«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیه‌ الله الأعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات گذشته

موضوع بحث «سیر تکوّن عقاید امامیّه» ‌است، این فکری که ما طی این هزار و چهارصد سال آرام آرام از علما و اساتید به ما رسیده است چگونه شکل گرفته است و چگونه به مردم منتقل شده است؟

این بحث تابحال فصول مختلفی طی کرده است، از سیر نگاه نخستین به خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، توجّه به خصائص امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، نگاه به افضلیت حضرت، این‌ها چیزهایی بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌خواست به ما منتقل کند. ما هم از نظر تاریخی اواخر عمر شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستیم، اما با توجه به اینکه گاهی گفتگوها و ردّ و بدل‌هایی شده است، مجبور می‌شویم قدری جلوتر را هم ببینیم و دوباره برگردیم.

آخرین بحث سال گذشته یک شمای کلّی از نحوه‌ی معرّفی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و مسئله‌ی امامت در قرآن کریم بود، که آن بحث می‌توانست صدها جلسه ادامه پیدا کند، خیلی هم مهم بود، ولی چون بنای ما بر این نیست که کلاس درس تشکیل دهیم و می‌خواهیم از فضای منبر خیلی فاصله نگیریم، آن را در حد هفت یا هشت جلسه‌ای که مطرح کردیم، تقریباً منظور ما روشن شد و دیگر آنجا صبر نکردیم.

امسال بحث را با موضوع وصایت شروع کردیم که از مهم‌ترین کارهایی بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در معرّفی اوصاف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه داشتند، که در این باب روایاتی از فضیلت حضرت هست که سر جای خود عرض خواهم کرد.

بعد موضوع بعد از وصیت، موضوع طهارت بود. «عصمت» نمی‌گوییم، چون عصمت یک عنوان کلامی است که احتمالاً در قرن ۲ محل گفتگو شده است. اما طهارت که اصل روح مسئله‌ی عصمت است برای قرن اول است و با آیه‌ی تطهیر و مباهله و امامت و امثال این‌ها گره خورده است.

چون آیه‌ی مهمّی است و از مهم‌ترین ادلّه‌ی امامتِ ائمه علیهم السلام است و محل گفتگوست، فعلاً اندکی روی آیه توقّف کرده‌ایم.

می‌شود از آیه ۲۸ سوره مبارکه احزاب تا دو آیه بعد از آیه‌ی تطهیر را نگاه کرد که راجع به همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.

برادران غیرشیعه‌ی ما، چون قبل و بعد این آیات راجع به همسران پیغمبر است، و چون می‌دانستند که شیعه از روز اول به این آیه استناد کرده است، خودشان را خیلی محکم گرفته‌اند.

یعنی هر کتاب تفسیری را که ملاحظه بفرمایید وقتی به این آیات رسیده است، مدام سعی کرده‌اند به سؤال ما جواب بدهند، لذا به آیه توجّه نکرده‌اند.

گفته‌اند سیاق آیات، از آیه ۲۸ تا ۳۵ راجع به همسران پیامبر است، پس این آیه هم راجع به همسران پیغمبر است.

بعد که به این‌ها گفته شده است که اینجا «عَنْکُمُ الرِّجْسَ»[۴] است، گفته‌اند پس پیغمبر جزو آن‌هاست. دیگر دقّت نکرده‌اند که اگر آیه راجع به همسران پیغمبر است، اگر شما پیغمبر را در آن اضافه کنید، پس سیاق را از بین برده‌اید! پس معلوم می‌شود که این فقره راجع به همسران نیست.

اصلاً شیعه و سنّی می‌گویند وقتی آیه تطهیر نازل شد، با «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ» نازل شده است،‌ حال یا آیه دو قسم نازل شده است، یعنی اول «وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ» تا «وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ» نازل شده است، «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ» جدا نازل شده است، یا این دو آیه بوده است و در شماره‌گذاری این دو آیه را یک آیه درنظر گرفته‌اند. می‌دانید که درباره‌ی شماره‌ی آیات لزوماً دلیلی نداریم که پیامبر تک تکِ این‌ها را شماره‌گذاری کرده باشند. جزئیات دیگری هم هست که جلسه‌ی گذشته عرض کردم نمی‌خواهم آن‌ها را عرض کنم.

همین موضوع کافی است که شما آیه تطهیر را مستقل ببینید، هر جا راجع به نزول آیه تطهیر صحبت شده است اینطور است. ما در شأن نزول‌ها کم اینطور شأن نزول قطعی داریم، که دوست و دشمن و موافق و مخالف، همه درباره‌ی شأن نزول آیه تطهیر تقریباً حرفی ندارند.

آیا می‌شود آیه تطهیر را تشریعی دید؟

چرا برادران اهل سنّت مجبور هستند آیه را اراده‌ی تشریعی ببینند، به همان دلیل که مجبور هستند که بگویند پیغمبر نصّی ندارد، به همان دلیل که مجبور شدند بگویند پیغمبر وصیّت نکرده است، به همان دلیل که مجبور شدند بگویند هدایت امّت بعد از پیغمبر منقطع شده است، به همان دلیل که مجبور هستند بگویند پیغمبر فرموده است که بعد از من دوازده امام هست اما ما نمی‌دانیم چه کسانی هستند!

شما همین یک مورد را نگاه کنید، پس دانستن این عدد دوازده چه سودی دارد؟ مثلاً «ابن جوزی» می‌گوید: من عمر خود را خرج کرده‌ام اما هنوز نتوانسته‌ام این معمّا را حل کنم!

مگر پیغمبر مسئول تولید معمّا بوده است؟ «مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ»،[۵] «فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ»،[۶] اصلاً وظیفه‌ی ذاتیِ پیغمبر «بیان روشن»‌ است!

اینکه مثلاً کسی بگوید «خطری تهران را تهدید می‌کند، اگر حواس خودتان را جمع نکنید این شهر نابود می‌شود» چه سودی دارد؟

تازه این مثال آسانتر از تعیینِ امام است!

با آن نگاه مجبور شدند که بگویند «امام یعنی حاکم»، حاکم یعنی کسی که زور او به همه می‌رسد، با شمشیر، با زور، با پول، با هر چیزی، قدرت مطلقه پیدا می‌کند.

در آن روزهای اول گیر کردند و بعضی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را جزو این دوازده نفر ندانستند و یزید را دانستند!

وقتی شما می‌خواهید ببینید به سخافت کشیدنِ یک دین الهی چطور است، اینطور است که امامانِ دین را که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای بعد از خودش معرّفی کرده است… باید کار به جایی بکشد که کسانی مانند معاویه و یزید و… امام شوند!

چرا مبهم است؟ چون اگر بنا بر این بود که این ابهام برطرف بشود، دیگر نوبت به این‌ها نمی‌رسید. لذا جاهایی از دین مبهم شد و در آن ماندند.

وقتی اتفاق حدیث کساء رخ داد و آیه تطهیر روی آن نازل شد، انقدر اشخاص مختلف این موضوع را نقل کردند… که بعضی از جملاتشان را می‌خوانم… که کج‌سلیقه‌ترین آدم‌ها، طرفداران نواصب، به این موضوع اعتراف کرده‌اند که حدیث کساء معتبر است!

یعنی ابن تیمیه که حدیث غدیر را قبول نمی‌کند و می‌گوید حدیث غدیر معتبر نیست، می‌گوید حدیث کساء معتبر است!

اینجا آدم می‌فهمد که «مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ»، پیغمبر این کار را کرده است. منتها اگر بنا بر این باشد که پیامبر تنصیص کرده باشد، یعنی بیانِ روشنِ واضح فرموده باشد یا وصیّت کرده باشد، آن وصی کیست؟

دیدند نمی‌توانند وصی درست و حسابی پیدا کنند، البته تلاش‌های مذبوحانه‌ای کردند که چیزی برای بعضی‌ها بتراشند، اصلاً لازم نیست ما ورود کنیم، مورد پذیرش قاطبه‌ی غیرشیعه واقع نشده است، یعنی آنقدر واضح است که اجازه ندادند شیعیان جواب دهند، خودشان با هم به نتیجه نرسیدند!

لذا مجبور شدند که آیه را اراده‌ی تشریعی بگیرند، اراده‌ی تشریعی یعنی خدا خواسته است که شما را تطهیر کند، همانطور که در آیه ۶ سوره مبارکه مائده خدا خواسته است همه‌ی آدم‌ها را تطهیر کند، همه‌ی مسلمانان و کفار مکلّف هستند، «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ»،[۷] «ایهاالناس» یعنی مسلمان و کافر، منتها اراده‌ی تشریعی این است که من این دنیا را فاصله گذاشته‌ام، اجازه داری عمل کنی و اطاعت کنی و ایمان بیاوری یا ایمان نیاوری و کفر و شرک و نفاق بورزی، اینجا فرصت داری. یعنی ممکن است اراده‌ی تشریعی رخ ندهد، اجازه داده است که دیگران تصمیم بگیرند.

وقتی اینطور می‌گویی یعنی اینکه آیه‌ی تطهیر می‌شود: ای همسران پیامبر! تشریف بیاورید و دختران خوبی باشید.

مانند بقیه‌ی جاها، «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ»،[۸] این آیه یعنی چه؟ آیا همه‌ی مؤمنین روزه می‌گیرند؟ نه! بعضی‌ها هم ایمان آورده‌اند ولی تخلّف می‌کنند. آیا امکان تخلّف ندارد؟

وقتی اراده را تشریعی درنظر بگیرید، دیگر آیه‌ی تطهیر فضیلت نیست. می‌گوید من آیه ۶ سوره مبارکه مائده به همه گفتم که دوست دارم همه‌ی شما طاهر شوید، حال عدّه‌ای مسلمان شدند و ایمان آوردند و باتقوا شدند، عدّه‌ای هم این کار را نکردند. دیگر فضیلتی برای کسی نیست. این آیه هم همینطور است.

اینجا چند مانع جدّی داشتند، یکی اینکه مهم‌ترین شخصی که روی آن حساس بودند، امکانِ عصمت و تطهیر کامل برایش وجود نداشت. برای همین آیه را تشریعی درنظر گرفتند.

اشکال ما هم چند چیز است، اول اینکه آیه می‌گوید «فقط خدا اراده کرده است که از شما اذهابِ رجس کند» در حالی که اراده‌ی تشریعی برای نوع بشر است، حتّی برای مسلمان نیست.

اگر فرموده بود «یُرِیدُ اللهُ لِیُذهِبَ الرِّجسَ عَنکُم» و ما یک روایات قطعی برای نزول این آیه نداشتیم، می‌شد این آیه را تشریعی معنا کرد.

در حالی که خدا فرموده است:‌ «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ»، یعنی این اذهابِ رجس به شما اختصاص دارد.

اینجا اصلاً نمی‌تواند منظور آیه اراده‌ی تشریعی باشد، چون پارتی‌بازی است. احکام تشریعی برای همه است، کلمات هم اجازه نمی‌دهند که ما اینطور تشریعی معنا کنیم، شأن نزول هم قطعی است. این شأن نزول اصلاً محل شک نیست.

خروج از اصطلاح «اهل بیت»

دیشب عرض کردم کسانی که خواسته‌اند در اینجا مخالفت کنند گفته‌اند «اهل بیت» در معنای لغت این است، حال این حادثه هم رخ داده است، این‌ها هم هستند، پس جمع کنیم!

این موضوع مانند این می‌ماند که وقتی می‌فرماید که «أَقِمِ الصَّلَاهَ»،[۹] شما بگویید معنای لغتِ «صلاه» دعا کردن است، معنای خاصّی که پیامبر قرار داد این نمازی است که خوانده می‌شود، پس «أَقِمِ الصَّلَاهَ» یعنی هم نماز بخوانید و هم دعا کنید!

آیا تابحال کسی اینطور برداشت کرده است؟ این همان قاطی کردن مسائل با یکدیگر و دست و پا زدن است. ما که حرفی نداریم معنای لغت شاملِ کس و کار آدم هم می‌شود، اما جمع کردنِ این دو موضوع با یکدیگر از کجا می‌آید.

معنای لغوی «حج» چه بوده است؟ حرکت کردن به سوی خدا، آهنگ اقدام به کاری. اما معنای اصطلاحی حج چیست؟ همین عملی که در ماه ذی الحجّه انجام می‌دهیم.

چرا شما در جاهای دیگر از اصطلاح خروج نمی‌کنید؟ چرا در مورد حج و صلاه و صیام از اصطلاح خروج نمی‌کنید؟ پس چرا در موضوع «اهل بیت»‌ اینطور عمل می‌کنید؟ این دست و پا زدن است.

نکته‌ی بعد این است که می‌گویند چون معلوم بود همسران پیامبر اهل بیت پیامبر هستند و فرزندان پیامبر معلوم نبود، پیامبر خواست آن‌ها را بصورت خاص برجسته کند.

در این جمله هم حداقل دو غلط واضح وجود دارد.

اولاً چه کسی گفته است که مشکوک است فرزندان آدم اهل بیت او باشند؟ اتفاقاً فرد مشکوک همسر است که محل اختلاف است.

صحیح مسلم را نگاه کنید، به «زید بن أرقم»‌ می‌گویند: «مَنْ أَهْلُ بَیْتِهِ؟ نِسَاؤُهُ؟ قَالَ: لَا»[۱۰] اهل بیت پیامبر کسانی هستند که صدقه بر آن‌ها حرام است، بعد نظر خودش می‌گوید که آل عقیل و آل جعفر و…

پس اینکه شما بگویید همسران قطعی هستند، اینطور نیست، اتفاقاً فرزند قطعی است. همسر اگر طلاق بگیرد از اهل آن خانه خارج می‌شود، اما بچه همیشه هست.

پس اینکه بگویید «روشن بود همسران جزو اهل بیت هستند» هم حرف بیخودی است.

ثانیاً اگر پیغمبر می‌خواستد فرزندان خود را در حدیث کساء ملحق کند، لازم نبود به امّ سلمه بگوید تو داخل نیا! اتفاقاً اگر امّ سلمه سلام الله علیها می‌آمد معنای الحاق بهتر بود، ولی حضرت امّ سلمه سلام الله علیها را زیر آن عبا راه نداد.

این‌ها خیلی روشن است، طرف گیر کرده است و تلاش مذبوحانه می‌کند.

نه می‌شود معنای آیه را تشریعی پذیرفت، نه بگوید اینکه شما می‌گویید… آیا پیامبر می‌داند یا نمی‌داند؟ چون وقتی پیامبر ماجرای حدیث کساء را انجام داد به خدا عرض کرد:‌ «اَللّهُمَّ اِنَّ هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَیْتى» فقط این‌ها هستند که اهل من هستند. پیامبر لغت می‌داند، در حال ایجاد اصطلاح است، مانند اصطلاح حج و…

قبل از اسلام هم حج بوده است، اما آیا با همین احکامی که ما داریم؟ «وَمَا کَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکَاءً وَتَصْدِیَهً»،[۱۱] آنجا کف و صوت هم می‌زدند.

پس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اصطلاح درست کرده است. تأسیس کرده است، کمااینکه نماز با این شکلی که ما داریم… دعا و عبادت بوده است، اما اینطور نبوده است.

اینجا هم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک اهلی را تأسیس کرده است.

در قرآن کریم هم برای این چیزی قرار داده است، آن هم پسرِ حضرت نوح است، که بگوید «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ».[۱۲]

آیه‌ی بعد از آیه‌ی تطهیر این است که «وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَى فِی بُیُوتِکُنَّ»،[۱۳] بعد خودشان می‌گویند پس چرا اینجا نگفته است «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ عِندَ البُیُوت»؟

بعضی مفسرانشان گفته‌اند چون اینجا منظور اهل بیت پیغمبر است نه اهل بیت آن خانه‌ها.

پس یعنی اینجا موضوع را از معنای لغت خارج می‌کنی!

این اهل بیت نبوّت است.

«ابن حجر عسقلانی» در «فتح الباری» می‌گوید: ‌آنچه از این اهل بیت و حدیث کساء می‌فهمیم این است که اهل بیت پیغمبر، اطرافیان خدیجه هستند. یعنی فاطمه که دخترِ خدیجه است، حسنین که نوه‌های خدیجه هستند، علی که از جهتی پسر و از جهتی داماد خدیجه است.

معنا روشن است.

تفاخر به آیه‌ی تطهیر

آیه‌ی تطهیر به آن شکلی که آقایان ادّعا می‌کنند که تشریعی است، اصلاً افتخار نیست. خدا به همه‌ی ما فرموده است خوب شوید و از خدا اطاعت کنید و نماز بخوانید.

اگر کسی بخواهد افتخار کند برای کسی است که پیامبر از او تعریف کند، یعنی عمل به اراده‌ی تشریعی افتخار است، نه اصلِ امر.

شما می‌گویید آنجا خدا به همسران پیامبر گفته است که دوست دارم شما تطهیر شوید، که بعضی‌هایشان هم گوش نکردند و بیست هزار نفر را کشتند، این که دیگر جای افتخار نیست.

دشمنِ خدا نفهمیده در فهمِ آیه مؤثر است، اگر بعضی‌هایشان خودشان را نگه داشته بودند و نفاق خودشان را لو نداده بودند، فهمِ آیه سخت می‌شد.

در طول تاریخ تنها گروهی که به آیه تطهیر به خودشان افتخار کرده‌اند، همین پنج‌تن و فرزندانشان هستند، هیچ همسرِ پیغمبری به آیه تطهیر افتخار نکرده است،‌ چرا؟ برای اینکه جای افتخار نیست.

مگر من و شما به آیه ۶ سوره مبارکه مائده که خدا فرموده است «وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ» افتخار می‌کنیم؟

می‌گوییم ان شاء الله که ما بتوانیم به این اراده‌ی الهی برای تطهیر برسیم.

این کتاب تفسیر منسوب به «ابومنصور ماتریدی» است که قسمی از اشاعره هستند، فکر اعتقادی عمده‌ی حنفی‌ها ماتریدی است، هم‌عصرِ شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه است.

ذیل آیه تطهیر توضیح می‌دهد «وَعَنِ الحَسَنِ بنِ عَلی أنَّهُ خَطَبَ النَّاس بِالکُوفَه»[۱۴] حسن بن علی در کوفه در حال سخنرانی بود که مردم را دعوت کند در جمل به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بپیوندند… در جنگی که یک طرف همسر پیامبر است و یک طرف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آیه‌ی تطهیر     خواند.

اگر آن طرف هم مصداقِ آیه‌ی تطهیر بود که می‌گفتند چه تفاوتی هست؟ آن طرف نخواند و اصلاً ادّعایی نداشت، «وَعَنِ الحَسَنِ بنِ عَلی أنَّهُ خَطَبَ النَّاس بِالکُوفَه وَهُوَ یَقُول: یَا أهلَ الکُوفَه، إتَّقُوا الله فِینَا» تقوا را رعایت کنید، خدا درباره‌ی ما به شما دستور داده است، «فَإنَّا أُمَرَاؤُکُم» ما بر شما امیر هستیم و اطاعت ما واجب است، «وَإنَّا ضَیفَانُکُم» ما میهمان هستیم و شما وظیفه‌ی پذیرایی دارید، «وَنَحنُ أهلُ البَیتَ الَّذِی قَالَ اللَّه تَعَالَى إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ».

اهل بیت همه جا ادّعا کرده‌اند که ما اهل بیت هستیم، هیچ جا هم یک نفر پیدا شده است که بگویند منظور از «اهل بیت» همسران پیامبر است. بالاخره آیا آن‌ها یک آخوندِ باسواد نداشتند؟ روشن است که راجع به همسران پیامبر نبود.

«آلوسی» که دشمن شیعه است از «اهل بیت» می‌گوید

«آلوسی» قبل و بعد از این روایت فحش‌های زیادی به ما داده است، فقط بعنوان اعتراف از او نقل می‌کنم.

اگر روزی حوصله بود من آثار «آلوسی» در ردّ شیعه را می‌آوردم و همه‌ی آن‌ها را بدونِ دفاع می‌خواندم، به فضل الهی آنقدر در ردّ ما خزعبل گفته است که این موضوع نشان می‌دهد جوابی ندارد. چند کتاب در ردّ شیعه نوشته است که هر یک از دیگری خزعبل‌تر است.

زمانی ما این موضوع را در فاطمیه عرض کردیم که آدم‌های باسواد، عالم، ادیب مفسّر فقیه، ناگهان وقتی به جایی می‌رسد خزعبل می‌گوید. این موضوع درسی به ماست که نشان می‌دهد اگر کسی برائت نداشته باشد و بخواهد بین ایمان و شرک جمع کند، مجبور است که بت را هم تطهیر کند.

«آلوسی» می‌گوید: «أخبَارُ إدخَالِهِ عَلیاً وَ فَاطِمَه وَابنَیهِمَا تَحتَ الکِسَاء وَ قَولِهِ عَلَیهِ الصَّلاهُ وَالسَِلام اللَّهُمَّ هَؤلاءِ أهلِ بَیتِی وَدُعَائَهُ لَهُم وَعَدَم إدخَالِ أمَّ سَلَمَه أکثَرُ مِن أن تُحصَى»[۱۵] این روایات که می‌گوید پیامبر علی و فاطمه و دو پسر خود را تحت کساء برد و فرمود این‌ها اهل بیت من هستند و برایشان دعا کرد و امّ سلمه را به آن کساء راه نداد آنقدر زیاد است که قابل شمارش نیست، «وَهِیَ مُخَصِصَهٌ لِعُمُومِ أهلِ البَیت» لغتِ «اهل بیت» مخصص است. یعنی می‌گوید اینجا در این موضوع خاص، «اهل بیت» ‌فقط همین‌ها هستند، «فَالمُرَادُ بِهِم مَن شَمَلَهُمُ الکِسَاء وَلا یَدخُل فِیهِم أزوَاجُهُ» همسران پیامبر نمی‌توانند وارد این کساء شوند.

آیه مباهله اصطلاح «اهل بیت» را روشن می‌کند

جلوتر عرض خواهیم کرد که آیه‌ی مباهله از آنطرف زده است، چون در آیه‌ی مباهله لفظِ «اهل بیت» نیست، درست است که کلمه‌ی نساء معانی مختلفی دارد، ولی معنای اولیِ بدو امر، اولین معنایی که به ذهن می‌رسد «همسران»‌ است، که در آیه‌ی مباهله همسران تشریف نبردند.

می‌فرماید ما نسائمان را می‌آوریم و شما هم نسائتان را بیاورید، بعد همسران خود را نمی‌برد.

اگر کسی گفت چرا از معنای لغت به سراغ اصطلاح می‌روید؟ می‌گوییم چون شک نیست که پیغمبر در آیه‌ی مباهله همسران خود را نبرده است و همین «اهل بیت» را برده است. و از اینکه پیامبر در آیه مباهله همسران خود را نبرده است، فهمیدیم که در آنجا منظور از «نساء» دختران است، عرب گاهی بجای دختر هم «نساء» می‌گوید، ولی آن معنای اولیه که به ذهن می‌رسد همسر است،‌ ولی پیامبر همسری را با خود نبرده است.

این‌ها یک بی‌انصافی کرده‌اند، که بگویند اینطور نیست و همه چیز بهم ریخته است. این بهم ریختنِ معنای آیات، اهانت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، این حرف یعنی نعوذبالله پیامبر درست تبلیغ نکرده است، در حالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به وظیفه‌ی خود عمل کرده است، «مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ»، «فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روز غدیر چند مرتبه فرمود که من از طرف خدا آمده‌ام، منتها آن‌ها خواستند موضوع را مبهم کنند.

اگر زنده باشیم فردا عرض می‌کنیم که ما معنای آیه را اراده‌ی تکوینی می‌فهمیم، توضیح می‌دهیم، بعد ببینید با آن شأن نزول قطعی که محل اختلاف نیست هماهنگ است یا نه.

یک طرف هم معنایی کرده است که با هیچ جای دیگری هماهنگ نیست.

روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

شب جمعه است، منتها عزیزان ما دیدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها امشب میزبان همه‌ی زوّار است، خواستند برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه روضه‌ی مادرشان را بخوانند، محل توسّل هم شام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، همان شبی که با همان یک شب محاسنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سپید شد، همان شبی که…

تاریخ هیچ جای دیگری به خودش ندیده است که أصبرالصابرین ابراز کند که گویی غمی که بر من وارد شده است از میزان صبر من بیشتر است…

آن شاعر می‌گوید وقتی چراغ‌ها خاموش شد و نماز خوانده شد و باقی رفتند، دیگر نمی‌توانست حرف بزند، آنقدر مصیبت سنگین بود که «أمیرُالأحزَانِ یَبکِی بِصَمتٍ» بی‌صدا گریه می‌کرد… «عَظُمَ الخَطبُ أن یَقُولَ کَلَاماً» نمی‌توانست حرف بزند…

گاهی مصیبت آنقدر سنگین است که انسان نمی‌داند باید چه بگوید…

بچه‌ها رفتند و شش نفر را صدا کردند، آن‌ها آمدند، به زهرای اطهر سلام الله علیها نماز خواندند. برداشتِ من این است که رفتند، البته ممکن است که زمانی بر ما روشن شود که در مابقی تشییع هم حضور داشته‌اند، من در این موضوع مطمئن نیستم…

من معمولاً خواب تعریف نمی‌کنم، اما این موضوع متناسب با حقیقت است، یکی از دوستان ما می‌گفت که من بی‌بی دو عالم را در خواب دیدم، پرسیدم چه شد؟ ایشان به من فرمود که اگر سقیفه نشده بود و حق علی را نخورده بودند و فقط همین کاری که با من کردند با علی می‌کردند، او اول مظلوم می‌شد…

اینکه آن آقای دو عالم که به نوع بانوان حساس بود، هر زن شناخته‌شده و غیرشناخته‌شده‌ای… کار به جایی برسد که در مقابل چشم او بعضی اتفاقات رخ دهد، «أمیرُالأحزَانِ یَبکِی بِصَمتٍ» بی‌صدا گریه می‌کرد… «عَظُمَ الخَطبُ أن یَقُولَ کَلَاماً» نمی‌توانست حرف بزند…

نمی‌دانم آیا باقی بودند یا نبودند، حضرت قبر کند… حضرت خود را حفظ کرده بود… بعد از اینکه تجهیز کرد… وقتی قبر را صاف کرد و آماده شد، باید آن بدنِ سبک را داخل قبر بگذارد، جلوی چشم بچه‌ها داخل قبر رفت، بدنِ فاطمه‌اش را داخل قبر گذاشت، بعد از مدّت‌ها روی فاطمه‌اش را باز کرد، کارهای خود را انجام داد… خود را نگه داشته بود… از قبر بیرون آمد و لحد چید، آرام آرام خاک‌ها را روی لحد ریخت، تا اینکه روی قبر را کاملاً پوشاند…

«فَلَمَّا نَفَضَ یَدَهُ مِنْ تُرَابِ اَلْقَبْرِ»[۱۶] وقتی دست خود را از خاک قبر برداشت، ارتباط مادّی قطع شد، «هَاجَ بِهِ اَلْحُزْنُ» غم به او حمله کرد، از دو چشم مبارک حضرت اشک جاری شد…

امین الله اول به پیامبر پناه برد، «اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ»… تابحال هر وقت می‌آمدیم با فاطمه سلام می‌کردیم،‌ حال دیگر فاطمه نمی‌تواند سلام کند، من از طرف او می‌گویم، «اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ مِنِّی وَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنِ اِبْنَتِکَ» از طرفِ خودم و فاطمه به شما سلام عرض می‌کنم…

آنجا عباراتی عرض کرد…

یکی اینکه اول حال خود را بیان کرد، «قَلَّ یَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی» میزان صبرم در برابرِ غمِ فاطمه کم است، یعنی من بی‌تابی را درونِ خودم حس می‌کنم… «وَ ضَعُفَ عَنْ سَیِّدَهِ اَلنِّسَاءِ تَجَلُّدِی» دیگر نمی‌توانم روی پای خود بایستم…

بعد به اینجا رسید که می‌خواهد امانت را تحویل دهد، «لَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِیعَهُ» من امانت را اینطور پس نیاورده‌ام، ودیعه پس گرفته شد، «وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِینَهُ وَ اُخْتُلِسَتِ اَلزَّهْرَاءُ» یا رسول الله… زهرای مرا از من گرفتند… همینطور که می‌بینید ودیعه‌ی شما برگشته است، ولی همینطور که می‌بینید دیگر این فاطمه آن فاطمه نیست…

برای بدنی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌دید برای هر نفس کشیدن زیر و رو می‌شد، حال بدن را داخل تابوت بگذارد و بعد داخل قبر قرار دهد، بدن را بین سنگ و خاک قرار بدهد، آن بدنی که وقتی پیامبر دید در حالِ گرداندنِ دستاس می‌گرداند تحمّل نکرد و گریه کرد، صدیقه طاهره سلام الله علیها مظهرِ لطافت بود، حال چطور بدنِ تو را زیرِ خروارها خاک ببرم؟

به قول سیّد عبّاس مدرّسی که گفت:‌ «وَیا نَعشُ رِفقاً بِالعَزیزَهِ إنّها» ای سنگ‌ها و خاک‌ها با عزیز من مدارا کنید، «مُجَرَّحَهٌ لا تَخدِشِ الجُرحَ ثانِیا» تن او به اندازه‌ی کافی مجروح است…


[۱]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۳ (وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَآتِینَ الزَّکَاهَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا)

[۵] سوره مبارکه مائده، آیه ۹۹ (مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَکْتُمُونَ)

[۶] سوره مبارکه نحل، آیه ۳۵ (وَقَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ نَحْنُ وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ ۚ کَذَٰلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۚ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ)

[۷] سوره مبارکه بقره،‌ آیه ۲۱ (یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)

[۸] سوره مبارکه بقره،‌ آیه ۱۸۳ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)

[۹] سوره مبارکه اسراء، آیه ۷۸ (أَقِمِ الصَّلَاهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَىٰ غَسَقِ اللَّیْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ ۖ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا)

[۱۰] صحیح مسلم، جلد ۴، صفحه ۱۸۷۴ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَکَّارِ بْنِ الرَّیَّانِ، حَدَّثَنَا حَسَّانُ یَعْنِی ابْنَ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ سَعِیدٍ وَهُوَ ابْنُ مَسْرُوقٍ، عَنْ یَزِیدَ بْنِ حَیَّانَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ، قَالَ: دَخَلْنَا عَلَیْهِ فَقُلْنَا لَهُ: لَقَدْ رَأَیْتَ خَیْرًا، لَقَدْ صَاحَبْتَ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَصَلَّیْتَ خَلْفَهُ، وَسَاقَ الْحَدِیثَ بِنَحْوِ حَدِیثِ أَبِی حَیَّانَ، غَیْرَ أَنَّهُ قَالَ: ” أَلَا وَإِنِّی تَارِکٌ فِیکُمْ ثَقَلَیْنِ: أَحَدُهُمَا کِتَابُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، هُوَ حَبْلُ اللهِ، مَنِ اتَّبَعَهُ کَانَ عَلَى الْهُدَى، وَمَنْ تَرَکَهُ کَانَ عَلَى ضَلَالَهٍ ” وَفِیهِ فَقُلْنَا: مَنْ أَهْلُ بَیْتِهِ؟ نِسَاؤُهُ؟ قَالَ: لَا، وَایْمُ اللهِ إِنَّ الْمَرْأَهَ تَکُونُ مَعَ الرَّجُلِ الْعَصْرَ مِنَ الدَّهْرِ، ثُمَّ یُطَلِّقُهَا فَتَرْجِعُ إِلَى أَبِیهَا وَقَوْمِهَا أَهْلُ بَیْتِهِ أَصْلُهُ، وَعَصَبَتُهُ الَّذِینَ حُرِمُوا الصَّدَقَهَ بَعْدَهُ)

[۱۱] سوره مبارکه انفال، آیه ۳۵ (وَمَا کَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکَاءً وَتَصْدِیَهً ۚ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ)

[۱۲] سوره مبارکه هود، آیه ۴۶ (قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ ۖ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ ۖ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ)

[۱۳] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۴ (وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَىٰ فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفًا خَبِیرًا)

[۱۴] تفسیر الماتریدی، جلد ۸ ، صفحه ۳۸۲ (ما روی عن أم سلمه زوج النبی – صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ – أنها قالت: عنى بذلک علیًّا وفاطمه والحسن والحسین، وقالت: لما نزلت هذه الآیه، أخذ النبی ثوبًا، فجعله على هَؤُلَاءِ، ثم تلا الآیه: (إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ) فقالت أم سلمه من جانب البیت: یا رسول اللَّه، ألست من أهل البیت؟ قال: ” بلى إن شاء اللَّه “. وعن الحسن بن علی أنه خطب الناس بالکوفه وهو یقول: یا أهل الکوفه، اتقوا الله فینا فإنا أمراؤکم، وإنا ضیفانکم، ونحن أهل البیت الذی قال اللَّه – تعالى -: (إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ). ویقولون -أیضًا-: إن الآیه الأولى ذکرها بالتأنیث حیث قال: (وَأَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَآتِینَ الزَّکَاهَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ) وهذه ذکرها بالتذکیر دل أنها مقطوعه عن الأولى. ویقولون -أیضًا-: إنه وعد أن یذهب عنهم الرجس ویطهرهم تطهیرًا وعدًا مطلقًا غیر مقید، وذلک الرجس الذی ذکر مما یحتمل أزواجه ممکن ذلک فیهن غیر ممکن فی أهل بیته ومن ذکره. ویقولون -أیضًا- ما روی عنه أنه قال: ” ترکت فیکم بعدی الثقلین: کتاب الله وعترتی أهل بیتی، ما إن تمسکتم بهما لیردان بکم الحوض ” أو کلام نحو هذا، ففسر العتره بأهل البیت، ونحو ذلک من الوجوه. وأما عندنا فهی غیر مقطوعه من الأولى: إما أن یکون على الاشتراک بینهن وبین من ذکروا من أولاده؛ إذ اسم أهل البیت مما یجمع ذلک کله فی العرف. أو تکون الآیه لهن على الانفراد، فأمَّا أن یخرج أزواجه عن أهل بیته والبیت یجمعهم، فلا یحتمل ذلک. وأما قولهم: إنه ذکر هذه الآیه بالتذکیر والأولى بالتأنیث فعند الاختلاط کذلک یذکر باسم التذکیر. وأمَّا قولهم: إن وعده لهم منه خرج مطلقًا غیر مقید، فکذلک کن أزواج رسول اللَّه لم یأت منهن ما یجوز أن ینسبن إلى الرجس والقذر إلا فیما غلبن على رأیهن وتدبیرهن بالحیل، فأخرجن فیما أخرجن. وأما قولهم فی الثقلین اللذین ترکهما فینا بعده: الکتاب والعتره، فعترته: سنته؛ على ما قیل، وقوله: ” أهل بیتی ” کأنه قال: ترکت الثقلین کتاب اللَّه وسنتی بأهل بیتی، وذلک جائز فی اللغه. وأما ما روی عن أم سلمه فإنه فی الخبر بیان على أن أزواجه دخلن حیث قالت له أم سلمه: ألست من أهل البیت؟ قال: ” بلى إن شاء اللَّه “.)

[۱۵] تفسیر روح المعانی، جلد ۲۲ ، صفحه ۱۴

[۱۶] الأمالی (للمفید)، جلد ۱، صفحه ۲۸۱ (قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلرَّازِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْهُرْمُزَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَهُ بِنْتُ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَصَّتْ إِلَى عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَنْ یَکْتُمَ أَمْرَهَا وَ یُخْفِیَ خَبَرَهَا وَ لاَ یُؤْذِنَ أَحَداً بِمَرَضِهَا فَفَعَلَ ذَلِکَ وَ کَانَ یُمَرِّضُهَا بِنَفْسِهِ وَ تُعِینُهُ عَلَى ذَلِکَ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ رَحِمَهَا اَللَّهُ عَلَى اِسْتِسْرَارٍ بِذَلِکَ کَمَا وَصَّتْ بِهِ – فَلَمَّا حَضَرَتْهَا اَلْوَفَاهُ وَصَّتْ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنْ یَتَوَلَّى أَمْرَهَا وَ یَدْفِنَهَا لَیْلاً وَ یُعَفِّیَ قَبْرَهَا فَتَوَلَّى ذَلِکَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ دَفَنَهَا وَ عَفَّى مَوْضِعَ قَبْرِهَا فَلَمَّا نَفَضَ یَدَهُ مِنْ تُرَابِ اَلْقَبْرِ هَاجَ بِهِ اَلْحُزْنُ فَأَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّیْهِ وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ مِنِّی وَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنِ اِبْنَتِکَ وَ حَبِیبَتِکَ – وَ قُرَّهِ عَیْنِکَ وَ زَائِرَتِکَ وَ اَلْبَائِتَهِ فِی اَلثَّرَى بِبُقْعَتِکَ وَ اَلْمُخْتَارِ لَهَا اَللَّهُ سُرْعَهَ اَللَّحَاقِ بِکَ قَلَّ یَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ ضَعُفَ عَنْ سَیِّدَهِ اَلنِّسَاءِ تَجَلُّدِی- إِلاَّ أَنَّ فِی اَلتَّأَسِّی لِی بِسُنَّتِکَ وَ اَلْحُزْنِ اَلَّذِی حَلَّ بِی بِفِرَاقِکَ مَوْضِعَ اَلتَّعَزِّی – فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودِ قَبْرِکَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُکَ عَلَى صَدْرِی وَ غَمَّضْتُکَ بِیَدِی وَ تَوَلَّیْتُ أَمْرَکَ بِنَفْسِی نَعَمْ وَ فِی کِتَابِ اَللَّهِ أَنْعَمُ اَلْقَبُولِ – إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ  – لَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِیعَهُ وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِینَهُ وَ اُخْتُلِسَتِ اَلزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ اَلْخَضْرَاءَ وَ اَلْغَبْرَاءَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ – لاَ یَبْرَحُ اَلْحُزْنُ مِنْ قَلْبِی أَوْ یَخْتَارَ اَللَّهُ لِی دَارَکَ اَلَّتِی أَنْتَ فِیهَا مُقِیمٌ کَمَدٌ مُقَیِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَیِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَیْنَنَا وَ إِلَى اَللَّهِ أَشْکُو – وَ سَتُنَبِّئُکَ اِبْنَتُکَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَیَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا فَاسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ فَکَمْ مِنْ غَلِیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِیلاً وَ سَتَقُولُ وَ یَحْکُمُ اَللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ اَلْحٰاکِمِینَ  سَلاَمٌ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ سَئِمٍ وَ لاَ قَالٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَهٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اَللَّهُ اَلصَّابِرِینَ وَ اَلصَّبْرُ أَیْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْ لاَ غَلَبَهُ اَلْمُسْتَوْلِینَ عَلَیْنَا لَجَعَلْتُ اَلْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِکَ لِزَاماً وَ لَلَبِثْتُ عِنْدَهُ مَعْکُوفاً وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ اَلثَّکْلَى عَلَى جَلِیلِ اَلرَّزِیَّهِ فَبِعَیْنِ اَللَّهِ تُدْفَنُ اِبْنَتُکَ سِرّاً وَ تُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً وَ تُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً وَ لَمْ یَطُلِ اَلْعَهْدُ وَ لَمْ یَخْلُ مِنْکَ اَلذِّکْرُ فَإِلَى اَللَّهِ یَا رَسُولَ اَللَّهِ اَلْمُشْتَکَى وَ فِیکَ أَجْمَلُ اَلْعَزَاءِ – وَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْکَ وَ عَلَیْهَا وَ رَحْمَهُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ .)