«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاهِ باعظمتِ حضرت ختمی‌مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان سلام الله علیهم أجمعین، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین و صدیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیّه الله الأعظم روحی و ارواح من سواه و فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

هدیه به ارواح طیّبه‌ی شهدا، امام امّت، شهیدان حادثه تروریستی اخیر، ان شاء الله خدای متعال آن‌ها را با صدیقه طاهره سلام الله علیها محشور کند، صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

مرور جلسات گذشته

بحث را با این عنوان شروع کردیم که قاعدتاً ما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در عرصه‌ی تبلیغ رسالت موفق می‌دانیم، اما بعضی از رفتارهای حضرت برخلاف آن چیزی است که توقع ماست. این موضوع یعنی ما باید توقع و رفتارهای خودمان در آن موارد را تغییر بدهیم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به دنبال هدایت بود، روح هدایت «انتخاب اختیاری» است، و این موضوع خیلی کار را سخت می‌کند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تبلیغ کرد، همانطور که خدای متعال فرموده بود، تبلیغِ بلیغ، بلاغ مبین، انذار، تذکّر و بیان وظیفه‌ی اوست، خدای متعال بارها این موضوع را فرموده است.

بعد به خدمت شما عرض کردیم که تبلیغ و بلاغ به معنای «گفتن» نیست، «گفتن» بخشی از تبلیغ است، گوشه‌ای از تبلیغ است، زاویه‌ای از تبلیغ است، پرده‌ای از تبلیغ است، تبلیغ به معنای «رساندن» است.

فرض بفرمایید به شما بگویند که این خبر را از خط مقدم به فرماندهی برسان که خدای نکرده نیروها قیچی نشوند، شما نمی‌گویید «من در صفحه‌ی خودم پیامی منتشر می‌کنم».

چکار کنیم که برسد؟ باید برسانیم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسانده است، نه اینکه گفته باشد.

لذا هم عمل و هم بیان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم درگیر بوده است و هم هر طور که می‌توانسته است. حتّی برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از عمّار گفته است که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برسند، از صدیقه طاهره سلام الله علیها گفته است که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برسند. راجع به صدیقه طاهره سلام الله علیها عملی انجام داده است که مردم شخصیت او را بدانند که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برسند.

اینجا نقشِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چیست؟

همانطور که جلسه‌ی قبل عرض کردیم، چون هدایت استثنائاً اینجا برای یک پیغمبرِ ختمی‌مرتبِ همه‌ی عالم هستی، از جمله کره‌ی زمین، تا روز قیامت است، کسی باید در جایگاه پیامبر قرار بگیرد که بتواند رسالت را ادامه بدهد.

ما سقیفه را خیانت به نبوّت می‌دانیم، بیش از پنجاه جلسه در این موضوع بحث کرده‌ایم. اصلاً مسئله‌ی شیعیان اهل بیت با دیگران، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بالذات نیست، مسئله‌ی شیعیان امیرالمؤمنین با دیگران، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، دفاع از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، اسلام است.

صدیقه طاهره سلام الله علیها نفرمود که «مذهب از بین رفت»، فرمود «سَمَلَ جِلْبابُ الدِّینِ»،[۴] وقتی علی را کنار گذاشتید دین از بین رفت!

اینطور نبود که دعوا بر سرِ یک جایگاه اجتماعی باشد.

مثلاً زمانی بود که در جامعه‌ی ما می‌گفتند در انتخابات ریاست جمهوری تقلب شده است یا تقلب نشده است، دعوا بر سرِ دو نفر بود که اگر این دو نفر خوب و بد هم باشند، نماد حق و باطل نبودند، نه آن کسی که بد بود می‌توانست آنقدر بد باشد، نه آن کسی که خوب بود می‌توانست آنقدر خوب باشد که حجّت مطلق شود، مانندِ این دعواهای دادگاهی.

بهتر است که کار انسان‌ها به دادگاه نکشد

بهتر است انسان‌ها کاری کنند که پایشان به دادگاه باز نشود، چون اگر قاضی خوب هم باشد، لزوماً نمی‌تواند به حق حکم کند، چون آنجا نبوده است که ببیند، بهتر است که کار انسان‌ها به دادگاه نکشد و به حکم قاضی دلخوش نباشند، چون معلوم نیست قاضی به حقیقت برسد.

این‌ها برای نقاطی است که انسان مجبور می‌شود، کمااینکه مسائل حقوقی بین زوجین برای زمانی است که دیگر نمی‌شود هیچ کاری کرد، وگرنه زندگی بر اساس محبّت و بر مدارِ مودّت است، «جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً»،[۵] آن کسی محق است که محبّت بیشتری کرده است، نه اینکه یقه‌ی یکدیگر را بگیرند و به دادگاه بروند، یک طرف بگوید من یک ظرفِ اضافه شسته‌ام، یک طرف هم بگوید من هزار تومان اضافه خرج کرده‌ام.

کلاً دارِ دنیا در این امورِ رفتاری… انسان‌ها لزوماً به حق نمی‌رسند، بهتر است انسان تا جایی که می‌تواند به قوه قضائیه مراجعه نکند، این کار برای زمانی است که انسان مجبور شود و شرایط نباشد، وگرنه بهتر است مؤمنین نزدِ یک آدمِ مرضی الطرفین بروند و آشتی کنند و از یکدیگر بگذرند و تا جایی که می‌شود به صورت یکدیگر چنگ نکشند.

ان شاء الله خدای متعال کاری کند که این میلیون‌ها پرونده‌ی قضائی در کشور ما به چند هزار و چند صد تا و چند دانه منجر بشود، ان شاء الله خدای متعال بین شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه محبّت و وفاق برقرار کند.

بهترین تبلیغِ دین و حکومتِ دینی این است که مؤمنین خوش و خرّم و بارضایت کنار یکدیگر زندگی کنند، مؤمنین خوش‌قول باشند و چک‌هایشان به‌هنگام نقد شود، مؤمنین از زندگی خود راضی باشند، آنوقت دیگران دیگران می‌گویند فاطمه‌ی زهرای شما با شما چکار کرده است که اینقدر از زندگی راضی هستید؟ وگرنه من که بد اخلاق هستم و نسبت به همه چیز بیزار هستم، اصلاً بهتر است که من نمادِ دینداری نباشم، لطف کنم و سعی کنم نمادِ دینداری تلقّی نشوم.

تبلیغ فقط گفتن نیست

کارِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تبلیغ است. همانطور که عرض کردیم کارِ صدیقه طاهره سلام الله علیها هم تکمله‌ی این تبلیغ بود.

تبلیغ به معنای رساندن است، رساندن با هر روشِ ممکن. تبلیغ فقط گفتن نیست، گاهی گریه کردن تبلیغ است.

نقل‌هایی دارد که صدیقه طاهره سلام الله علیها در آن سایه‌بانی که برای ایشان درست کرده بودند می‌نشست و زار می‌زد، می‌دانستند این کسی است که اگر الآن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، با گریه‌ی او ویران شده بود. این عمل از اینکه بخواهد سخن بگوید ابلغ بود. یعنی در جامعه غلطی صورت گرفته است که این مهربان و مادرِ عالمِ وجود، نگرانِ جامعه است که گریه می‌کند.

گاهی خلأ خبر ابلغ است؛ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود: محل قبر من نامعلوم باشد، که معلوم شود من با این جریان همراه نیستم.

کمااینکه گاهی طناب به گردنِ امیرالمؤمنینِ خیبرشکن بستن و کشیدنِ او، از گفتن ابلغ است.

معاویه وقتی خواست به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه طعنه بزند گفت: تو را با طناب کشیدند و روی زمین بردند… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ»،[۶] می‌خواستی مرا مذمّت کنی، اما مرا مدح کردی!

تو در تاریخ ثبت کردی که این موضوع به گوش تو هم که کارگزارِ این‌ها بودی رسیده است که به قول خودِ تو به گردنِ من طناب بستند و مرا مانندِ شترِ رام نشده کشیدند… یعنی اینطور نبود که من همراهی کنم، یعنی هنگامی که مرا می‌کشیدند هم مقاومت می‌کردم، که من بیعت نکنم. تو خواستی مرا مذمّت کنی ولی مرا مدح کردی! من در مظالمِ این‌ها شریک نیستم، چون من تأیید نکرده‌ام.

این با طناب کشیدنِ خیبرشکن، ابلغِ از گفتن است.

چرا غدیر را یادآوری نکردند؟

لذا یک نفر می‌گوید چرا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در ایام سقیفه، دوباره از غدیر نفرمودند؟ چون مردم آلزایمر نداشتند!

تصوّر کنید کسی در جایی کودتا کرده است، کودتا یعنی نظاماتِ قانونی آن کشور را قبول ندارد؛ بعد یک نفر بگوید: شما که با اسلحه آمدید و به اینجا تیر زدید، بر خلاف قانون است!

اینجا که جای تذکّر نیست، کودتا صورت گرفته است، ماهیتِ سقیفه کودتاست،

اینطور نبود که آلزایمر داشته باشند و فراموش کرده باشند، می‌دانستند، برای همین هم همه‌ی خطبه‌های زهرای مرضیه سلام الله علیها توبیخی است.

اگر من شیر فاسد بخرم و فرزندم بخورد و مریض شود، همسرم و فرزندم و پزشک و وجدان خودم، مرا توبیخ می‌کنند و می‌گویند تو که می‌دانستی این شیر فاسد است.

اینجا جای توبیخ است، چون علم هست، اگر علم نباشد که توبیخ ندارد. این‌ها هم می‌دانستند، برای همین هم خطبه‌ها توبیخی است. خطبه‌های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در اواخر عمر شریف ایشان در کوفه توبیخی است. خطبه‌های حضرت زینب کبری سلام الله علیها در کوفه توبیخی است. چون می‌دانستند، خودشان دعوت کرده بودند، اینجا جای آموزش نیست. تنها راهِ اینجا تحریکِ وجدان است که بلکه کسی برگردد.

نقدی به رسانه ملّی

به محضر مبارک شما عرض شد که کارِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که هدایت است، با تبلیغ انجام می‌شود. تبلیغ به معنای رساندن است، یعنی باید فکر کند که چکار کنم این حرف برسد.

یکی از خطراتی که امروز، اشکال ما به رسانه ملّی است، این است که بعضی از مسئولین رسانه ملّی می‌گویند ما به دنبال مخاطبِ وفادار هستیم!

مخاطب وفادار برای صفحه شخصی شماست!

اگر نظام بخواهد با مردم حرف بزند که نباید با صفحه‌ی دشمن حرف بزند، باید با همین تریبون حرف بزند. وقتی تو مدام غربال می‌کنی و ریزش ایجاد می‌کنی، جمع زیادی از مردم دیگر هیچوقت گوش نمی‌دهند، اگر بخواهند حرفی هم منتقل کنند، دیگر شما وسیله‌ای برای این انتقال ندارید.

این عمل خیانت است، حال کسی که این کار را انجام می‌دهد نمی‌داند، می‌داند، ملتفتِ این اشتباهِ فاحش هست یا نه، ما در نیّت او نمی‌رویم و نمی‌دانیم، ولی اگر خائنی می‌خواست کاری کند که بین نظام و مردم گسل ایجاد کند، این بود که تریبون را بگیرد و بگوید می‌خواهیم تریبون را به دستِ اهلِ وفا بدهیم!

این کار برای صفحه‌ی شخصی شماست که هر کاری دوست دارید در آنجا انجام بدهید، عدّه‌ای هم دنبال‌کننده‌ی شما باشند.

یعنی این توجیه برای ریزش مخاطب نیست که بگوییم «چون به دنبال مخاطب وفادار هستیم»!

اولاً که هیچ آمار روشنی از مخاطب وفادار نداری، ثانیاً راه را بریده‌ای، ثالثاً این تبلیغ نیست، این دشمنِ تبیین است نه جهاد تبیین. جهاد تبیین یعنی جان بِکَن که بیان کنی و برسانی. باید تو را ببیند که برسانی. وقتی تو را نمی‌بیند می‌خواهی چه چیزی را برسانی؟

بهترین پاسِ گل برای دشمن این است که شما تریبون خودتان را از بین ببرید. مانند این است که پایگاه نظامی خودت را با موشک بزنی!

بعضی اوقات بعضی‌ها حرف‌هایی می‌زنند که قدیمی‌های تهران می‌گفتند «کلّه‌ی منار اسفناج سبز میشه»! 

عرض کردیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کاری کرد که قاتل هم که در حال رفتن به سمتِ خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود، می‌دانست آنجا چه خبر است.

اهمیّتِ «عمل» در تبلیغ

مرحله‌ی بعد این است که در تبلیغ «عمل» دارد؛ یعنی اگر یک آدمِ بد عمل بخواهد حرفِ خوب بزند، این ضدّ تبلیغ است، بهتر است این کار را نکند.

این مثال را زدیم که در فاطمیه‌ای بگویند اینجا صدام منبر برود، نرسیده به شب دوم، نیروهای امنیتی به درستی اینجا را تعطیل می‌کنند، شما هم نمی‌توانید بگویید صدام فقط آیه خواند!

اینکه صدام آیه بخواند بدتر است، ای کاش فقط حرف‌های خود را بزند!

مانند اینکه ابوبکر بغدادی به اینجا بیاید و راجع به رأفت و رحمت حرف بزند! فقط هم آیات قرآن و روایات متواتر بخواند!

در تبلیغ فقط بیانِ کلماتِ خوب کافی نیست، «وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا»،[۷] خود او هم باید صالح باشد.

نباید رئیس دزدها را به اینجا بیاورند که راجع به انصاف صحبت کند، این موضوع خیلی روشن است.

پس بنابراین یک کار سخت این است که وقتی تبلیغ برای افراد مهم است، رأس تبلیغ که برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و جایگاه بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، برای معصومین است. برای همین کسی مانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در عالم ایثارگر نیست، که وقتی می‌خواهد هدایت الهی و رسالت را استمرار ببخشد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را سپر می‌کند که حقیقت مطرح شود. هم شخصیت او را معرّفی می‌کند، هم اینکه شخصیت صدیقه طاهره صلوات الله علیه واجد مقامات عجیب است.

جَوزدگی ممنوع!

مرحله‌ی بعدی تبلیغ این است که باید همه‌ی تلاش خود را کند که بدون جَوزدگی کار کند.

جَوزده کار کردن، دو قطبی ایجاد کردن در اموری که حقیقتِ محض و حق محض و باطل محض نیست، فقط باعث می‌شود طرف در شلوغی داغ شود و درست تصمیم نگیرد و درست انتخاب نکند و حواس او پرت شود.

اگر جامعه بر سرِ یک موضوعِ بیخود عصبانی شود، یعنی بر سرِ موضوعی که ارزش ندارد.

مانند اینکه الآن که در این جمع همه امام حسینی هستند، ناگهان بین فلان شهر و شهر دیگر چیزی درست کنند، یعنی بر سرِ موضوعی که حقیقت ندارد، ارزشِ نزاع ندارد. هر نوع جَوزده کردنی به حال تصمیم عقلانی مضرّ است.

لذا موارد را که نگاه می‌کنیم، دستگاه خلافت خیلی از این جَوزدگی‌ها ایجاد کرده است.

مدل دیگر هم این است که برای اینکه حواس جامعه را پرت کنند، مردم را به سمتِ فتوحات بردند!

نظام اسلامی، از خلیفه که نمی‌توانست از روی قرآن بخواند، تا پایین جامعه، بجای اینکه تبلیغ و تربیت را شروع کنند… اولین جنگ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پانزده سال بعد از شروع نبوّت ایشان بود، باید اول سربازی تربیت کنی که به میدان بفرستی!

این‌ها برای فتوحات رفتند که بخواهند به ظاهر اسلام را گسترش دهند.

اول اینکه این‌ها چیزی نداشتند و وقتی با خیلی جاها برخورد می‌کردند، تأثیر می‌گرفتند! بعد اینکه تو هنوز نمی‌توانی قرآن بخوانی! همه چیز را با هم قاطی کردند!

نذر می‌کرد که اگر ما پیروز شدیم آنقدر سر می‌برم که جوی خون راه بیفتد. یعنی نذر شرعی با وحشی‌گری! این موضوع فقط برای دوران فتوحات نیست، بعداً عبیدالله زیاد هم نذر کرد که اگر دست ما به حسین بن علی رسید، باید یاران او را مثله کنیم، چون من نذر کرده‌ام! برای خود او هم، به قتلگاه او اسب ببرید، چون نذر کرده‌ام!

تو اصلاً هنوز دین را نفهمیده‌ای که در این جایگاه قرار گرفته‌ای.

همه چیز عقلانی است، باید عقلانی انتخاب کنی.

آن کسی که در حال تبلیغ است…

شیوه‌ی دشمنان را نگاه کنید، یا فیلم می‌سازد که محرّک است، یا تبلیغِ یک کالا را می‌کند که شما را تحریک کند تا خرید کنید، یعنی یکی از غرایز ما را تحریک می‌کند که عقل را کنار بگذارد، شما را به داخل فروشگاه می‌برد، وقتی برمی‌گردید ناخواسته خرید زیادی انجام داده‌اید!

همه‌ی این‌ها برای این است که عقل را شُل کند که شما انتخاب عاقلانه نکنید.

برعکس، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به دنبال این هستند که شما از سرِ عقل تصمیم بگیرید، ببین، بفهم، متوجّه شو، انتخاب کن، پای حرف خودت هم بایست.

برای همین قبلاً این مثلا را عرض کردیم که آمدند و به محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کردند که ما نمی‌دانیم حق با شماست یا معاویه؛ حضرت فرمودند: شما به منطقه‌ی صفّین بیایید، از دو لشکر جدا باشید و صبر کنید و بررسی کنید، هر وقت فهمیدید حق کیست، به او کمک کنید.

یعنی باید بفهمی و انتخاب کنی! جَوزدگی نداریم.

اگر گاهی از جَو استفاده می‌شود، فقط گوشه‌ای از حقایق است که کمی شُل‌ها را به این سمت هُل بدهند. برای این موضوع هم ایام ماه مبارک رمضان را مثال زدیم. می‌گوییم ماه برکت و رحمت و مغفرت است، ما الحمدلله در ماه مبارک رمضان قدری بیشتر انگیزه‌ی عبادت داریم؛ این جَوِ دروغین و بهم ریختنِ غرایز نیست، یک حقیقت است.

مثلاً می‌گویند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در ماه شعبان خیلی عبادت می‌کرد…

اگر به ما بگویند مرحوم آقای بهجت ساعت ۷ صبح هر روز فلان آیه قرآن را می‌خواند، خودِ این موضوع برای ما محرّک است که ما هم این کار را کنیم. «اَلَّذِی کَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَدْأَبُ فِی صِیَامِهِ وَ قِیَامِهِ فِی لَیَالِیهِ وَ أَیَّامِهِ بُخُوعاً لَکَ فِی إِکْرَامِهِ وَ إِعْظَامِهِ»،[۸] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این فرصت را غنیمت می‌شمرده است!

این جَوِ دروغ نیست، یک حقیقت است، اندکی ما را هُل می‌دهند، اما پایه‌ی این امر هم انتخاب است.

لزومِ ایثار

یک وجه دیگر از تبلیغ مهم است که «لزوم ایثار» است، منتها چند سؤال رسیده است، آن سوالات را عرض می‌کنم، بعد اگر فرصت شد در مورد این «لزوم ایثار» را عرض می‌کنم.

موضوع حدّ و تعزیر در حکومت

با اینکه من در جلسات قبل اشاره کرده بودم، چند نفر از دوستان ما که اهل فضل هستند سؤال پرسیدند و فرمودند: تو مدام از اختیار و انتخاب می‌گویی، می‌گویی دستگاه خلافت مردم را وادار می‌کرد و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به دنبالِ انتخاب عقلانی ما بودند، پیامبر تا جایی که می‌شد ضربتی عمل نمی‌کرد، یعنی آیا می‌خواهی بگویی که حکومتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قوه قضائیه نداشت؟ پلیس نداشت؟

جلسات قبل به این موضوع اشاره کردیم که حدّ و تعزیر بود.

آیا نقل نشده است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شلاق به دست به بازار می‌رفت تا قیمت‌ها را کنترل کند؟

شما همین جمله را نگاه کنید! اینکه حکومت ارزاقِ عمومی را برای حداقل قشرِ ضعیف… چون اگر به قشرِ بالادستی چیزی را گران بفروشی، صد چیز را به شما گران می‌فروشد! هرچه جامعه به سمتِ تورّم برود، ثروتمندها حداقل بعنوان ثروت ریالی ثروتمندتر می‌شوند، اگر ثروت دلاری‌شان متفاوت نشود، ثروت ریالی‌شان بیشتر می‌شود، روز به روز هم رشد می‌کنند. اینکه اقلّیاتی را برای فقرا درنظر بگیرید که موضوع بحث ما نبود! موضوع بحث ما در هدایت و انتخاب است، وگرنه حکومت که برگ چغندر نیست! که ما بگوییم ارزاق عمومی را رها کن که دیگر مردم نتوانند نان هم بخورند!

نگفتیم در آن زمینه کاری نکنید، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم مراقبت می‌کرد.

ائمه‌ی ما که اصلاً حکومت در اختیار نداشتند، مانند حضرت صادق صلوات الله علیه وقتی زمانی گندم گران شد… حضرت یک انبار گندم داشت، برای اینکه حضرت خدم و حشم داشت، فرمود: برو و این‌ها را به قیمتی که خریدیم در بازار بفروش…

یکی از دردهای ما این است، یکی از دلایلی که بعضی از علما می‌گویند روی منبر سیاست نگویید این است، چون عدّه‌ای سیاست را به کثافت می‌کشند، آن بنده‌ی خدا هم می‌گوید چون تو بلد نیستی، هیچ چیزی نگویی بهتر است، وگرنه کسی نسبت به سیاست اسلامی حرفی ندارد.

وقتی در جایی فسادی رخ می‌دهد، متأسفانه در کشور ما هر دو گروه این موضوع را وسیله‌ی زدنِ یکدیگر قرار می‌دهند، این موضوع کمیاب است که کسی به دنبال حقیقت باشد.

امام صادق سلام الله علیه در دوره‌ی بنی امیه و بنی عباس… بهترین حالت این بود که سرخط خبرها بگویند امام صادق علیه السلام این حکومت‌ها را قبول ندارد، چرا گندم اینقدر گران شده است؟

الآن گندم گران شده است و فقرا در فشار هستند، آن حکومت هم اصلاً طاغوت است!

مگر حضرت صادق صلوات الله علیه مسئولِ حکومت است؟

وقتی «مردم» برای حضرت صادق سلام الله علیه مهم هستند، به مسئول انبار خود فرمود: به بازار برو و به همان قیمتی که خریدی بفروش و به اندازه‌ی یک هفته نگه دار.

یک مرتبه آن خادم گفت: دیگر به این قیمت پیدا نمی‌کنیم!

حضرت فرمودند: ما هم به همان قیمتی می‌خریم که مردم می‌خرند، یا اینکه غذای ما عوض می‌شود.

زمانی گندمِ مرغوب از بین رفته بود، خادم حضرت فرمود: دیگر به این کیفیت پیدا نمی‌کنیم؛ حضرت فرمودند: ما هم همان چیزی را می‌خوریم که مردم می‌خورند!

در صورتی که حضرت حاکم نبود، اتفاقاً جای انتقام‌گیری از بنی امیّه بود.

این احزاب ما که یک طرف بنی امیّه و یک طرف بنی هاشم نیستند، یعنی هیچ کدام از ما در این امور اجرایی اینقدر حق محض و باطل محض نیستیم.

دردی در جامعه رخ می‌دهد، خبرِ یک فاجعه‌ی تخلّف منتشر می‌شود، صد برابرِ آن دلِ مردم را می‌سوزانند، کسی هم به گردن نمی‌گیرد! همه می‌گویند: چه کسی بود؟ هم جریان مقابل موضوع را داغ می‌کنند که انتقام بگیرند، این‌ها هم یک مورد پیدا می‌کنند و موضوع را داغ می‌کنند که از آن‌ها انتقام بگیرند!

امام صادق سلام الله علیه زمان بنی امیّه و بنی عباس بر سرِ مردم نزد!  فرمود: برو و گندم‌هایی که ما داریم را به قیمت قبلی به مردم بفروش. الآن این کار از دستِ ما برمی‌آید.

یعنی اگر بروی و دقیق بررسی کنی، ضدّحکومت‌ترین فرد در دولت بنی امیّه، امام صادق علیه السلام است، اما این ارزاق برای مردم است، در این مورد یقه‌کشی نکن که اعصاب مردم بهم بریزد.

امام صادق علیه السلام می‌توانست بفرماید آن روزی که مادرم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود «أَبْشِرُوا بِسَیْفٍ صَارِمٍ»[۹] بشارت باد بر شمشیرهای آخته و جگرهای گرسنه و تشنه، در یاد دارید؟ الآن همان زمان است!

اینجا که جای ملامت نیست، اینجا این مردم گرسنه هستند.

امام صادق علیه السلام می‌توانست بفرماید آیا در یاد دارید که جدّم (چون امام حسن مجتبی صلوات الله علیه جدّ مادری امام صادق صلوات الله علیه است) آمد و فرمود: ای مردم! اگر مرا به آتش‌بس با معاویه وادار کنید، می‌بینم که بچه‌های شما به گدایی درِ خانه‌ی بچه‌های این‌ها می‌روند؛ الآن همان زمان است!

حضرت صادق علیه السلام گندم‌ها را به مردم داد.

اگر منظور این است که مثلاً حکومت باید به ارزاق عمومی توجّه کند و به محتکر فشار بیاورد؛ این که اصلاً موضوع بحث ما نبود.

موضوع بحث ما در هدایت و رشد و کمال و نگاه انسان‌هاست.

التزام حکومت به شریعت

سؤال دیگر که خیلی حساس است و من هم مختصر به آن می‌پردازم، فرمود: تو می‌خواهی بگویی بالاخره حکومت الزام به شریعت کند یا نه؟ مثلاً در مورد حجاب الزام کند یا نه؟

پاسخ در همان تیتر اولیه است و توضیحاتِ گذشته.

الزامِ به «شریعت» کند، نه الزام به «حجاب»! «حجاب» هم جزوِ شریعت است!

اگر بین مردمی بروید که امروز گفتگو کردن ما با یکدیگر سخت است، اولین اشکالی که می‌کند این است که می‌گوید این کاشانی بخاطر این کتبی که می‌خرد، مردم در تاریخ مشخصی برای او پول می‌ریزند. امروز آن بانک به من پیغام «محدودیت تراکنش» داد. مگر این مردم چقدر پول واریز کرده‌اند؟

می‌گوید حواس تو در این «محدودیت تراکنش» هست، مگر این پول کلاً چقدر است؟ تو که حواست به این مقدار کم هست، من از این موضوع که حواست به سه میلیارد دلار نبوده است خیلی آتش می‌گیرم!

مشکل در تبعیض است.

اصلاً بسیاری از مردم وقتی می‌خواهند با کاشانی دشمنی کنند، من طوری عمل می‌کنم که بنده‌ی خدا نمی‌داند و می‌رود با یک حکمِ خدا دشمنی می‌کند که لجِ مرا دربیاورد. مردم با من بد هستند، چون به من می‌گویند تو وعده دادی، آن وعده و آن وعده و آن وعده، اما عمل نکردی. چرا کسی تو را مؤاخذه نمی‌کند؟ بعد می‌آید به عیب من که ممکن است بزرگ هم باشد می‌پردازد.

یا می‌گویند الآن می‌خواهی کاری کنید، شما چه گیری نسبت به مترو دارید؟ شما که می‌خواهید این کار را انجام دهید، از اهل قدرت شروع کنید، از پاساژهای بالای شهر شروع کنید، از فرودگاه امام خمینی رضوان الله تعالی علیه شروع کنید، بعد به سراغ مترو بروید.

کار بد همه جا بد است، ولی وقتی شما از ضعفا شروع می‌کنید، شائبه درست می‌کنید، دلسوزی شما را باور نمی‌کنند. بعد می‌گویید قانون است!

اگر شما یک کلاس پنج نفره را اداره کنید، اگر تبعیض داشته باشید و درست رفتار نکنید و عدالت را رعایت نکنید، شاگردان شما یاغی می‌شوند.

می‌گوید تو وعده دادی و عمل نکردی و جوابگو نبودی، چرا می‌خواهی مرا جوابگو کنی؟

اصلاً موضوع را به سمت لج‌بازی و خلأ گفتگو می‌برد.

روز قیامت در پرونده‌ی عدّه‌ای اشتباهاتی هست که باید خودشان جواب بدهند، ولی اشتباه آن‌ها در پرونده‌ی کاشانی هم هست. می‌گوید تو در یک محل بودی و لباس روحانیت هم به تن داشتی، هر مرتبه کاری می‌کردی که حال این شخص از دین بهم بخورد؛ او باید حساب خودش را پس بدهد، ولی تو هم این شخص را بیخود تحریک کردی و باید حساب پس بدهی.

حکومت باید مردم را به سمت خیر ببرد، و اگر یک جریانی می‌خواهد بخشی از شریعت، که یعنی همه‌ی آن خیر محض است… شریعت، دینی که خیر نیست که به درد نمی‌خورد، اگر قرار بود این دین دنیا و آخرت ما را درست نکند که به درد نمی‌خورد، دین قرار است که دنیا و آخرت ما را درست کند، منتها ما در این جلسات مدام به محضر شما عرض کردیم که «وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا»، اگر این موضوع با عدالت رخ بدهد، جامع رخ بدهد، فقط به یک جا نباشد…

من سؤال می‌کنم، می‌گویند یک نفر را به تازگی دستگیر کرده‌اند که در سابقه‌ی او نوزده مرتبه تجاوز به عنف و شرارت و… بوده است! یعنی چنین حیوانِ وحشی‌ای در شهر بوده است و به نوامیس مردم جسارت کرده است، نوزده مرتبه او را دستگیر کرده‌اید و رها کردید؟

اگر شما درست و متوازن رفتار نکنید، به درست یا غلط، آن کسی که خطایی می‌کند، خدای نکرده گوشه‌ای از شریعت را عمل نمی‌کند، اصلاً فرض کنید نسبت به مکروهی استخفاف می‌کند، چه برسد به حرام… می‌گوید: تو این موضوع را وسیله کرده‌ای که مرا خفه کنی.

چون نتوانسته‌ای درست محبّت کنی، این شخص بجای اینکه با شما همدلی کند، هر خزعبلِ هر صفحه‌ی خارجی و ماهواره‌ی دروغگویی را باور می‌کند، چون با شما رفیق نیست و با شما احساس دشمنی می‌کند. شما این احساس دشمنی را برطرف نکرده‌اید، هر شایعه‌ی دروغی بر علیه شما را قبول می‌کند.

در دنیا هیچ کشوری مانند کشور ما، این همه شبکه‌های ماهواره‌ای بر علیه آن تبلیغ نمی‌کنند. شک نیست که ما دشمنِ بیرونی داریم، شک نیست که نباید به حرف دشمن گوش کرد، شک نداریم که نباید رکون الی الکفّار داشت، اما خودمان هم نباید کاری کنیم که جوانمان چند دلیل برای دشمنی با ما پیدا کند، که هر خزعبل و شایعه بر علیه ما را باور کند.

تبلیغی که در این جلسات می‌گوییم، یعنی حواس ما به خودمان هم باشد!

اینکه امروز یک نامزد ریاست جمهوری ما با یک بانوی بدحجاب عکس بگیرد، بعد در خبرگان بعنوان فقیه عادل پذیرفته بشود، روز دیگری به آن خانم بدحجاب بگوییم «خواهرم! حجابت»، این شخص متوجّه نمی‌شود که شما راست می‌گویید یا دروغ، آیا شما صداقت دارید یا ندارید. می‌گوید آن آقا یک عکس با ما گرفت و هنوز جزو فقهای عادل است، نامزد هم شد و رأی هم آورد، بعد من باید در این میان حساب پس بدهم! یک روز با من سلفی می‌گیرید و یک روز با من دشمنی می‌کنید. ملاک شما چیست؟ چرا وقتی موضوع کم می‌آورید به سراغ من می‌آیید؟

اگر شما در اینجا حرف درست هم بزنید، طرف از شما قبول نمی‌کند.

بخواهیم یا نخواهیم ما مشکلِ گفتگو داریم، بعد از چند جمله گفتگو دعوا می‌شود، مردم باروت هستند، نمی‌توانید به آن‌ها تذکّر دهید. همه‌ی مشکل را به گردن آن‌ها نیندازید، همه‌ی مشکل را هم به گردن دشمن نیندازید. هم دشمن هست، هم آقا یا خانم هم شاید مقصر باشد، اما قدری هم ما مقصّر هستیم، قدری هم ما وظیفه داشتیم که حرف بزنیم.

یکی از آن جاهایی که اگر صادقانه با هم صحبت کنیم کمی خالی می‌شویم… من این تجربه را دارم، با کسی که در دانشگاه رگِ گردنِ او باد کرده بود صحبت کردیم، بعد دیگر آنقدر سرسخت نبود، لزومی هم ندارد همفکر ما باشد، ولی دیگر آنطور هم داد نمی‌زند. یکی از آن جاها این است که با یکدیگر گفتگو کنند.

رسانه نمی‌خواهد یا نمی‌تواند یا مصلحت نیست، دیگر دانشگاه و حوزه که جای گفتگو و کرسی‌های آزاداندیشی و… هست. کجاست؟

این موضوع فایده ندارد که شما بمناسبتِ هفته‌ی کذا یک گفتگوی بیهوده راه بیندازید، گفتگو یعنی باید فرهنگِ گفتگو ایجاد شود، گفتگو یعنی دو نفر واقعاً بشنوند و بگویند، نه وقتی او در حال بیان است من جمله‌ی بعدی خود را آماده کنم که داغی روی جگر او بگذارم و او را خفه کنم.

همین جلسات ما، قاعده‌ی منبر مونولوگ است و نمی‌شود کاری کرد، چون جمعیت زیاد است، زن و مرد است، سطوح سواد مختلف است، سن‌ها مختلف است، اما می‌توانند در هفته جلساتی داشته باشند و گفتگو کنند، در اینصورت خیلی از گره‌ها برطرف می‌شود.

ولی ظاهراً ما روشی که روزهای قبل عرض کرده بودم را بیشتر می‌پسندیم که هجمه کنیم.

اگر برویم و فضای رسانه‌هایمان را نگاه کنیم، رسانه‌های دروغگوی خارجی دروغ می‌گویند، گاهی ما برای پاسخ به آن‌ها از روشِ آن‌ها استفاده می‌کنیم!

راجع به موضوعی دروغی به من نسبت داده بودند که خیلی عجیب و غریب بود، به معاون وزیر ارشاد گفتم: به این رسانه‌ی محترمِ فلان ارگان بگو تو که می‌دانی این خبر دروغ است، این بد است که من شما را انکار کنم، ما به یک گروه فکری تعلّق داریم، خودت بگو این خبر اشتباه بود.

گفتند: نه! جایگاه ما خراب می‌شود، بگو خودش تکذیب کند!

من هم مجبور شدم بعد از بیست و چهار ساعت تکذیب کنم.

آن خبرگزاری یک متن دیگری منتشر کرد که «علی رغم اینکه کاشانی فشار آورد که ما خبر را عوض کنیم، و ما را تکذیب کرد، ما این کار را نکردیم».

بعد در شبکه‌های اجتماعی آن خبرگزاری، همان روزی که این دروغ را به من نسبت می‌داد، منبرِ پیشنهادی من بودم و صوت مرا منتشر کرده بودند.

این همان چیزی است که من عرض می‌کنم.

شما باید به دنبال حقیقت باشید، اگر به دنبال حقیقت باشید، طوری که بگویند اگر سر او برود دروغ نمی‌گوید، بالاخره حق خورشیدی است که پشت ابر نمی‌ماند و پیدا می‌شود.

ما هر کاری که می‌خواهیم انجام بدهیم، انجام بدهیم، ولی یک سهمی هم برای خودمان در نظر بگیریم.

در این فقری که برای مردم ایجاد شده است، همه چیز را به گردنِ تحریم نیندازیم، سهمی هم برای خود درنظر بگیریم.

بد نیست که گاهی مردم یک عذرخواهی بشنوند، باید مردم ببینند که شما با آن‌ها هستید، وگرنه اینطور متوهّم می‌شوند که در دو جبهه هستید، بعد دروغگوترین رسانه برای این‌ها ظاهرِ مادر دلسوز پیدا می‌کند و به آن رسانه‌ی دروغگو تکیه می‌کنند، آن رسانه‌ی دروغگو را مستند می‌پندارند و شایعات آن را منتشر می‌کنند. نباید مردم شایعه را منتشر کنند ولی شما هم کاری کنید که مردم ناگهان اینقدر بین دوست و دشمن اشتباه نکنند، طوری دلیل نساز که خیال کنند شما دشمن هستید.

امیدوار هستم که ان شاء الله خدای متعال همه‌ی ما را با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه محشور کند. ان شاء الله خدای متعال بین امّت ما وفاق و قدردانی از خون شهیدان، فرصتِ استثنائیِ جمهوری اسلامی… اول به مسئولان قدردانی از این فرصت استثنائی و بعد هم به مردم قدردانی از این فرصت استثنائی را عطاء کند. اگر این فرصت از دست برود معلوم نیست پنج هزار سال بعد هم کسی به شما اجازه بدهد که یک «یا زهرا» بگویید.

سال‌های قبل عرض کرده‌ام که اگر الان بابِ موضوع باز شود، صدها میلیون نفر نعوذبالله آماده‌ی فحاشی به صدیقه طاهره سلام الله علیها هستند، نمی‌خواهم آن بحث‌ها را مطرح کنم، این فرصتِ جمهوری اسلامی یک فرصتِ استثنائی است. این اقبالی که به زهرای اطهر سلام الله علیها به برکتِ خونِ شهیدان هست، از نظر تاریخی قطعاً نمونه ندارد، این یک فرصت خیلی استثنائی است، امروز خیانت به حقیقت، صد میلیارد برابر از قبل اثر و خسارت و عقوبت دارد، منتها به شرطی که مسئولان واقعاً انقلابی‌تر از مردم باشند، نترسند، مردم عقب نمی‌مانند. در این سال‌ها دیده‌اید که همیشه مردم انقلاب را حفظ کرده‌اند. این مسئولان هستند که دوقطبی‌ها را درست می‌کنند، مردم به دنبال دوقطبی نیستند. مردم در سال ۸۸ تا لحظه‌ی رأی دادن با سرود به یکدیگر جواب می‌دادند، چنگ کشیدن از وقتی شروع شد که نامزدی که صلاحیت او تأیید شده بود آغاز کرد، و دوره‌های بعد هم همینطور. دوقطبی‌هایی که الآن قوا و… دارند، مردم از این کارها نمی‌کنند، مردم می‌خواهند زندگی کنند، اگر لازم باشد شهید می‌دهند. مردم از ما دیندارتر هستند، از ما کشوردوست‌تر هستند، به شرطی که ما اشتباه عمل نکنیم.

روضه و توسّل

آن کسی که دلسوزی او روشنِ روشن بود، خیرخواهی او روشنِ روشن بود، سخاوتِ او روشنِ روشن بود، کار به جایی رسید که دید دیگر نمی‌تواند با مردم حرف بزند، به بقیع می‌رفت و در آنجا گریه می‌کرد. اجازه نمی‌دادند و او تا کنار قبر حمزه سیّدالشّهداء می‌رفت و گریه می‌کرد. گریه‌ی او هم عجیب است…

«محمود بن لُبید» می‌گوید: کنار قبر حمزه سیّدالشّهداء علیه السلام رفتم و دیدم خانم گریه می‌کنند، کمی صبر کردم و دیدم حضرت به نفس نفس افتاد. عرض کردم: بی‌بی جان! شما بندِ دلِ مرا پاره کردید، «قَدْ قَطَّعتَ نِیاطَ قَلبی یَا سَیّدَه النِّسَاء»… ما در یاد داریم که چقدر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روی شما حساس بود، چرا اینطور گریه می‌کنید؟

یک عبارتی فرمود، ولی چون ممکن است بد برداشت شود، عبارتِ بعدی را فرمود، فرمود «فُقِدَ اَلنَّبِیُّ وَ ظُلِمَ اَلْوَصِیُّ»،[۱۰] پدرم را کشتند، علی مظلوم شده است…

ممکن است مردم اشتباهی خیال کنند که الآن درگیریِ مظلومیتِ شوهرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، فرمود: بخدا سوگند اگر حق را به اهل آن برگردانده بودند «مَا اخْتَلَفَ فِی اللهِ تَعَالَی إثنَانِ»… امروز که می‌بینید در جامعه‌ی ما اختلاف است، این برای سقیفه است، یاد نگرفته‌ایم که چطور به دنبال امامِ بر حق حرکت کنیم، یاد نگرفته‌ایم چه اولویت‌هایی داشته باشیم، یاد نگرفته‌ایم بیخود با هم دشمنی نکنیم، یاد نگرفته‌ایم که وحدت و وفاق و اتحاد و انسجام ذاتی است و نباید به صورت یکدیگر چنگ بکشیم و همدیگر را دشمن‌شاد نکنیم، فرمود: بخدا سوگند اگر حق را به اهل آن برگردانده بودند «مَا اخْتَلَفَ فِی اللهِ تَعَالَی إثنَانِ»

«اختلاف نمی‌شد» یعنی چه؟ یعنی جنگ نمی‌شد، یعنی درگیری نمی‌شد؛ اختلاف قبل از این‌هاست، این اختلاف است که منجر به درگیری و قتل و غصب اموال می‌شود، اگر اختلاف نبود که چیزی نبود، دیگر واقعاً کار نیروی انتظامی و قوه قضائیه خیلی کم می‌شد…

بعد فرمود: خدا برکاتش را از آسمان و زمین نازل می‌کرد… چون حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مادرِ همه است، ممکن است ما این موضوع را متوجّه نشویم…

یکی از سختی‌های کار این است که اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در صفین می‌جنگد و مدام جنگ را طول می‌دهد تا دیر شروع شود، مانندِ پدری است که با عدّه‌ای از فرزندان خود در برابرِ عدّه‌ی دیگری از فرزندان خود قرار گرفته است، از اینکه جنگ کند و بکشد که لذّت نمی‌برد، تا جایی که بتواند سعی می‌کند که درگیر نشوند.

دلِ زهرای اطهر سلام الله علیها برای این بچه‌های ناتو هم می‌سوزد، چون مادر است، مگر دلِ مادر برای بچه‌ی ناخلفِ خود نمی‌سوزد؟ اتفاقاً بیشترِ هزینه و وقتِ مادر برای آن بچه‌ی ناخلف است، این بچه را بیشتر از بقیه دعا می‌کند…

فرمود: بخدا سوگند برکاتِ آسمان و زمین نازل می‌شد…

از آن طرف هم یک فراق عجیبی بود… ما اصلاً نمی‌دانیم فراق یعنی چه، محبّت ما محدود است، برای همین هم داغِ از دست دادنمان هم محدود است. گاهی ممکن است ما یک هفته به پدر و مادرمان سر نزنیم، اگر روزی به جایی رسیدی که یک ثانیه خانواده‌ی خودت را ندیدی، دل تو طوری پر کشید که انگار یک سال است که آن‌ها را ندیده‌ای، آنجا کمی شوق و محبّت را متوجّه می‌شوی…

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هر مرتبه که می‌دید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمده است، ولو در یک روز چند مرتبه، «رَحَّبَ بِهَا وَ قَامَ إِلَیْهَا فَأَخَذَ بِیَدِهَا وَ قَبَّلَ یَدَهَا وَ أَجْلَسَهَا فِی مَجْلِسِهِ»،[۱۱] خوش آمد می‌فرمود و دست او را می‌بوسید…

خدا قنفذ را لعنت کند… هر جایی را که می‌دیدند پیغمبر به آن توجّه دارد، بیشتر شکستند…

این شوق عجیب بود، جنس این شوق مانندِ شوق ما نسبت به خانواده‌مان نبود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌دید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به سفر رفته است، مانند مضطرها رو به قبله می‌نشست و عرض می‌کرد: «أللَّهُمَّ لَا تُمِتْنِی حَتَّی تُرِیَنِی عَلِیًّا»[۱۲] خدایا! من نمیرم تا یک مرتبه‌ی دیگر علی را ببینم و بعد از دنیا بروم… «اللهُمَّ فرِّجْ هَمّی» خدایا! غم‌های مرا برطرف کن، «وَ بَرِّد کَبِدِی» جگرم را خنک کن «بِزِیَارَهِ عَلیٍ» من یک مرتبه‌ی دیگر علی را ببینم…

این موضوع برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم بود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم همینطور بودند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمود: هر وقت به خانه می‌آمد و فاطمه را می‌دیدم، غم‌های خود را فراموش می‌کردم…

این شوقِ شدیدی که این‌ها به هم داشتند، این محبّت شدیدی که به هم داشتند، یک ثانیه هم فراقِ جانگداز بود…

وقتی خبرِ شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دادند، یکی از اولین جملاتی که فرمود این بود که «نکند عمر من طولانی شود»… ما این شوق را درک نمی‌کنیم.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: لباس پیامبر در دست من بود و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سراغِ آن را می‌گرفت، من هم می‌دانستم که هر چیزی که بخواهد این میزان شوقِ او را اشتداد بدهد، برای جان او ضرر دارد، من هم این لباس را پنهان کرده بودم. اصرار کرد و فرمود که دوست دارم لباسِ پدرم را بغل کنم.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود لباس را به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دادم، لباس را در بغل گرفت و شروع کرد به گریه کردن، در حال رفتن از هوش بود، زود لباس را گرفتم و پنهان کردم.

می‌گویم: یا امیرالمؤمنین! فاطمه زهرا، عقیله البشر، یک لباسِ سالم را دید و نتوانست تحمّل کند… آن نامرد وقتی جلوی خطبه‌ی حضرت زینب کبری سلام الله علیها شکست خورد، سعی کرد با چوب‌دستی و اهانت، قدری حضرت زینب کبری سلام الله علیها را آرام کند، اما دید حضرت زینب کبری سلام الله علیها استقامت دارد، حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمود: من می‌گویم و تو هم بزن، ولی من می‌گویم و آبروی تو را می‌برم…

کینه در دلِ آن ملعون ماند، مفتضح و خار و خفیف شد و به غلط کردم افتاد و گفت: من نمی‌خواستم این کار را کنم و عبیدالله بود که این کار را کرد… مجلس بهم خورد…

وقتی به خرابه رفتند، دختر کوچک… دختر خیلی نسبت به پدرِ خود غیرت دارد… بعضی اوقات خانواده‌های شهدا فیلم‌هایی منتشر می‌کنند که انسان آتش می‌‌گیرد، دختربچه می‌آید و پوتین پدر را در آغوش می‌گیرد… نمی‌تواند دوری پدر را تحمّل کند…

رفت و سرِ خود را روی خاک گوشه‌ای از خرابه گذاشت، چشم‌های خود را بست، اما چون جگرِ او آتش گرفته بود نمی‌توانست بخوابد… بلند شد و گفت: من بابای خود را می‌خواهم…

ای کاش ما هم یک مرتبه اینطور واقعی امام زمان ارواحنا فداه را صدا بزنیم…

بابا را صدا کرد، اهل خرابه هم شروع کردند به گریه کردن، این دختربچه قفلِ دلِ خانم‌هایی که دَم فرو بسته بودند را باز کرد و همه شروع کردند به گریه کردن…

صدا به آن ملعون رسید و گفت: چه خبر است؟

گفتند: دخترِ کوچکِ او بهانه‌ی پدر را می‌گیرد…

آن ملعون دید فرصتِ خوبی است که از حضرت زینب کبری سلام الله علیها انتقام بگیرد، گفت: سر را ببرید…

وقتی آوردند و جلوی دختربچه قرار دادند، وقتی روبند را کنار زد، تازه دید چوب‌دستی چه کرده است… عقب عقب رفت… باور نمی‌کرد… بعد بابا را حس کرد… خرابه تاریک بود… شاید چشم‌های این دختر هم کم‌سو شده بود، اما جلو آمد و آرام دست به صورتِ بابا کشید… «مَنِ الَّذِی أیتَمَنِی»


[۱]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] خطبه فدکیه

[۵] سوره مبارکه روم، آیه ۲۱ (وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ)

[۶] نهج البلاغه، نامه ۲۸ (وَ زَعَمْتَ أَنِّی لِکُلِّ الْخُلَفَاءِ حَسَدْتُ وَ عَلَى کُلِّهِمْ بَغَیْتُ، فَإِنْ یَکُنْ ذَلِکَ کَذَلِکَ فَلَیْسَتِ الْجِنَایَهُ عَلَیْکَ فَیَکُونَ الْعُذْرُ إِلَیْکَ: “وَ تِلْکَ شَکَاهٌ ظَاهِرٌ عَنْکَ عَارُهَا”. وَ قُلْتَ إِنِّی کُنْتُ أُقَادُ کَمَا یُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ حَتَّى أُبَایِعَ؛ وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ، وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ، وَ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَهٍ فِی أَنْ یَکُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ یَکُنْ شَاکّاً فِی دِینِهِ وَ لَا مُرْتَاباً بِیَقِینِهِ، وَ هَذِهِ حُجَّتِی إِلَى غَیْرِکَ قَصْدُهَا، وَ لَکِنِّی أَطْلَقْتُ لَکَ مِنْهَا بِقَدْرِ مَا سَنَحَ مِنْ ذِکْرِهَا.)

[۷] سوره مبارکه فصلت، آیه ۳۳ (وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ)

[۸] مناجات شعبانیه

[۹] خطبه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در بین زنان انصار

[۱۰] المناقب، جلد ۲، صفحه ۲۰۵ (وَ دَخَلَتْ أُمُّ سَلَمَهَ عَلَى فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ فَقَالَتْ لَهَا کَیْفَ أَصْبَحْتِ عَنْ لَیْلَتِکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ قَالَتْ أَصْبَحْتُ بَیْنَ کَمَدٍ وَ کَرَبٍ فُقِدَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ ظُلِمَ اَلْوَصِیُّ وَ [هُتِکَ] وَ اَللَّهِ حُجُبُهُ أَصْبَحَتْ إِمَامَتُهُ مُقْتَصَّهً عَلَى غَیْرِ مَا شَرَعَ اَللَّهُ فِی اَلتَّنْزِیلِ وَ سَنَّهَا اَلنَّبِیُّ فِی اَلتَّأْوِیلِ وَ لَکِنَّهَا أَحْقَادٌ بَدْرِیَّهٌ وَ تِرَاتٌ أُحُدِیَّهٌ کَانَتْ عَلَیْهَا قُلُوبُ اَلنِّفَاقِ مُکْتَمِنَهً لِإِمْکَانِ اَلْوُشَاهِ فَلَمَّا اُسْتُهْدِفَ اَلْأَمْرُ أَرْسَلَتْ عَلَیْنَا شَآبِیبَ اَلْآثَارِ مِنْ مَخِیلَهِ اَلشِّقَاقِ فَیَقْطَعُ وَتَرَ اَلْإِیمَانِ مِنْ قِسِیِّ صُدُورِهَا وَ لَیْسَ عَلَى مَا وَعَدَ اَللَّهُ مِنْ حِفْظِ اَلرِّسَالَهِ وَ کَفَالَهِ اَلْمُؤْمِنِینَ أَحْرَزُوا عَائِدَتَهُمْ غُرُورَ اَلدُّنْیَا بَعْدَ اِنْتِصَارٍ مِمَّنْ فَتَکَ بِآبَائِهِمْ فِی مَوَاطِنِ اَلْکُرُوبِ وَ مَنَازِلِ اَلشَّهَادَاتِ .)

[۱۱] بشاره المصطفی لشیعه المرتضی، جلد ۱ ، صفحه ۲۵۳ (حَدَّثَنَا أَبُو اَلْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ السقانی قَالَ: حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ عُمَرَ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْرَائِیلُ عَنْ مَیْسَرَهَ بْنِ حَبِیبٍ عَنِ اَلْمِنْهَالِ بْنِ عمر[عَمْرٍو] عَنْ عَائِشَهَ بِنْتِ طَلْحَهَ عَنْ عَائِشَهَ أَنَّهَا قَالَتْ: مَا رَأَیْتُ أَحَداً کَانَ أَشْبَهَ کَلاَماً وَ حَدِیثاً مِنْ فَاطِمَهَ بِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ کَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَیْهِ رَحَّبَ بِهَا وَ قَامَ إِلَیْهَا فَأَخَذَ بِیَدِهَا وَ قَبَّلَ یَدَهَا وَ أَجْلَسَهَا فِی مَجْلِسِهِ وَ کَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِذَا دَخَلَ عَلَیْهَا رَحَّبَتْ بِهِ وَ قَامَتْ إِلَیْهِ وَ أَخَذَتْ بِیَدِهِ فَقَبَّلَتْهَا فَدَخَلَتْ عَلَیْهِ فِی مَرَضِهِ اَلَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ فَرَحَّبَ بِهَا وَ قَبَّلَهَا وَ أَسَرَّ إِلَیْهَا فَبَکَتْ ثُمَّ أَسَرَّ إِلَیْهَا فَضَحِکَتْ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی کُنْتُ أَحْسُبُ لِهَذِهِ اَلْمَرْأَهِ فَضْلاً فَإِذَا هِیَ مِنْهُنَّ بَیْنَا هِیَ تَبْکِی إِذْ هِیَ تَضْحَکُ فَسَأَلْتُهَا فَقَالَتْ إِنِّی إِذَا لَبَذِرَهٌ وَ لَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ سَأَلْتُهَا فَقَالَتْ أَسَرَّ إِلَیَّ وَ أَخْبَرَنِی أَنَّهُ مَیِّتٌ فَبَکَیْتُ ثُمَّ أَسَرَّ إِلَیَّ وَ أَخْبَرَنِی أَنِّی أَوَّلُ أَهْلِهِ أَلْحَقُ بِهِ فَضَحِکْتُ .)

[۱۲] الروضه فی فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۸۲ (وَ بِإِسْنَادٍ عَنْ عَطِیَّهَ ، قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أَنْفَذَ جَیْشاً وَ مَعَهُ عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَأَبْطَأَ عَلَیْهِ قَالَ فَرَفَعَ اَلنَّبِیُّ یَدَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ وَ قَالَ: اَللَّهُمَّ لاَ تُمِتْنِی حَتَّى تُرِیَنِی وَجْهَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ)