امام سجّاد (علیه السّلام) به یزید یاد داد، ۱۰۰ سال منبر در مورد این چیزها بود. سر این ریش‌تراشیدن قهر کردن‌ها، قطع رابطه‌ها، دختر ندادن‌ها، دختر پس‌گرفتن‌هایی اتّفاق افتاد. چرا؟ نمی‌گویم بتراشیم ولی یک مسئله‌ی کوچکی است، سر این مسئله…

امّا سر بخل و حسد و صفات عالیه و بزرگوار شدن بحث نمی‌شود، یک قرن فقط می‌گفتند چرا فلان کس ریش خود را تراشیده است؟ یک قرن هم می‌گفتند یزید گفت پدر تو را کشتیم چه کنیم؟ امام سجّاد (علیه السّلام) گفت: غفیله بخوان. بنی امیّه این‌قدر به امام حسین (علیه السّلام) ظلم نکردند؟ و الله چنین چیزی وجود ندارد. امام سجّاد (علیه السّلام) به یک شراب‌خوار آدم کش بگوید غفیله بخوان؟ چرا می‌گویید؟ در تلویزیون هنوز هم گفته می‌شود. من فکر کردم تمام شده، من ۴۰ سال گفتم که نگویید. یکی گفت فاطمی نیا غفیله را هم از دست مردم گرفت! نوارها هست، بروید گوش بدهید، مگر من گفتم غفیله نخوانید؟ می‌گویم این حدیث ضعیف است.

دختر خانم گفت: من نماز هم نمی‌خوانم، گفتم: کار خوبی انجام می‌دهی، برای این‌که شما را تربیت دینی نکرده‌اند، چیزی به شما نگفته‌اند، گفته‌اند ناخن‌های خود را بگیر، اصول دین چند تا است، همین، تمام شد. بنابراین لباب دین مهم است. می‌گویم دعا بخوان، می‌گوید این‌قدر دعا کردیم مگر چه شده است؟

ناامید نشدن در تأخیر در اجابت دعا

«وَ لَا آیِساً مِنْ إِجَابَتِکَ»، خدایا من را از اجابت خود ناامید نکن. امام سجّاد (علیه السّلام) دارد به ما یاد می‌دهد، چرا؟ چطور؟ «وَ لَا آیِساً مِنْ إِجَابَتِکَ لِی وَ إِنْ أَبْطَأَتْ عَنِّی»،[۱۳] اگرچه به تأخیر بیفتد. بعضی دعاها به تأخیر می‌افتد، صلاح در تأخیر است. می‌گوید نداد، این ختم را هم بگیریم ببینیم چه می‌شود. اگر به تأخیر افتاد مأیوس نشو، نگو نمی‌دهد. ماه مبارک رمضان می‌‌آید إن‌شاء‌الله دعای افتتاح می‌خوانیم، مقدّس‌ها به مسجد می‌روند و می‌خوانند. در دعای افتتاح دارد که «وَ لَعَلَّ الَّذِی أَبْطَأَ عَنِّی هُوَ خَیْرٌ لِی»،[۱۴] خدایا در این دعاها آن‌که به تأخیر افتاده شاید خیر من در آن بوده است.

من در جوانی دعاهایی کرده‌ام، باور بفرمایید اگر مستجاب می‌شد شاید الآن این‌جا نبودم، اصلاً هیچ چیزی نداشتم. خدا کارگردانی می‌کند، بالای سر ما ارحم الرّاحمین است، او می‌‌داند چه کند. «وَ لَا آیِساً مِنْ إِجَابَتِکَ لِی وَ إِنْ أَبْطَأَتْ عَنِّی»، خدایا من را از اجابت خود ناامید نکن ولو این اجابت به تأخیر بیفتد.

دعا خواندن در جمیع احوالات

شیخ محمّد می‌فرماید: در هیچ حال دست از گدایی برندارید، این را از این‌جا گرفتند، این‌ها اولیای خدا بودند، صحیفه خواندند، قرآن خواندند. «فِی سَرَّاءَ کُنْتُ أَوْ ضَرَّاءَ».[۱۵] سرّاء یعنی خیر، در خیر بودن یا در گرفتاری. در خیر هستم، حال من خیلی خوب است، باز هم در این حال گدایی را فراموش نکنم. گرفتار هستی باز هم فراموش نکن. «أَوْ شِدَّهٍ أَوْ رَخَاءٍ»، در شدّت، رخاء هم ضدّ شدّت است. «أَوْ عَافِیَهٍ أَوْ بَلَاءٍ أَوْ بُؤْسٍ أَوْ نَعْمَاء»، در گرفتاری بودم، در نعمت بودم، «أَوْ جِدَهٍ أَوْ لَأْوَاءَ».

می‌گوید: «اللأواء الشِّدَّهِ وَ ضِیقُ المَعِیشَه».[۱۶] جِدَه یعنی ثروتمندی و غنا، می‌گوید در غنا بودم یا در ثروت بودم یا در لأواء. لأواء هم یعنی فقر و تنگدستی. «أَوْ فَقْرٍ أَوْ غِنًى»،[۱۷] یا در فقر بودم، در غنا بودم، در هر حال بودم کمک کن من دعا را فراموش نکنم. خیلی حرف مهمّی است. این قسمت تمام شد.

شخصیّت سیّد علی خان مدنی شارح صحیفه‌ی سجّادیّه

دو نکته این‌جا برای شما عرض کنم، مرحوم سیّد علی خان مدنی شارح این کتاب… شرح صحیفه خیلی انجام شده، ولی این بهترین و بزرگترین شرح صحیفه است. این‌که من این‌جا برای شما می‌خوانم ریاض السّالکین است، همه را نمی‌گویم که اغراق شود، ولی شرح صحیفه‌های قابل توجّه همه را دیده‌ام، هیچ‌‌کدام در حدّ این نیست. البتّه در اوّل آن می‌فرماید: شیخ بهایی شرح کرده و اگر تمام می‌شد من این زحمت را متحمّل نمی‌شدم، چون خیلی زحمت کشیده است. شیخ آقا بزرگ تهرانی (رضوان الله علیه) در کتاب ذریعه می‌گوید: شرح شیخ بهایی تمام شده بعداً گم شده است. نه این‌که تمام نشده، تمام شده ولی گم شده است. متأسّفانه یک دعا از شیخ مانده، از شیخ بهایی دعای رؤیت هلال مانده، دیگر چیزی نمانده است.

امّا این عالم، این سیّد علی خان مدنی خیلی مرد بزرگی است. در گذشته خدمت شما گفته‌ام به علمای خود خان نمی‌گوییم، امّا چون ایشان مدّتی در هند بوده هندی‌ها به او لقب خان داده‌اند. یک کتابی به اسم «نَفحَهُ الرِّیحَانَه» وجود دارد، تراجم است، ظاهراً نویسنده‌ی آن سنّی است. تراجم است، تراجم به بیوگرافی می‌گویند. ایشان در کتاب نفحه الرّیحانه شرح حال این آقا را نوشته است. نفحه الرّیحانه کتاب فوق العاده‌ای است، خیلی عجیب است.

آن‌جا وقتی که اسم ایشان را می‌آورد می‌گوید: «هُوَ إِمَامٌ لَم یَسمَح بِمِثلِهِ الدَّهر»، می‌گوید سیّد علی خان امامی است که زمانه نظیر او را نیاورده است. بعد می‌گوید: «طَلَعَ بَدرُهُ وَ نَسَخَ الأَهِلَّه»، این سیّد مثل بدر، مثل ماه ظاهر شد و تمام هلال‌ها نسخ شدند. به راستی هیچ‌کس مثل ایشان صحیفه را شرح نکرده است.

بحث در مفهوم واژه‌ی فقر

ایشان به ظرایفی متوجّه است که شرّاح دیگر اصلاً عنایت نکرده‌اند. مثلاً یک نکته را برای شما بگویم. این‌جا امام (علیه السّلام) می‌فرماید: «أَوْ فَقْرٍ أَوْ غِنًى»، فقر را ذکر می‌کند. می‌فرماید که فقر یعنی چه؟ همه‌ی ما می‌دانیم فقر یعنی چه، ولی یک ظریفه‌ای در آن وجود دارد. می‌گوید: «الفَقر عِبَارَهٌ عَن فَقدِ مَا هُوَ مُحتَاجٌ إِلَیه‏»،[۱۸] فقر عبارت است از نداشتن چیزی که به آن احتیاج است.

مثلاً یک نفر اصلاً فلسفه نخوانده است، اصلاً در عمر خود فلسفه نخوانده، امّا شفای بوعلی را ندارد، بگوییم ایشان فقیر هستند؟ فقر شفای بوعلی دارد؟ اصلاً نیاز ندارد، اصلاً به دست او بدهید کتاب را برعکس می‌گیرد! یک نفر الحمدلله مبتلا به سیگار کشیدن نیست، سیگار هم نیست، فقر نیست، یکی هم به شدّت به سیگار احتیاج دارد. «أَمَّا فَقدَ مَا لَا یُحتَاجُ إِلَیه فَلَا یُسَمَّى فَقراً»، نداشتن چیزی که انسان نیاز ندارد فقر حساب نمی‌شود. پس فقر عبارت است از نداشتن چیزی که به آن احتیاج است. این هم این نکته که خدمت شما عرض کردم.

این در نظر مبارک شما باشد که این‌جا امام (علیه السّلام) به ما یاد می‌دهد از اجابت دعا مأیوس نشویم و در هر حال دعا کنیم. در سرّاء و ضرّاء و فقر و غنا، در همه‌ی این احوال دعا کنیم.


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


[۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۶، ص ۱۲۵؛ تاریخ دمشق لابن عساکر، ج ۴۱، ص ۴۰۱٫

[۲]– همان.

[۳]– لسان العرب، ج ‏۲، ص ۵۳۲٫

[۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۶، ص ۱۲۵؛ تاریخ دمشق لابن عساکر، ج ۴۱، ص ۴۰۱٫

[۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۵، ص ۱۶۰٫

[۶]بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۶، ص ۱۲۵؛ تاریخ دمشق لابن عساکر، ج ۴۱، ص ۴۰۱٫

[۷]– الصحیفه السّجّادیّه، ص ۱۰۴٫

[۸]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۳، ص ۴۶۹٫

[۹]– الصحیفه السّجّادیّه، ص ۱۰۴٫      

[۱۰]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۳، ص ۴۷۰٫

[۱۱]– الصحیفه السّجّادیّه، ص ۱۰۴٫

[۱۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۳٫

[۱۳]– الصحیفه السّجّادیّه، ص ۱۰۴٫

[۱۴]– إقبال الأعمال (ط – القدیمه)، ج ‏۱، ص ۵۶٫

[۱۵]– الصحیفه السّجّادیّه، ص ۱۰۴٫

[۱۶]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۳، ص ۴۷۳٫

[۱۷]– الصحیفه السّجّادیّه، ص ۱۰۴٫

[۱۸]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۳، ص ۴۷۳٫