«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏»

 «أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی*‏  یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏» [۲]

«إلَهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى‏».

نفاق

بحث ما حول نفاق و خطرناک‌تر از نفاق است، بنابراین به اصل نفاق می‌پردازیم تا به خطرناک‌تر از آن هم برسیم. محضر شما عرض کردیم چه شد که جریان نفاق به وجود آمد، کلّاً نفاق چه موقع به وجود می‌آید؟ نفاق در دوران اقتدار حق به وجود می‌آید، تا وقتی که حق مقتدر نشده است ذلیل است، ضعیف است، صرفه ندارد کسی خود را مثلاً به اسم آن گروه مسلمان معرّفی کند، در شعب ابی‌طالب نمی‌توان این کار را انجام داد، مگر شخص خاصّی که باید بحث آن جدا شود و بیاید خود را به عنوان منافق قرار دهد، سیلی بخورد. ولی وقتی اسلام پیروز می‌شود، مقتدر است، قدرت آن قاهر است، آن وقت است که پیدا می‌شود.

Kashani-13940724-ThaqalainSite (2)

تقسیم بندی جریان نفاق

ما جریان نفاق را به سه دسته تقسیم کردیم، شخصی و غیرشخصی، نظام‌مند. آن قسمت شخصی را هم به دو گروه تقسیم کردیم، یک حالت آن اخلاقی است که از بحث ما بیرون است مثل این‌که خدای ناکرده من به ریا گرفتار شوم، این‌ شب‌ها برای نوکرهای خود دعا کنید که خود را برای ابا عبدالله خرج کنند نه خرج شما. این اخلاقی است و از بحث ما بیرون است، این نفاق است ولی آن نفاق مصطلح نیست.

نفاق شخصی

 یک نفاق شخصی می‌ماند مثل آن کسانی که شخصاً نفاق داشتند، حسد باعث شده است که نتوانند تحمّل کنند، الآن با یک نفر رقابت کردم، هم بحث او بوده‌ام حالا فرض کنید او رئیس حوزه شده است ولی من رئیس سرویس بهداشتی هم نشدم. اگر بخواهم او را تخریب کنم، خود من تخریب می‌شوم، چون محبوب است، چه کاری انجام می‌دهم؟ در وقت مناسب به او ضربه می‌زنم. این حالت شخصی است.

نفاق نظام‌مند

 گاهی هم اصلاً نظام‌مند است که بسیار خطرناک است، مثل این‌که جریان قریش می‌آید و پشت کار قرار می‌گیرد، جریان یهود می‌آید و پشت کار قرار می‌گیرد، یک حزب بزرگ می‌آید. اگر این اتّفاق بیفتد خطر خیلی بیشتر می‌شود.

نفاق با چه  کارهایی شروع می‌شود؟

 بعد از آن به این بحث وارد شدیم که این جریان نفاق اگر بخواهد شروع کند چه کارهایی انجام می‌دهد؟ عرض کردیم چند کار انجام می‌دهد که یکی از آن را شب گذشته عرض کردیم، برای این‌که بی‌ادبی نشود مقداری بحث‌ها را جابه‌جا کردم که یکی دو شب در محضر قرآن باشیم، تا ببینیم قرآن در رابطه با نفاق چه می‌فرماید، بعد باقی آن را بگوییم که عرائض بنده مقدّم بر کلمات خدا نشود.

 یکی از آن‌‌ها این است که آن شخصی که پیغمبر شده است، آن شخصی که حاکم شده است، آن شخصی که محبوب است، اشاره‌ی دست او همه‌ی لشکر را منسجم می‌کند، نمی‌شود گفت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» او را بزنید، به او توهین کنید، جامعه‌ی او تو را تحقیر می‌کند، چه کاری انجام می‌دهی؟ تقدّس او را می‌شکنی، یعنی آن جریان نفاق تقدّس را می‌شکند.

شکستن تقدّس پیغمبر

 نمونه‌هایی را برای شکستن تقدّس عرض کردیم، کار را به جایی رساندند که امروز مسلمان‌های غیرشیعه قائل هستند خدا یک لطفی به معاویه کرد، اگر ذهبی و ابن کثیر نمی‌گفتند باور کردنی نبود، خدا به معاویه چه لطفی کرد؟ پیغمبر او را لعن کرده است. اگر پدر من این‌طور باشد که کسی را لعن کند و به خدا نزدیک باشد، پدر من چگونه حرف می‌زند؟ پیغمبر را تا این اندازه تخریب کردند، یعنی اوّل گفتند حالا عصبانی می‌شود و یک چیزی می‌گوید، او مقابله کرد، فرمود که از این دهان چیزی جز حق خارج نمی‌شود «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ‏» آمد.

شب گذشته عرض کردم تا پایان شام غریبان جایزه می‌دهم اگر کسی یک شرح در صحیح بخاری پیدا کند که شرح معتبری باشد، یک عالم معتبری آن را نوشته باشد و بین پیغبمر و آن خلیفه‌ای که گفت معاذ الله درد بر این پیغمبر غلبه کرده است و نمی‌داند که چه می‌گوید «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّه» حق را به پیغمبر داده باشند. این برادرهای ما امروز مستضعف هستند، ولی اتّفاقاً نشان می‌دهد تهاجم فرهنگی زمان را درنوردیده است. ۱۴۰۰ سال پیش ساختند و هنوز هم وجود دارد. جایزه می‌دهم که شما یک کتاب شرح معاصر، شرح ۱۰۰ سال پیش، نمی‌گویم از قدیم باشد، پیدا کنید که نگفته باشد حق با خلیفه‌ی دوّم است. هر کسی را که می‌بینید، بروید رجوع کنید ببینید با یک تعبیری گفته است بالاخره پیغمبر بیمار بودند، همان حرف او را زده است. متوجّه نیستند که چه می‌گویند چون اگر متوجّه باشند، جزء دایره‌ی سب النبی است، خروج از دین است، این‌ها متوجّه نیستند که چه می‌گویند.

 بالاخره کسی که از مکتب اهل بیت دور باشد همین‌طور است، شما باید بروید و به پای پدر و مادر خود بیفتید که امیر المؤمنین برای شما محبوب شده است، با یا علی بزرگ شدید، بعضی از آ‌ن‌ها اهل نماز شب هستند، اهل عبادت هستند، مستضعف هستند. ما هم که در تبلیغ الحمدلله کلّاً تعطیل هستیم لذا حق به خیلی از آن‌ها نرسید.

تخریب پیغمبر

تخریب پیغمبر، تقدّس او را بشکنید، کما آن‌که عرض کردم این‌ها را به صورت سر فصل می‌گویم که وارد بحث شوم، امروز وهّابی‌ها قائل هستند که اگر کسی بگوید خط رو خط شده است، نشده است، سیم روی سیم نشده است، پیغمبر معاذ‌الله از شیطان آیات غرانیق را نگرفته است، می‌گویند کافر هستی. سلمان رشدی بدبخت مطابق با یک مکتب حرف‌های بیهوده نوشت، از روی تاریخ طبری و فتح الباری ابن حجر عسقلانی نوشت، منتها در آن فُکاهی را هم وارد کرد. غیرت آن روح خدا به او اجازه نداد که ساکت باشد، توهین هم کرد، چون مسخره کرد. ولی ما هم اگر بودیم و آن دین که می‌دیدیم مهم‌ترین منابع دینی ما گفتند گاهی پیغمبر تشخیص نداده است وحی شده است، در حالی که وحی علم حضوری است، مثل این می‌ماند که من الآن دردی را حس کنم، بگویم دندان من درد می‌کند و شما بگویید نه، خوب دقّت کنید شکم شما است که درد می‌کند. وحی از سنخ علم حضوری است، پیغمبر متوجّه نشده است که (معاذ الله) به او وحی شده است یا این‌که شیطان به او القا کرده است. اگر ما هم بودیم شاید به همان راه می‌رفتیم یا اصلاً احتمال از پیغبمر سلب می‌شود و اگر بخواهیم فقط پروژه‌ی تخریب پیغمبر را دنبال کنیم حداقل دو واحد دانشگاهی ۱۶ جلسه‌ی ۱۰۰ دقیقه‌ای کار دارد، کارهایی که کردند. اصلاً (معاذ الله) نسبت به شهوت‌رانی پیامبر کاری انجام دادند، یک جوانی که اهل تاریخ باشد اگر اسم پیغمبر در مورد مسئله‌ی زن مطرح شود نیشخند بزند، چون منبر اهل البیت (علیهم السّلام) است نمی‌خواهم وارد این حرف‌ها شوم. نامحرمان از روابط خصوصی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با همسران خود، از زنان پیغمبر، از آن بعضی‌ها نقل کردند. برای این‌که شکوه و تقدّس او را بشکنند.

شما فرض کنید که بگویند شیوه‌ی غسل آیت الله العظمی… چگونه است، به بقیه چه ارتباطی دارد و یک جزئیاتی که نمی‌شود گفت، باید این تقدّس بشکند و شکستند. اگر تقدّس بشکند دیگر کار تمام است، دیگر جدّی گرفته نمی‌شود، اقدامات دیگری هم کردند إن‌شاء‌الله عرض خواهم کرد.

Kashani-13940724-ThaqalainSite (1)

بیانات قرآن کریم راجع به خطرات نفاق

قرآن کریم معمولاً کلیّات را بیان می‌کند، بعضی وقت‌ها در بعضی از موضوعات خیلی از جزئیات را بیان می‌کند، مصادیق را هم بیان می‌کند، من دیدم بی‌ادبی است که قرآن را حسن ختام بگذارم، باید با هم فرمایشات قرآن را در محضر قرآن ببینیم و بعد در ذیل آن اگر عرضی بود، عرض کنیم و چون داعی تفسیر قرآن را هم نداریم، در حد ترجمه است یعنی ترجمه را هم از مترجم برای شما می‌خوانم. ببینید قرآن راجع به خطر نفاق چه فرموده است.

خطر نفاق در زمان جنگ بدر

 در مورد خطر نفاق عدد و رقمی خدمت شما عرض کنم بعد وارد آن شوم. تا زمان بدر نفاق وجود دارد ولی بدر که پیروز می‌شود رشد می‌کند، یک عدّه می‌گویند این آدمی که ۱۳ سال در مکّه در آن فشار حفظ شده است، آن‌قدر هیمنه و آوازه‌ی او بلند شده است که از شهر دیگری آمدند و او را دعوت کردند، پایگاه دارد، حکومت تشکیل داده است، آن زمانی که حکومت نداشت، پول نداشت، قدرت نظامی نداشت نتوانستیم با او مقابله کنیم، حالا که حکومت دارد و بدر هم رخ داده است و در آن معجزات عدیده‌ی الهی رخ داد، معجزه‌ی ید مبارک پیامبر رخ داد «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ»[۳] سرداری چون حیدر کرّار هم در آن‌جا کار بزرگی انجام داد، یک تنه ۳۵ نفر از ابطال عرب را زد و در قتل ۳۵ نفر دیگر هم شریک شد، نتوانستند مقابله کنند.

نفاق در جنگ احد

احد که اتّفاق افتاده بود در آن یک سال عدّه‌ی بیشتری تظاهر به دین کردند تا ببینند چه خبر است. سازمانی که قرار بود از قریش و یهود بفرستد، عدّه‌ای را فرستاده بود تا ببیند چه خبر است، به اسم اسلام جاسوسی کنند. قرآن کریم بیان می‌کند که بعضی‌ از این‌ها می‌آمدند تا نماز بخوانند «إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاهِ قامُوا کُسالى»[۴]با کسالت نماز می‌خواندند، چون این‌ها بت‌پرست بودند، اصلاً قبول ندارد، مثل کسی که اصلاً انقلاب و جنگ و شهادت را قبول ندارد، چه کاری انجام دهد؟ وقتی می‌آمدند نماز بخوانند حال نماز خواندن نداشتند، آن موقع که مسجد هنوز کامل نشده بود اگر می‌خواستند به سجده بروند از بین دو پای خود، خانم‌ها را نگاه می‌کردند. نماز خوان نبود، منافق بود.

تا این‌که احد اتّفاق افتاد، روایات ما می‌گویند در احد قریب به ۳۰۰ نفر منافق قبل از جنگ فرار کرد، لشکر مسلمین بیش از ۳۰ درصد منافق داشت. شما یک ضرب و تقسیم با جمعیّت امروز انجام دهید، مثل این می‌ماند که از کشور ۷۵ میلیونی ۲۵ میلیون منافق هستند. حالا من نمی‌خواهم دقیق بگویم از آن ۳۰ درصد، ۳۰ درصد نظامی هم وجود دارد، می‌خواهم بزرگی عدد را ببینید، روی عدد توجّه نکنید، ولی رقم بزرگ است. ۳۰۰ نفر از سپاه ۱۰۰۰ نفری قبل از جنگ فرار می‌کنند، لشکری که ۳۰ درصد آن فرار می‌کند و روایات ما و بعضی از آیات ما می‌گویند این‌ها نفاق ورزیدند. این قبل از احد است هنوز دوران سیلی است.

نفاق در جنگ خیبر

 خیبر اتّفاق افتاد، یهود شکست خورد، یهود که شکست خورد سیل منافقین یهودی هم اضافه شد، فتح مکّه رخ داد، فتح مکّه که اتّفاق افتاد پیغمبر اکرم به خاطر آن جریان خطرناک‌تر از نفاق که بعداً به آن خواهیم پرداخت، اذن دادند هر کسی که به اسلام تظاهر کند مسلمان محسوب می‌شود.

نفاق در جنگ حنین

جنگ حنین که اتّفاق افتاد، برای این‌که بگویند کفر شکسته شد به خود ابوسفیان گفتند که تو فرمانده‌ی سپاه مکّه باش، یعنی سردمدار مشرکین امروز فرمانده‌ی آن مشرکین شد. می‌خواستند بگویند کفر مضمحل شد.

جنگ تبوک دوران شکوفایی منافقین

 جنگ تبوک پیش آمد، جنگ تبوک جنگ خیلی خاصّی بود، به قول معروف این تو بمیری از آن‌ها نیست، باید هزار کیلومتر راه می‌رفتند، باید می‌رفتند و با امپراطوری روم می‌جنگیدند‌. راه طولانی است و دشمن سرسختی که تا دندان مسلّح است و چند ده برابر شما سرباز دارد. حالا آقای منافق می‌بیند که خیلی دردسر است اگر به اسم اسلام به آن‌جا برود او را می‌کشند، لذا به چند جهت دوران تبوک دوران شکوفایی این منافقین است، یک، فتح مکّه رخ داده است، با فتح مکّه جبهه‌ی قریش مقابل اسلام فرو ریخت، دیگر با نظامی‌گری و مقابله‌ی رسمی نمی‌شود مقابل پیغمبر ایستاد، مقرّ حکومت قریش که مکّه بود فرو ریخت. از طرفی اعراب یعنی آن عرب‌های بادیه‌نشین که تربیت نشده بودند، مثلاً کولی‌ها که نزدیک شهرها زندگی می‌کردند و کلّاً با دین کاری نداشتند «الْأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً نِفاقاً»[۵] این به این توجّه داشتند که چه کسی خرج سال ما را می‌دهد، چه کسی گندم امسال ما را تأمین می کند، با همه می‌بستند، وقتی مکّه فرو ریخت تمام آن اعراب آمدند تا مسلمان شوند. لذا شما می‌بینید که قرآن نهیب می‌زند «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا»[۶] از ایمان خبری نیست، فکر نکنید متوجّه نمی‌شویم «لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا» فعلاً اسلام را پذیرفتیم.

چرا امیر المؤمنین در جنگ تبوک حضور نداشت؟

سیل جمعیّت منافق زیاد شد، جمعیّت روستای کم جمعیّت یثرب دیروز حالا یک شهر پر جمعیّت پرمنافق شده است، اگر تا دیروز می‌خواستند به جنگی بروند آن نابینای بزرگوار ابن امّ مکتوم را رسول خدا به عنوان خلیفه قرار می‌داد و به جنگ می‌رفت، چون چهار نفر پیر زن و دو نفر بچّه در شهر بود. الآن چند ده هزار نفر آدم و کثیری منافق در شهر است، ممکن است پیغمبر اکرم با سپاه خود به سمت تبوک برود و وقتی برگردد ببیند دروازه‌ی شهر را بستند و شهر اشغال شده است لذا در این جنگ مهم امیر المؤمنین حضور ندارد. «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»[۷] تو هارون این پیغمبر هستی، هارون خاتم انبیاء هستی، بمان و مدینه را اداره کن، اداره‌ی مدینه کار هر کسی نیست. دیگر یک فرد نابینا را نمی‌شود در این‌جا گذاشت، چون اداره بر یک شهر پر منافق است.

سوره‌ی توبه، سوره‌ای راجع به نفاق و منافقین

این را خدمت شما عرض کنم در محضر علم نشستیم، در فقه شیعه گاهی نیم خط آیه‌ی قرآن داریم، یک ماه بحث می‌کنیم، بحث علمی هم انجام می‌دهیم اگر شما ببینید نمی‌گویید که پنج صفحه‌ی آن بیهوده و اضافی بود. ما درباره‌ی  این واقعه که می‌خواهم عرض کنم غیر از سوره‌ی منافقون، غیر از سوره‌ی ممتحنه که به همین بحث‌ها مربوط است یک سوره‌ی مفضحه داریم یعنی سوره‌ای که منافقین را مفتضح کرد، بعدها اسم او را توبه گذاشتند، سوره‌ای بیش از ۱۰۰ آیه که قریب به اتّفاق آن راجع به جریان تبوک و منافقین است. خدایی که جزئیات بیان نمی‌کند، حال که آیات بسیاری راجع به جریان نفاق می‌گوید، ملاحظه بفرمایید که این جریان نفاق چقدر جریان خطرناکی است.

پرده‌برداری خداوند از منافقین

 چون این‌ها می‌خواستند صبر کنند در موقعیّت مناسب به اسلام ضربه بزنند منتها دیدند این جنگ، جنگی است که اگر برویم و رومی‌ها ما را بگیرند و اسیر بشویم با گفتن این‌که ما منافق بودیم ما را آزاد نمی‌کنند و ما هم برده می شویم. «لَوْ کانَ عَرَضاً قَریباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوکَ»[۸] خداوند پرده‌برداری کرد، فرمودند اگر یک سفر نزدیکی بود، یک راه آسانی بود، کوچه‌ی کناری را می‌خواستید تصرّف کنید می‌آمدند، می‌گفتند خطر ندارد امّا این سفر، سفر بزرگی است تقریباً هزار کیلومتر باید راه بروی، دویست هزار نفر لشکر تا دندان مسلّح در مقابل قرار دارد، اگر برویم همه کشته می‌شویم.

مشخّص کردن خطوط نفاق توسّط قرآن کریم

آمدند نزد رسول الله و گفتند اگر می‌شود اذن بدهید تا ما نیاییم، قرآن کریم همه چیز را روشن کرد، من شروع به بیان آیات می‌کنم تا ببینیم چه مقدار از آن را امشب می‌رسیم بگوییم، دو سه شب که بیان کنیم شما می‌بینید اوّلاً قرآن کریم چه اوصافی از اهل نفاق بیان کرده است،ثانیاً با امروز جامعه‌ی خود ما هم مقایسه کنید و ببینید که خطوط را مشخّص کرده است، قرآن خطوط را مشخّص فرموده است. خود شما سراغ تطبیق آن بروید.

ابتدای سوره، آن بحث خطرناک‌تر از نفاق است، لذا من ابتدا را نمی‌خواهم بگویم، آخر آن را عرض می‌کنم، چون تا معلوم نشود نفاق چه خطری دارد، خطرناک‌تر از آن دیگر معلوم نمی‌شود، عظمت آن روشن نمی‌شود. چه اتّفاقی افتاد که حضرت سیّد الشّهداء (سلام الله علیه) شهادت را انتخاب کرد؟ یعنی علی‌رغم این که با یک سکوت، با یک بیعت اضطراری ظاهری، تقیّه‌ای از مرگ نجات پیدا می‌کرد، این دیپلماسی را انتخاب نکرد و شهید شد، چه اتّفاقی افتاد؟ لذا ابتدای آن را رها می‌کند. تا به آن‌جایی می‌رسیم که آن گروه منافقین اخلاقی را  که عرض کردم، یعنی خدا نکند که ما هم جزء آن‌ها باشیم، یعنی مؤمن است، دوست دارد خوب باشد ولی تا پای خطر پیش می‌آید فرار می‌کند. به او می‌گویی زمان جنگ چند سال داشتی؟ می‌گوید ۲۰ سال داشتم، می‌گوییم جنگ رفتی؟ می‌گوید توفیق نشد، برای امثال من می‌گوید، برای کسانی که توفیق پیدا نمی‌کنند، هر جا خطر وجود دارد توفیق نیست، حالا هر کسی که جنگ نرفته است انسان بدی نیست، نمی‌خواهم جسارتی کنم.

آیات ۳۸ تا ۴۰، ابتدای آن را إن‌شاء‌الله بعداً عرض خواهم کرد، چون ما به همه‌ی آیات نمی‌رسیم. خطاب این است «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا»[۹] خطاب او با کفّار و منافقین نیست، با انسان‌های مؤمن است، «ما لَکُمْ» شما را چه شده است؟ «إِذا قیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ» ای انسان‌های مؤمن چه اتّفاقی افتاده است که وقتی به شما می‌گویند بروید در راه خدا جهاد کنید، به زمین چسبیدی، سنگین شدی، «اثَّاقَلْتُمْ» به زمین چسبیدی «أَ رَضیتُمْ بِالْحَیاهِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَهِ» چرا جهاد نمی‌کنی؟ فعلاً خطاب با مؤمنون است. بعد هم می‌گوید خیال نکنید، در تاریخ تا بخواهید مؤمنین بسیاری به زمین چسبیدند و نابود شدند، هر چقدر که فکر کنید.

نرمش قهرمانانه

در واقعه‌ی غدیر یک عدّه از مؤمنین کوتاهی کردند، در کربلا یک عدّه از مؤمنین کوتاهی کردند، در دوران امام حسن یک عدّه از مؤمنین کوتاهی کردند بعد هم برای این‌که آبروی ما نرود نام آن را نرمش قهرمانانه گذاشتیم. نرمش قهرمانانه درست است ولی نه برای مردم کوفه، مردم کوفه ذلیل هستند، پیمان شکن هستند، نیرنگ‌باز و کسی بودند که امام را تنها می‌گذاشتند. نرمش قهرمانانه برای امام حسن (سلام الله علیه) بود که تا پای جان ایستاد، در آخر هم آن ننگ آتش‌بس با معاویه را پذیرفت، برای این‌که این چند نفر شیعه از بین نرود بسیار به او توهین کردند تا حق از بین نرود. نه مثل عبیدالله عبّاس که یک میلیون درهم گرفت و خود را به معاویه فروخت، برای او که قهرمانانه نیست.

در ماه صفر سال قبل عرض کردیم عدّه‌ی زیادی از آن کسانی که به کربلا آمدند و مقابل حضرت ایستادند، سیّد الشّهداء به آن‌ها فرمود فلانی، شما که دیگر نامه نوشتید، تو چرا در مقابل من ایستاده‌ای؟ «خِفنَا طَرحَ العَطاء» حقوق ما را قطع می‌کنند. کتاب طبقات ابن سعد از قدیمی‌ترین کتب تاریخ رجال است، «خِفنَا طَرحَ العَطاء» حقوق ما را نمی‌دهند، پول ما را نمی‌دهند، ما را تحریم می‌کنند «خِفنَا طَرحَ العَطاء»، این‌که دیگر کار قهرمانانه‌ای نیست، قهرمانی برای امام حسن (سلام الله علیه) است، قهرمانانه برای حُجر است که تا آخر ایستاد.

خطاب قرآن با مؤمنین است

چه اتّفاقی افتاده است که به زمین چسبیده‌ای؟ از چه چیزی خسته شده‌ای؟ مگر چند سال می‌خواهی زندگی کنی؟ چرا از جهاد خسته شده‌ای؟ مؤمنین از جهاد خسته می‌شوند؟ بله، چون می‌گوید «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» نمی‌گوید «یا أَیُّهَا الَّذینَ کفّار وَ المنافقون» خطاب آن به منافق و کفّار نیست، به مؤمنون خطاب می‌کند. «إِلاَّ تَنْفِرُوا»[۱۰] این «الّا» ، «ان لا تنفروا» است، اگر قیام نکنید، وظیفه‌ی خود را انجام ندهید و خسته شوید «یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلیماً» عذا دارد، حرام است، خسته شدن معنایی ندارد.

خدا با هیچ کس شوخی ندارد « یَسْتَبْدِلْ» چه کاری انجام می‌دهد؟ یک قوم دیگر می‌آورد، خدا گرفتار من و امثال من نیست که خیال کنیم هر کاری که بخواهیم می‌توانیم انجام دهیم، فرصت را از دست بدهی و بگویی که خسته شده‌ام. سبک زندگی امیر المؤمنین سخت است. الآن اگر علی ابن ابی طالب (سلام الله علیه) به خواستگاری خواهر خیلی از ما بیاید می‌گوییم معاذ الله این چه دامادی است؟ نه خانه دارد، نه ماشین دارد، چند روز برای یهودیان کار می‌کند، نانی ندارند که بخورند. با آن چیزهایی که من دوست دارم داماد خوبی نیست.

خدا می‌فرماید اگر می‌خواهی کار خود را انجام بدهی، انجام بده هم «یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلیماً» هم «َسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ». گروه دیگری می‌آید، آن‌قدر از صدر اسلام تا به الآن حتّی ادعای مهدویت، نه انتظار مهدویت شده است و اتّفاقی نیفتاده است، خداوند گرفتار من نیست که حتماً من باید باشم تا «یَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا»[۱۱] خیر، اگر نباشند به عقب می‌اندازد. بعد هم فرمود خیال نکنید که شما کاره‌ای هستید، شما باید وظیفه‌ی خود را انجام بدهید «إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ»[۱۲] خود من به تنهایی همه‌ی کارها را انجام دادم، یعنی شما کاره‌ای نبودید، آن موقع کسی نبود، خود من از مکّه او را خارج کردم، در غار او را مخفی کردم و به مدینه آوردم و به او عزّت دادم، شما کاره‌ای نیستید، شما باید وظیفه‌ی خود را انجام بدهید. درست است که این‌جا خطاب شدید است ولی با مؤمنین است، منافقینی که اخلاقی منافق هستند یعنی بی‌همّتی، دنیا دوستی باعث شده است که از دین برگردند.

افشاگری پیامبر

 بعد می‌گوید ای پیغمبر این‌ها این‌طور هستند «لَوْ کانَ عَرَضاً قَریباً وَ سَفَراً قاصِداً» [۱۳]اگر راه آسانی بود، سفر نزدیکی بود می‌آمدند. بعد خطاب تغییر می‌کند، می‌گوید ای پیغبمر، می‌دانید که این آیات در کجا صادر شده است؟ این آیات در مسجد مدینه صادر شده است. یعنی پیامبر یک عدّه را افشاگری کرده است. «لا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ»[۱۴] ای پیغمبر آن کسانی که به خدا و رسول ایمان کامل دارند از تو اجازه نمی‌خواهند «اَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ» نمی‌گویند: یا رسول الله ما هم بیاییم یا نیاییم، می‌آیند، پای کار ایستادند، آن کسی که واقعاً مؤمن است ایستاده است، امّا یک عدّه گفتند یا رسول الله اجازه می‌دهی ما نیاییم. چون حضرت می‌دانست اگر این‌ها بیایند خطر تبلیغاتی بسیاری دارند.

تضعیف روحیه در جنگ

من ساعت‌های بسیاری راجع به این موضوع فکر کردم، یک عدّه به جنگ می‌آیند، رزمنده‌ای بیست و سه روز در خط مقدم است، در این بیست و سه روز جنب است، چند نفر هستند، خدا رحمت کند شهید همّت را، می‌آیند به شهید همّت می‌گویند بگذار برگردیم برویم غسل کنیم، در قرارگاه نیستند، نزدیک خط هستند، آب نیست. می‌گوید جنگ است، تیمّم کنید، می‌گویند به دل ما نمی‌چسبد، با جنب شهید می‌شوم، می‌گوید عیبی ندارد غسیل الملائکه هم داریم. یک ساعت با شهید همّت بحث می‌کنند در آخر هم به یک نفرمی‌گوید این‌ها را به عقب برگردانید، اعصاب بقیه‌ی افراد را خراب کردند، روحیه‌ی جهاد را شکستند.

یک مثال می‌زنم، چون من معلّم ریاضی بودم این را با گوشت و پوست خود حس کردم، اگر شما دانش‌آموز هم بوده باشید حتماً دیدید، مثلاً معلّم می خواهد یک درس سختی را بگوید، آن‌هایی که ریاضی خوانده‌اند تعریف دیفرانسیل ۴۵ دقیقه طول می‌کشد. شما ۳۷ دقیقه تلاش کردی و همه را آماده کردی تا متوجّه بشوند یک مرتبه یک نفر می‌گوید چقدر سخت است، کلاس از هم پاشیده می‌شود و اگر معلّم بخواهد توضیح بدهد دوباره باید از اوّل توضیح بدهد. وقتی معلّم‌های شما عصبانی می‌شدند چون می‌دیدند که وقت امروز گذشته است دیگر امروز نمی‌توانست این بحث را بگوید، باید دوباره از اوّل می‌گفت، چون از ذهن خارج می‌شود.

افشاگری خداوند از منافقین در قرآن

کسانی که به جنگ می‌آمدند و از نان و آب و سختی راه آن ایراد می‌گرفتند، روحیه‌ی بقیه را می‌شکستند. پیغمبر می‌بیند نباید منافقان را بیاورد و با کسانی که می‌گویند اجازه می‌دهید تا ما نیاییم موافقت می‌کند. خداوند پرده‌برداری می‌کند، می‌فرماید: «إِنَّما»[۱۵]، «إِنَّما» حصر است، این است و جز این نیست. «یَسْتَأْذِنُکَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» ببینید افشاگری در چه سطحی است. کسانی گفتند نمی‌آییم و اجازه گرفتند که نه به خدا و نه به روز قیامت ایمان دارند. بعد هم می‌گوید: ای پیغمبر «لَوْ خَرَجُوا فیکُمْ»[۱۶] اگر این‌ها با شما می‌آمدند «ما زادُوکُمْ إِلاَّ خَبالاً» جز این‌که سستی درست کنند اتّفاقی نمی‌افتد، چون این‌ها آدم‌های ثروتمندی هستند، رئیس قبیله هستند. مردم به دهان این‌ها نگاه می‌کنند. «فیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ» یک عدّه از شما منتظر هستید ببینید که این‌ها چه کاری انجام می‌دهند، نه می‌شنوید، سمّاع هستید، کلّاً چشم شما به دهان آن‌ها است. اشعث در جنگ صفیّن گفت پس که این‌طور، ۱۲ هزار نفر از سپاه امیر المؤمنین خارج شدند. خطر منافق این‌طور است. یک عدّه هم به دهان آن‌ها نگاه می‌کنند.

منافق روحیه‌ی جامعه را خراب می‌کند

خداوند همه چیز را روشن می‌کند و بعد اوصاف این‌ها را یک به یک بیان می‌کند. «إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ»[۱۷] تا پیروزی به دست بیاوری اعصاب این‌ها به هم می‌ریزد، چون منافق است.  اگر مصیبت ببینی می‌گوید دیدید ما از اوّل گفتیم، روحیه‌ی جامعه را خراب می‌کند. خدا شاهد است امروز در جامعه‌ی خود نگاه کنید ببینید چند نفر از این‌ها را می‌بینیم. در آخرین سخنرانی گفتند، دنیا می‌گویند شما پیشرفت علمی کردید ولی یک عدّه در چشم آدم نگاه می‌کنند و می‌گویند بیهوده است به چه دردی می‌خورد، برای این‌که نکند روحیه‌ی ما بالا برود و ما خیال کنیم که می‌توانیم کاری انجام دهیم.

سال ۷۹ آقا داستان عبدالله بن ابی را مطرح می‌کند که فرمانده‌ی منافقین است و می‌گوید زمان پیغمبر مثل او یک نفر بود، امّا می‌گوید امروز مثل عبدالله بن ابی افراد بسیاری وجود دارد، چون بالاخره ۱۴۰۰ سال هم تجربه کسب کرده است.

غصب حکم شرعی

می‌خواهم این مثال را بزنم تا دوستان روی آن فکر کنند. یک مرکز آموزشی دولتی را یک عدّه اداره می‌کردند، دیدند ممکن است زمانی که حکومت‌ها که عوض می‌شود، رئیس‌جمهورها کار را از دست این‌ها بگیرند، آن را وقف کردند. من خانه‌ی پدر شما را وقف می‌کنم، نمی‌شود، خانه‌ی شما را باید خود شما وقف کنید، من که نمی‌توانم خانه‌ی شما را وقف کنم، اختلاف پیش آمد. به سراغ ولی فقیه رفتند و یک شورای فقهی تشکیل دادند، شورای فقهی هم بررسی فقهی کرد و یک نظریه داد. اگر قرار باشد همه حرف بزنند نظمی وجود نخواهد داشت، بلاخره دو نفر که نزد یک داور می‌روند، زن و شوهری که نزد یک داور می‌روند اگر داوری انتخاب می‌کنند شرعاً واجب است که به حرف او گوش بدهند وگرنه اگر به داور بگوید به خلاف میل من است و من قبول ندارم، اختلاف دو نفر هیچ وقت تمام نمی‌شود. شواری فقهی بر خلاف این‌ها رأی داد، وقتی رأی را گرفتند آمدند و اعلام رسمی کردند که طاغوت را هم این‌گونه غصب نکردند، از ما غصب کردند، گرفتند . چند صباحی گذشت و پس گرفتند. ای کاش فقط پس می‌گرفتند، این مطلب آن مهم است، آمدند و گفتند که با زور پس گرفتیم. من تا به حال در عمر خود ندیدم که کسی دزدی کند و بعد از آن پشت تریبون بیاید و بگوید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏» الحمدلله توفیق شد رفتیم و با زور خانه‌ی مردم را غصب کردیم. این‌ها برای چه چیزی است، برای آن است که تقدّس آن حکم بشکند، معلوم نشود فصل الخطاب چه کسی است.

جامعه ساکت است، چرا؟ چون اگر با آن آقا مقابله کنی مشکل به وجود می‌آید، تو را نابود می‌کند، آیا انسان نابود شدن هستی؟ چون نیستی ساکت می‌شوی. من دوست دارم یک نفر برود و این را به صورت فقهی بررسی کند که اگر من اشتباه کردم بگوید که یک نفر رسماً حکم رسمی حاکم شرع واجب الاطاعه را می‌گوید به زور رفتیم غصب کردیم، پس گرفتیم. من هیچ دزدی را ندیم که به پشت تریبون برود و بگوید که ما به زور بانک را گرفتیم، هیچ کس هم چیزی نگوید. این کار برای چیست؟ برای این است که آن تقدّس بشکند.

اگر حرف پیغمبر فصل الخطاب نشود دیگر کار تمام است، دیگر این پیغمبر تقدّسی ندارد و جایی تقدّس او کار می کند که وقتی می‌گوید جنگ کنید همه قبول می‌کنند، صلح کنید، همه قبول می‌کنند، امّا با خود می‌گویند نه، او هذیان می‌گوید.

اهمیّت مسئله‌ی نفاق

اگر مسئله‌ی نفاق مسئله‌ای بود که در ۱۴۰۰ سال پیش وجود داشت و در آن موقع تمام شده بود، حکیم علی الاطلاق صدها آیه را در کتاب خود بیان می‌کرد، دو آیه بیان می‌کرد که به عنوان خاطره‌ای باشد، داستانی نقل کرده است که مثلاً در قدیم منافق داشتیم، الحمدلله الآن وجود ندارد. ولی آیه‌های بسیاری وجود دارد.

توهین به درک و فهم ملّت

یک نهیبی به ما زدند، گفتند مشکل امروز کشور ما نفهمی است، منظور آن‌ها این بود که ایران دارالمجانین است و همه نفهم هستند. نخیر یک عدّه خود را به نفهمی زدند، یک عدّه عامداً و عالماً خود را به نفهمی زدند وگرنه این‌طور نیست که بگویند IQ 75 درصد از مردم ما ایراد دارد، عقب افتاده هستند. وقتی می‌گوید مشکل امروز ما نفهمی است، دوستانی که نبودند را ارجاع می‌دهم به همان بحثی که در دهه‌ی اوّل صفر داشتیم که بحث نفهمی عمدی بود، بحث کوفه بود رجوع کنید، می‌بینید بحث مفصّلی کردیم. یک عدّه با شهوات خود و یک عدّه با مطامع و اغراض خود می‌خواهند که نفهمند، یعنی فردی رشوه گرفته است ولی قبول ندارد که رشوه گرفته است. این مثال را زدیم، گفتیم که عبیدالله بن عبّاس که خود را به معاویه فروخت، گفت بررسی کردم عثمان مظلوم کشته شد، علی دفاع نکرد، معاویه خون‌خواهی کرده است، مظلوم واقع شده است، حق با معاویه بوده است و اگر من حسن را رها کردم و به سراغ معاویه رفتم، به این دلیل است که معاویه حق بوده است، نمی‌گوید که من رشوه گرفته‌ام، خود را به نفهمی می‌زند.

وگرنه یعنی چه که مشکل امروز ما نفهمی است، میانگین کشور ما دور از محضر شما نفهم‌تر از باقی کشورها است، یعنی یک عدّه می‌خواهند که نفهم باشند. قرآن با وجود این آیات بسیار خاطره نقل نمی‌کند، ملاک تعیین کرده است، از جهاد خسته شده است، حالا جلوتر که برویم ملاک‌ها بسیار روشن است.


 

[۱]– سوره‌ی غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– سوره‌ی انفال، آیه ۱۷٫

[۴]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۴۲٫

[۵]– سوره‌ی توبه، آیه ۹۷٫

[۶]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۴٫

[۷]– بحار الأنوار، ج ‏۳۱، ص ۴۳۳٫

[۸]– سوره‌ی توبه، آیه ۴۲٫

[۹]– سوره‌ی توبه، آیه ۳۸٫

[۱۰]. سوره‌ی توبه، آیه ۳۹٫

[۱۱]– کفایه الأثر فی النص على الأئمه الإثنی عشر، ص ۸۹٫

[۱۲]– سوره‌ی توبه، آیه ۴۰٫

[۱۳]– سوره‌ی توبه، آیه ۴۲٫

[۱۴]– سوره‌ی توبه، آیه ۴۴٫

[۱۵]. سوره‌ی توبه، آیه ۴۵٫

[۱۶]. سوره‌ی توبه، آیه ۴۷٫

[۱۷]– سوره‌ی توبه، آیه ۵۰٫