آقا به کوفه آمد، درالحکومه را دیدند، فرمودند: من به این‌جا نمی‌آیم. گفتند: این‌جا دیگر ساخته شده است، بودجه‌ی آن از بیت المال خرج شده است. کاخ شده بود، کاخی که مغیره قبل از امیر المؤمنین در آن زندگی می‌کرد، کاخی که سعد بن ابی وقّاص در آن زندگی می‌کرد. دار الحکومه‌ی آبرومند ساختند، حاکم جهان اسلام؛ حضرت فرمود: من نمی‌روم، به خانه‌ی خواهرزاده‌ی خود پسر امّ هانی که اسم او ابوجعده بود -به صورت اجاره‌ای- رفت تا یک خانه‌ی کوچکی را درست کردند. مردم دیدند این کسی است که با بقیّه فرق می‌کند. تا قبل از این غلام‌ها و نوکرها و رقّاصه‌های بزم شبانه هم طلا نشان بودند، حالا می‌دیدند یک نفر آمده است که دست‌های او پینه بسته است.

چاه می‌کند در شرایطی که الآن هم بحث آب مهم است، آن زمان از امروز هم مهمتر بوده است، چاه عمیق می‌کنده است. بارها در تاریخ نقل بوده است که حضرت بیرون آمد، خیس در عرق بود، نفس نفس می‌زد، می‌فرمود: قنبر کاغذ را بیاور، وقف کردم. این چاه را برای عابرین وقف کرده است، این چاه را برای کشاورزان وقف کرده است، این چاه برای کسانی است که بفروشند و پول آن را بگذارند، در راه ماندگان خرج کنند.

کسی وارد دار الحکومه می‌شد تا می‌خواست حرف بزند، می‌فرمود: بدهید تا بنویسد. کسی نمی‌فهمید این آدم از استاندار فلان شهر و فلان استان ناراحت است یا پول می‌خواهد. این کرامت عظیمی است، شما خود را جای آن کسانی بگذارید که تا دیروز مردم بین آن‌ها و سگ فرق نمی‌گذاشتند دور از محضر شما-  وقتی می‌شمردند شرمنده هستم- مثلاً یک، دو، یک نفر را به حساب نمی‌آوردند، چون این فرد عرب نبود، یعنی به شمارش در نمی‌آمد، واقعاً او را به حساب نمی‌آوردند. حالا یک نفر آمده است و می‌گوید: تو چرا اظهار عجز بکنی و بگویی من کمک می‌خواهم. این فقط برای مسلمین نیست. یک روز یک از کار افتاده‌ی مسیحی آمد، فرمود: نمی‌شود که از فنّ این فرد در جوانی استفاده کنید و در پیری او را رها کنید و ذلیل کنید، باید دار الحکومه خرج این فرد را بدهد.

 در آن خطبه‌ای که حضرت زهد انبیاء را می‌گوید، چون در جامعه‌ی او فقیر وجود دارد و امام امیر مؤمنین است. وای به حال ما اگر روزی این تلاشی که دارد صورت می‌گیرد همه‌گیر شود که مسؤلین تکاثر کنند یا اظهار به ثروت کنند، این روز مرگ ایدئولوژیک ما است. اسلام با ثروت اگر مشروع باشد و حقوق آن پرداخته بشود مخالف نیست. ولی حاکم فرق می‌کند، حاکمیّت فرق می‌کند. حاکمیّت باید کف جامعه را نگاه کند. به امیر المؤمنین گفتند: «أبِا العِراقِ تَصنَعُ هَذا؟»[۱] در عراق که بهترین گندم وجود دارد، علی نان جو می‌خورد. یعنی از کف جامعه پایین‌تر بود.

 

پی نوشت ها


[۱]– إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج‏ ۱۸، ص ۸٫