در این متن می خوانید:
      1. تقسیم اوامر الهی: اوامر تشریعی و تکوینی.
      2. قابل تعویض نبودن اوامر تکوینی
      3. نوع برخورد انسان با اوامر تشریعی
      4. ایمان نداشتن در صورت اطاعت نکردن دستورات پیامبر
      5. توبه‌ی از گناه یک نوع انابه به خدا
      6. نوع برخورد انسان با اوامر تکوینی الهی
      7. ارزش کار در کلام امام باقر
      8. تسلیم بودن بنده در برابر مقدّرات الهی
      9. نیاز به علم یکی از اوامر تکوینی الهی
      10. محبّت خداوند نسبت به جویندگان علم
      11. علّت عظمت شهید چمران
      12. نقل احادیث شیعه توسّط امام صادق (علیه السّلام)
      13. بارش رحمت الهی در گفتگوهای علمی
      14.  احساس کاذب دانستن همه چیز در میان مذهبی‌ها
      15. اهمّیّت علم آموزی در حدیث امام صادق (علیه السّلام)
      16. سفارس به مطالعه برای مذهبی‌ها
      17. امام صادق (علیه السّلام) رئیس علمی تشیّع
      18. آثار یاد گرفتن معارف دینی
      19. اهمّیّت مطالعه‌ی کتب تاریخی
      20. اوّلین کار پیامبر بعد از بیعت مردم مدینه با ایشان
      21. اسلام یک دین سراسر سیاسی
      22. معرفت بالاتر از علم
      23. علّت درجه‌ی عالی مقام مؤمن
      24. ضرورت کار علمی در دین
      25. گفته نشدن کلیدی‌ترین مباحث در دین
      26. تعریض، تفاوت دین اسلام با سایر ادیان
      27. سفارش آیت الله رشاد به یادگیری علم دین
      28. علّت منتشر نشدن رساله‌ی ایشان
      29. عوامل سنجش میزان قدر و منزلت مقام شیعیان
      30. تفاوت معرفت و روایت
      31. تعریف یاد دادن حکمت
      32. اثبات ولایت ائمّه و ولایت فقیه با اثبات ولایت اوصیاء
      33. تفاوت معرفت با علم در کتاب مفردات
      34. شرط معرفت
      35. ارزش مؤمن براساس معرفت آن‌ها
      36. گشودن باب علم بر روی امیر المؤمنین توسّط پیامبر
      37. سؤال از امام صادق (علیه السّلام) در مورد معرفت
      38. آداب تسلیت به عزاداران

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى‏سَیِّدِنَا وَ حَبِیبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ الْمُصْطَفَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْمَعْصُومِینَ لَا سِیَّمَا بَقِیَّهُ اللَّهِ فِی الْأَرَضِینَ (روحی و ارواح العالمین له الفداء) وَ لَعَنُ الدَّائِمَ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏ إلی قِیَامِ یَومِ الدِّینِ».

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

تقسیم اوامر الهی: اوامر تشریعی و تکوینی.

اوامر الهی به دو قسمت قابل تقسیم می‌شوند؛ یکی اوامر تشریعی پروردگار عالم که معمولاً این اوامر را در دستورات دینی می‌بینیم، دیگری اوامر تکوینی پروردگار که ما یک رابطه‌ی نسبتاً جبری با آن‌ها داریم.

Panahiyan-13950508-EmamSadegh(AS)02-ThaqalainSite (1)

قابل تعویض نبودن اوامر تکوینی

 فرق اوامر تکوینی با تشریعی این است که وقتی خدا امر می‌کند، خدا دستور می‌دهد  یک امر تشریعی می‌شود؛ همان چیزی که گاهی از اوقات معصیت می‌کنیم و امر ایشان را اجرا نمی‌کنیم. امّا امر تکوینی دیگر به ما دستور نمی‌دهند که آیا گوش بدهیم، آیا گوش ندهیم. در واقع تقدیر می‌کنند در تکوین آن را قرار می‌دهند. مثلاً یکی از از اوامر تکوینی الهی این است که انسان دوران جوانی را سپری می‌کند، به دوران پیری می‌رسد. یکی از از اوامر تکوینی الهی این است که «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ»[۲] همه فانی می‌شوند. این‌ها از اوامر تکوینی الهی است. یکی از اوامر تکوینی الهی این است که انسان در این دنیا برای روزی خود باید تلاش بکند. یکی از اوامر تکوینی الهی این است که آدم‌ها به همدیگر محتاج هستند. بعضی‌ها هستند که دوست دارند اوامر تکوینی الهی را تمرّد بکنند، اگر بتوانند از زیر آن در بروند. یک‌جاهایی هم انسان می‌تواند با اعتراض با اوامر الهی را برخورد بکند. ولی معمولاً اجتناب‌ناپذیر است، گفت: (گر تو نمی‌پسندی تغییر ده قضا را) اگر اوامر تکوینی را نمی‌پسندی، بیا اوضاع عالم را عوض کن اگر توانستی.

Panahiyan-13950508-EmamSadegh(AS)02-ThaqalainSite (2)

نوع برخورد انسان با اوامر تشریعی

بحث سر این است که برخورد ما با اوامر تشریعی الهی چگونه باید باشد. باید با اقبال و با استقبال و با اشتیاق و با یک دل خوش به سمت اجرای اوامر تشریعی برویم. معلوم است اگر در اجرای اوامر تشریعی الهی تلخی بکنیم، یک وقت خدا ما را محروم می‌کند. اگر یک کسی چند مرتبه بگوید، مثلاً نسبت به نماز یا دستورات دیگر الهی در دل خود بد و بیراه بگوید که چرا ما به این مسائل مجبور شدیم، بعد از چند وقت می‌بیند که رسماً محروم می‌شود، توفیق از او سلب می‌شود. کسی نسبت به زکوات انواع و اقسام آن، صدقه دادن، خمس دادن، رسیدگی به فقیر ناراحت باشد، خدا فقیر را از در خانه‌ی او برمی‌دارد می‌رود. خدا یا او را فقیر می‌کند که دیگر زکات یا خمس نتواند بدهد یا او را دچار آلودگی و معصیت می‌کند. در آیات قرآن دارد می‌فرماید: پیامبر آن‌ها که برای جهاد نق می‌زنند را دیگر برای جهاد نبر. حالا به تعبیری مرده شور آن‌ها را ببرد، اصلاً نمی‌خواهد آن‌ها را برای جهاد بیاوری و حضرت به آن‌ها امر می‌کند که شما با ما نیایید. بیایید آن طرف بنشینید. چون دل شما با جهاد نیست. با اوامر تشریعی الهی باید با دل برخورد کرد. با اقبال برخورد کرد. سخت هم است، سختی آن را با جان و دل باید پذیرفت. مثلاً در آداب ماه مبارک رمضان است هیچ وقت نگویید: در ماه رمضان متأسّفانه من روزه هستم، نمی‌توانم یک دل سیر غذا بخورم یا نسبت به روزه شکایت نکنید. در روایت است این بی‌ادبی است نسبت به ماه مبارک رمضان است، خدا دوست ندارد کسی در درون خود با اوامرش بد برخورد بکند یا با بخشی از اوامر تشریعی دستوراتی است که پیامبر خدا صادر می‌کند.

Panahiyan-13950508-EmamSadegh(AS)02-ThaqalainSite (3)

ایمان نداشتن در صورت اطاعت نکردن دستورات پیامبر

خداوند متعال در سوره‌ی مبارکه‌ی نساء می‌فرماید: «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً»[۳] به خدای تو سوگند -کم دارد در قرآن خدا به خود قسم بخورد. ولی یک‌جای دیگر دارد که می‌فرماید: پیغمبر تو به خدای خود سوگند بخور. ولی این‌جا مستقیم خدا به خود سوگند می‌خورد- این‌ها ایمان ندارند که وقتی تو قضاوت می‌کنی، دستوری صادر می‌کنی ته دل خود احساس سختی می‌کند. با اشتیاق حرف تو را نمی‌پذیرد. «یُسَلِّمُوا تَسْلیماً» نیست، به خدا ایمان ندارند. به خدا قسم این‌ها ایمان ندارند. چه کسی باور می‌کند این‌ها ایمان نداشته باشند. نماز می‌خواند، گریه می‌کند، توبه می‌کند، فکر قیامت و مرگ خود است ولی خدا قسم می‌خورد ایمان ندارد. چرا؟ چون دستور پیغمبر را با سختی می‌پذیرد.

Panahiyan-13950508-EmamSadegh(AS)02-ThaqalainSite (4)

توبه‌ی از گناه یک نوع انابه به خدا

پس موضع ما نسبت به اوامر الهی باید اشتیاق باشد، حتّی شما اوامر الهی را انجام هم ندهید معصیت هم بکنید، این اشتیاق را باید داشته باشید. یعنی نتیجه‌ی آن این‌طور می‌شود که بنده‌ی من گناه می‌کند، ناراحت است که گناه می‌کند من او را می‌بخشم. در سخنی به حضرت داوود می‌فرماید: به عزّت و جلال خود سوگند او را می‌بخشم. چون اشتیاق دارد امر من را اجرا بکند، حالا دیگر لغزش پیدا کرده است، حالا دیگر ناتوان شده است، آن اشتیاق را از دست ندهد؛ وقتی آن اشتیاق را داشته باشی، متأسّف می‌شوی. «ذَمُّکَ نَفْسَکَ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَهِ أَرْبَعِینَ سَنَهً»[۴] به یکی از عبّاد و زهّاد قدیم گفته شده است که تو وقتی خود را مذمّت می‌کنی که ای وای بر من چرا به خدا مقرّب نشدم، چرا وضع من خراب شد، این احساس انابه‌ی به سوی خدا پیدا می‌کنی «یَهْدی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ‏»[۵] این یک جلوه‌ی اشتیاق است. خدا دست او را می‌گیرد خدا او را هدایت می‌کند.

Panahiyan-13950508-EmamSadegh(AS)02-ThaqalainSite (5)

نوع برخورد انسان با اوامر تکوینی الهی

پس نسبت به اوامر تشریعی الهی باید با دل برخورد بکنیم، با استقبال و اشتیاق. نسبت به اوامر تکوینی الهی هم باید با دل برخورد بکنیم. اوامر تکوینی که از ما اجازه نمی‌گیرند، همین‌طور ما را پیر می‌کنند، همین‌طور ما را به بسیاری از اموری که ضرورت حیات ما است، مجبور کردند. بله این‌ها با این‌که برای ما اضطراری هستند، با این‌ها هم باید با اشتیاق برخورد کرد. اگر ما همین یکی دو، سه کلمه‌ای که الآن در مقدّمه‌ی این بحث دارم خدمت شما عرض می‌کنم، این‌ها را اجرا می‌کردیم، به اعلی علیّین می‌رسیدیم. مثلاً شما مجبور هستی کار کنی، خوب این را با اشتیاق، با دل انجام بده، خدایا تسلیم تو هستم، تو من را مجبور کردی در این دنیا کار بکنم، پول به دست بیاورم. درست است بله به خدا معتقد هم نباشی سر کار می‌روی ولی شما که به خدا معتقد هستی، شما می‌دانید این بازی است که خدا بر سر شما آورده است. این تقدیری است که خدا انجام داده است، برای بشر مقدّر کرده است که روزی خود را با کدّ یمین و عرق جبین به دست بیاورد. با این زیبا برخورد بکن، بگو: خدایا من تسلیم شدم. می‌روم کار می‌کنم. من دارم با امر تکوینی تو خوب برخورد می‌کنم.

Panahiyan-13950508-EmamSadegh(AS)02-ThaqalainSite (6)

ارزش کار در کلام امام باقر

آن وقت کار کردن ما را نورانی می‌کرد. آن وقت آن نوری که در کار است چقدر بالا است. امام باقر (علیه السّلام) را دیدند عرق می‌ریزد و کار می‌کند، طرف نادان بود، برگشت گفت: آقا دیگر برای یک لقمه نان نمی‌خواهد خود را این‌قدر به زحمت بیندازی. کارگرهای شما هستند، دارند کار می‌کنند. در واقع یک طوری تعریضی به حضرت داشت. حضرت فرمود: منِ امام باقر وقتی در کار خسته می‌شوم، خدا یک نگاه مهربانی به من می‌کند که به آن نگاه نیاز دارم، می‌خواهم به خدا نشان بدهم خدایا ببین من تسلیم اوامر تکوینی تو شدم البتّه این‌جا تشریعی هم است کار کردن عبادت است، تلاش برای روزی ثواب دارد.

Panahiyan-13950508-EmamSadegh(AS)02-ThaqalainSite (7)

تسلیم بودن بنده در برابر مقدّرات الهی

 جدای از این اصلاً شما وقتی دل می‌دهی، خدایا من دل دادم، یک نفر نزد امام صادق (علیه السّلام) آمد گفت: دست‌های من را نگاه بکن چقدر مریض شدم، چرک و خون از آن می‌آید. دارم از دست می‌روم، برای من دعا بکن. حضرت یک نگاهی کرد فرمود: من دعا می‌کنم امّا یک نکته‌ای را به شما بگویم؟ گفت: بگو آقا. آقا فرمود: اگر بیماری را خدا برای تو پسندیده باشد نظر تو چیست؟ دل او روشن شد، گفت: اگر خدا پسندیده است بگذار باشد. آقا فرمود: پس دیگر دعا نکنم؟ گفت: نه راضی هستم. بیماری است. در همان بیماری جان داد ولی به هر کسی می‌رسید، می‌گفت: نگاه بکن این مریضی را خدا برای من انتخاب کرده است. خدا خواسته است. این یعنی با مقدّرات الهی چه به صورت خاص، چه به صورت کلّی با عشق برخورد کنیم با اشتیاق برخورد بکنیم. آن وقت کار کردن  ثواب بردن می‌شود. این هم مقدّمه‌ی امشب، مقدّمه‌ی شب گذشته هم چیز دیگری بود که دیگر خلاصه‌ی آن را عرض نمی‌کنم.

نیاز به علم یکی از اوامر تکوینی الهی

یکی از اوامر تکوینی الهی این است بشر نیاز به علم دارد. گربه، گوسفند، هیچ یک از این‌ها نیاز به علم ندارند، در درون همه‌ی این‌ها غریزی یادداشت شده است و مثل رباط کار انجام می‌دهند ولی بشر در هر حرکتی -به تعبیر امیر المؤمنین علی (علیه السّلام)- نیاز به علم دارد. علم او محدود هم نیست. بشر مجبور است می‌خواهد کار بکند باید برود یاد بگیرد. به صورت ارتکازی و خودجوش و نمی‌دانم به صورت فطری همه چیزدان نیست. نیازهای اوّلیه‌ی خود را هم نمی‌تواند برطرف بکند. بشر غذا می‌خواهد بخورد -شب گذشته مثال آن را مفصّل عرض کردم- نیاز به علم دارد، نیاز به دانایی دارد که چه چیز بخورد. هر چه چیزی را که مقابل او گذاشتند نباید بخورد و متأسّفانه این در فرهنگ ما نیست که ما برای غذا خوردن خیلی جاهل و بی‌سواد هستیم. بعضی وقت‌ها هم هوس‌های ما، ما را بیشتر دچار جهل می‌کنند، به سراغ خوشمزه بودن غذا می‌رویم و خود را از کارایی می‌اندازیم. خدا انسان را این‌طور آفریده است، این از اوامر تکوینی الهی است که آدم کار بکند، نان در بیاورد. این از اوامر تکوینی الهی است که آدم علم داشته باشد بعد زندگی بکند در همه‌ی ابعاد نیاز به علم دارد. بعد وقتی که انسان کار می‌کند، خدا با محبّت به او نگاه می‌کند. وقتی که انسان علم یاد می‌گیرد خدا با محبّت با او برخورد می‌کند.

محبّت خداوند نسبت به جویندگان علم

 از بین احادیث، من یک حدیث یک نمونه خدمت شما از امام صادق (علیه السّلام) آوردم که می‌فرماید: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَهٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ»[۶] بعد در ادامه می‌فرماید -این سخن رسول گرامی اسلام است. امام صادق (علیه السّلام) برای ما نقل می‌فرماید-: «أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ بُغَاهَ الْعِلْمِ» خدا جویندگان علم را دوست دارد، چون دستور او است. حالا جدا از این دستوری که اصلاً «اطْلُبُوا الْعِلْمَ» داده است که یک دستور تشریعی به حساب می‌آید نوع دستور ایشان چگونه است بماند در حدّ مقدورات و این‌ها لازم است بعضی وقت‌ها به عنوان شغل حتّی ممکن است واجب بشود ولی جدای از دستور بودن آن حالا شما سواد نداشته باش، به در و دیوار برخورد می‌کنی، نمی‌توانی حتّی تأمین نیازهای اوّلیه‌ی خود را داشته باشی. برده‌ی دیگران می‌شوی. خوب گاهی وظیفه است.

علّت عظمت شهید چمران

شهید چمران می‌گفت: من همیشه سعی می‌کردم نمرات عالی بگیرم، چون به غیرت مسلمانی من برمی‌خورد، علم و آگاهی یک مسلمان از یک کافر کمتر باشد. با این انگیزه برای درس خواندن نورانی می‌شود. می‌شود چمرانی که امام می‌فرمود: دل من برای او تنگ شده است، می‌شود چمرانی که فرمود: مثل چمران بمیرید. می‌شود چمرانی که واقعاً (اعلی الله مقامه الشّریف) که قبل از شهادت خود برمی‌دارد یک کاغذ می‌نویسد که ای پاهای من، من شما را خسته کردم، شما را اذیت کردم، از شما عذرخواهی می‌کنم. تا لحظه‌هایی دیگر شما برای ابد آسوده خواهید بود، استراحت خواهید کرد، عذرخواهی می‌کند. نوشته‌ی آن وجود دارد، کاغذ را زمین می‌گذارد، از ماشین پایین می‌رود، یک دفعه گلوله می‌آید و به شهادت می‌رسد. یعنی آدم این‌قدر بصیر، این‌قدر فهیم. خوب معلوم می‌شود جریان تحصیل علم خود را با پذیرش این امر تکوینی الهی همراه کرده است.

نقل احادیث شیعه توسّط امام صادق (علیه السّلام)

ما محتاج علم هستیم، ما محتاج سواد هستیم، امام صادق (علیه السّلام) امام علما است، امامی است که عالم‌پرور است، امامی است که علم و معرفت دینی را بسط داده است. امامی است که ما را به چیز یاد گرفتن دعوت می‌کند. زشت است برای یک مسلمانی که این حرف‌ها را بداند، بعد از امام صادق (علیه السّلام) چند هزار حدیث نقل شده باشد که شما می‌دانید اکثر احادیث ما از امام صادق (علیه السّلام) است حتّی آن احادیثی که شما می‌شنوید از رسول خدا، از امیر المؤمنین، از امام حسین، از امام حسن، از امام زین العابدین بسیاری از این احادیث همه از امام صادق (علیه السّلام) است، نظیر همین حدیثی که برای شما خواندم. چون اصلاً تا زمان امام صادق (علیه السّلام) کسی جرأت ثبت حدیث نداشت. از آن زمان بود که تازه توانستند ثبت بکنند، احادیث را بنویسند. بعد امام صادق (علیه السّلام) توضیح می‌دادند که این‌طور شد، این‌طور فرمودند، خیلی از روضه‌های ما، همه‌ی این‌ها از زبان امام صادق (علیه السّلام) به انحای مختلف است، روایتی است که حضرت یا امام باقر (علیه السّلام) از مصایب نقل می‌کنند.

بارش رحمت الهی در گفتگوهای علمی

با این مقدّمه سراغ بحث علم و علم آموزی می‌رویم؛ ما واقعاً در جامعه‌ی خود با علم به عنوان یک امر معنوی برخورد نمی‌کنیم. در روایت دارد… حالا نگاه نکنید بنده یک طلبه‌ی ناچیز سر جای خود نیستم و تکیه بر جای بزرگان زدم، ولی می‌فرماید: جایی که گفتگوی علمی است، یک عالمی دارد برای بقیه گزارش علمی می‌دهد، رحمت خدا همین‌طور تا لحظه‌ای که این گفتگوی علمی مذاکره‌ی علمی است نازل می‌شود. همین‌طور انسان می‌رود دوش رحمت می‌گیرد، خیلی‌ها هستند به این ابعاد نورانی علم توجّه و تعلیم و تعلّم ندارند. خدایا من امر تکوینی تو را پذیرفتم نمی‌شود، باید با علم جلو رفت.

 احساس کاذب دانستن همه چیز در میان مذهبی‌ها

آن وقت جالب این است که در دین ما بیشتر به علم نیاز داریم و جالب‌تر این است که در میان بسیاری از مسلمان‌ها و مذهبی‌ها یک احساس کاذب به صورت یک بیماری رواج دارد که فکر می‌کنند همه چیز را می‌دانند. الآن از خیلی‌ها بپرسید، از بچّه مذهبی‌ها بپرسید، از بسیجی‌ها و حزب اللّهی‌ها دارم می‌گویم، به غیر از این‌ها را که من کاری با آن‌ها ندارم، اشاره دارند امام صادق (علیه السّلام) زمانی می‌آید بعضی‌ها از علم فرار می‌کنند مثل گوسفندانی که از گرگ فرار می‌کنند. اصلاً وحشت می‌کنند که می‌خواهند بروند چیز یاد بگیرند ولی خوب بچّه مذهبی‌ها که دیگر خوب هستند. الآن به آن‌ها بگویید ماشاءالله خود را در همه‌ی موضوعات دینی علّامه‌ی دهر می‌دانند. به او بگو، می‌گوید: ولایت را می‌فهمم، بنشین به تو بگویم. حالا هیچ چیزی نمی‌فهمد. در مورد این نفهمیدن خیال شما راحت باشد. هیچ چیزی از نماز نمی‌فهمد. تقوا، اصلاً نمی‌فهمد تقوا یعنی چه. می‌گوید: همین تقوا و خوب بودن و این‌ها دیگر. تقوا و خوب بودن دو مقوله است، اصلاً این‌ها با هم فرق دارند. «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ»[۷] یک چیز است، «تَعاوَنُواعلی التَّقْوى‏» یک چیز دیگر است. این‌ها با هم تفاوتی دارند، این‌قدر دقّت‌ها است که این‌قدر راه انسان را باز می‌کند. کار من دیگر به این‌جا رسیده است خدمت شما، خدمت مؤمنین، بی‌ادبی می‌کنم صریحاً می‌گویم، می‌گویم: خیلی از بچّه مذهبی‌ها بی‌سواد هستند، اصلاً چیزی نمی‌فهمند. همین‌ها بعداً یک مسئولیتی را به عهده می‌گیرند، یک بلایی بر سر مملکت می‌آورند که قابل گفتن نیست. بسیاری از این آدم‌هایی که همین الآن در سیاسیون ممکن است باشند و شما از آن‌ها گله‌مند باشند، همه از سر نفهمی است. بچّه مذهبی نفهم بودند، حالا بزرگ شدند، خراب می‌کنند.

اهمّیّت علم آموزی در حدیث امام صادق (علیه السّلام)

به  به عنوان یک طلبه‌ی ناچیز عرض می‌کنم، من که می‌فهمم  چقدر خیلی از این‌ها نفهم هستند، دیگر حالا علما چقدر می‌فهمند که خیلی از این‌ها نفهم هستند. این خیلی عجیب است. من از بچّه‌های خوب در مسیر می‌گویم، بعد در خیلی از جلسات هم امتحان کردم از اوّلیّات دینی خود که وقتی به او می‌گویم، می‌گویم: این جزء اوّلیّات است یا نه؟ می‌گوید: بله. می‌گویم: می‌دانستی؟ می‌گوید: نه. می‌گویم: الآن نگاه تو به دین عوض شد، تو که حزب اللّهی و بسیجی و خوب هستی؟ می‌گوید: بله، چرا تا به حال به ما نگفته بودند. ببخشید بیایند در خانه‌ی شما را بزنند، آقا تو را به خدا بیایید من این یک کلمه را به شما بگویم؟ تو که تا به حال این‌قدر عرضه نداشتی یک دانه کتاب تاریخ اسلام بخوانی، چه مسلمانی می‌توان اسم تو را گذاشت.

ببخشید من یک مقدار تند صحبت می‌کنم، اگر احساس می‌کنید تند صحبت می‌کنم، یک حدیث از امام صادق (علیه السّلام) برای شما بخوانم اگر احساس نمی‌کنید که رد بشوم و بروم. احساس می‌کنید تند صحبت می‌کنم؟ خوب است؟ پس اگر خوب است که هیچ چیز. و الّا این حدیث را برای شما می‌خواندم که می‌فرماید: اگر ببینم یک جوان شیعه دنبال چیز یاد گرفتن نمی‌رود، با شمشیر او را کتک می‌زنم، او را ادب می‌کنم نه با چوب. چقدر حضرت عصبانی می‌شوند.

هیچ چیزی بعد همین‌طور هم می‌خواهد گاهی از اوقات مثلاً دفاع بکند از دین، خراب‌تر هم می‌کند.

سفارس به مطالعه برای مذهبی‌ها

اصلاً تمام دین ما غرق در مسائل علمی است و این‌قدر جزئیات دارد، این‌قدر جزئیات جذاب دارد، این‌قدر جزئیات جذاب در معارف ما وجود دارد، این‌قدر زیبا است که حدّ و حساب ندارد. بعد می‌بینی که بعضی از اوّلیّات دین را می‌گویی، بسیاری از مؤمنین یاد نگرفتند، فکر می‌کنند که یک چیزهایی جسته و گریخته شنیده است یک کلماتی همین‌طور ولی اصلاً… این‌که ما اهل مطالعه نیستیم این همیشه گله‌ی مقام معظّم رهبری است و همیشه روی این تأکید می‌کنند بیشتر این برای ما بچّه مذهبی‌ها است غیر مذهبی‌ها چه چیزی را بروند بخوانند. آن کسانی که به دین علاقه دارند. خوب یک دور اصول کافی را بخوانند، یک دور نهج البلاغه را بخوانند، یک دور قرآن را مطالعه بکنند. اصلاً بسیاری از آیات کلیدی قرآن بلد نیست. این جزء اوّلین آیه‌هایی است که شما باید بدانید. کاری به این حرف‌ها ندارد، اصلاً معلوم نیست چطور مسلمان است.

امام صادق (علیه السّلام) رئیس علمی تشیّع

 شهادت امام صادق (علیه السّلام) است، باید از امام صادق (علیه السّلام) یاد بکنیم یعنی از رئیس علمی مذهب تشیّع و الّا رئیس تشیّع که پیامبر اکرم و امیر المؤمنین است- دیگر این‌ها را می‌دانید- ولی رئیس علمی امام صادق (علیه السّلام) است ما امروز از این سخن امام صادق (علیه السّلام) که می‌فرماید: با شمشیر می‌زنم یک جوان مسلمان مؤمن شیعه را وقتی ببینم که چیز یاد نمی‌گیرد، به دنبال تحصیل علم نیست. این را امشب نگوییم، می‌خواهیم چه وقت بگوییم؟ مثلاً شب شهادت امام سجّاد (علیه السّلام) این حرف را بگوییم؟ شب شهادت امام جواد (علیه السّلام) بگوییم؟ باید یک تناسبی داشته باشد.

آثار یاد گرفتن معارف دینی

 معارف دینی واقعاً هم نور هستند، رحمت نازل می‌کنند، هم انسان را نزد خدا محبوب می‌کنند. می‌خواهید مشکلات شما حل بشوید، یک مقدار کتاب بخوانید از معارف دینی یاد بگیرید. یک دفعه می‌بینید خدا این گره‌ها را برای شما باز کرد.

اهمّیّت مطالعه‌ی کتب تاریخی

وقت را بگذار و یک دور فروغ ابدیّت و زندگی پیامبر اکرم را بخوان، یک دور کتاب فروغ ولایت سیره‌ی پیشوایان همه‌ی ۱۴ معصوم را نوشتند، یک بار دقیق مطالعه بکن، بالاخره این‌ها ۱۲ قهرمان داستان خلقت بشر هستند، یک دور مختصر این سیره‌ی پیشوایان را مطالعه بکن، ششصد، هفتصد صفحه بیشتر نیست، یک کتاب است، جذّاب هم هست؛ این‌ها، تاریخ است. این‌ها را هم نمی‌خواند. اصلاً خود شما این‌ها را بخوان، شما اجازه نده کسی برای شما تعریف بکند. من بسیاری از این سریال‌هایی که می‌ساختند و پخش می‌کردند را -حالا به عنوان یک طلبه حرف دوستانه می‌زنیم- نگاه نمی‌کنم. یک صحنه‌هایی از آن را می‌بینم، ببینم چه کار دارند می‌کنند، می‌ترسم ذهنیّت من را شکل بدهند. می‌گویم: خود من باید بروم همه‌ی این کتاب را بخوانم، تا یک برداشت درستی داشته باشم، آن وقت این‌قدر اشتباهات رایج بین مسلمان‌ها رواج دارد که آدم حتّی بعضی از آن‌ها را می‌ترسد بگوید. وقتی خود آدم می‌رود مطالعه می‌کند می‌بیند عجب مسئله دقیق‌تر از این حرف‌ها است، این نیست. مثلاً مشهور است بین همه می‌گویند: قرآن سر نیزه کردند، یک دفعه مردم به اشتباه افتادند؛ نه، شب قبل از آن تظاهرات کرده بودند، کار جنگ را تمام کرده بودند، اشعث نقش اوّل را بازی کرده بود و این‌ها حالا مفصّل است، حالا نمی‌خواهیم وارد این‌ها بشویم. وقتی عمرو عاص شنید لشکر امیر المؤمنین از هم پاشیده است، بعد قرآن را بر سر نیزه کرد. می‌گویند: قرآن را بر سر نیزه کردند و همه… بله به عنوان یک ضرب المثل نمادین گفته می‌شود ولی دقّت که می‌کنی می‌بینی قصه خیلی سیاسی و پیچیده‌تر از این حرف‌ها بوده است. نمونه‌های آن بسیار زیاد است.

اوّلین کار پیامبر بعد از بیعت مردم مدینه با ایشان

 من در هر جلسه‌ای از مردم می‌پرسم اوّلین کاری که پیامبر اکرم بعد از بیعت کردن مردم مدینه که ما حاضر هستیم از شما دفاع بکنیم، چه بود؟ می‌گویند: مسجد ساخت. می‌گویم: بعد از این‌که هجرت کردند، مسجد ساختند. اوّلین کار در بیعت چه بود؟ ۷۲ نفر مسلمان شده بودند. معمولاً در ۹۹ درصد جلسات، ۹۹ درصد دوستان نمی‌دانند. خوب اگر نمی‌دانند پس چه چیزی از تاریخ اسلام می‌دانند؟ هیچ چیزی. می‌گویند: ما را رها بکنید. بی‌سوادی به حدّ اعلای خود رسیده است. اوّلین کاری که کردند ۱۲ تا رئیس برای ۱۲ محله‌ی مدینه معیّن کردند. اصلاً حرکت کاملاً سیاسی بود. مثلاً بعضی‌ها نمی‌دانند این‌که پیامبر اکرم گاهی از اوقات می‌فرمودند: من با عقاید دینی شما کاری ندارم، بیاید پیمان ببندیم از من دفاع بکنید، من وارد قوم شما بشوم، دین شما را عوض نمی‌کنم، قول می‌دهم. عجب مگر می‌شود؟! شما مثل این‌که دو صفحه از تاریخ اسلام هم نخواندی. این‌طور می‌شود که سر ما را می‌برند و اسلام غیر سیاسی را به ما معرّفی می‌کنند. پیامبر اکرم قبل از هجرت رؤسای مدینه را مشخّص کرد. آقا یا رسول الله همه‌ی مردم که مسلمان نیستند که شما رئیس تعیین می‌کنید، کسی از شما رئیس نخواست، بیا آن‌جا کار فرهنگی و فکری بکن بعداً. کار فرهنگی فکری بدون رئیس که نمی‌شود. اوّل باید رئیس تعیین بشود.

اسلام یک دین سراسر سیاسی

دین ما را نابود کردن که یک دین سراسر سیاسی است، تحویل ما دادند. به هر کسی می‌گوییم: یک دانه حدیث بگو، من در بسیاری از جلسات امتحان می‌کنم، «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»[۸] بعد می‌گوید: اصلاً ناقل این حدیث، نقل کننده‌ی آن ابو هریره است. یک چیزهایی می‌بیند دست ساز مشهور شده است که غلط است یک چیزهایی که درست است مشهور نشده است. ما اصلاً جمهوری اسلامی راه انداختیم که تازه بتوانیم بعد باسواد بشویم، همه همه چیز دان هستند. دیگر آدم نمی‌داند این‌ها را چه کار بکند. بعد شکایت می‌کنیم چرا فرزندان ما درست نمی‌شوند، کاملاً واضح است.

جهالت ریشه‌ی مشکلات

برداشت خود من این است یک مقدار سواد، یک مقدار معلومات مملکت ما را مثل گلستان می‌کند. ریشه‌ی همه‌ی این‌ها بی‌سوادی و جهالت است اوّل آن هم بی‌سوادی و جهالت بچّه مذهبی‌ها و حزب اللّهی‌ها است. هم حزب اللّهی‌ها و هم مسئولین مملکتی. خیلی از مسئولین مملکت آدم‌های باسوادی نیستند، معلومات ندارند. حالا معلومات آن‌ها خیلی سطحی بخواهد باشد و این‌ها… گوش هم نمی‌دهند. اصلاً گوش آن‌ها بدهکار نیست، اصلاً به دنبال تلمّذ نیستند. همین الآن اعلام بکن که می‌خواهیم یک دوره آموزش تاریخ اسلام بگذاریم، ببین چند نفر بلند می‌شوند می‌روند ثبت نام می‌کنند. یک مقداری باید از این حرف‌ها زد. نباید خجالت کشید، باید صریحاً این چیزها را گفت.

ناآگاه بودن قشر مذهبی نسبت به بعضی از احادیث ائمّه (علیهم السّلام)

در بعضی از جلسات بوده است، آمدم همین آیه‌ی قرآنی که برای شما خواندم، مهمترین قسم قرآن در مورد چیست؟ در مورد این است که قلباً حرف پیغمبر را بپذیریم. یک دانشجویی بلند شد شروع کرد به من فحش دادن. من هم مدام نگاه می‌کردم این دانشجوی خانم محجبه است، این چرا به من فحش می‌دهد؟! این‌قدر ولایت را دوست ندارد، یا من را دوست ندارد یا از قرآن… من هم که چیزی نگفتم. بعد برگشت گفت: من ۲۱ سال دارم در این مملکت رشد کردم، زندگی کردم این همه حرف‌های معنوی، من نباید تا الآن می‌فهمیدم که مهمترین قسم قرآن چیست؟ گفتم: درست می‌گویی. این‌قدر تند بود که من نمی‌توانستم بگویم که من یک جای دیگر گفتم، شما عادت ندارید بروید گوش بدهید. حالا من به عنوان یک بچّه طلبه نه، زیاد اهل این حرف‌ها نیستم، باید خیلی مشتی با هم صحبت بکنیم، دیگر نباید تعارف داشته باشیم. بله علم ارزش دارد، کجا است که علم ارزش دارد، پس چرا ارزش آن را قائل نشدیم.

معرفت بالاتر از علم

حالا ما می‌خواستیم از بحث علم بگذریم دوباره یک قسمتی از بحث شب گذشته را در این قسمت آوردیم و گفتیم. به بحث بعدی برسیم بگوییم: از علم بالاتر یک چیز دیگر داریم به نام معرفت. روایت را برای شما بخوانم که یک قسمتی از آن را شب گذشته برای شما خواندم، ادامه‌ی آن برای امشب ماند.

علّت درجه‌ی عالی مقام مؤمن

 اوّلاً امام صادق (علیه السّلام) در یک روایت دیگری -که باز امشب برای شما آورده بودم بخوانم، تا به اصل روایت برسیم- می‌فرماید: «الْمُؤْمِنُ عَلَوِیٌّ لِأَنَّهُ عَلَا فِی الْمَعْرِفَهِ»[۹] مقام مؤمن عالی است. چرا؟ چون بسیار می‌فهمد. این را به طور ساده می‌شود این‌طور ترجمه کرد. چون «عَلَا فِی الْمَعْرِفَهِ» چون مقام آن‌ها در معرفت بالا است. بعد حالا یک مقداری در رابطه با فرق علم و معرفت صحبت بکنیم امشب را که عرض خود را تمام بکنم.

ضرورت کار علمی در دین

به عنوان جلسات معنوی، به عنوان کار معنوی که هم در زندگی شما گره گشایی بشود، هم نور و برکت و رحمت به سراغ شما بیاید، کار علمی انجام بدهید. ضرر نمی‌کنید. ماشاءالله این دین ما که قسمت‌های مجهول و غریب زیاد دارد. آیات قرآن غریب ناشناخته، آیات قران اصلاً عجیب است. یک شب من در بیت صحبت می‌کردم، گفتم: این مطلب جدید است که می‌خواهم بگویم. خیلی پررویی می‌خواست ولی پررویی کردم گفتم: بالاخره علما این‌جا هستند، یک نفر می‌گوید: این جدید نبود. مثلاً گفتم: این‌ها این‌طور. بعد بزرگان جلسه بعد از جلسه فرمودند: همان‌طور که گفتی جدید بود. بعد بعضی از دوستان می‌گفتند: با چه جرأتی گفتی؟ گفتم: همه‌ی اجزای دین جدید است، بعد روایت دارد که قرآن هر روز جدید است. با این‌که بحث خیلی کلیدی بود، امّا کاملاً جدید بود و بعد آیه‌ی قرآن آن را هم خواندم.

گفته نشدن کلیدی‌ترین مباحث در دین

 چون اصلاً من به این اطمینان رسیدم، کلیدی‌ترین حرف‌ها جدید است، گفته نشده است. خیال شما هم راحت… این را هم به اطّلاع شما برسانم اصلاً یک وقت فکر نکنید مهمترین مسائل همه گفته شده است. اصلاً این‌طور نیست، یک وقت اشتباه نکنید. کلیدی‌ترین حرف‌ها اتّفاقاً گفته نشده است. من یک بحثی را در تلویزیون یک بار کردم، حالا برای ما که فضیلتی نیست این چیزها را بخوانیم، می‌گویند: تو بیکار هستی، نشستی داری کتاب می‌خوانی. ما الآن از شهریار داشتیم می‌آمدیم تا این‌جا همه‌ی وقت این کامیپوتر جلوی من روشن بود و داشتم مطالعه می‌کنم. خوب شما بیکار هستید، نشستید می‌خوانید فضیلتی برای شما نیست، بله من هم قبول دارم. فضیلت را شما دارید اگر کنار کار و کسب خود بنشینید مطالعه بکنید، شما آقا هستید. خدا به من که می‌فرماید: می‌خواستی این دو، سه کتاب را هم نخوانی. ولی ما یک روایتی را گفتیم، مضمون آن را گفتیم، بحث آن‌جا این‌طور نبود. شب یک دفعه دیدم یک ۳۰، ۴۰ تا پیامک لعن برای ما رسید. خدایا این‌ها همه با هم دست به یکی کردند، همه‌ی شماره‌ها جدید، بعد دیدم همه از شهر قم است؛ دیدم یکی از علما به من زنگ زد و تا توانست به خاطر حرفی که زده بودم، به من بد و بیراه گفت. این‌قدر هم تند بود من اصلاً فرصت نکردم… فقط گفتم: من معذرت می‌خواهم، من جبران می‌کنم، چشم، ببخشید، عذرخواهی می‌کنم. یک مقدار آرام شد. گفتم: حالا من هفته‌ی بعد به این آقا زنگ می‌زنم، می‌گویم: ببین این روایت بود، من چه کار بکنم؟ بعد از چند روز به ایشان گفتم: من همان‌طور که به شما قول دادم، حتماً آن را درست می‌کنم ولی این برای یک روایت ۱۷ صفحه‌ای در احتجاج طبرسی است، آخر روایت امیر المؤمنین است. گفت: کجا این را می‌فرماید؟ حالا این چیست؟ حرفی که من زدم از کلیدی‌ترین حرف‌های دین بود، برای من نبود. خوب این روایت به چشم این آقا نرسیده بود، اشکال ندارد. «الْجَوَادَ قَدْ یَکْبُو» اسب راهوار هم گاهی لگد می‌زند، خوب نمی‌رود. خوب آن آقا استاد بنده بودند، به چشم او نخورده بود. تأمّلی کرد و گفت: آقا صبر بکنید من ببینم. گفتم: خوب بروید ببینید. من الآن چه کار بکنم؟ فردا می‌خواهم تلویزیون بروم عذرخواهی بکنم یا نکنم؟ گفت: حالا صبر بکنید ببینم. بعد هم دیگر با من تماس نگرفتند.

تعریض، تفاوت دین اسلام با سایر ادیان

نه ممکن است یک حرف بسیار مهم خیلی کلیدی از اوّلیّاتی که در دین است در دبستان درباره‌ی دین این حدیث را باید آموزش بدهند که فرمود: «فَبَعَثَهُ اللَّهُ بِالتَّعْرِیضِ لَا بِالتَّصْرِیحِ»[۱۰] پیامبر ما مبعوث شده است به تعریض نه به تصریح. پیامبران گذشته همه تصریح شده حرف می‌زدند پیامبر ما… دین ما، دین اشاره است. فرق دین ما با دین‌های دیگر این است. دین‌های دیگر صریح بودند، دین ما دین اشاره است. این کلیدی‌ترین حرف است. می‌گوید: چرا اسم علیّ بن ابی‌طالب در قرآن نیامده است؟ چون دین ما دین اشاره است. آن دین‌ها، دین تصریحی بوده است، این دین… کاملاً روایت آن مشخّص است. از اوّلین چیزهایی است که برای دین‌شناسی باید به بچّه‌ها یاد بدهی اصلاً هیچ کسی خبر ندارد حتّی ممکن است یک عالم دینی زنگ بزند و ناسزا هم بگوید. اصلاً دوستان این‌طور نیست، من به شما بگویم. شما فکر نکنید یک وقت شهید مطهّری همه‌ی حرف‌ها را زدند و کتاب‌های ایشان وجود دارد. چون وقتی کسی حس می‌کند که همه‌ی حرف‌ها را زدند، کتاب‌های آن‌ها هم موجود است، دیگر میل به خواندن پیدا نمی‌کند، نه عجایب و غرایب بسیار کلیدی که برای امروز ما سودمند است. بسیار هم کلیدی است، کسی از آن‌ها خبر ندارد.

شما چند نفر از مسئولین مملکتی را می‌شناسید که با این روایت آشنا باشند که مدیر جامعه از بیت المال بذل و بخشش بکند خائن است. اخیراً آقا برای این حقوق‌ها و پاداش‌های چند صد میلیونی و چند ده میلیونی فرمودند: این خیانت است. این عین روایت است. خیانتکار است. از مال شخصی خود بذل و بخشش کن، اگر از بیت المال بذل و بخشش کردی می‌فرماید: خائن هستی. چند نفر این روایت را بلد هستند؟ اصلاً این چیزها به گوش او نخورده است. این‌قدر نکات جذاب وجود دارد خوشحال هستم شب شهادت امام صادق (علیه السّلام) با شما فرهیختگان یک درد و دل علمی کردیم، یک درد و دلی در مورد این‌که سطح علم و سواد الحمدلله پایین است و باید در این مورد یک نهضتی انجام بدهیم، کاری هم نداریم من پیشنهاد خاصّی ندارم، بروید کتاب بخوانید. این‌که پیشنهاد عجیب و غریبی نیست. خیلی پیشنهاد ساده‌ای است.

سفارش آیت الله رشاد به یادگیری علم دین

زمان امام صادق (علیه السّلام) بسیاری از اصحاب ایشان یا کفّاش بودند، یا بزّاز بودند یا بقّال بودند یا نمی‌دانم به قول امروزی‌ها صافکار بودند یا… اصلاً در اسم آن‌ها وجود دارد. این‌طور بودند نه این‌که شما فکر بکنید یک طبقه‌ای به نام عالمان دینی وجود داشته است مثل ما طلبه‌ها که الآن به خاطر کثرت اشتغال و الّا ما هم باید می‌رفتیم کسب و کار می‌کردیم، وقت نمی‌کردیم. بله همین‌طور بودم. این‌قدر عالم، این‌قدر باسواد کنار کار خود می‌رفتند. پدر بنده در یک مسجدی در تهران رشد کردند که توسّط یک حضرت آیت اللّهی به نام حضرت آیت الله رشاد زنجانی اداره می‌شد. خدا همه‌ی رفتگان و همه‌ی علما را بیامرزد من جمله ایشان را. ایشان خیلی انسان مقدّسی بود، خیلی هم علم دوست. دعای توسّل بین دو نماز هیچ شبی ترک نمی‌شد. بعد به طلبه‌ها، طلبه‌ها اعم از کاسب‌هایی که شب می‌آمدند درس می‌خواندند، لمعه و مکاسب و ادبیات عرب می‌خواندند و طلبه‌های مسجد می‌فرمود که شما در دعای توسّل ننشینید، شما درس دارید بروید مباحثه‌ی خود را بکنید، من به یاد دارم. اوائلی که من رفتم درس طلبگی بخوانم، همان دوران راهنمایی ایشان دیگر در کهولت سن بودند و مسجد نمی‌آمدند و مرحوم شدند. بعد شاگرد ایشان به جای ایشان بودند. پدرم، من را به آن مسجد می‌برد، می‌گفت: این مسجد بسیار پر خیر و برکت است، یکی از اساتید حوزه‌ی تهران همین الآن هم ایشان هستند که شاگرد ایشان بود، یک مدّتی مسجد نیامده بود، حضرت را به خواب دیده بود که حضرت فرموده بودند: چرا به مسجد نمی‌آیی؟ من هفته‌ای یک روز به این مسجد سر می‌زنم. خیلی مسجد نورانی بود، حالا خود بنده هم سال‌ها است به آن مسجد مشرّف نشدم، بعد به نام حضرت ولیعصر (ارواحنا له الفداء) هم است.

علّت منتشر نشدن رساله‌ی ایشان

 حضرت آیت الله رشّاد مرجع تقلید بود، اجازه نداد رساله‌ی ایشان را منتشر بکنند، خیلی گمنامی را مثل همه‌ی اولیای خدا دوست داشت و می‌گفت: باید تقویت حضرت آقای روح الله بشود. نباید ما تضعیف بکنیم، اصلاً رساله نباید بیرون بیاید، باید آقا روح الله تقویت بشوند. قبل از انقلاب خیلی انقلابی بود، ولی خوب پیرمرد بود و بی‌سر و صدا بود. تن ایشان برای نام هر یک از اهل بیت می‌لرزید، اصلاً همه مراعات می‌کردند نام اهل بیت را نزد ایشان نبرند. خیلی تعصّب عجیبی نسبت به اهل بیت داشت و کتاب‌هایی هم که نوشته بود، کتاب‌های معرفتی در همین زمینه بود. بعد به بچّه‌های طلبه می‌گفت: نه، شما بروید همان ضرب ضربا بخوانید. دعای توسّل را ننشینید، ثواب آن بیشتر است. این برخوردها بسیار برای ما عجیب بود. نه این ارادتی که به اهل بیت دارد، نه آن نگاهی که به علم دارد. در آن مسجد هم هر کسی ادبیات عرب می‌خواند، واقعاً ماهر می‌شد، واقعاً یک فرهیختگی پیدا می‌کرد، سر سخت‌گیری‌هایی که ایشان داشت. بعد کاسب‌ها و مغازه‌دارهای آن اطراف و این‌ها بعداً پدر من می‌گفت، می‌گفت: نگاه بکن این آیینه فروشی که این‌جا است، این مکاسب خوانده است. فکر نکن… همین‌طور نیست، این معمولی نیست. همه‌ی این‌ها را بلد است. حالا شما می‌دانید مکاسب یکی از کتاب‌های سخت طلبگی است. إن‌شاءالله فرهنگ این در میان ما رواج پیدا بکند، دیگر ما درد و دل نکنیم و همین‌طور برویم سراغ متن اصلی بحث.

عوامل سنجش میزان قدر و منزلت مقام شیعیان

روایت را برای شما بخوانم. پس مقام مؤمن به واسطه‌ی معرفت بالا می‌رود، این روایت است. امام صادق (علیه السّلام) می‌فرماید: امام باقر (علیه السّلام) فرمودند: «یَا بُنَیَّ اعْرِفْ مَنَازِلَ الشِّیعَهِ عَلَى قَدْرِ رِوَایَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ»[۱۱] قیمت شیعیان ما را، قدر و منزلت و مقام شیعیان ما را براساس دو چیز بسنج. ۱- چقدر روایت بلد هستند. ۲- چقدر معرفت دارند. این خیلی واضح است. پس قیمت شیعیان با هم فرق می‌کند؟ بله، فرق می‌کند. قیمت آن‌ها براساس چیست؟ روایت و معرفت. بعد می‌فرماید:

تفاوت معرفت و روایت

فرق معرفت با روایت چیست؟ «فَإِنَّ الْمَعْرِفَهَ هِیَ الدِّرَایَهُ لِلرِّوَایَهِ» معرفت یعنی روایت را درک بکند، نه همین‌طور روایت را حفظ بکند، یک ظاهری از آن بلد باشد. عمیقاً روایت را بتواند تحلیل بکند. در جایی دارد «عَلَیْکُمْ بِالدِّرَایَاتِ لَا بِالرِّوَایَاتِ»[۱۲] صرفاً خود را به روایت محدود نکنید. باید روایت را درک بکنید. این‌قدر شما…. من و شما، من بیشتر از شما، شما که باهوش‌تر هستید، کمتر از بنده باید در مجالس تحلیل روایت‌ها بنشینیم، تحلیل و تفسیر قرآن بنشینیم تا اهل تفسیر بشویم. اصلاً یکی از رسالت‌های انبیای الهی است. «یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ»[۱۳] پیغمبر کتاب را باید یاد بدهی، بعد باید به آن‌ها حکمت را یاد بدهی.

تعریف یاد دادن حکمت

حکمت یاد بدهی یعنی چه؟ یعنی تولید علم بکنی، تعریف ساده‌ی آن این است. نظریه‌پرداز بشوی، تعریف نهایی آن این است. حکمت یعنی عالم بشوی بدون معلّم. با قدرت تحلیل خود یک گزاره‌های علمی را تولید بکنی که جایی نخواندی بعد می‌بینید که درست گفت. نمونه‌ی آن در فلان جا وجود دارد، نمونه‌ی آن در فلان جا وجود دارد. پیامبر اکرم مأمور است -چهار بار این بیانه‌ی رسالت در قرآن تکرار شده است- به ما حکمت یاد بدهد. این حکمت هم در ارتباط با قرآن است، هم در ارتباط با روایت و کلمات اهل بیت عصمت و طهارت که از هم جدایی ندارند، می‌فرماید: «وَ بِالدِّرَایَاتِ لِلرِّوَایَاتِ یَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِیمَانِ» به واسطه‌ی قدرت درایتی که دارد برای روایت است که مؤمن به اعلی درجات می‌رسد.

اثبات ولایت ائمّه و ولایت فقیه با اثبات ولایت اوصیاء

 آمده می‌گوید: ولایت فقیه کجای قرآن است. می‌گویم: برو، ولایت امیر المؤمنین را به صورت صریح در قرآننوشته است، حالا می‌خواهی این‌طور کور باطن بودن، به قرآن دست بکشی، نام علیّ بن ابی‌طالب را درشت پیدا بکنی، ایمان بیاوری؟! مشرکین مکّه هم همین را می‌گفتند، می‌گفتند: یا رسول الله ما که با شما مشکل نداریم، آن جبرئیلی که به شما وحی می‌فرستد، یک بار ما ببینیم تمام می‌شود. اگر به این دیدن‌ها بود که همه چیز از اوّل حل بود. ما یک جایی بحث ولایت انبیاء می‌کردیم، اصلاً ولایت ائمّه‌ی معصومین را هم نمی‌کردیم. همه می‌آمدند. بعد یکی گفت: آقا شما نمی‌خواهید در مورد ولایت فقیه حرف بزنی؟ گفتم: نه. گفت: چرا؟ بالاخره… گفتم: هر کسی ولایت انبیاء را بفهمد مسئله‌ی آن را، ولایت اوصیا را هم می‌پذیرد، ولایت جانشینان اوصیا را هم می‌پذیرد. گفت: نه، از کجا بفهمیم که این ولی فقیه مورد تأیید امام زمان است؟ گفتم: من نمی‌توانم این سؤال را جواب آن را بدهم، اصلاً جواب ندارد. چون اگر بگویم مورد تأیید هستند، می‌گویید: کاغذ خود حضرت کجا است؟ من باید بروم یک کاغذ از حضرت بگیرم، به مدینه بروم یا نمی‌دانم کجا خدمت حضرت برسم، بگویم: یک کاغذی بدهید، ایشان را تأیید بفرمایید، این آقا قانع بشوند. بعد کاغذ را بیاورم، می‌گویید: ببخشید من از کجا بدانم این امضای حضرت است. بعد می‌گویم: خوب خود من روز گذشته رفتم. می‌گوید: من را آن‌جا پیش او ببر، ببینم. تو را پیش حضرت می‌برم، حضرت را می‌بینی. بعد بیرون می‌آیی، می‌گویی: من از کجا بدانم ایشان خود حضرت هستند؟ مثل فیلم‌ها نیست که نور بزند. یعنی وقتی از نزدیک ببینی دیگر معمولی می‌شود. بعد من باید بروم رسول خدا را پیدا بکنم برای تو یک قدرت ماورایی… بگویم: یا رسول الله ایشان را تأیید بفرمایید که امام زمان هستند که ایشان نائب خود را تأیید کردند. چون ایشان نمی‌خواهند زحمت فکر کردن و کار کردن دل قلب… رسول خدا را از آن عالم به این عالم بیاورم، (معاذ الله) بعد بگویم ایشان را تأیید بفرمایید. بعد تو از خیمه بیرون بیایی می‌گویی: حالا من از کجا بفهمم این رسول خدا است. باید به سراغ جبرئیل امین بروم. مشرکین مکّه هم خاک بر سر آن‌ها همین‌طور می‌گفتند. «عَلَیْکُمْ بِالدِّرَایَاتِ» درک بکن که چه چیزی می‌خواهد به تو بگوید. اگر نخواهی به خود زحمت بدهی، درک بکنی که فایده ندارد. فرق معرفت با علم چیست؟ بقیه‌ی این روایت را برای فردا شب می‌گذاریم.

تفاوت معرفت با علم در کتاب مفردات

در مفردات راغب آمده است که فرق معرفت با علم این است که علم به آن شیء را آگاه می‌شویم، معرفت به آثار آن، به ابعاد آن پی می‌بری عمیقاً. هم عمیقاً پی می‌بری و هم می‌پذیری و هم ابعاد آن را می‌بینی. مفردات راغب یکی از کتاب‌های مرجع در لغت است، مخصوصاً برای لغاتی که در قرآن به کار برده شده است. آن‌جا با تحقیق خود آمده است گفته است. دیگرانی هم آمدند بدون این‌که با دین کار داشته باشند، گفتند: فرق کلمه‌ی علم، لغت علم با معرفت در زبان عربی این است، معرفت آرامش‌بخش است. هر جا استعمال شده است یک آرامشی به دنبال آن است ولی علم لزوماً این‌طور نیست. معنای علم اعم از معرفت است. برخی از مراتب عالی علم را معرفت می‌گویند. مراتب دانی علم را معرفت نمی‌گویند. لذا فرق عالم با عارف این است.

شرط معرفت

پس جمع‌بندی خلاصه‌ی آن این می‌شود که معرفت دانستن یک چیز فقط نیست. بلکه پذیرش آن هم است. معرفت دانستن یک چیز فقط نیست، بلکه دیدن آثار آن هم است. معرفت دانستن او از راه شنیدن و دیدن نیست که به آن علم می‌گویند. در مفردات راغب آمده است که شرط معرفت تفکّر است. معرفت با تفکّر به دست می‌آید ولی علم با دیدن. آقا این آقا را دیدی؟ بله. دانستی این آقا الآن هستند؟ می‌گوید: بله، دانستم. حالا به این آقا معرفت داری؟ نه آقا معرفت که ندارم، من باید یک سال با او زندگی بکنم تا معرفت پیدا بکنم. آن را بپذیرم، به صورت عمیق بفهمم.

ارزش مؤمن براساس معرفت آن‌ها

آن وقت امام صادق (علیه السّلام) در ادامه‌ی این روایت می‌فرماید: در کتاب امیر المؤمنین علی (علیه السّلام) دیدم که قیمت مؤمنین براساس معرفت آن‌ها است. یعنی یک سری علم به عنوان آگاهی‌های ابتدایی داشته باشند بعد این‌ها را پخت و پز می‌کنند بعد این‌ها را خوردنی بکنند، نوش جان بکنند، بعد هضم بکنند، بعد خود آن‌ها هم خوردنی می‌شوند. دیگر حالا علم و معرفت چه رابطه‌ای با همدیگر دارند و چقدر زیبا به دنبال هم می‌آیند، چه کسانی اگر عالم بشوند، عارف می‌شوند خیلی زود. بعضی انسان‌های باصفایی هستند یک مقدار علم به او می‌دهی، زود پخت و پز می‌کند. از هر بابی از علم…

گشودن باب علم بر روی امیر المؤمنین توسّط پیامبر

علیّ بن ابی‌طالب (علیه السّلام) امیر المؤمنین می‌فرماید: رسول خدا هر بابی از علم را برای من باز می‌کرد، هزار باب از آن برای من باز می‌شد. یعنی من معرفت پیدا می‌کردم، فقط نسبت به آن دانا نمی‌شدم. معرفت علم را تثبیت می‌کند علاوه بر تثبیت، در جان آدمی توسعه هم می‌دهد و خیلی آثار عجیب و غریب دارد.

سؤال از امام صادق (علیه السّلام) در مورد معرفت

من می‌خواهم یک روایتی از امام صادق (علیه السّلام) برای شما بخوانم، حیفم می‌آید که این قسمت را نگویم. از امام صادق در مورد معرف پرسیدند. گفتند: آقا «الْمَعْرِفَهُ مِنْ صُنْعِ مَنْ هِیَ»[۱۴] معرفت کار چه کسی است؟ فرمود: «مِنْ صُنْعِ اللَّهِ لَیْسَ لِلْعِبَادِ فِیهَا صُنْعٌ» آدم‌ها نمی‌توانند در معرفت دخالتی بکنند، معرفت کار خود خدا است. او قلب انسان را و وجود انسان را و عقل انسان را از معرفت برخوردار می‌کند و الّا اگر خدا نخواهد کسی معرفت پیدا نمی‌کند، می‌داند ممکن است همه چیز را بداند ولی بعد ممکن است معرفت پیدا نکند. آن وقت فرمود: هر کسی امام زمان خود را معرفت نداشته باشد، نفرمود: بداند. فرمود: اگر کسی امام زمان خود را معرفت نداشته باشد، «مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً»[۱۵] ما امام زمان خود را می‌دانیم، امام زمان خود را می‌شناسیم حتماً شما می‌شناسید، در مراتب گوناگون دست من طلبه را هم بگیرید که حتماً به خاطر امام زمان (ارواحنا له الفداء) امشب شب عزای امام صادق (علیه السّلام) گفتید به محضر ایشان برویم یک عرض تسلیت بگوییم.

آداب تسلیت به عزاداران

از خود امام صادق (علیه السّلام) پرسیدند: اگر به یکی از دوستان ما مصبیتی وارد شد، یک کسی از او از دنیا رفت، چه کار بکنیم؟ آداب اسلامی چیست؟ فرمود: «کَفَاکَ مِنَ التَّعْزِیَهِ بِأَنْ یَرَاکَ صَاحِبُ الْمُصِیبَهِ»[۱۶] همین که صاحب عزا تو را ببیند، برای تو کافی است.


[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی الرّحمن، آیه ۲۶٫

[۳]– سوره‌ی نساء، آیه ۶۵٫

[۴]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۱، ص ۲۵۳٫

[۵]– سوره‌ی رعد، آیه ۲۷٫

[۶]– بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد، ج ‏۱، ص ۲٫

[۷]– سوره‌ی مائده، آیه ۲٫

[۸]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۱، ص ۱۸۷٫

[۹]– بحار الأنوار، ج ‏۶۴، ص ۱۷۱٫

[۱۰]– الإحتجاج على أهل اللجاج، ج ‏۱، ص ۲۵۵٫

[۱۱]– بحار الأنوار، ج‏ ۱، ص ۱۰۶٫

[۱۲]– همان، ج ۲، ص ۱۶۰٫

[۱۳]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۴۸٫

[۱۴]– الکافی، ج ‏۱، ص ۱۶۳٫

[۱۵]– بحار الأنوار، ج ‏۳۲، ص ۳۲۱٫

[۱۶]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۱، ص ۱۷۴٫