«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۲]

«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى‏»[۳]

تبیین بحث «جایگاه ولایت و برائت در نگاه معصومین علیهم السلام»

هدیه به پیشگاه اهل بیت علیهم صلوات الله صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

یکی از مباحثی که به نظرِ بنده برای جامعه‌ی شیعه بسیار ضروری است، حدود هستاد درصد به جهتِ اعتقادی و حدود بیست درصد هم به لحاظ سیاسی مسئله‌ی «جایگاه ولایت و برائت در نگاه ائمه علیهم صلوات الله أجمعین» است.

وقتی ما بحث از ولایت و برائت می‌کنیم باید خیلی دقّت کنیم که در کجا گفتگو می‌کنیم.

خدمت شما عرض می‌کنم که یکی از ضعف‌های جدّی که ما در بحث‌های عقایدی داریم این است که مباحث اعتقادی متأسّفانه در جامعه جایگاه ندارد، هم جامعه‌ی عمومی و هم جامعه‌ی علمی، نهایتاً کتابی از شهید مطهری خوانده می‌شود و امتحان داده می‌شود، نقد و بررسی یا مثلاً اینکه نگاه اهل بیت علیهم السلام در این مورد چیست تحقیق و بررسی نمی‌شود، آن اندازه‌ای هم که کار می‌شود بیشتر به متکلّمین میدان داده می‌شود و دیگر نوبت به این نمی‌رسد که متکلّمین این‌ها را از کجا اخذ کرده‌اند.

اگر شما مباحثی که متکلّمینِ ما بیان کرده‌اند، یا مباحثی که علمای عقایدِ ما بیان کرده‌اند با روایات متکاثرِ فراوانِ ما مقایسه کنید احساس می‌کنید که بعضی از عزیزانِ متکلّم آن روایات را اصلاً ندیده‌اند!

یعنی ما یک علمِ عقایدی داریم که با روایاتِ ما فاصله دارد، این علّت هم دارد، اگر فرصت شد و وقت رسید شاید در این سه جلسه‌ای که خدمتِ شما هستم اشاره‌ کردم که ما کمی «شریعتی زده» هستیم، یعنی آنقدر روی روایاتِ ما کار شده است ولو آقای شریعتی را ندیده باشیم نسبت به ایشان تأثیر گرفته‌ایم، حوزه تأثیر گرفته است چه برسد به شما! حوزه کاملاً تأثیر گرفته است! فلذا روایاتِ شیعه جایگاه ندارند، عقاید خیلی مسئول ندارد، معلوم نیست چه کسی به چه کسی است.

برای اینکه ضرورتِ بحث روشن‌تر بشود دو سه نکته از شکمِ بحث را عرض می‌کنم ولی بعد برمی‌گردم و سیرِ منطقیِ بحث را عرض می‌کنم.

این بحثی که «ولایت و برائت از نگاه اهل بیت علیهم السلام چیست» خیلی بحثِ مهمّی است، برای هیئتی‌ها که خیلی مهم است، هم به جهت تقریب مذاهب و وحدت و هم به جهتِ مباحثِ امامت و ولایت، در آستانه‌ی فاطمیه هستیم و از ۹ ربیع گذشتیم، هم اینکه واقعاً عقایدِ شیعه چیست؟

مثلاً فرض بفرمایید ما با روسیه در موضوع سوریه توافقاتی داریم اما پوتین همان پوتین است، یعنی نگفتیم چون می‌خواهیم با هم تعامل کنیم و آن‌ها به داعش موشک بزنند دیگر پوتین را «حاج ولادیمیر بسیجی بزرگوار حضرت پوتین» صدا کنیم، نخیر! همان پوتین است! اگر ما بخواهیم با او بحثِ اعتقادی کنیم پوتین کافر است و از نظرِ عقایدی مستحق خلود در عذاب است، الآن لزومی ندارد که این بحث‌ها را با او کنیم.

اما وقتی به بعضی از امورِ دیگر می‌رسد یک حسّاسیّتی اجازه نمی‌دهد شیعیان حتّی از نظر علمی بدانند عقایدشان چیست! اینکه من در تعامل و رفتار و در صحنه‌ی عمل… مثلاً فرض بفرمایید ما با روس‌ها هم… اگر به آن‌ها پایگاه دادیم و یا اگر با آن‌ها تعامل داشتیم که آن‌ها را کافر صدا نمی‌کنیم، انسان‌ها در تعامل با یکدیگر راه می‌آیند، اما اختلافِ خود را هم کتمان نمی‌کنند، بلکه راجع به اختلاف‌ها بحث نمی‌کنند، به اختلاف‌ها نمی‌پردازند، اما اختلاف‌ها را کتمان نمی‌کنند، یا نمی‌گویند این بد است و بخش‌هایی از کتاب عقایدِ درسی زا حذف کنید چون اگر پوتین این‌ها را ببیند می‌گوید این‌ها در مورد ما چه فکری می‌کنند! می‌گوییم ما فعلاً با شما یک هدفِ مشترک داریم، منافعِ مشترک داریم، دشمن‌های مشترک داریم، به آن جهت با یکدیگر کار می‌کنیم، دیگر عقایدِ خودمان را هَرَس نمی‌کنیم.

اما دیده می‌شود که در بعضی از امورِ دیگر عقایدمان را هَرَس می‌کنیم و وقتی عقایدمان را هَرَس می‌کنیم و بحث نمی‌کنیم کار به دستِ کسانی می‌افتد که از بحث خبر ندارند و اوضاع بدتر می‌شود.

آن‌هایی که فضای مجازی را رصد می‌کنند می‌بینند که تندروی و افراط و بی‌ادبی در فضای مجازی سال به سال بدتر از سال گذشته می‌شود، حال شما بیا و مدام بگیر و ببند انجام بده! چون مسئله تبیین نمی‌شود، وقتی مسئله تبیین نمی‌شود به یک عدّه که طرفدارِ جریان‌های تقریب مذاهب هستند اتّهامِ بی‌غیرتی زده می‌شود و فحش می‌دهند، الآن در قم می‌گویند طرف وحدتی است، وقتی می‌گویند طرف وحدتی است یعنی اصلاً نسبت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها غیرت ندارد و نسبت به ایشان حسّاسیّت ندارد و دینِ خود را به دنیای خود فروخته است و از این حرف‌ها، می‌گویند فلانی ولایی است، فلانی مرجعِ ولایی است، یک تفکیکِ درونی اتّفاق می‌افتد، ما بجای اینکه تقریب در بینِ مذاهب درست کنیم تفکیکِ درون شیعه ایجاد می‌کنیم! وقتی می‌گوییم «ما» منظورِ من فقط ما نیست، این در حالِ اتّفاق افتادن است، چون بحث نمی‌شود و اصلاً موضوع تبیین نمی‌شود.

از این مهم‌تر اینکه ما در یک مسئله‌ای فرض بفرمایید که اقلاً دو هزار روایت از معصوم داریم، منظور در این موضوع ولایت و برائت است، روایت از منابع قابل اعتناء داریم، وقتی جایی دو هزار روایت داریم اصلاً نوبت به این نمی‌رسد که بگوییم مطرح کردنِ این بحث چه اهمیّتی دارد، حال بعداً منظّمِ این‌ها را عرض می‌کنم، وقتی معصوم دو هزار روایت فرموده است یعنی اهمیّت دارد، منتها چون ما در علمِ کلام از روایات اخذ نمی‌کنیم، چون اصلاً علمِ کلامِ ما یک شِبهه مُرده‌ای است، یک کالبدِ بی‌جان است، دیگر سوال به اینجا نمی‌رسد و پاس می‌کنیم و می‌رود که نمره‌ی آن را بگیریم!

تا به یک مشکلی می‌رسیم که این هم بیست درصدِ سیاسیِ آن است، شما می‌بینید که یک آقایی می‌آید، ظاهرِ او هم لباسِ دینی دارد و یک حرف‌هایی می‌زند که هیچ کسی تابحال نگفته است، حتّی بعضی‌ها در مستی هم این حرف‌ها را نزده‌اند، بعد چون جدید است مدام طرفدارهای آن شخص زیاد می‌شود، چون حساب و کتاب ندارد.

اگر من الآن خدمتِ شما در مسائلِ احکام و فقه بگویم که ما یک مؤسسه‌ای زده‌ایم که مشکلِ مالی دارد، با مراجع صحبت کردیم و اجازه‌ی نصفِ خمس را به ما داده‌اند و شما بیایید و خمسِ خود را به ما پرداخت کنید، شما این کار را نمی‌کنید و به جایی پرداخت می‌کنید که مطمئن است، من آپشن می‌گذارم! می‌گویم مثلاً اگر شما بیایید و خمسِ خود را به ما پرداخت کنید فرض بفرمایید که آزاد هستید ۱۰ مرتبه غیبت کنید، شما می‌خندید! تازه من هنوز خیلی آپشن نگفته‌ام! چرا؟ چون احکام صاحب دارند! اگر من بیایم اینجا به شما یک حکمِ شرعی بگویم و مثلاً بگویم فلان چیز حرام است و حلال است و مستحب است همینکه از منبر پایین بیایم از من می‌پرسید که نظرِ کدام مرجع است؟ من باید پاسخ بدهم که نظرِ کدام مرجع را گفته‌ام، نمی‌توانم بگویم که به نظرِ من اینطور خوب بود!

اما در مسائلِ اعتقادی اینطور نیست! هر کسی که بیاید و حرفِ جدید بزند می‌گویند جدید است! بعد شما می‌بینید که روز به روز طرفدارانِ طرف بیشتر می‌شود! این برای چیست؟ برای این است که جایگاه مباحثِ اعتقادی روشن نیست! عقاید صاحب ندارد!

یا برای ما حزب اللهی‌ها این اتّفاق می‌افتد، معمولاً بچّه حزب اللهی‌ها وقتی خیلی حزب اللهی می‌شوند، دیگر حوزه عقب مانده است، اصلاً درکِ درستی از مسائلِ روز ندارد، در دماء ثلاثه مانده است، آقایان خبر ندارند که دوره‌ی پهلوی است یا نه، لذا خودمان برای خودمان مرجع می‌شویم! جلو می‌افتیم!

این مسئله‌ی جلو افتادن از ولایت یک مسئله‌ای است که ان شاء الله به آن خواهم پرداخت، چه می‌شود که انسان از ولایت جلو می‌افتد؟ یعنی چه که انسان از ولایت جلو می‌افتد؟

اگر برای من و شما صورتِ مسئله مشخص نشود که بنده هنوز در طرحِ مسئله هستم، می‌گوید: مگر انسان از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام جلو می‌افتد؟ نه! بعد تشخیص نمی‌دهد که چرا زمان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، چرا زمان امام سجّاد علیه السلام، چرا زمان امام صادق علیه السلام یک عدّه‌ای که شیعه بودند از امام جلو می‌افتادند، چطور می‌شد؟

تا به نوبتِ خودمان برسیم، گاهی خودمان هم جلو می‌افتیم، وقتی معلوم نباشد که شما عقایدِ خودتان را از کجا اخذ می‌کنید کار به جایی می‌رسد که خودِ انسان برای خود تصمیم می‌گیرد.

یک جریانی از بچّه حزب اللهی‌ها که همین اخیراً دو دوره هم رأی آوردند چون اعتقادی نداشتند که باید دینِ خود را از منابع دینی اخذ کنند و خودشان اجتهاد می‌کردند کار به جایی رسید که یکی از آن‌ها بعد از مدّتی حرفی زد و یکی از مراجع حرفِ او را رد کرد، آن شخص گفت: من حاضر هستم که صد ساعت با آن مرجع مناظره کنم!

آن کسی که می‌گوید من حاضر هستم صد ساعت مناظره کنم یا نمی‌داند مناظره چیست و یا نمی‌داند صد ساعت چقدر است! تو چقدر علم داری؟ تو چه کسی هستی که به یک مرجع… آن هم کسی که متخصص در امور عقایدی است می‌گویی من حاضر هستم بحث کنم؟ کجا آموختی؟ این حرف‌ها را از کجا آورده‌ای؟ مهم نیست چون حرفِ نو است!

بعد هم در فضای مجازی مطرح می‌شود و تبدیل به «جریان انحرافی» می‌شود و معلوم نمی‌شود که انحرافِ آن کجاست، فکر می‌کنند که یک برچست است، این‌ها اصولگرا هستند و آن‌ها هم اصلاح طلب هستند و این‌ها هم جریانِ انحرافی! نخیر!

انحراف یعنی چه؟ آیا یک فحشِ سیاسی است یا یک انحرافِ عقیده دارد؟

پس موضوع رویِ سیاسی هم دارد!

عقاید خود را از کجا می‌گیریم؟

حال من برمی‌گردم و از ابتدا مسئله‌ای را که می‌خواهم امروز بعنوان مقدّمه خدمت شما عرض کنم را عرض می‌کنم.

عنوانِ اصلیِ بحث «ولایت و برائت از نگاه معصومین علیهم السلام» است، ولی این بحث یک مقدّمه دارد.

این بحث که ان شاء الله به آن خواهیم رسید که وقتی ما می‌گوییم «دین»، منظورِ ما از دین امام معصوم است، بلکه برخی از روایات ما می‌گویند توحید یعنی معرفتِ امام! این‌ها را بحث خواهیم کرد.

یک مقدّمه‌ی خیلی خیلی مهمّی دارد و آن هم این است که شما که اینجا روبروی من نشسته‌اید عقیده‌ی خودت را از کجا می‌گیری؟ الآن وارد مقدّمه‌ی بحث شدیم.

ما یک صورت مسئله‌ای مطرح کردیم که یک چیزهایی مهم است، دور یکدیگر جمع شدیم، یکی از دوستانی که در مرکز رشد بود گفت که می‌شود مختصرِ این بحث را در هیئت میثاق با شهدا گفت، به سمع و نظرِ مخاطبین رساند و بعد ببینیم که بحث به کجا می‌رسد.

این بحث یک مقدّمه‌ای دارد، آن هم این است که ما عقایدِ خود را از کجا می‌گیریم؟

ما یک شعارِ خیلی خوبی داریم… ما معمولاً خوب حرف می‌زنیم، همانطور که مشتِ محکم می‌زنیم!

می‌گوییم عقاید تحقیقی است، مثلِ احکام نیست، برای احکام باید به سراغ متخصص برویم که مرجع تقلید است، اصلاً نمی‌شود تقلید نکرد، چرا؟ چون اگر من همین الآن بالغ شدم تا بخواهم بروم فرا بگیرم و مجتهد بشوم حداقل ۱۵ سال طول می‌کشد، در مدّتِ این ۱۵ سال باید چکار کنیم؟ در این ۱۵ سال که هنوز مجتهد نشده‌ای نمی‌توانید اجتهاد کنید و احکامی هم دارید، طبیعتاً می‌روم و به متخصص رجوع می‌کنم؛ و چون اینجا جمعی است که طبیعتاً مسئله‌ی رجوع متخصص در احکام روشن است دیگر من این موضوع را در اینجا خیلی بحث نمی‌کنم.

اما در مسئله‌ی عقیده؛ اولاً این درشت گویی که عقاید تحقیقی است و با احکام فرق دارد… بنده عرض می‌کنم که آیا واقعاً الآن همه‌ی مردم محقّق در عقاید هستند؟ آیا این اصلاً واقع می‌شود؟ آیا الآن واقعاً مردم محقّق در عقاید هستند؟ همه؟ نخیر! نیستند! نه هستند و نه می‌توانند باشد و نه باید باشند.

آن بخشی از عقاید که تحقیقی است برای کسی است که مسلمان نیست و می‌خواهد مسلمان بشود، اصلاً جا ندارد که بخواهد به متخصص رجوع کند، اصلاً ایمانی نیاورده است، طرف باید بپذیرد که بیمار است که به سراغ پزشک برود، طرف باید تحقیق کند و بفهمد اسلامی هست و توحیدی هست که بعد به سراغِ آن برود و بپرسد که باقیِ آن چیست؟ اما وقتی وارد شدیم مأخذهای عقاید مسلمین چه چیزهایی است؟ براهین و آیات و روایت است.

براهینِ آن که در بحثِ برهان‌ها توان می‌خواهد و مقدّماتی لازم دارد که خیلی از مردم توانِ اوّلیّه‌ی آن را ندارند، در بحث آیات و روایتِ آن هم… یکی از علومی که بحث می‌شود ما چگونه باید آیات و روایات را بفهمیم علمِ اصولِ فقه است، آیا اگر کسی بدونِ این وارد بشود مدام دچار مغالطه نمی‌شود؟

اگر شما به انسانِ عادی که تخصص ندارد روایت بدهید بلافاصله به سمتِ تندروی و افراط پیش می‌رود، اصلاً علّتِ اینکه شما مثلِ داعش می‌بینید همین است، ما گروهی داریم که این‌ها اصحابِ حرمت تقلید هستند، سلفی‌ها می‌گویند تقلید و رجوع به متخصص و مجتهد حرام است و خودمان باید بفهمیم! برای چه به سراغ شخص برویم؟ اصلاً به سراغ خود پیامبر می‌رویم! ظاهراً هم حرفِ خیلی خوب هست… ما هم می‌توانیم بگوییم، بگوییم مجتهد برای چه؟ ما دینِ خودمان را از امام حسین علیه السلام می‌گیریم! این ظاهراً حرفِ خیلی خوبی هست، اگر امام حسین علیه السلام بود و شما نزدِ ایشان می‌رفتید که حرفی نبود، ولی منظورِ ما این است که وقتی می‌گوییم دینِ خود را از اهل بیت علیهم السلام می‌گیریم یعنی از روایات اهل بیت علیهم السلام دیگر! حال بگو آیا این روایت از امام حسین علیه السلام هست یا نیست؟ خودِ این چند علم است که آیا این روایت برای امام حسین علیه السلام هست یا نیست! منظورِ این روایت همین حرف هست یا نیست؟ خودِ این موضوع یک رشته است که آیا این روایت هست یا نیست یا آیا این منظورِ امام هست یا نیست!

آیا روایتی غیر از این داریم که خلافِ این روایت باشد یا نداریم؟

یک روایت در کتاب تهذیب می‌گوید: «لاَ بَأْسَ بِالْمَرْأَهِ اَلْمُسْلِمَهِ اَلْحُرَّهِ أَنْ تُصَلِّیَ وَ هِیَ مَکْشُوفَهُ اَلرَّأْسِ»، که ظاهراً روایتِ هشتمِ بابِ خود است، عیبی ندارد که سرِ زنِ مسلمان باز باشد و نماز بخواند، یک روایت قبل و یک روایت بعد از همین روایت می‌گوید اشکال دارد.

کدام درست است؟ روایت هست یا نیست؟ منظورِ روایت چیست؟ گاهی (تقریباً ۹۹ درصد مواقع) روایات ضد النّقیض هستند، کدام را قبول می‌کنید؟

آن که منظومه‌ی دین را نمی‌شناسد، آن شخصی که خبره نیست، آن شخصی که مثل یک پر پوست روی آب می‌ماند مدام جابجا می‌شود، مثلِ درخت تناور نیست که تکان نخورد، وقتی آن شخص روایت می‌بیند همان معنای ظاهریِ اولیّه را می‌گیرد، چون بررسی نمی‌کند و حالِ بررسی هم ندارد، روایت می‌بیند «لا صلاه لجار المسجد إلا فی المسجد» یعنی برای همسایه‌ی مسجد نماز بیرون از مسجد قبول نیست، وهابی‌ها می‌گویند خواندنِ نماز در مسجد واجب است، اگر کسی به مسجد نرود و گواهی پزشک نیاورد او را شلاق می‌زنند، «بن‌باز» فتوا داده است، می‌گوید باید دلیل بیاورند که به چه دلیل به مسجد نمی‌آیند، نماز در مسجد واجب است مگر اینکه مشکلی باشد یا بیماری داشته باشی یا گرفتار شده باشی و نرسیدی و در راه ماندی و ترافیک شد، لذا زمانی که اذان می‌گویند اگر کسی از جلوی مسجد رد شود و به مسجد نرود باید گواهی اشتغال به یک کار ضروری نشان بدهد.

اگر در خاطر داشته باشید همین طالبان اگر کسی را می‌دیدند که زمان اذان به مسجد نمی‌رود او را شلاق می‌زدند!

کسی که تخصص ندارد وقتی با یک روایت مواجه می‌شود یک معنای ظاهریِ اوّلیّه را می‌فهمد و تصوّر می‌کند که همان درست است اما آن کسی که متخصص است می‌گوید که روایات مجموعه هستند، فقط یک روایت از معصوم نرسیده است!

شما این را در فضای پست‌های شبکه‌های مجازی هیئتی‌های داغ کاملاً می‌بینید! مثلاً فتوای یک مرجع تقلید را که خیلی او را قبول ندارند پخش می‌کنند و بعد می‌گویند: قالَ الصّادق علیه السلام:… امام صادق علیه السلام اینطور فرموده‌اند اما فتوای این آقا اینطور است! دیگر توجّه نمی‌کند که آن آقا این روایت را دیده است، بعلاوه‌ی آن بیست روایت دیگر را هم دیده است و در مجموع به یک نظر رسیده است. هیچ متخصصی نیست که تمام روایات را حجّت بداند، گاهی روایات ضد النّقیض هستند، یک روایت می‌گوید ماه مبارک رمضان همیشه سی روز است و سندِ آن هم صحیح است و بعضی از فقها هم روی این روایت فتوا داده‌اند، یک روایت می‌گوید رؤیت هلال در آن شرط است، اینکه بیست و نه روز باشد یا سی روز به رؤیت هلال مشروط است، سندِ این روایت هم صحیح است، حال می‌خواهی از کجا بفهمی که کدامیک درست است؟ برای همین است که یاد گرفتن آن طول می‌کشد و وقتی یاد می‌گیرند کمرِ آن‌ها دیگر راست نمی‌شود.

به همین دلایل شما باید به سراغ یک متخصص بروید، کما اینکه بگویید کتاب آناتومی را بدهید تا خودم بخوانم!

من دوستانِ زیادی دارم که پزشک شده‌اند، این موضوع را زیاد می‌گویند، معمولاً دانشجویان پزشکی در سال‌های سوم و چهارم و پنجم دچارِ این بلا می‌شوند که همه‌ی بیماری‌ها را می‌گیرند!

مثلاً استاد امروز سرطان پروستات می‌گوید و دانشجو تصوّر می‌کند که علائمِ آن را دارد، چون بعضی از این علائم مشترک است، فردا مریضیِ دیگری را می‌گوید و باز هم تکرار می‌شود، بپرسید، چون وقتی آن دانشجو هنوز متخصص نیست قدرت تشخیص ندارد و می‌گوید من چهار نشانه از این هفت نشانه را دارم! تا کم کم به بلوغِ رشته‌ی خود برسد و بگوید که اینطور نیست، علّتِ آن چیست؟ این است که وقتی هنوز پخته نشده است… وقتی هنوز انسان در یک موضوع ریشه ندارد با یک فوت هم جابجا می‌شود، مثل چوب روی آب می‌ماند، با درختی که ریشه دارد متفاوت است، به درختی که ریشه دارد تبر هم بزنید چیزی نمی‌شود، آن کسی که متخصص است اصلاً اینقدر دچارِ شبهه نمی‌شود، دچار شبهه شدن برای کسانی است که محکم نیستند.

حال وقتی توان اولیّه برای فهمِ آیات و روایات نیست که من آن را خیلی خلاصه عرض کردم، می‌شد این بحث را به این علّت که خیلی جزئیات دارد در سه جلسه گفت اما من آن را خلاصه کردم، حال چه اصراری است که ما بگوییم تحقیق و تحقیقی هم صورت نمی‌گیرد، همین الآن در همین جلسه به خودمان رجوع کنیم، عقایدِ چند نفر از ما تحقیقی است؟ بعد بگوییم عقاید باید تحقیقی باشد! این «باید» که اصلاً اتّفاق نمی‌افتد، کجاست؟

ما محقق نداریم، چون اصلاً اساساً نمی‌شود که همه محقق باشند، مگر می‌شود همه پزشک بشوند؟ ممکن است طرف خیلی استعداد خوبی در ریاضیات داشته باشد اما وقتی آمپول به دستِ او بدهید فشارِ او می‌افتد! همه نمی‌توانند همه کاره بشوند که بگوییم همه باید متخصص عقیده بشوند! و واقعاً هم مسائل عقیده اینقدر آسان‌تر از فقه نیست که بگوییم ما دو کتاب شهید مطهری می‌خوانیم و کار تمام است!

شما عزیزان هم که کتاب‌های شهید مطهری را می‌خوانید درواقع مقلّدِ شهید مطهری هستید، چرا؟ چون هیچیک از نقدهای جدّی به آثار شهید مطهری را نمی‌خوانید، خود کتاب شهید مطهری هم معمولاً خیلی بحث و کنکاش نمی‌شود، درواقع در کانالِ ایشان… البته این کارِ خیلی خوبی هست، اصلاً نمی‌خواهم نفی کنم که شما اندیشه‌ی شهید مطهری سلام الله علیه را می‌خوانید، این کار خیلی هم عالی است، اما آن کسی هم که کتاب اندیشه شهید مطهری را می‌خواند، چندین کتاب هم می‌خواند، خیلی هم به زحمت می‌افتد تا این نمره‌ها را یکی یکی بگیرد، او اوضاع را در کانال شهید مطهری می‌بیند، ولایتی که شما می‌گویید همان ولایتی است که شهید مطهری فهمیده است، خُب شهید مطهری یکی از افراد است، مگر نقدهای به ایشان را دیده‌اید؟ مگر آثار کسانی که حرفِ جدید زده‌اند را دیده‌اید؟ قبل از ایشان چه می‌گفتند؟ بعدی‌ها چه می‌گویند؟ چه کسی درست می‌گوید؟ نهایت این است که ببینیم ایشان در این موضوع چه می‌فرمایند و استدلال ایشان چیست، خیلی هم خوب است، من اصلاً قصد ندارم نفی کنم، ولی این کار که تحقیق نیست!

پس اولاً این «تحقیق» اصلاً رُخ نمی‌دهد و این تحقیقی که رُخ نمی‌دهد اگر ما خیال کنیم همه محقق هستیم دچارِ آسیبی می‌شود که به زودی به آن خواهیم رسید، بعد به مسئله‌ی سیاسی هم کشیده می‌شود.

لازم است ما در مسائل اعتقادی به متخصص رجوع کنیم، آن قسمت اول که اسکیمو باشم یا یهودی باشم یا مسیحی باشم یا سنّی باشم و می‌خواهم شیعه شوم، آن اول که من هنوز کسی را قبول ندارم، می‌روم یک تحقیق اولیّه می‌کنم و از چند نفر می‌پرسم و می‌گویم من به این نتیجه رسیدم که ظاهراً تشیّع حق است، اینجا طبیعتاً تحقیقی است، تحقیقِ اینجا هم تحقیقِ خیلی سختی نیست، در حدّ همان «عَلَیکُم بِدینِ العَجائز» است، چرا؟ چون سطح انسان‌ها متفاوت است، بسته به سطحِ سوالِ شماست، بسته به این است که چقدر اطمینان نفس و سکون نفس پیدا می‌کنی، اگر سه دکتری در رشته‌ی فلسفه گرفته باشید یک طور و اگر نباشد یک طورِ دیگر، اما وقتی به این رسیدم که تشیّع حق است دیگر بخواهم بعد از این یک یک گزاره‌های اعتقادیِ خود را تحقیق کنم اولاً لَا یُوجَد، گشتیم نبود، چون شما می‌خواهید یک نسخه برای جامعه بدهید دیگر، در این جامعه اینطور نیست که تحقیق کنند، اصلاً نمی‌توانند، راهِ مطمئن چیست؟ رجوع به متخصص!

اینجا هم همان آیات و روایاتی است که آنجا در احکام هست، آنجا برای شما راحت پیش‌فرض شده است، خود شما نمی‌روید تحقیق کنید که چرا اینطور وضو می‌گیرم یا چرا اینطور نماز می‌خوانم، می‌گویی آن مرجع شصت سال است که کار کرده است و اینطور می‌گوید و ما هم تحقیق کرده‌ایم و ایشان احتمالاً اعلم هستند، یا در دایره‌ی کسانی که حرف حساب می‌زنند، در عقاید چطور؟ نه!

این حرفی که من می‌زنم یک شبهه‌ی مقدّس است، یعنی وقتی امشب به منزل رفتید باید بگویید اگر این شیخ راست می‌گفت مرجعِ عقیده‌ی من کیست؟ چون آیا شما می‌توانید اعمالِ خودتان را بدون مرجع احکام انجام بدهید؟ اصلاً شیخ انصاری می‌فرماید که نمی‌توانید! چطور قربه الی الله؟ در حالی که نمی‌دانید آیا این نماز اینطور هست یا نه! چطور قصدِ قربت کردی؟ آیا خدای متعال اینطور فرموده است یا آنطور؟ اینجا یا آنجا؟ وقتی نمی‌دانی چطور قصدِ غربت کردی؟

در عقاید هم همین است! چطور شما باور کردید که این جزو عقاید و باورهای من است؟ مثلاً دیده‌اید که طرف می‌گوید من اینطور فکر می‌کنم! تازه بعضی اوقات صدا و سیما می‌آید و می‌پرسد که به نظرِ شما مهم‌ترین کار چیست؟ خودِ این سوال انتهای مسائلِ اعتقادی است! «مهم‌ترین کار» یعنی باید «مهم‌ها» را بداند و «ترین» آن را هم تشخیص بدهد! طرف در پاسخ می‌گوید: مالِ مردم! آن طرف می‌گوید: ربا! آن دیگری حرفِ دیگری می‌زند… آقا! از کجا گفتی؟ آیا همینطور پراندنی است؟ عقاید مرجع نیاز دارد و اگر کسی مرجع عقیده ندارد چطور روز قیامت جرأت می‌کند بگوید که من به این چیزها معتقد شدم و ای خدا اجرِ آن را بده؟!

اگر کسی این عرض بنده را بپذیرد… راحت‌تر است که بگوید این شیخ چرت گفته است! چون اگر بپذیرید باید بگویید مرجعِ عقیده‌ی من چه کسی است؟

حال اینکه چرا ما روی بحث مرجع عقیده ضعف داریم، حوزه‌های علمیه هم اینجا اشتباهاتِ جدّی کرده‌اند، من الآن نمی‌خواهم آبروی خودمان را جلوی شما ببرم وگرنه مقصّرِ این موضوع فقط شما نیستید، خیلی‌ها مقصّر هستند… وقت نداریم و ما می‌خواهیم فقط سه جلسه بحث کنیم، لذا آن انتقاداتی که به ما مربوط است و به دنیا و آخرت ما ربط دارد را بحث می‌کنیم، وگرنه کسانی کم کاری کرده‌اند که ما الآن به راحتی متوجّه هستیم که مریض شده‌ام و دکتر نیاز دارم و برای احکام اینطور است که یک نفر باید آن را به من آموزش بدهد، ولی در عقاید می‌گویم که به نظرِ خودِ من اینطور است! چطور اینطور می‌شود؟

آن‌هایی هم که می‌گویند این حرف‌ها چیست و الآن در قرنِ ۲۱ هستیم و تقلید فلان است، اگر بروید و دقّت کنید می‌بینید که الآن همه در جامعه‌ی ما مقلّد هستند، الآن اگر دقّت بفرمایید معمولاً مردم مقلّدِ شبکه‌های مجازی هستند، تحقیق که نیست، معمولاً در حدّ همان خواندنِ کتاب‌های شهید مطهری هم نیست، جامعه‌ی شیعی را عرض می‌کنم، همان شبهِ تحقیق را هم و مطالعه که نیست، یا می‌گوییم که پدرم اینطور می‌گفت…

آن‌هایی که خاستگاری رفته‌اند می‌دانند ما یک دنیا عقاید داریم که بر این پایه استوار است که «پدرمان می‌گفته است و ما بد می‌دانیم»! یعنی عُرفیّات است! اصلاً کدامیک از این‌ها جزوِ عقایدِ ما هست و کدامیک نیست، خیلی از آن‌ها حتّی به عقایدِ ما تنه می‌زند.

اگر دقّت بفرمایید الآن می‌بینید در جامعه‌ی ما عمدتاً همه مقلّد هستند ولی مقلّدِ کسی هستند که صلاحیّتِ مرجعیّت ندارد! طرف می‌گوید که معنای این حرف‌ها چیست و تقلید برای قرن بیست و یکم نیست ولی اگر بروی و ببینید متوجه می‌شوید که فکرِ خود را از کجا آورده است، خودِ او که محقق نیست، در نهایت فکر را از یک نفر گرفته است، عملاً این تقلید در جامعه رُخ می‌دهد، متنها از کسی که مرجعیّتِ او بی صلاحیّت است!

مثلِ این است که مریض شده‌ام و نزدِ پزشک نمی‌روم و به دنبالِ یک جن‌گیر می‌روم! الآن اینطور شده است!

اگر کسی باور کند که ما برای عقایدِ خود که منبعِ آن براهینِ عقل و آیات قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام است، که روایاتِ اهل بیت علیهم السلام در مسائلِ اعتقادی چقدر است؟ چند ده جلد است؟ نمی‌رسیم ببینیم! کدامیک از این‌ها باید جزوِ عقایدِ من باشد و کدامیک نباید باشد؟ کدامیک مهم است؟ کدام مهم نیست؟ لازمه‌ی آن این است که بروم از چند نفر بپرسم که متخصصینِ عقیده در این کشور چه کسانی هستند؟

این را هم به شما بگویم، خوشبختانه متخصصین عقیده مثلِ متخصصین فقه نیستند، اگر خدای نکرده این زلزله که آمد در قم بیاید نسلِ همه چیز ور می‌افتد اما نسلِ فقها ور نمی‌افتد! الحمدلله زیاد هستند و این از برکات است! ششصد درس خارج داریم و صد و بیست رساله‌ی آماده وجود دارد، اگر مراجع بعد از سیصد سال از دنیا بروند صد و بیست نفر در صف داریم، اما در بحث اعتقادی این وضع را نداریم، اگر من خیلی فکرِ خود را جمع کنم معلوم نیست که بتوانم از کسانی که در سی چهل سال اخیر بوده‌اند ده نفر را جمع کنم، احیاء و اموات!

آن آقای مرجع تقلید در احکام عقایدِ خود را می‌داند ولی در حدّ اینکه مرجع عقیده‌ی دیگران باشد… همه متخصص همه چیز نیستند، ما در بحث احکام کمبود نداریم، در حدّ اینکه بخواهیم ما رجوع کنیم، خیالِ ما راحت است که اگر بمب اتم هم بزنند باز هم بالاخره عزیزانی هستند، اگر نسل بشر در جمهوری اسلامی ور نیفتد بالاخره فقیهی هست که جواب بدهد، اما از جهت اعتقادی نداریم! خیلی کم هستند! بنای بنده هم بر نام بردن نیست، چون نمی‌خواهم بگویید که سه جلسه به اینجا آمد تا جایگاهی برای کسی درست کند، ولی بروید و تحقیق کنید، اگر به این مطلب رسیدید که باید عقایدمان را از یک جا بگیریم بروید تحقیق کنید که باید عقایدمان را از کجا بگیریم تا خیال ما راحت باشد که اگر شب خوابیدیم و خدای نکرده زلزله آمد و سقف روی صورتِ من آمد بتوانم در قیامت پاسخ بدهم.

حضرت عبدالعظیم حسنی سلام الله علیه با آن عظمت نزدِ امام هادی علیه السلام رفت و گفت: این‌ها عقایدِ من است لطفاً اشکالاتِ آن را بفرمایید.

الآن از شما می‌پرسند چطور نماز می‌خوانید؟ می‌گویید: بالاخره مرجعِ من آنطور فرموده است، اما در بحثِ عقیده، در بحثِ امام شناسی، در بحثِ جزئیاتِ این‌ها چه می‌گویید؟ چه کسی گفته است که اینطور بگویید؟

عرض کردیم که اگر بگوید روایات ما به او می‌گوییم که مگر متخصصِ صدورِ حدیث، فهمِ حدیث، تعارضات حدیث هستی؟ آیا متخصص هستی؟ آیا کارشناس هستی؟

این مشکلی که برای ما پیش می‌آید که بعد از آقای شریعتی در فکرِ خیلی‌ها رسوب کرد و خیال کردند که ما خودمان می‌فهمیم و نیازی نیست به متخصص رجوع کنیم و گذشت آن زمانی که باید تقلید کنیم… نتیجه‌ی آن این می‌شود که معمولاً… اشکالِ آن برای خودمان چیست؟ بچّه حزب اللهی‌هایی که داغ و دو آتشه هستند زیر بار کسی نمی‌روند! خوشبختانه رهبری هم که بصورتِ منسجم راجع به همه‌ی عقاید مطلب ندارند که ما گیر بیفتیم لذا خودمان تصمیم می‌گیریم!

دو دولتِ چهار ساله خودشان تصمیم گرفتند، هنوز هم در این طرف و آن طرف خودِ او تصمیم می‌گیرد، چون اگر بروید و با این آقا صحبت کنید هیچ اعتقادی به این مسئله که گفتم ندارد؛ بحثِ من کاملاً اعتقادی است، ان شاء الله ما جریان عدالتخواه هستیم ولی آن جریانی که فقه و عقیده و همه چیز را به نامِ عدالتخواهی در می‌نوردد چرا جریانِ انحرافی است؟ برای اینکه معلوم نیست عقایدِ خود را از کجا آورده است! اصلاً معلوم نیست که عقیده‌ی خود را از کجا آورده است و طرفداران او هم برای اینکه بتوانند آزادی عمل داشته باشند اولین کاری که باید انجام بدهند این است که باید ارتباط‌شان را با حوزه تکذیب کنند، لذا شما می‌بینید که زیرِ بارِ عالِمِ خاصّی نمی‌روند! فقط می‌گویند امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف! دسترسی هم ندارید که ببینید این شخص در حالِ چه کاری است، هزینه‌ی این کار خیلی کم است! این شبیهِ آن چیزی است که من بگویم عقیده‌ام و دینِ خود را از امام حسین علیه السلام می‌گیرم!

اینکه دینِ خود را از امام حسین علیه السلام می‌گیری یعنی از روایات می‌گیری؟ به همان حرف‌هایی برمی‌گردیم که قبلاً زدیم!

دو ساعت راجع به اسلام و آینده‌ی اسلام سخنرانی می‌کند! تا آنجا که ما در خاطر داریم شما در مسائل شهرسازی چیزهایی خوانده بودید! آینده‌ی اسلام را از کجا درآوردی؟! چه کسی باید راجع به این چیزها حرف بزند؟

خوبیِ اسلام این است که مثلِ یهودیت نیست که بگوید شما می‌توانید حرف بزنید و شما نمی‌توانید حرف بزنید، مثلِ دوره‌ی انوشیروان نیست که بگویید شما طبقه‌ی چهارمی‌ها نمی‌توانید و شما طبقه‌ی دوّمی‌ها می‌توانید، هر کسی برود و مسیرِ آن را طی کند می‌تواند اما باید مسیرِ آن را طی کنید!… بعد هم می‌گوید: آیت الله العظمی فلانی یک چیزی گفته است و من حاضر هستم صد ساعت با او مناظره کنم!

این حرف اینقدر مسخره است که من به پروفسور سمیعی بگویم شنیده‌ام آقای شاهرودی را ویزیت کرده‌ای، داروی شماره‌ی ۳ خطا بود و من حاضر هستم راجع به آن دویست ساعت مناظره کنم!

ببینید شما می‌خندید! می‌گویید حال هر کسی که دستمال به سرِ خود می‌بندد که پزشکی نمی‌داند، درست است که راجع به همه چیز صحبت می‌کنیم اما دیگر پزشک نمی‌شود که! برادرِ من! شما چطور می‌گویید که من حاضر هستم صد ساعت با آیت الله العظمی سبحانی مناظره کنم؟! چه می‌دانی؟ اگر می‌دانستی عددِ صد را نمی‌گفتی! صد ساعت مناظره‌ی علمی؟! یعنی می‌خواهی چند ده هزار صفحه مطالعه کنی که صد ساعت حرف بزنی؟ آن هم با یک مرجع تقلید!

خطرِ خود اعتقادی در سه جریان

دقیقاً این مسیر مسیری را بطور ناخودآگاه پیش می‌رود که دو گروه دیگر پیش می‌روند، من اینجا بحث را نگه می‌دارم، بحث‌های ما تا جلسه‌ی سوم دیگر سیاسی نخواهد شد، آن بیست درصد همینجاست که من سعی می‌کنم خیلی هم سیاسی نشود، بحثِ ما کاملاً اعتقادی است، خواهید دید که در جلسات بعد با یکدیگر «بحارالانوار» می‌خوانیم.

الآن ما این خطر را در سه جریان حس می‌کنیم، این‌ها برای اینکه بتوانند در جامعه کار کنند باید آن کسی که علمِ حرف زدن دارد را ببندند.

یکی جریانِ سلفی‌ها هستند، سلفی‌های شیعه و سلفی‌های اهل سنّت، آن‌ها تقلیدگریز هستند، اخباری‌ها هستند… ببینید اخباریان شیعه در حرمتِ تقلید از مجتهد رساله نوشته‌اند، می‌گویند خودتان بروید و روایات را بخوانید و دیگر متوجه نیست که اینکه می‌گویید خودتان بروید روایات را بخوانید اصلاً این شخص نمی‌تواند این روایات را با یکدیگر تحلیل کند، اصلاً توانِ این کار را ندارد، در نتیجه داعش تولید می‌شود!

خیلی کوتاه بگویم، یکی از نکاتی که ما متوجّه نیستیم همین است، ما در سمتِ کردستان علمای مهمّ اهل سنّت را حذفِ فرهنگی کرده‌ایم، زمینه را فراهم کردیم و مردم از این‌ها انتقاد کردند و این‌ها حرمتِ خود را از دست دادند، ما هم فکر کردیم که خیلی خوب شد و آن‌ها دیگر بزرگ ندارند، نتیجه چه شد؟ همه بزرگ شدند! نتیجه این شد که همه خودشان تصمیم می‌گیرند، نتیجه این شد که آن کسانی که در کشورِ ما به داعش پیوستند بیشتر از سمتِ غرب هستند تا جنوب شرق! چون هر کسی خودش تصمیم می‌گیرد، برای کسی که خودِ او تصمیم می‌گیرد یک آیه‌ی جهاد بخوانند و کمی هم دین دوست باشدبه آن‌ها می‌پیوندد!

ممکن است اسنادی هم باشد که در جنوب شرقی بعضی از این مولوی‌ها بعضی کارها را کرده‌اند (که هست) ولی وقتی مردم بپذیرند فتوا برای فلان مولوی است همه تصمیم نمی‌گیرند و بعد آن مولوی جایگاه دارد و حوزه دارد و مجبور است با نظام تعامل داشته باشد، اگر بخواهد به سیم آخر بزند می‌داند که او را به سیمِ آخر می‌زنند، پس به سیم آخر نمی‌زند و خود را کنترل می‌کند، زدنِ عالِمِ رأس یک منطقه‌ی اهل سنّت خطای استراتژیک است، چرا؟ چون به تقلیدگریزها میدان می‌دهد، چرا؟ چون منطقه را سلفی می‌کند، بعد جندالفلان بوجود می‌آید.

این داخلِ شیعه هم هست؛ این یک جریان.

یک جریان کسانی هستند که برایشان خیلی مهم نیست که دینِ خود را از کجا بگیرند، اگر حرف‌های گل و بلبلی بزنید یک عدّه را جذب می‌کند، هر روز یک چیز جدید می‌گویند، این‌ها هم خطر دارند ولی از درون خانواده‌های خیلی مذهبیِ ریشه‌دار جذب نمی‌کند، حدود پانصد هزار نفر فالور دارد و بالاخره حرف‌های قشنگی می‌زند و مثلاً با بز خیار می‌خورد، این از بینِ انسان‌های ریشه‌دار نمی‌تواند کسی را جذب کند، انسان‌هایی که خیلی سطحی هستند و نمی‌دانند باید چکار کنند… مثلاً تابحال می‌دیدند که اشخاص دیگر با بز خیار می‌خورند اما الآن یک نفر دستمال به سر بسته است و با بز خیار می‌خورد، الآن جدید و جذاب است، قدیم‌ها خانم‌ها در ماشین شعر می‌خواندند اما الآن یک آخوند این کار را می‌کند، الآن جذاب و جالب است و جذبِ او می‌شوند.

این‌ها هم خوب نیستند اما انسان‌ها تأثرگذار در جامعه نیستند.

گروه سوم گروهی هستند که جامعه به این‌ها فلان حزب اللهی می‌گویند! اصلاً اگر با این‌ها حرف بزنید خودشان اقوام اهل بیت علیهم السلام هستند! این جریان خیلی خطرناک است!

من یک زمانی در هیئت شهدای گمنام دو جلسه راجع به اینکه شیعیان چطور می‌توانند خوارج بشوند صحبت کرده‌ام، این‌ها می‌توانند به کسانی تبدیل بشوند که از دین جلو می‌زنند، از امام جلو می‌زنند، چرا؟ چون کسی که این‌ها را به خط کند را قبول ندارند!

دین را از چه کسی می‌گیری؟ آن کسی که فقیهِ شماست می‌گوید نماز را اینطور بخوان، بعد به وقتِ خود می‌گوید استعمال توتون و تنباکو در حکم محاربه با امام زمان ارواحنا فداه است، شما را نگه می‌دارد و کار پیش می‌رود.

این دسته اصلاً کسی را قبول ندارد، می‌گوید خودم! خودمی که اصلاً معلوم نیست از کجا آورده است، چهار ساعت راجع به کوروش صحبت می‌کند و همه‌ی متخصصان تاریخ باستان تعجّب می‌کنند و بعد فردا راجع به مهدویت و جهانی سازی عصر ظهور صحبت می‌کند!

حال چطور می‌شود که جذب می‌کند؟ شعارهایی می‌دهد که جذاب است، کما اینکه شعارهای خوارج هم جذاب است… بنده نمی‌خواهم بگویم که این جریان خوارج است، می‌گویم منهج منهجِ خوارج است، به کسی بهتان نزنیم، به کسی نسبت ندهیم، می‌گویم روش خوارج اینطور است.

می‌گوید: عدالت داریم یا نداریم؟ مسلّماً داریم! مبارزه با فساد داریم یا نداریم؟ داریم! رسیدگی به وضع محرومان داریم یا نداریم؟ داریم! اما فقط این‌ها را نداریم، چیزهای دیگری هم داریم، اصلاً معنای ولایت… توضیح خواهیم داد…

فرض فرمایید ما در زمان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام رفته‌ایم و جنگ صفّین شد، این‌ها که شیعه نبودند، اکثریّتِ مطلق شیعه نبودند، گفتند که آن‌ها قرآن به نیزه کردند، حضرت فرمودند: تیر بزنید! گفتند: به قرآن؟؟؟

یا در ماجرای خوارج…. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در جمل فرمودند که در بین سپاه مقابل مرجع تقلید بعضی‌ها هست، یا در خوارج امام جماعت خیلی‌ها بود، اصلاً بعد از خوارج دیگر مردم در مساجد فرادا نماز می‌خواندند، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام همه‌ی امام جماعت‌ها را کشته بودند! کاری که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام با آخوندها کرده است…. البته آن‌ها آخوندهای اهل سنّت بودند… حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام چهار هزار آخوند و آیت الله آن‌ها را کشته‌اند…

در جنگ صفّین برای عوام موضوع خیلی سخت بود که تصمیم بگیرند، مثلاً می‌گفتند آن شخص به من قرآن یاد داده است! آن دیگری هم به برادرم آموزش قرآن داده است! خوارج قرّاء بودند!

اگر ولایت باشد این ولی است که می‌فرماید اولویت چیست، اصلاً معنای ولایت اولویت بندی است! الآن جنگ یا الآن صلح؟ الآن فلان یا دیگری؟! بعضی اوقات چیزی می‌فرماید که باید بسترِ آن فراهم بشود، ولی در هر صورت وقتی یک تعداد انسان اینجا جمع می‌شوند باید یک نفر مسئول باشد که ساعتِ جلسه چه زمانی باشد، وگرنه هیچ زمانی به جمع‌بندی نمی‌رسد، مثلِ این کلاس‌های جبرانیِ دانشگاه!…. آخر باید یک نفر اعمال نظر کند، آخر باید یک نفر اعمال نفوذ کند، ولایت یعنی همین، یعنی ولی اولویت را تشخصی می‌دهد.

آن کسی هم که ولی است خلاف شرع بیّن نمی‌کند، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در یک جا می‌فرمایند که این‌ها را بکشید و جای دیگر راجع به یکی از خوارج می‌روند با او صحبت می‌کنند و به او استانداری می‌دهد! بنده هم قبول دارم که تعداد مصلحت‌اندیشی‌های حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام خیلی خیلی زیاد است… شاید به تکلیف‌مداری‌های خود تخصیص اکثر نزده باشند، این را قبول دارم، ولی مردم می‌گفتند: یعنی چی؟

در جمل می‌گفتند: شما به ما فرمودید این‌ها را بکشیم بعد الآن اجازه نمی‌دهید دیگِ آن‌ها را غنیمت بگیریم؟ او را بکشیم اما دیگِ او را برنداریم؟ او را بکشم اما لباسِ او را درنیاورم؟ غنیمت است! آن‌ها را بکشیم و بعد دفن کنیم؟ یعنی اجازه‌ی دفن بدهیم؟ چرا؟

خوارج ریخته بودند و سر صدا می‌کردند و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام تا مدّتی…. این‌ها مدام تعجّب می‌کردند که چرا با این‌ها برخورد نمی‌کنند، هرچه از دهان‌شان در می‌آید می‌گویند، چرا حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام با این‌ها کاری ندارند؟

اصلاً ولیّ جامعه همین است دیگر! اولویت‌ها را تشخیص می‌دهد، وگرنه امام مسلمین هیچ وقت نمی‌گوید مثلاً دزدی آزاد است، آنجایی که تشخیصِ اولویت‌هاست حرف می‌زند، و ولایتمداری دقیقاً آنجا مهم است، وگرنه آنجاهایی که می‌گوید نماز بخوانید ما هم بخوانیم که مهم نیست، آن بزنگاه‌ها مهم است، او تشخیص می‌دهد که آیا قطعنامه‌ی ۵۹۸ را امضاء کند یا نه، وگرنه شما بگویید صدّام؟ قاتل ۲۱۹هزار شیعه؟ خطر دارد… او در مجموع تشخیص می‌دهد، ممکن است مانند امام خمینی رضوان الله تعالی علیه هم معصوم نباشد.

اصلاً شما نمی‌توانید این حرف‌ها را با جریانی که معلوم نیست عقیده‌ی خود را از کجا گرفته است بزنید، چون اصلاً از کجا شروع به بحث کنیم؟

مثلاً دیده‌اید که حالِ یک بیمار خوب نیست، پزشک‌ها با یکدیگر کمیسیون پزشکی می‌گذارند، فرض کنید یک نفر برود و بگوید اصلاً من منطقِ این پزشکیِ مدرن را قبول ندارم، آیا بحث با این شخص پیش می‌رود؟ در کمیسیون پزشکی که زمان نیست تا بخواهی این شخص را متقاعد کنی، او را باید در زمان دیگر و مکان دیگری متقاعد کنی، اینجا بیمار روی تخت است و باید تصمیم بگیرند که آیا او را عمل کنند یا نه.

با این شخصی که معلوم نیست مبانیِ عقیده‌ی خود را از چه کسی گرفته است که نمی‌شود بحث کرد، چرا؟ چون اصلاً مبنا ندارد؛ آن‌هایی هم که طرفدار هستند مبنا ندارند، وگرنه اگر مبنا داشته باشند انسان روی مبانی گفتگو می‌کند، معلوم می‌شود کجا اختلاف نظر داریم و یا ما اشتباه می‌کنیم و یا او.

من در خاطر دارم که زمانی آلمان گفته بود که ما از تیم هیچ کشوری نمی‌ترسیم اما از تیم ملی کشور ایران می‌ترسیم! چون سیستم بازی تمام تیم‌های دنیا را رصد کرده‌ایم و می‌توانیم تا حرکتِ صدم هر تیم را حدث بزنیم، این تیم ایران است که اصلاً نمی‌توانیم حدث بزنیم می‌خواهند چکار کنند!… چون اصلاً سیستمی نبود!

اصلاً معلوم نیست این شخص مبانیِ خود را از کجا آورده است که ما بخواهیم با او صحبت کنیم، آن روزی که آمد و رأی آورد اینطور نبود، از جهت فکری منتسب به دو سه عالِمِ برجسته بود، همان سال اول رابطه‌ی خود را با این بزرگواران قطع کرد، مثلِ بادبادکی شده بود که به هوا رفته است و همه‌ی نخ‌های آن جدا شده است، دیگر اصلاً معلوم نیست به کجا می‌رود، آتش هم گرفته است و معلوم نیست در کجا سقوط می‌کند.

این بحث مهمّ اعتقادی است که من عقیده‌ی خود را از کجا اخذ می‌کنم؟ آیا روز قیامت می‌توانم پاسخ بدهم یا نه؟

و نهایتاً بیست درصدِ این موضوع سیاسی است، این عقیده را از کجا آورده‌ام؟

ناگهان در سیستمِ آموزش و پرورش می‌رود و می‌گوید فلان سیستم از این سیستم بهتر است!… آموزش و پرورش مبانی دارد! متخصص دارد! راجع به آینده‌ی… نمی‌خواهم بگویم اوضاع بعد از ایشان خوب شد، اوضاع بعد از ایشان خوب نشده، منتها این بعدی‌ها خیلی حال ندارند که بعضی از کارهای خطرناک را انجام بدهند و یا پنهانی انجام می‌دهند.

این بنده‌ی خدا با اینکه برای غرب کشور نیست اما مانندِ آن‌ها عمل می‌کند، ناگهان در مسئله‌ی آموزش و پرورش تغییرات جدّی آغاز می‌کند و بعد هم بعنوان کارشناس آموزش و پرورش نظر می‌دهد! ناگهان زنگ می‌زند که فلان کار باید بشود! فلان کتاب را تغییر بدهید! بعد یک عدّه فراموش کردند…

اگر این جریان جمعیّتِ مردمی پیدا کند خطرِ خیلی بیشتری نسبت به جریانی دارد که با بز خیار می‌خورد، چون آن جریان را می‌توان به راحتی برگرداند، آن‌ها لطیف هستند، ولی این‌ها بعنوانِ مجاهد فی سبیل الله و برای تطهیر جامعه از شرک قیام می‌کنند و خطرناک می‌شوند، این‌ها اگر زمینه‌ی اجتماعی پیدا کنند….

این بدین معنی نیست که عدالت طلبی بد است، ابداً! بنده نمی‌خواهم بگویم عدالت خواهان اشتباه می‌کنند، قطعاً باید عدالت خواهی کرد، اما اینکه بعد از اینکه این را گفتم ریل گذاری کنم که بعد چه می‌کنم و بعد چه می‌کنم… روی چه حساب؟ این حرف‌ها را از کجا آورده‌ای؟ چه کسی گفته است؟ با چه کسی طرف هستی؟ هر چه به او می‌گویند نامِ یک نفر را بیاور که ما منهجِ فکریِ تو را بدانیم ساکت است و معلوم نیست چه منهجِ فکری دارد… و هر لحظه ممکن است این اتّفاق بیفتد، کما اینکه اخیراً هم دیده‌اید، چیزی را که خودِ او می‌گوید اینطور نخواهد شد فردا تصمیم می‌گیرند که آنطور بشود! چون مبنا ندارد.

در دین این همه فرموده‌اند «بُنِیَ الإسلَامُ عَلَى خَمْس»… نماز و روزه با آن همه اهمیّت اگر تحت ولایت نباشد به درد نمی‌خورد، چون شخص می‌تواند نماز بخواند و کمرِ ولایت را بشکند، کما اینکه ابوموسی اشعری با نماز با حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می‌جنگید، بنده قصد ندارم بگویم که این جریان ابوموسی اشعری هستند، اشتباه نشود، من می‌گویم روش آن روش است و باید طرف را بیدار کرد و مهم‌تر از او که معلوم نیست بیدار بشود آن کسانی هستند که ممکن است علاقه‌مند بشود، باید با آن‌ها صحبت کرد که این چه روشی است؟ چه کسی این روش را قبول دارد؟

ایشان ناگهان منجی شدند و همه در حوزه‌ی علمیه هزار و چهار صد سال در خواب و زلالت بودند؟ اگر همه در گمراهی بودند پس جای امام زمان ارواحنا فداه کجاست؟ آیا ایشان منجی است؟ آیا ایشان شعیب بن صالح است؟ اگر عدّه‌ای که پتانسیل دارند تا سر حدّ مرگ پشتِ این تفکّر بایستند خطرِ خیلی بزرگی است، تا زمانی که شو باشد مهم نیست…

ان شاء الله در دو جلسه‌ی بعد دیگر از این حرف‌ها هم نمی‌زنیم و مباحثِ ولایت را عرض می‌کنیم.

روضه

اگر بررسی و تحقیق بفرمایید از چند روز بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تا حدود بیست روز پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که الآن گذشته است به خانه‌ی حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت و هتک حرمت شد.

با شعار اسلام هم به خانه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام حمله شد، به نامِ دفاع از بیت المال هم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جسارت شد، یکی از آن جاهایی که من… الآن هم آن را خیلی باز نمی‌کنم، وقتی می‌خواهم راجع به آن حرف بزنم همه‌ی وجودِ من می‌سوزد اینجاست، وقتی آن کسی که در روایت داریم «أزهَدَ هذه الاُمَّه و أعبَدَها»… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زاهدترین و عابدترین فرد امّت بودند، این‌ها مسکین و یتیم و اسیر را به فرزندانِ خود ترجیح می‌دهند… کار به جایی رسید که ایشان برای یک تکّه زمین مجبور شدند به مسجد بروند… یک حرفی به ایشان زده‌اند… آن کسی که گفته…. گفت: من حاضر هستم که همه‌ی اموال خاندانِ خود را به تو بدهم ولی تو را به خدا از من نخواه که من به بیت المال دست ببرم و دستم به حرام آلوده بشود… اموالِ من و دخترم و بچّه‌های من و قبیله‌ی خود را به تو می‌دهیم… گفت: دخترِ پیامبر هستی و عزیز، تو را به خدا نگذار که دستِ من به بیت المال آلوده بشود… از من همچنین خواهشی نکن…

کار به جایی رسید که وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به سمتِ منزل برگشتند به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: خبر نداری که او به من چه گفت… ای کاش من به دنیا نیامده بودم…

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بین در و دیوار این جمله را نفرمودند… این حرمت هتک شد… دیگر دلِ من نمی‌آید که بگویم چه حرف‌هایی آنجا زده شد…

امام صادق علیه السلام فرمودند تا سال‌ها در دوره‌ی بنی امیّه روی منبرها به مادرِ ما حرفِ ناشایست می‌زدند… این مطلب در کتاب «تهذیب» است و من نمی‌توانم عبارت عربیِ آن را بگویم، دهانِ من نمی‌چرخد که بگویم… آن هم به نامِ دفاع از بیت المال…

حال برای اینکه من بحث را به جای خیلی سخت نبرم… آنجا هم سخت است اما یک نکته‌ای از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض می‌کنم و شما را به خدای متعال می‌سپارم…

حداکثر بیست روز گذشت که به درِ خانه آمدند… سیّده‌ی نساء اهل الجنّه باردار بودند…

یک عبارتی عرض می‌کنم و بیشتر هم نمی‌گویم…

در راه حج می‌رفتند، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دستور داده بودند که خانم‌ها را روی کجاوه‌ی شترها بنشانند، شترهایی که کجاوه‌های آن پرده داشت و پوشیده بود، برای اینکه خیلی تکان نخورد…

دیده‌اید که حُدُو خوانی می‌کنند، سعدی هم می‌گوید:

اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب…

برای اینکه این شتر راه بیفتد ساربانِ آن شتر چیزی می‌خواند و این‌ها حرکت می‌کنند، ساربان شروع کرد به خواندن، کمی تند کرد، کمی حرکتِ این شترها زیاد شد، خانم‌ها در حجاب کامل نشسته‌اند؛ در آرامش، در امنیتِ مردانِ جنگی… همین که حرکتِ شترها کمی زیاد شد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: مدارای این‌ها را بکن، این‌ها مانندِ شیشه هستند… مدارا کن… این‌ها نوامیس مردم هستند… حساس هستند… این شترها خیلی سرعت نگیرند…

یا رسول الله… چهل مرد جنگی بودند… سیّده‌ی نساء اهل الجنّه باردار بودند…

آن ملعون گفت: هر گروهی را که فرستادیم ناامید برگشتند، خجالت کشیدند، خودم رفتم، همین که به پشتِ در رفتم صدای نفس‌های او را می‌شنیدم… «قد ألصقت أحشاءها بالباب»[۴]… سینه‌ی مبارک خود را به درب چسبانده بودند… فشار آوردم و دیدم اجازه نمی‌دهد که درب باز بشود… «فَرَکلتُ البَاب»


[۱] سوره ی مبارکه ی غافر، آیه ی ۴۴

[۲] سوره ی مبارکه ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۳] صحیفه ی سجّادیه، صفحه ۹۸

[۴] طرف من الأنباء و المناقب / ۳۹۴ / و ویل لمن آذى جنینها و شج جنبیها ….. ص : ۳۹۳ (و روى المجلسی فی بحار الأنوار (ج ۸؛ ۲۲۲) عمّن أجاز له بمکه روایه خبر الکتاب الخطیر الّذی کان عمر أودعه عند معاویه، و قد روى المجلسی هذا الخبر عن ابن جریر الطبری فی کتاب دلائل الإمامه، و فیه قول عمر: فضربت فاطمه یدیها من الباب تمنعنی من فتحه، فرمته فتصعّب علیّ، فضربت کفّیها بالسوط فآلمها، … فرکلت الباب، و قد ألصقت أحشاءها بالباب تترسه، و سمعتها و قد صرخت صرخه حسبتها قد جعلت أعلى المدینه أسفلها، و قالت: یا أبتاه، یا رسول اللّه، هکذا کان یفعل بحبیبتک و ابنتک!! آه یا فضه إلیک فخذینی، فقد و اللّه قتل ما فی أحشائی من حمل، و سمعتها تمخض و هی مستنده إلى الجدار، فدفعت الباب و دخلت، فأقبلت إلیّ بوجه أغشى بصری، فصفعتها صفعه على خدّیها من.)