مردم از خشونت خلیفه عاصی بودند، جرأت حرف زدن نداشتند. عدّه‌ای جان بر کف بودند این‌ها این طرف و آن طرف می‌نشستند می‌گفتند: این بمیرد ما با فلانی بیعت می‌کنیم. چون هنوز صدر اسلام بود، این رسم نشده بود که حتماً خلیفه باید بعد از خود کسی را تعیین بکند. چون فقط یک مورد، دو مورد بیشتر اتّفاق نیفتاد، پیغمبر از دنیا رفته بود، ادّعا این بود که کسی را تعیین نکرده است؛ نفر اوّل هم یک کسی را تعیین کرده است، این نفر دوم دارد از دنیا می‌رود. هنوز خیلی تجربه‌ی این نیست که حتماً باید کسی را بیاورد. لذا این‌ها چه کار می‌کردند؟ نمی‌گفتند: ما با خلیفه مخالف هستیم که جن بیاید آن‌ها را بکشد. نرم مخالفت می‌کردند. می‌گفتند: ایشان از دنیا بروند، ایشان هر وقت ریق رحمت را سرکشید، با ما فلانی بیعت می‌کنیم. ما اصلاً کاری هم به حکومت نداریم، به حکومت ارادت هم داریم.