سیّد الشّهداء صلوات الله علیه می‌بیند اکثریت باید یزید بیعت کردند، ولی می‌گفتند لیاقت حکومت ندارد، اشتباه کردید که بیعت کردید. این‌جا احترام برای مردم معنا ندارد، همه‌ی مردم عالم نه فقط مردم یک کشور بر باطل توافق کنند به رسمیّت شناخته نمی‌شود. همه‌ی عالم اتّفاق نظر صد درصدی داشته باشند.  فرض کنید زمان سیّد الشّهداء نه جامعه‌ی اسلامی، کل کره‌ی خاکی با یزید با شوق و رغبت بیعت می‌کردند، باز هم سیّد الشّهداء به رسمیّت شناخته نمی‌شد. این نشان می‌دهد که رأی مردم مشروعیت‌آور نیست. نه این‌که آدم به رأی مردم بی‌احترامی کند، نمی‌خواهم این را بگویم. امّا آدم برای هر چیزی که می‌خواهد بگوید محترم است، از طرف خدا خرج نمی‌کند، چک از طرف خدا نمی‌دهد، این غیر مشروع است؛ نخیر چرا شما از جیب خدا خرج می‌کنید، حکومتی که مردم را همراه نکند ناموفق است، ولو امیر المؤمنین حاکم آن باشد در پایان شکست می‌خورد، نمی‌تواند لشکر درست کند، کار او پیش نمی‌رود، امّا نه نامشروع است. این به این معنا نیست که هر کاری من دوست دارم خلاف حکم الهی است. نامشروع است یعنی خدا حرام اعلام کرده است. یعنی همه‌ی مردم خواستند، حالا که همه‌ی مردم خواستند پس کسی حق ندارد مخالفت کند؛ نه، سیّد الشّهداء می‌بیند مردم یزید را خواستند، ولی یزید آدم نیست، مردم اشتباه کردند خواستند، ولو همراهی نکنند. این بلیّه است که یک شخصی به جای این‌که کار اجرایی یک کشور را انجام بدهد، هر روز یک تئوری می‌دهد مثلاً از معصوم هم می‌شود انتقاد کرد. بعد یک عدّه سعی می‌کنند زیر ساخت تئوریک او را فراهم کنند که رأی مردم مهم است، نظر مردم مهم است. آقا نظر مردم مهم است، ممکن است به یک بچّه‌ای چون طفل است یک حرفی به پدرش بزند، زبان او را از حلقومش بیرون نکشند، ولی اگر شعور او بکشد و بفهمد نمی‌گوید کار خوبی انجام دادم.