فرزند ارشد امام مجتبی (صلوات الله علیه) در کربلا حاضر نشد، زید بن حسن. یکی از روش‌هایی که ما ببینیم آیا نیامدن این فرد به کربلا که فرزند ارشد امام معصوم است از روی دستور امام بوده یا از روی تخلّف بوده سابقه‌ی بعدی ایشان است. اگر به منابع روایی شیعه رجوع کنید، مثل کتب اربعه، وسائل الشّیعه و این‌ها، می‌بینید فقط از زید بن حسن یک روایت وجود دارد. با این‌که پسر امام معصوم است. اگر قمر بنی هاشم در کربلا شهید نمی‌شد به نظر شما ما چقدر از او روایت داشتیم؟ در خانه‌ی او می‌رفتیم و بست می‌نشستیم، می‌رفتیم یعنی اسلاف ما، شاگردان اهل بیت، شیعیان اهل بیت می‌‌رفتند. اگر حضرت علیّ اکبر (سلام الله علیه)، حضرت قاسم (سلام الله علیه) زنده بودند به یک مناسبتی جانباز می‌شدند، در کربلا کشته نمی‌شدند، چقدر روایت داشتند؟ ما از زید بن حسن یک روایت داریم، آن هم در جایگاه احتجاجی که ما از اهل سنّت هم همین روایت را می‌آوریم.

 

یعنی چه؟ یعنی مثلاً فرض بفرمایید در رابطه با زکات دادن انگشتر در حال رکوع آیه‌ای نازل می‌شود، مسئله‌ی امامتی که شیعه ادّعا می‌کند این موضوع برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) امامت را در پی دارد، اهل سنّت قائل نیستند. یا آیه‌ی مباهله که نفس پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) امیر المؤمنین است. یا آیه‌ی تطهیر، یا آیه‌ی «کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ»،[۱] یا از این دست آیاتی که فضائل امام است و شیعه از آن برای اثبات امامت استفاده می‌کند. در این نوع روایات فقط به شیعه‌ها رجوع نمی‌کردند. شما نگاه می‌کنید می‌بینید از ابو هریره هم روایت «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ»[۲] در منابع ما وجود دارد. نه این‌که ابو هریره را قبول داشتند، احتجاج می‌کردند خود شما هم چنین چیزی نقل کرده‌اید. یعنی یک روایت از زید بن حسن در منابع شیعه وجود دارد، آن یکی هم در موضوعات احتجاجی است.

 

امّا سراغ منابع غیر شیعه می‌رویم، می‌بینیم تجلیل عظیمی شده، تعابیری که در مورد او به کار رفته شبیه تعابیری است که در مورد امام سجّاد (علیه السّلام) به کار رفته است. از فضلای بنی هاشم است، از ائمّه‌ی سادات اهل بیت (علیهم السّلام) است، از فقهای برجسته است. یعنی خیلی محترم است، به او اقبال شده، از او روایت کرده‌اند. این ما را بدبین می‌کند که چرا از او روایت کرده‌اند؟ چرا برای اخذ روایت از بعضی افراد خیلی احتیاط می‌کنند از ایشان روایت کرده‌اند؟ بعد شما می‌بینید برداشت شیخ مفید این است ایشان تقیّتاً با بنی امیّه هم سازش کرد هم رفاقت کرد.


[۱]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۱۹٫

[۲]– بحار الأنوار، ج ‏۳۷، ص ۱۸۶٫