«بِسْمِ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاۀُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ و لَعْنَهُ اللهِ عَلَی أَعْدائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

اهمّیّت نقش عقل و انواع حجّت بر مردم

اوّلین مدرسه‌ای که هر انسانی که دارای رشد است، باید سعی بکند در آن تحصیل جدّی بکند و مراقبت بکند رفوزه نشود، مدر‌سه‌ی عقل انسان است. امام هفتم (علیه السّلام) هم در آن حدیث هشام فرمودند: «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّهً ظَاهِرَهً وَ حُجَّهً بَاطِنَهً»[۱] خدای متعال بر مردم دو حجّت دارد. یک حجّت که در درون خود انسان‌ها است که عقل است، یک حجّت در بیرون است که پیامبران و امامان معصوم (علیهم السّلام) هستند. کدام یک افضل هستند؟ معلوم است که عقل افضل است. ما باید اوّل سعی بکنیم، یعنی همه‌ی انسان‌هایی که می‌خواهند رشد بکنند… انسان‌ها در دو حال هستند؛ یا در حال سقوط هستند، یا در حال رشد. آن‌هایی که می‌خواهند در حال رشد باشند، راه آن این است که اوّل احکام عقل خود را جدّی بگیرند. چیزهایی که عقل می‌فهمد، عرض کردیم عقل که می‌گوییم هم فهم است، عقل در روایات غیر از عقل در منطق و فلسفه و علوم عقلی است. عقل در روایات یعنی همان فطرت الهی که هم فهم دارد، هم گرایش‌هایی دارد و هم رفتارها و اعمالی دارد. همه‌ی این‌ها برای عقل است. کسی که بخواهد در این مدرسه موفّق بشود، باید آنچه را که می‌فهمد، درست عمل بکند، جدی بگیرد. آنچه را که گرایش باطنی انسانی او، او را دعوت می‌کند.

گرایش به حقیقت

گرایش به حقیقت، این یک چیز فطری انسان است یا به تعبیر دیگر یکی از ابعاد عقل انسان است که به حقیقت گرایش دارد. یعنی اگر حقیقتی را بفهمد، تمایل دارد که به آن ایمان بیاورد. قلباً به آن معتقد بشود، به او دل ببندد. اسم این دل بستن ایمان است. این از مقوله‌ی فهم نیست، از مقوله‌ی گرایش است. چنانکه عقل است که به انسان می‌گوید حالا که فهمیدی و حالا که می‌بینی در درون خود هم به آن گرایش داری، پس عمل هم بکن و جدّی بگیر، این هم عقل است. عقل است که جدّی می‌گیرد و عمل می‌کند. کسی که در این راه موفّق باشد آن وقت نوبت می‌رسد به این‌که از پیامبر و انبیاء و ائمّه استفاده بکند و الّا اصلاً نوبت به آن‌جا نمی‌رسد. خدای متعال همین‌جا چنان او را اضلال می‌کند که دیگر اصلاً نمی‌تواند روی به پیامبر بیاورد. مثل بسیاری از «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ»[۲] که شما می‌بینید.

عالمان گمراه

خدا حفظ بکند حضرت استاد آیت الله جوادی (دامه برکاته) می‌فرمودند که یک آقای اویسی در مدرسه‌ی مروی بود. این هر وقت که از مدرسه  بیرون می‌رفت، وقتی می‌آمد می‌گفت من اگر خدای متعال این «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» را نفرموده بود، دق می‌کردم. برای این‌که برای این‌هایی که من می‌بینم «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ» کم است، این‌ها همان «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» خدای متعال هستند و این اضلال هم کار خود خدای متعال است خود خدای متعال «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ»[۳] منتها انتخاب این‌که خدای متعال انسان را اضلال بکند یا هدایت بکند با این آدمیزاد است.

شرط هدایت انسان

اگر در آنچه که می‌فهمد درست، جدّی مراقبت بکند، فهمیده‌های خود را جدّی بگیرد، مطابق گرایش‌های انسانی خود عمل بکند و بالاخره رفتار او، رفتار عاقلانه باشد، این را خدای متعال هدایت می‌کند. چرا؟ چون هدایت را خواسته است. چون هدایت را خواسته است، خدای متعال هم او را هدایت می‌کند و اگر کسی نه، همین عقلی که در وجود او است، زیر پا می‌گذارد، آن‌جایی که می‌فهمد حق است، حاضر نیست قبول بکند.

اهمّیّت پذیرش حق

گفتم اگر شما با یک نفر بحث می‌کنید، گاهی می‌شود در بحث به این نتیجه می‌رسید که حق با او است ولی حاضر نیستید که بگویی حق با تو است. باز هم می‌خواهی یک طور آن را بپوشانی. این کار را که کردی، باید ترس این را داشته باشی که خدای متعال دیگر آن فهم را از تو بگیرد. دیگر از این به بعد آن را هم که حق است نمی‌فهمی. یک چیز می‌فهمی فکر می‌کنی حق است، در حالی که باطل است. خدا این کار را می‌کند. این آیه را شب گذشته هم جناب آقای فاطمی‌نیا روی منبر خواندند و به همین استشهاد کردند «سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ»[۴] یعنی حتماً و قطعاً من این کار را می‌کنم منتها زود نمی‌کنم. یعنی چه؟ یعنی اگر یک بار یک کسی این کار را کرد، خدا توّاب رحیم است، غفور است. بار دوم هم باز به او مهلت می‌دهد. بار سوم، ولی اگر چند بار این کار را کرد، خدای متعال او را اضلال می‌کند.

نوع عقاب خود در نتیجه‌ی عدم پذیرش حق

چه کار می‌کند؟ کاری می‌کند که دیگر آن چیزهای خیلی روشن روشن را نمی‌فهمد و خلاف آن را می‌فهمد. همین آیه می‌فرماید: «سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ» آیه در لغت عرب یعنی آن علامت خیلی روشن که نابینا هم این را می‌فهمد. مثل این آفتاب که علامت روز است ولی خدای متعال می‌فرماید من کاری می‌کنم که از این آیه‌ها، یعنی علامت‌های روشن، خود من روی گردان می‌کنم. چه کسانی را؟ آن کسانی که در درون آن‌ها تواضع برای حق نیست. حاضر نیستند در مقابل حق سر فرود بیاورند. تکبّر می‌کنند. تکبّر همین است دیگر، تکبّر همین است که وقتی من با شما بحث می‌کنم، می‌فهمم حق با شما است، حاضر نیستم بگویم. حاضر نیستم بگویم من اشتباه می‌کردم، حق با شما است. در حجره یک چیزی پیش آمده است، مقاری۱۰:۴۶ پیش آمده است، من مقصّر بودم امّا حاضر نیستم بروم عذرخواهی بکنم، بگویم آقا من اشتباه کردم. خیال می‌کردم درست عمل می‌کنم، اشتباه می‌کردم. شما ببخشید. حاضر نیستم.

تقابل عقل و غرایز در پذیرش حق

عقل می‌گوید این کار را بکن ولی آن غرایز حیوانی که ۱۵ سال در وجود ما رشد کرده است، می‌گوید نکن. یعنی از روز اوّلی که ما به دنیا می‌آییم، خوب می‌بینید بچّه همان که امام فرمود: «سَیِّدٌ سَبْعَ»[۵] بچّه هفت سال آقا است. یعنی هر چه دوست دارد باید آن بشود. این برای انسان ملکه شده است. آدم دوست دارد همان‌طور که دوست دارد بشود. در حالی که تکلیف یعنی زحمت تولید کردن خدا برای بنده‌ی خود. خدای متعال برای شما زحمت تولید می‌کند. برای چه؟ برای این‌که می‌خواهد از آن حالت یابویی دربیایی و اسب ارزشمند بشوی. چطور؟ من یک بار دیگر این مثل را زدم، گفتم ببینید کارشناس اسب به اسب‌ها نگاه می‌کند. به یک اسب می‌گوید این برای همان خوب است که آن را به گاری ببندند. ببرید هر چه می‌خواهید به او بدهید بخورد، هر کاری هم می‌خواهید با او بکنید ولی وقتی کارشناس یک اسب را نگاه می‌کند می‌گوید نه باید مراقبت آن بود.

معنای کلمه‌ی ریاضت در لغت عرب

به قول عرب‌ها ریاضت را… عرب‌ها این‌جا به کار می‌برند. ریاضت یعنی این را باید ببری تمرین. تمرین یعنی خلاف میل او. از مانع باید بپرد، باید دور این مربی همین‌طور بچرخد، هر طور این می‌خواهد عمل بکند، نه هر طور خود می‌خواهد. او را به زحمت می‌اندازد، برای این‌که می‌بیند این ارزشمند است و رشد می‌کند. آن اسب اوّلی دو میلیون ارزش دارد ولی این پانصد میلیون هم بیشتر ارزش دارد. شما پانصد میلیون بدهید، می‌گوید نه این پانصد میلیون بیشتر ارزش دارد.

دسته‌بندی انسان‌ها براساس ارزشمند بودن آن‌ها

بنده‌های خدا هم مثل همین اسب‌ها می‌ماند. بعضی‌ها را رها کرده است. همان فرموده است: «ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ»[۶] آن‌ها را رها بکنید. بگذارید بخورند، بگذارید یک بهره‌های موقّت، این‌ها همه بهره‌های موقّت است. چون اگر کسی عاقل باشد، من یک بار دیگر هم این را گفتم این‌جا به نظر من حساب ریاضی، دو دو تا چهار تا بلد باشد، خیلی روشن است که عمر ما چند ثانیه دارد؟

فنای دنیا و بقای آخرت

ثانیه‌های آن هرچه است بالاخره محدود است. یعنی بفرمایید یک عدد نُه از این‌جا بنویسیم تا نزدیک در، بیشتر که نمی‌شود. در کنار هم این نُه را قرار بده تا آن‌جا. این  ثانیه‌های عمر ما می‌شود. خوب در مقابل هر ثانیه اگر کار خوب کرده باشیم، پاداش آن چقدر است؟ چند قرن است؟ اگر کسی بگوید یک میلیارد قرن برای هر ثانیه‌ی آن یک میلیارد قرن پاداش است، حساب ریاضی او درست نیست. چرا؟ برای این‌که دنیا یک زندگی محدود است. یعنی همان نُه‌هایی که گفتیم، تمام می‌شود، بالاخره ثانیه‌های عمر انسان تمام می‌شود و شاهد آن هم این است که همه‌ی ما می‌میریم ولی قیامت که شد، دیگر از آن‌جا یک زندگی شروع می‌شود که نامحدود است.

مفهوم نامحدود بودن آخرت

نامحدود یعنی چه؟ یعنی برای هر ثانیه‌ی این‌جا اگر شما پاداش می‌گیرید، پاداش آن یک میلیارد قرن که نه، یک میلیارد، یک میلیارد قرن هم بیشتر است. هر چه بیشتر بتوانید عدد بگویید باز هم بیشتر است. چرا؟ چون تمام شدنی نیست. برای ثانیه‌ی اوّل آن بخواهند صدها میلیارد سال به شما پاداش بدهند بعد بگویند این برای یک ثانیه‌ی اوّل تمام شد، باید آخرت هم تمام بشود. در حالی که آخرت تمام شدنی نیست.

مراقبت از چشم

پس ببینید چقدر باید ریاضی انسان ضعیف باشد که عاقل نباشد و وقتی بیرون می‌رود مراقب این چشم‌های خود نباشد. چشم او به یک‌جایی بیفتد که موقع نماز هم آن منظره در ذهن او مجسّم بشود. این از نفهمیدن است. اگر کسی عاقل باشد از در که بیرون رفت، سعی می‌کند سر او طوری باشد که اصلاً نگاه او نیفتد به این کسانی که نگاه کردن به آن‌ها کفّاره دارد.

یکی از اقوام ما است، کار او خرید و فروش ژنراتور و این‌ها است. مجبور است تهران بیاید. وقتی در قم مشتری پیدا می‌کند، به تهران می‌آید که برای او بخرد یا می‌خرد به آن‌ها می‌فروشد. یک کارهای این‌طور می‌کند. می‌گفت من وقتی برای خرید می‌روم خوب معمولاً این تجّار ثروتمند منشی‌های زیبای آرایش‌کرده دارند. یک روز گفتم خدایا ما می‌خواهم دین خود را حفظ بکنیم، خود تو یک کاری بکن. گفت از آن روز هر وقت می‌روم این‌ها را به یک قیافه‌ی زشتی می‌بینم که دچار حالت تهوّع می‌شوم. کار خدا است. باطن آن‌ها همین است. منتها آن باطن برای آن آقا ظهور می‌کند. مثل چه کسی؟ مثل همان قوم بنی اسرائیل که به صورت بوزینه درآمدند، باطن این‌ها همین بود. یعنی چه؟ یعنی با حکم خدا بازی می‌کردند.

بازی با حکم خدا توسّط بنی اسرائیل

حکم خدا این بود که روز شنبه ماهی نگیرید. این‌ها تن به این حکم نمی‌دادند. چه کار می‌کردند؟ روزهای شنبه می‌آمدند این حوضچه‌هایی که در کنار دریا درست کردند می‌آمدند جلوی این را باز می‌کردند، ماهی‌ها وارد این حوضچه‌ها می‌شدند. وقتی این‌جا از ماهی پر می‌شد، آن وقت جلوی این را می‌بستند. فردا می‌آمدند صید می‌کردند. این بازی کردن با حکم خدا است.

توریه

این مثل همین توریه‌ای است که ما می‌گوییم حلال است. نه اگر می‌خواهید دین شما باقی بماند، ایمان شما ضربه نخورد، توریه هم نباید بکنید. نه این‌که توریه نکنید، امام صادق (علیه السّلام) در آن روایت که از حضرت نقل شده است فرموده است: «لَا یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِیمَانِ حَتَّى یَتْرُکَ الْکَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ»[۷]

هیچ کسی مزه‌ی ایمان را، مزه یعنی چه؟ یعنی این کسی که روزه‌دار است، این خانم می‌خواهد ببیند غذای خود را نمک ریخته است یا نه، یک مقداری روی زبان خود می‌گذارد و بعد بیرون می‌اندازد. به این مزه‌ی چشیدن می‌گویند. می‌فرمایند کسی که دروغ بگوید ولو به شوخی همین مقدار هم مزه‌ی ایمان را نمی‌چشد. نمی‌چشد مزه‌ی ایمان را آن شخص، مگر این‌که ترک بکند دروغ را حتّی شوخی آن را. هم جدّی آن را، هم شوخی آن را.

همراه بودن دین با انسان

وقتی این‌طور مراقب باشیم همان که در اصول خواندید، «أَخُوکَ دِینُکَ»[۸] یعنی هیچ برادری مثل دین آدم نیست. چون همین برادر هم تا نزدیک قبر است، اگر باشد. بسیاری از برادرها نزدیک قبر هم که نیستند. اگر باشند تا نزدیک قبر است ولی دین تا کجا است؟ تا جاودانگی با انسان است. پس این برادر، برادر بسیار صمیمی است.

دستور امام بر مراقبت از دین

بعد امام فرموده است مواظب یک چنین برادری باشید «فَاحْتَطْ لِدِینِکَ» از او مراقبت بکن. نکند که این برادر را از دست بدهی که اگر از دست دادی آن وقت دیگر کسی را نداری.

سفارش عقل انسان به او

عقل انسان عاقل به او می‌گوید که باید آنچه را که من می‌فهمم جدّی بگیری. همان‌طور که می‌فهمد عقل، خود عقل هم می‌گوید جدّی بگیر. مگر آن کسانی که عقل آن‌ها اسیر است. همان‌طور که در بعضی از روایات آمده است «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِیرٍ»[۹] یعنی چه؟ یعنی هوای نفس، خودخواهی‌ها و گردن کشی‌ها در وجود آدم شکل گرفته است، این‌ها عقل را بدبخت کرده است. عقل را در بند قرار داده است، عقل در چنگال هوای نفس اسیر شده است. خیلی زیاد «کَمْ مِنْ عَقْلٍ» این یعنی زیاد است. ما باید مراقب باشیم جزء آن زیادها نباشیم. جزء آن اکثریت نباشیم. جزء همان اقلیّت استثنایی باشیم که در قرآن آمده است.

عقل اوّلین مدرسه‌ی رشد

پس بنابراین اوّلین مدرسه‌ای که انسان‌ها باید در آن مدرسه رشد بکنند، سیر بکنند، مدرسه‌ی عقل است. اگر در این مدرسه موفّق بودم آن وقت نوبت به استفاده‌ی از وحی می‌رسد و الّا هرگز نوبت به آن‌جا نمی‌رسد. یعنی خدای متعال به آن‌ها اجازه نمی‌دهد که دین داشته باشند. خدا نمی‌گذارد. خود او فرموده است ما اگر می‌خواستیم که همه مؤمن می‌شدند. ما نمی‌خواهیم «وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعینَ‏»[۱۰] امّا خدا نمی‌خواهد. چرا؟ برای این‌که خدا خواسته است که با انتخاب بنده هر طور که من انتخاب کردم آن بشود نه آن‌طور که او می‌خواهد. او این‌طور خواسته است که من با انتخاب خود و همه‌ی…

 


پی نوشت ها

[۱]– الکافی، ج ‏۱، ص ۱۶٫

[۲]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۷۹٫

[۳]– سوره‌ی نحل، آیه ۹۳٫

[۴]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۴۶٫

[۵]– وسائل الشیعه، ج ‏۲۱، ص ۴۷۶٫

[۶]– سوره‌ی حجر، آیه ۳٫

[۷]– الکافی، ج ‏۲، ص ۳۴۰٫

[۸]– الأمالی (للطوسی)، ص ۱۱۰٫

[۹]– نهج البلاغه، ص ۵۰۶٫

[۱۰]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۴۹٫