باسمه تعالی

بحث در لهو هم در دو مقام باید دنبال شود یکی در شناخت مفهوم و معنای لهو و دیگری در حکم آن.

 

مبحث اول: شناخت مفهوم و معنای لهو

نظریات در معنای لهو

  1. نظریه مرحوم شیخ و آیت الله بروجردی ره

مرحوم شیخ ره  لهو را در یک جا «بما یکون من بطر» تفسیر کرده است یعنی هر لعب و یا هر کار عبث و باطلی که آدمی در نتیجه شدت فرح به آن اقدام کند. بااین که این تعریف شامل لهوی که ناشی از شدت فرح نیست ولی برای رسیدن به شدت فرح است نمی شود ولی مسلما شیخ ره این دومی را هم خارج از لهو نمی داند مثل تصفیق و غنایی که برای حصول شدت فرح انجام شود:

هذا و لکن الإشکال فی معنى اللهو فإنه إن أرید به مطلق اللعب کما یظهر من الصحاح و القاموس فالظاهر أن القول بحرمته شاذ مخالف للمشهور و السیره فإن اللعب هی الحرکه لا لغرض عقلائی و لا خلاف ظاهرا فی عدم حرمته على الإطلاق. نعم لو خص اللهو بما یکون من بطر و فسر بشده الفرح کان الأقوى تحریمه و یدخل فی ذلک الرقص و التصفیق و الضرب بالطست بدل الدف و کل ما یفید فائده آلات اللهو و لو جعل مطلق الحرکات التی لا یتعلق بها غرض عقلائی مع انبعاثها عن القوى الشهویه ففی حرمته تردد.

همان طور که قبلا گفته شد معلوم نیست که آیا به نظر ایشان لهو شامل هر امر لذت بخش و سرگرم کننده ای است و یا آن که هرعملی که موجب التذاذ نفسانی شود – جز موارد استثناء شده- از نظر ایشان لهو است و یا این که فقط کارهایی که موجب التذاذ شهوانی و جنسی شود مصداق لهو حرام است. کلام ایشان – چنان که ذکر شد- در بحث غنا با هر دو احتمال تطبیق می کند.

گرچه ایشان تعیین مصادیق لهو و غنای لهوی را به عرف واگذار کرده است. ولی از جمله: «لحضور ماتستلذه القوی الشهویه» فهمیده می شود که ملاک لهویت را کمک به حصول لذت های شهوی  می داند و مثال های بعدی که مغنی جاریه یا امرد باشد به این نکته اشعار دارد که مراد از قوای شهوانی شهوت جنسی است نه هر لذت مورد اشتهای نفس حیوانی:

ثم إنّ المرجع فی «اللهو» إلى العرف، و الحاکم بتحققه هو الوجدان؛ حیث یجد الصوت المذکور مناسباً لبعض آلات اللّهو و للرقص «۱» و لحضور ما تستلذه القوى الشهویه، من کون المغنّی جاریه أو أمرداً و نحو ذلک، و مراتب الوجدان المذکور مختلفه فی الوضوح و الخفاء، فقد یحس «۲» بعض الترجیع من مبادی الغناء و لم یبلغه.

 

در کتاب دراسات فی المکاسب المحرمه از آیت لله بروجردی نقل شده که ایشان هم لهو را چیزی می داند که انسان را از شدت فرح و بطر از حالت طبیعی و حکومت عقل خارج کرده و نوعی سکر را در او ایجاد کند:

«و حرمه بعض أقسام اللهو و إن کانت قطعیه، لکن لا یمکن الالتزام بحرمه جمیع أقسامه، إذ المحرّم من اللهو هو ما أوجب خروج الإنسان من حالته الطبیعیّه بحیث یوجد له حاله سکر لا یبقى معها للعقل حکومه و سلطنه، کالألحان الموسیقیّه التی تخرج من استمعها من الموازین العقلیّه و تجعله مسلوب الاختیار فی حرکاته و سکناته، فیتحرک و یترنّم على طبق نغماتها و إن کان من أعقل الناس و أمتنهم. و بالجمله: المحرّم منه ما یوجب خروج الإنسان من المتانه و الوقار قهرا، و یوجد له سکرا روحیّا یزول معه حکومه العقل بالکلیّه، و من الواضحات أنّ التصیّد و إن کان بقصد التنزّه لیس من هذا القبیل.»

 

نقول: دلیلی بر این که لهو به معنای لعب یا کاری است که موجب شدت بطر شود و یا برای ایجاد شدت بطر انجام شود و یا در او حالت سکر و غیر طبیعی ایجاد نماید از اهل لغت و اهل ادب عربیت ارائه نشده است و از این رو، این وجه نمی تواند وجه مقبولی باشد

 

  1. نظریۀ مرحوم شیخ حسن کاشف الغطاء

ایشان حقیقت لهو را الهاء از ذکر خداوند و مصداق آن را هر کار مخلّ و بازدارنده از انجام وظایف شرعی مانند اکتساب خیر و رزق دانسته است:

«اللهو الذی من شأنه أن یُنسی ذکر الله تعالى و عبادته و یلهی عن اکتساب الخیر و الرزق حرام سواء کان بآله أو بدونها کالرقص و بعض أنواع الصفق و اقتناء بعض الطیور للّعب بها و صید اللهو و هذا هو المفهوم من ذم اللّهو و اللعب فی الکتاب و السنه و لأنه لو وزن الحق و الباطل لکان من الباطل و یحرم اقتناء الآلات المعدّه له المختصه منافعها الظاهره به و إن أمکن الانتفاع نادراً بها بغیره کالطبل فی غیر الضروره و مقام الحرب و المزامیر و الرباب و السنطور و الناقوس بل ربما یلحق‌ بها المراصع و الشاخات و الطوبه و القلل بل الکعاب المعموله للهو بها

 البته – به گفته ایشان -برای صدق لهو لازم نیست عمل بالفعل ملهی باشد بلکه شانیت آن هم کافی است؛ حتی اگر برای این فرد خاص یا در این موقعیت خاص ملهی نباشد زیرا برای صدق عرفی همین شانیت کافی است و عرف متلبّس بودن فعلی را برای صدق لازم نمی داند. ایشان اسباب و لوازم بازی مانند کعاب را هم مصداق امر ملهی دانسته است که قابل مناقشه است.

مرحوم ایروانی هم گفته است:

نقول إنّ اللّهو عباره عن حاله الالتهاء و الانشغال عن الشی‌ء و المراد هنا حاله الالتهاء عن اللّه لا مجرّد الانصراف الفعلی للنّفس عن اللّه تعالى و إلّا وجب أن یکون الشّخص ذاکر اللّه تعالى دائما و هذه الحاله لا نعلم حصولها إلّا فیما دلّ الدّلیل علیه و هو اللّعب بآلات الأغانی فلعلّ لهذه الآلات جاذبه تجذب النفس إلیها فتکون مولعا بها و بذلک تحتجب عن الإقبال إلى اللّه تعالى فلهذا حرّمها الشّارع

نقول:  تفسیر ایشان از الهاء قابل مناقشه است. ایشان الهاء و صد را-  طبق توضیح بیشتری که در جمله ذیل آمده – حالت انصراف معنوی از خداوند دانسته است که در نتیجه ارتکاب برخی گناهان ایجاد می شود:

 و الظّاهر أنّ المراد من الصدّ حصول حاله الاحتجاب للنّفس من أثر تلک الملاهی فإنّ لأنواع المعاصی آثارا خاصّه کما أشیر إلیه فی صدر دعاء کمیل لا الاشتغال الفعلیّ عن ذکره فإنّ ذلک حاصل عند کل فعل و لو کان مباحا‌؛ و المتیقّن من ثبوت هذا الأثر له هو ما دلّ الدلیل علیه و هو اللّعب بآلات الأغانی

دلیل ایشان آن است که الهاء انصراف فعلی نمی تواند باشد وگرنه همه اعمال غیر عبادی مصداق الهاء است پس باید الهاء را حالت معنوی گرفت و چون نمی دانیم که این تاثیر معنوی منفی در اشتغال به کدام عمل بوجود می اید باید به قدر متیقنی که از روایات استفاده می شود اکتفا کنیم و آن اشتغال به آلات لهو است نه سایر لهو های مشغول کننده.

نقول: این تفسیر قابل مناقشه است زیرا همان طور که در لغت هم آمده الهاء اشتغال به هر کاری است که انسان را از وظیفه مهمش باز دارد و چنین اشتغالی در هر کار لهوی قابل تحقق است مثلا تماشای مسابقات فوتبال و یا دیدن فیلم و گوش کردن موسیقی در صورتی که آن قدر زیاد شود و یا در مواقعی انجام شود که در جریان وظایف اصلی و لازم زندگی اختلال ایجاد کند مصداق الهاء خواهد بود. بنابر این، لازم نیست الهاء و صد عن ذکر الله را بر اختلال و صدمه زدن به آثار معنوی تفسیر کنیم و در نتیجه مصداقش را به مورد مذکور در روایات محدود نماییم.

 

  1. لهو به معنای لعب است

این وجه در کلام مرحوم شیخ آمده  و اهل لغت هم در کلمات خود به آن تصریح کرده اند.

«اللَّهْو: ما لَهَوْت به و لَعِبْتَ به … ‌و اللَّهْوُ: اللَّعِب».- لسان العرب.

«و اللَّهْوُ: اللَّعِب…»-نهایه

«و یعبّر عن کلّ ما به استمتاع باللّهو…»- راغب.

جواهر هم چنین نقل کرده است: 

«فی الصحاح و القاموس و شمس العلوم و غیرها: أنّ اللهو هو اللعب، و فی المصباح المنیر عن الطرطونس «۸»: أنّ أصل اللهو الترویح عن النفس بما لا تقتضیه الحکمه»

در آیات متعددی هم از قرآن کریم لهو و لعب در کنار هم آمده که این تکرار مشعر به ترادف این دو و یا قریب المعنی بودن آنهاست:

وَ مَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَهُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿۳۲﴾انعام

وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا کَسَبَتْ لَیْسَ لَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَ لاَ شَفِیعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لاَ یُؤْخَذْ مِنْهَا أُولٰئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِمَا کَسَبُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ ﴿۷۰﴾انعام

الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا فَالْیَوْمَ نَنْسَاهُمْ کَمَا نَسُوا لِقَاءَ یَوْمِهِمْ هٰذَا وَ مَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ ﴿۵۱﴾اعراف

وَ مَا هٰذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۶۴﴾عنکبوت

إِنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ وَ لاَ یَسْأَلْکُمْ أَمْوَالَکُمْ ﴿۳۶﴾محمد

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَهٌ وَ تَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلاَدِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ یَکُونُ ..حدید

 

جمعبندی و نظریه:

چنان که گفته شد لهو در لغت در صیغۀ اسمی به معنای بازی و لعِب و چیز سرگرم کننده آمده است. یعنی لهو و لعب قریب المعنی بوده و بر هر کار سرگرم کننده ای که فقط برای ترویح و التذاذ نفس و تمتع انجام می شود و جز همین امر نفسانی بر آن غرض عقلایی و حکیمانه مترتب نباشد صدق می کنند. این کلام مصباح المنیر – که نقل شد- کلامی متین است که هر چند کار لهو و لعب هم -بر خلاف لغو- می تواند فی نفسه غرض عقلایی داشته باشد مثل ترویح نفس ولی عقلا این اندازه غرض را مادامی که از صرف التذاذ و تمتع فراتر نمی رود برای حکیمانه بودن عمل کافی تلقی نمی کنند. در نتیجه اگر همین تفریح و ترویح نفس، پس از مدتی کار سخت جسمی یا فکری برای به در کردن خستگی باشد و یا به دستور پزشک مثلا به عنوان درمان روانی انجام شود چون دارای غرض حکیمانه است دیگر لهو و لعب نیست. بنابر این، این معنی لهو را که با لعب یکی و یا کاملا نزدیک است می توان مقتضای لغت و نیز موافق کاربرد آن در آیات قرآن و ادبیات دینی دانست.

اما برای صدق لهو- در معنای اسمی یا اسم مصدری- بر کاری، لازم نیست آن عمل مُلهی باشد بلکه معنای ملهی در مصدر ثلاثی مزید مثل الهاء و نیز صیغه های فعلی اراده می شود. باید توجه داشت که الهاء یعنی اشتغالی که انسان را از کاری واجب و لازم عقلی یا شرعی باز می دارد و چنین بازدارندگی یا به علت کمیت زیاد اشتغال به یک عمل لهوی است و یا این که عمل لهوی حتی به صورت محدود در زمانی انجام می شود که باید عمل واجب و لازم انجام شود. قابل ذکر است که الهاء نسبت به افراد هم متفاوت است یعنی یک فرد کاملا عامی که وظایف شرعی حد اقلی را در کنار کسب و کار لازم اش انجام می دهد اشتغال او به لهویات هر چند با صرف وقت زیاد مصداق الهاء نیست ولی همین قدر صرف وقت برای فردی با داشتن توانایی های بیشتر می تواند مصداق الهاء و اشتغال باشد.

در قرآن کریم هم معنی غفلت زایی با صیغه فعلی مثل الهاکم التکاثر و نیز در روایات متعددی بکار رفته است مثل روایت وشاء که شراء مغنیه ای که الهاء کننده و مُلهی صاحبش است تحریم شده و علت تحریم را ملهی بودن وی دانسته است.

معتبرۀ وشّاء: عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ: سُئِلَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنْ شِرَاءِ الْمُغَنِّیَهِ فَقَالَ قَدْ تَکُونُ لِلرَّجُلِ الْجَارِیَهُ تُلْهِیهِ وَ مَا ثَمَنُهَا إِلَّا ثَمَنُ کَلْبٍ وَ ثَمَنُ الْکَلْبِ سُحْتٌ وَ السُّحْتُ فِی النَّارِ.

در روایت اعمش هم یکی از کبایر «اشتغال به مَلاهی که تصدّ عن ذکر الله» شمرده شده که یکی از مصادیق آن غنای ملهی خواهد بود. در روایات قمار هم آمده است که: «کل ما ألهى عن ذکر الله فهو المیسر.