«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاهِ باعظمتِ حضرت ختمی‌مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان سلام الله علیهم أجمعین، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین و صدیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیّه الله الأعظم روحی و ارواح من سواه و فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

مرور جلسات گذشته

شبِ آخرِ این جلسه است، امیدوارم این دقایقی که من از عمر شما گرفتم، صدیقه طاهره سلام الله علیها به اضعافِ مضاعف برای شما جبران کند و اثرِ آن را در قیامت ببینید، از همه‌ی عزیزان حلالیت می‌طلبم، امیدوارم خودِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آن اثری که باید می‌داشت را در ما بگذارد، و از این موضوع که بیش از این از دست بنده برنیامد اعتذار می‌کنم.

موضوع بحث این بود که توقع ما، رفتار ما، شیوه‌ی زندگی ما در مسائل فرهنگی، چیزی است که اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را معصوم نمی‌دانستیم، به او إن قُلت می‌کردیم، اولین چیزی که به ذهن ما می‌رسد این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌توانست چند نفر از این رؤسای منافقین را مجازات می‌کرد و جلوی این فتنه را می‌گرفت؛ و اگر امروز حکومتی این کار را نکند ما به آن حکومت لقبِ «بی‌عرضه» را می‌دهیم؛ در حالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به دنبال این نبود که قدرتی را حفظ کند، اگر می‌خواست قدرتی را حفظ کند راه‌های خیلی بهتری بود، او به دنبال رشد و هدایت بود. قیمتِ هدایتِ یک نفر از همه‌ی عالم بیشتر است.

اگر من باور کنم که ارزش هدایت یک نفر از همه‌ی عالم بیشتر است، بیشتر از اینکه به فکر جمعیت جلسه‌ی خود باشم، به فکر این هستم که چگونه می‌توانم یک نفر را تغییر بدهم.

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرماید که «لَأَنْ یَهْدِیَ اَللَّهُ عَلَى یَدَیْکَ رَجُلاً إِلَى اَلْإِسْلاَمِ خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ اَلشَّمْسُ»،[۴] یعنی بااستعدادترین فردِ عالمِ هستی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، اگر همه‌ی عمر خود را خرج کند که یک نفر را هدایت کند، ضرر نکرده است.

شما نگاه کنید اگر جایگاه معلّم در جامعه‌ای اینطور تعریف شود، الآن وقتی «معلّم» می‌گویند، می‌گویند «قشرِ آسیب‌پذیر»، این یک نگاه است، حال هر کسی جایگاه معلّمی ندارد، از آن طرف هم به جایگاه معلّمی درست نگاه نمی‌شود، چون جایگاه معلّم نزد عمده‌ی مسئولان ذلیل است، اگر جایگاه معلّم این بود که این شخص سی سال کار می‌کند یک نفر را تغییر داده است، وقتی یک نفر اینقدر ارزش دارد، ببینید دو نفر چقدر ارزش دارد، و وقتی بحث با یک نفر است یعنی خُمِ رنگرزی نیست که مثلاً یک نفر بخواهد چهل و دو هزار نفر را تغییر بدهد؛ نمی‌گوییم ناممکن است، اما بعضی چیزها را تند تند و هزار کیلو هزار کیلو، بیابان‌های دشت لوت را هکتار هکتار حساب می‌کنند، درّ و گوهر مانند کوه نور را دانه دانه. انسان را یک به یک حساب می‌کنند، یک انسان ارزشمند است، و هیچ مکتبی نسبت به انسان این نگاه را ندارد که اسلام دارد.

همینکه خدای متعال برای هدایت مردمی در شبه جزیره عربستان، که بخش زیادی از آن‌ها نمک‌نشناس هم بودند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و صدیقه طاهره سلام الله علیها می‌فرستد، یعنی نگاه خدا به تربیت اینطور است. نگاه ما به تربیت چگونه است؟

اخبار دزدی همه جا منتشر می‌شود، اخبار رشد فرهنگی در جایی مطرح نمی‌شود!

من به وزیر محترم ارشاد هم گفتم که خود هیأت دولت هم نمی‌دانند که امسال چه کسی جایزه‌ی کتاب سال را گرفته است، ولی همه بازیگر مکمل نقش زن و مرد را می‌شناسند!

یعنی ما چقدر به رشد و هدایت اهمیّت بدهیم؟ رشد و هدایت هم یعنی «انتخاب آگاهانه»، یعنی انتخاب از سرِ دقّت نه انتخابِ جَوزده.

اگر هدایت اینقدر ارزش دارد، آنوقت در مرحله اول «هادی» خیلی مهم می‌شود، هر کسی نمی‌تواند هدایت کند، کسی که خودش هیچ چیزی از حقیقت نمی‌داند که مسلّماً نمی‌تواند در آن جایگاه قرار بگیرد، نه مردم باید گوش خود را به هر کسی بدهند، نه هر کسی این جایگاه را دارد که بیاید و تبلیغ کند. تبلیغ برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، تبلیغ برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، و کسی که نسبتی با این بزرگواران داشته باشد.

اگر آن جایگاه اصلی را از او بگیری و به هر کس دیگری بدهی، ولو اینکه او سلمان باشد، خیانت بزرگی است؛ حال که الآن سلمان نیامد… اگر بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سلمان بجای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌آمد خیانت عظما بود، در حالی که سلمان نیامد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مورد سلمان می‌فرماید: او دریایی است که انتها ندارد، گنجی است تمام‌نشدنی؛ با این حال اگر سلمان بجای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌آمد خیانت بود، در حالی که کسی آمد که حتّی نمی‌توانست از روی قرآن بخواند! جدا از اینکه از رؤسای منافقین بود، اگر نبود هم توان و علمی نداشت، حتّی به لغات قرآن احاطه نداشت، چه برسد به فهمِ قرآن! و چون بلافاصله بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمد، باور شد. جای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نشست و حرف‌هایی که زد را در جایگاه خلافت مطرح کرد.

لذا زمانی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیش از بیست فتنه‌ی بزرگ و خطای بزرگ و گناه عظیم را نام بردند… یکی از آن‌ها این بود که همسر آقایی را گرفته‌اند و به کس دیگری داده‌اند، مرد دوم از او فرزند دارد!… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: اگر الآن من بخواهم این زن را به زندگی قبلی‌اش برگردانم، این‌ها خیال می‌کنند که من همسرِ کسی را غصب کرده‌ام، جای حق و باطل عوض شد، و الآن امکانِ اصلاح نیست.

نتیجه‌ی فضای دوقطبی

آن‌ها فضا را به سمت شانتاژ و توهّم و دوقطبی بردند، که ما این شب‌ها عرض کردیم که در این فضا «هدایت» رخ نمی‌دهد، جایی که شلوغی رخ دهد، انتخاب آگاهانه خارج نمی‌شود.

اتفاقات تلخی که سال گذشته افتاد، عدّه‌ای در خیابان یکدیگر را می‌زدند، عدّه‌ای از آن‌ها مأمور مظلومِ نیروی انتظامی بودند، عدّه‌ای هم رؤسای دشمن بودند، کارمند دشمن بودند، اما عدّه‌ای اینطور نبودند. در دانشگاه‌ها که خیلی روشن بود! دو آدم با دو فکر را داغ کرده بودند، این‌ها فکر می‌کردند جنگِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و ابلیس است، و در داغی یکدیگر را می‌زدند! او بیاید و سلف را فتح کند و این هم اجازه ندهد سلف فتح شود! یعنی حولِ توهّم بود! چقدر یکدیگر را زدند.

اگر در جامعه‌ای دین درست تبلیغ شود، اگر حبّ و بغض تنظیم باشد، یاد می‌گیرد که من به این راحتی نمی‌توانم با دیگری بجنگم، ایشان به این زودی دشمن من نمی‌شود، من هم به این زودی دشمن ایشان نمی‌شوم. مدام می‌گوید زیارت عاشورا بخوان، «اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ»، دو نفر از یک دین، یعنی مسلمانند، گاهی از یک مذهب، مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، چرا یقه‌ی یکدیگر را پاره می‌کنید؟ مگر موضوع چیست؟

این موضوع برای این است که دین درست تبیین نشده است، حبّ و بغض درست تبیین نشده است، تبلیغ صورت نگرفته است.

موضوع فاطمیه درست تبیین نشده است

عزیزان! سری به کتب درسی بزنید، من بصورت مطلق نمی‌گویم، ولی مسابقه برگزار می‌کنم و جایزه هم می‌دهم، تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به مجموعه هیئت حضرت عبدالله بن الحسن سلام الله علیهما مستند بیاورید، کتب درسی دینی و تاریخ مدرسه تا دبیرستان، کتب درسی دانشگاهی، و کتب درسی حوزوی، ببینید راجع به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چقدر مطلب است؟ چه حرف روشنی در این کتب هست؟ به بهترین سندی از این کتب که حرف روشنی در آن زده باشد، جایزه می‌دهم.

البته این موضوع را بگویم که خدای نکرده بد برداشت نشود، در طول تاریخ هزار و چهارصد ساله، هیچ زمانی مسئله‌ی فاطمیه مانند این بیست سی سال اخیر، شور و هیجان نداشته است، اما این کافی نیست، مسئله‌ی به این مهمّی اگر بر حسب مبانی علمی نباشد، اگر تحصیل نشود، اگر مباحثه نشود، اگر بیشتر روضه منتشر شود، اگر بیشتر در فضای احساسی برود، با یه هجمه از بین می‌رود.

اولاً این موضوع باید مبنا داشته باشد، ثانیاً ما بیمار نیستیم که یک اختلاف هزار و چهارصد سال قبل را رها نکنیم، این موضوع در زندگی و نگاه و اعتقاد و شیوه‌ی زیستن ما و در مناسبات بین افراد اثر دارد، از جمله محورِ حبّ و بغض است!

اینکه در جامعه‌ی ما بعضی از مسئولین ما بد عمل می‌کنند، یا نمی‌توانند از خودشان دفع شبهه کنند، یا نمی‌توانند دلسوزی‌شان را به چشم دیگران برسانند، بعد جوان ما به سراغِ یک رسانه‌ی دشمن می‌رود که صد در صد معلوم است که دشمن است، ولی جذب او می‌شود، برای این است که چند اشکال وجود دارد، یکی از آن‌ها این است که حبّ و بغض این جوان تنظیم نیست، این شخص دوست و دشمن خود را قاطی کرده است.

اینکه شما نگاه می‌کنید و می‌بینید که دشمن‌ترینِ دشمنان خدا، که هر جا بتوانند به دین لگد می‌زنند، دلسوز می‌شوند و عدّه‌ای هم باور می‌کنند، برای این است که حبّ و بغض آن شخص تنظیم نیست. بجای اینکه بر سرِ او بزنیم که چرا حبّ و بغض تو تنظیم نیست، ببینیم که ما در کجا راجع به حبّ و بغضِ تنظیمی حرف زده‌ایم؟

تبلیغ به معنای رساندن بود، ما باید ببینیم کجا رسانده‌ایم؟ کجا موضوع را روشن کرده‌ایم؟ نمی‌گویم نیست، دوست دارم بروید و ببینید، تا ببینید آیا کافی است یا نه، آیا مؤثر هست یا نه.

نمی‌خواهم بگویم یعنی یک معلّمِ خوبی در مدرسه‌ای نگفته است، یا یک استاد دانشگاهی در دانشگاهی نگفته است، اما از علائمِ اینکه این موضوع درست تبیین نشده است این است که وقتی الآن در این موضوع حرف می‌زنم، کسی در این جمع به یاد ندارد! یعنی درست تبیین نشده است، در عمق جان نرفته است، به خاطره تبدیل نشده است، ثبت نشده است؛ مشکل هم همینجاست.

اگر بنا بر این بود که فاطمیه یک مسئله‌ی تاریخی باشد و تمام، ما هم بخواهیم و یک اثر باستانی را محکم نگه داریم، در اینصورت که ارزشی نداشت. اینکه در فلان جنگ فلانی نیزه‌ی اضافی زده است یا نه که محل دعوا نمی‌شود.

بحث ما راجع به فاطمیه که یک اثرِ باستانی نیست، اگر واقعاً یک اثر باستانی است و در فکر و سبک زندگی امروز ما اثر ندارد، این کار عینِ ابلهی است که ما بیهوده این امر را رها نکنیم و هزینه‌ی اضافه بدهیم.

این موضوع در زندگی و اعتقاد و توحید و سبک زندگی و شیوه‌ی پدری و مادری و فرزندی و روابط اجتماعی و روابط بین مؤمنین، در فهم اسماء و صفات الهی مؤثر است، در تلقّی از شخصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مؤثر است.

اگر شما به قائل به شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باشید، یک نگاه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دارید، اگر قائل به شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نباشید، نگاه دیگری به پیامبر دارید. این موضوع مهم است. پس نگاه شما به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خیلی مهم است. این یک مسئله‌ی باستانی نیست.

اگر موضوع مهم است، که مهم است، اگر موضوع اصل دین است، که اصل دین است، ما در جلساتی این موضوعات را جزء به جزء بحث کرده‌ایم… پس باید تبیین علمی و عقلانی و دقیق رخ دهد.

بعد می‌گوییم آدم‌های پُرنفوذِ رسانه‌ای جوان‌های ما را می‌برند، پس ما چکار می‌کنیم؟

اگر دو ساعت به بهائیت وقت می‌دادند که به سرِ کلاسِ بچه‌های ما بیایند، چه اتفاقی رخ می‌داد؟

در مدارس ما چند ساعت کلاس دینی هست؟ چند ساعت دانشجو را مجبور می‌کنیم که سرِ کلاسِ ما بیاید؟ باید قدری هم خودمان بازنگری کنیم.

آن تبیینی که در این جلسات عرض کردیم، تبیین و تبلیغ یعنی موضوع به همه برسد، یعنی فرصتِ انتخابِ عاقلانه و بدونِ جَوزدگی و روشن و با حقیقت رخ بدهد، باید زمینه‌ی این امر را فراهم کرد، وقتی زمینه را فراهم نکنیم، طرف وقتی درست تبیین نمی‌شود، اشتباه می‌کند.

در مسیرِ رشد و کمال، نقش ایفاء کنیم

البته هر کسی که اشتباه می‌کند، باید خودش حساب پس بدهد، اوضاع عالم اینطور نیست که من بگویم چون شما درست تبیین نکردید، هر کسی هر کاری کرد، چیزی به گردن او نیست؛ نخیر! دنیا اینطور نیست، هر کسی بخواهد حقیقت را پیدا کند، می‌تواند؛ اما بحث ما این است که ما در مسیرِ رشد و کمال، نقش ایفاء کنیم.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌توانستند بعد از اینکه مردم مدینه این بزرگواران را نخواستند، از این شهر به شهر دیگری بروند و خوش و خرّم زندگی کنند و از صبح تا شب عبادت کنند.

کمااینکه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌توانست وقتی از مدینه خارج شد به نقطه‌ی دیگری برود و گوشه‌ای غریبانه زندگی کند. همینطور که امام زمان ارواحنا فداه الآن غایب هستند، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه غایب می‌شد و زندگی خود را می‌کرد، اما بنایشان بر این امر نبود.

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم تنهاخور نیستند، هم بخواهید یا نخواهید، پدر و مادرِ عالم هستند، زهرای مرضیه سلام الله علیها مادرِ عالمِ وجود است، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم پدر هستند، پدر هم نمی‌تواند دلسوزی نکند، اما اینکه دلسوزی کند، به معنای اینطور نیست که دیگران را به کاری وادار کند، چون این کار فایده‌ای ندارد.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در مسیرِ کربلا چند نفر را دعوت کرد؟ ولی تا زمانی که آن فرد نخواست، حضرت او را به زور با خود همراه نکرد.

پس اگر کسی اشتباه کرد که خودش می‌داند، امروز اگر کسی حکم خدا را می‌گذارد و نسبت به حکم خدا لاابالی است، خودش باید حساب پس بدهد، خودش می‌داند و خودش. غفلت هم آسان است، اینکه انسان بی‌خیال باشد که کاری ندارد. پنج ساعت مطالعه سخت است، وگرنه پانزده ساعت چرخیدن در اینستاگرام سخت نیست. تلف کردنِ وقت که کاری ندارد، مانند خرج کردنِ پول است، این کسبِ پولِ حلال است که سخت است، تلف کردنِ عمر که کاری ندارد، درست مصرف کردنِ عمر سخت است.

اگر کسی اشتباه می‌کند باید حساب خود را پس بدهد، اما نکته اینجاست… اصلاً معنا ندارد ما شیعیانِ کسانی باشیم که این‌ها اسوه‌های ایثار هستند، بعد ما عدّه‌ای انسانِ بی‌خیال باشیم!

اولین قدم در تولّی در یک جامعه‌ی ایمانی این است که من نمی‌توانم نسبت به دوست خود یا برادرِ خود بی‌خیال باشم. اگر من برادری دارم که در حال رفتن به مسیرِ کج است، یا خدای نکرده با ماشین خود به درّه می‌رود، نمی‌توانم بگویم به او پیامک زده‌ام! هیچ کسی این امر را دلسوزی حساب نمی‌کند، می‌گویند یا او برادرِ تو نیست، یا تو خیلی … هستی.

حال ما نگاه کنیم، ما در تبلیغِ حقیقت چگونه هستیم؟

یک پیامک می‌زنم و می‌گوییم ما وظیفه‌ی خود را انجام داده‌ایم! ما چکار کرده‌ایم؟

پس من نمی‌خواهم بگویم اگر کسی پیدا شد احکام الهی را… که احکام الهی نورانی هستند، حقیقت هستند، احکام الهی که قیودِ بیخود نیستند، ما بت‌پرست نیستیم که آداب و رسومِ من‌درآوردی داشته باشیم و بگوییم چون آباء و اجداد ما این کارها را انجام می‌دادند، ما هم انجام بدهیم… دینی که بهترین مسیر را برای زندگی ما فراهم نمی‌کند به درد نمی‌خورد، بخدا قسم اگر ما کسی را بهتر از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیدا می‌کردیم یک لحظه هم اینجا توقّف نمی‌کردیم، بهتر از او نیست، نمی‌شود در او نقص پیدا کرد، برای همین دورِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جمع شده‌ایم، برای همین به دنبالِ مکتبِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستیم، چون بهتر از این نیست، اگر هست به آنجا برویم.

خدای متعال از ما نمی‌خواهد وقتی کمالی وجود دارد به سراغِ ناقصی برویم، اگر من حقیقتی را زیر پا گذاشتم و نسبت به احکام خدای ارحم الرّاحمینی بی‌اعتنایی کردم، باید حساب پس بدهم؛ اما در مکتب اسلام انسان‌ها صرفاً اجزای جدا از هم نیستند، ما وظیفه داریم دلسوزی کنیم. یک بُعدِ این تبلیغ، ایثار و دلسوزی است، ایثار و دلسوزی جزوِ این است، نه خوب است که باشد، بلکه باید باشد، اگر نباشد من نباید توقع داشته باشم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم دلسوزِ من باشد.

اگر ما به حضرت حجّت ارواحنا فداه نسبت داریم، مانند فرزندانِ حضرت هستیم، مانند نوکران حضرت هستیم، خلاصه اینکه ما برای حضرت مهم هستیم، ما نمی‌توانیم نسبت به یکدیگر بی‌تفاوت باشیم، چون این کار اهانت به اوست. «امر به معروف و نهی از منکر» در دین این است.

همانطور که وقتی بچه‌ی دو ساله در حال افتادن از بلندی است، مادرِ او داد می‌زند، او را نهی می‌کند، این دلسوزی است؛ البته دلسوز بودنِ مادر ثابت است، ولی با این حال بچه در دوران بلوغ ممکن است که دلسوزی پدر و مادر را نفهمد.

ما بخواهیم یا نخواهیم باید نسبت به یکدیگر دلسوز باشیم، از طرفی نباید دلسوزی ما شائبه داشته باشد، نباید در دلسوزی ما تشفّی باشد. بعضی از رفتارهای ناهیان منکر در برهه‌هایی تشفّی بود، یعنی برای اینکه طرف دل خودش خنک بشود، با طرف برخوردی می‌کرد. تو ناهی منکر نبود، تو خودت منکر بودی! باید دلسوز هم بود.

جامعه‌ای که مردم در آن نسبت به یکدیگر بی‌تفاوت هستند، درکی از فاطمیه ندارند. اصلاً معنی ندارد که برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه کنند، باید فاطمیه را نعوذبالله احمقانه ببینند، چون مهم‌ترین انسان‌های هستی جان خود را برای غیرمهم‌ها به خطر انداخته‌اند!

شاید من این روایت را اخیراً سی مرتبه خوانده‌ام، خیلی امیدبخش است، این امیرالمؤمنین صلوات الله علیه… دوستان را کجا کنی محروم… تو که با دشمنان خود اینطور هستی… تا این نگاه به جامعه تزریق نشود، هر دروغگوی بیرونی شایعه‌ای درست کند، ما یقه‌ی یکدیگر را پاره می‌کنیم، چون برای یکدیگر مهم نیستیم، یکدیگر را دوست نداریم.

این دو روایت خیلی زیباست، یکی از آن‌ها در نهج البلاغه است.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آنقدر جنگ صفین را عقب انداخت… صد روز… گروهی گفتند که علی از مرگ می‌ترسد… ببینید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با چه کسانی هم طرف بود که قَدَرقدرتِ عالم می‌گفتند که او از مرگ می‌ترسد! بعضی دیگر می‌گفتند علی اهل احتیاط است و لابد شک دارد و نمی‌تواند این‌ها را با شمشیر بکشد. حضرت فرمود: «فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً»[۵] بخدا قسم من جنگ را یک روز هم عقب نینداختم الا اینکه آرزو دارم که یک نفر از این‌ها برگردد! یعنی یک نفر از همین کسانی که در سپاه معاویه حضور دارند و به من فحش می‌دهند و مرا لعن می‌کنند برگردد!

اگر شما منطق اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را ببینید، حرّ سلام الله علیه را یک استثناء نمی‌بینید، رفتارِ امام حسین علیه السلام را هم یک استثناء نمی‌بینید، این‌ها «عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ و سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَم»[۶] هستند، این‌ها اسماء و صفات خدا را دارند. ما در ماه رجب به خدای متعال عرضه می‌داریم: «عادَتُکَ‏ الْإِحْسانُ اِلَى الْمُسیئینَ»، هرچه به تو بد کنند، تو خوبی می‌کنی… شاید یک نفر برگردد.

حق این است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیش از همه‌ی عالم فرمایشِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را گوش بدهد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: علی جان! «لَأَنْ یَهْدِیَ اَللَّهُ عَلَى یَدَیْکَ رَجُلاً إِلَى اَلْإِسْلاَمِ خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ اَلشَّمْسُ».

همّت را ببین که ما گاهی از هدایت و تربیت و تبلیغ و دلسوزی و روشنگری برای فرزند خودمان خسته می‌شویم، برای شاگردان مدرسه‌ی خودمان خسته می‌شویم، برای همسایه‌ی خودمان خسته می‌شویم! همسایه‌های ما که عمروعاص و دشمنان خدا نیستند، کسی است که شاید اندکی از من بهتر یا بدتر است، تقریباً در یک سطح هستیم. ما زود تمام می‌شویم و انگیزه‌ی ما از بین می‌رود، اما شاید یک نفر از این‌ها برگردد.

شما به دنیا بگویید فرمانده‌ای که عالم در شجاعت مانند او را ندیده است، اگر لازم باشد درِ قلعه را از جای خود در می‌آورد… البته این موضوع را هم عرض کنم که چرا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درِ قلعه را کَند؟

یک نفر زورآزمایی می‌کند که خود را نشان بدهد، بازوی خود را نشان بدهد، اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بعد از اینکه مرهَب را کُشت، این شخص فرمانده‌ی لشکر مقابل بود و به آن‌ها امید می‌داد که صبر کنند و دفاع کنند. اما وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درِ قلعه را کَند، آن‌ها فهمیدند که دیگر حریفِ او نیستند، برای همین هم فرار کردند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌خواست آن‌ها کشته نشوند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قدرتِ خود را نشان داد که با او نجنگند که کشته نشوند.

این روایت از امام صادق علیه السلام است که فرمود: علی بن ابیطالب یک ویژگی داشت که همیشه رعایت می‌کرد، بجای اینکه جنگ را از صبح شروع کند، از اذان ظهر یا عصر شروع می‌کرد.

وقتی علّت این امر را از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌پرسیدند می‌فرمود: برای اینکه نماز ظهر یا نماز عصر را بخوانند، آن زمان، زمانِ استجابتِ دعاست، برکت دارد، بعد این مهم است که زمان از ظهر تا مغرب کم است، این‌ها کمتر کشته می‌شوند. وقتی مغرب شود هوا تاریک می‌شود و این‌ها فرار می‌کنند. کشته نشود شاید روزی برگردد، من نمی‌خواهم این‌ها را بکشم.

امام صادق علیه السلام فرمود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمود: من دوست ندارم با شمشیرِ من کشته شوند.

چون کسی که با شمشیرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کشته شود که دیگر حساب و کتاب ندارد، مستقیم به جهنّم می‌رود.

او در هدایت اینقدر وسعتِ نظر دارد که زمینِ هدایت را یارانِ معاویه قرار می‌دهد!

حال ما برگردیم و خودمان را نگاه کنیم، گاهی می‌بینیم که گاهی دو حزب یقه‌ی یکدیگر را پاره می‌کنند، طرفدارانشان هم همینطور!

کتک‌کاری‌هایی که سال گذشته در خیابان بین مردم صورت گرفت، نشان داد که ما دین را درست به یکدیگر یاد نداده‌ایم، چون دو نفر که با یکدیگر دشمن هستند…

من نمی‌گویم که در بین آن اغتشاشات رؤسای شیاطین و ابلیس و آدمِ حرفه‌ایِ کارمند نبود، یک طرف نیروی نظامی کشور بود، یک طرف هم عدّه‌ای بودند که مزدور بودند؛ اما نمی‌توانم بگویم که همه‌ی این‌هایی که یکدیگر را زدند برای این دو گروه بودند، شک نیست که عدّه‌ای مردم بودند، حداقل ما هم در این قسمتی که مردم بودند، مقصّر هستیم. چرا این‌ها با یکدیگر احساس دشمنی کردند و یقه‌ی یکدیگر را پاره کردند؟ چرا پانزده بیست نفر که بعضی از آن‌ها شخصیت اجتماعی داشتند و تحصیلکرده بودند وحشی شدند و به صورت یک جوان لگد زدند؟ چه از این طرف ده نفر یک نفر معمولی را زده باشند، چه از آن طرف؛ چه شد که نسبت به یکدیگر احساسِ دشمنی کردند؟

همه چیز با هم قاطی شد، جَو بهم ریخت، انتخاب عقلانی به جَوزدگی تبدیل شد و اصلاً متوجّه نشدند که چکار کردند!

اگر طرف از مستی این خشم بیرون بیاید می‌گوید: عجب! من چه کارها که نکردم!!!

در حالت عادی اگر یک گربه‌ای وسط باشد و پنج نفر به این گربه لگد بزنند، نفر ششم اعتراض می‌کند. چطور می‌شود که یک آدم روی زمین است و ده نفر به او لگد می‌زنند؟

باید هر کسی در جای خود بخوابد و حساب خود را پس بدهد، نمی‌خواهم کسی را تبرئه کنم، چون قاضی نیستم و الحمدلله پرونده‌ی کسی هم در دست من نیست، اما چه اتفاقی رخ داد؟ این‌ها که حداقل اهل حقوق حیوانات بودند، اگر به گربه‌ای لگد می‌زدید اعتراض می‌کردند؛ البته این موضوع درست است و کسی حق ندارد به گربه هم لگد بزند، ظلم بد است و ظالم هم ملعون است، «أَلَا لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ»،[۷] کسی که به گربه لگد بزند ملعون است، کسی که به شکم یک انسان لگد بزند چطور؟ چه اتفاقی رخ داد که ناگهان خشم ما اینقدر بر علیه یکدیگر متراکم شد؟ چه کسانی ما را بر علیه یکدیگر تحریک کردند؟ هر کسی که بود، در دستگاه شیطان بود، خواسته یا ناخواسته!

اصلاً ما برای چه ایام فاطمیه دور یکدیگر جمع می‌شویم؟ برای اینکه بگوییم جامعه‌ای بصورت مطلق نمک به حرامی کرد. در جلسات گذشته مدام تکرار کردیم و عرض کردیم آن کسی هم که آمد تا به آن در لگد بزند، فهمیده بود آنجا چه کسی حضور دارد. همه حق را فهمیده بودند، این ملعون نمی‌خواست به حق عمل کند.

اینجا جا داشت که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دستِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بگیرد و بفرماید خاک بر سرِ آن مملکتی که قدرِ برکتِ وجودِ فاطمه را نمی‌داند و حتّی به گریه‌ی تو رحم نمی‌کنند، بیا تا به جای دیگری برویم؛ اما این کار را نکرد.

ما ایام فاطمیه دور یکدیگر جمع می‌شویم، آنجا یک حقِ محض وجود دارد، یک باطلِ محض هم وجود دارد که قاتلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، یک دلسوزیِ عجیب هست، از دلسوزی استعفاء نکرده‌اند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از فردای شهادتِ صدیقه طاهره سلام الله علیها شب‌ها با گونی درِ خانه‌ی فقرایی که نسبت به اشک‌های زهرای اطهر سلام الله علیها بی‌خیال بودند نان برد!

جا داشت که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ملامت کند، اما اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اهلِ ملامت نیستند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از فردای شهادتِ صدیقه طاهره سلام الله علیها شروع کرد به چاه کَندن و وقف برای عابران و زائران خانه‌ی خدا و زائرانِ قبرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم.

اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینطور نبود که ارزش نداشت ما یک مسئله‌ی هزار و چهارصد سال قبل را اینطور زنده نگه داریم.

من سالگردِ مادرم که خدا می‌داند خیلی او را دوست دارم، دیگر لباس سیاه نمی‌پوشم.

ما در فاطمیه یک مسئله‌ی باستانی نداریم، بلکه همه‌ی حیاتِ ما به این است. ما در فاطمیه می‌آییم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را تماشا می‌کنیم، وقتی تماشا می‌کنیم می‌گوییم خدایا! ما دوست داریم اینطور باشیم، دوست داریم بزرگ باشیم.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه اموال خود را در مدینه، با فقرایی که نسبت به مادرِ او بی‌خیال بودند تقسیم کرده است، نه بین شیعیان!

به امام کاظم علیه الصلاه و السلام گفتند: آقا جان! این شخصی که به او پول می‌دهید، پیش شاه بنی عباس می‌رود و بر علیه شما حرف می‌زند. حضرت فرمود: اگر این کار را نمی‌کرد که باید خیلی بیشتر از این‌ها به او کمک می‌کردم، اما الآن زن و بچه‌ی او گرسنه هستند! این نیازِ او حقیقت است! این هم خونِ دل خوردن دارد.

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خون دل خوردند، گاهی هم می‌بینید که رویش‌هایی پیدا شده است.

اگر یک نفر هدایت شود از همه‌ی عالم بیشتر می‌ارزد.

کارگرِ ابلیس نباشیم

شما می‌بینید که در همین اطراف خودمان شهدایی پرورش پیدا کرده‌اند، مزار شهدا گنج عالم است.

امروزه مُد شده است که فلزیاب پیدا می‌کنند و به دنبال گنج می‌روند، «گنج» مزارِ شهداست! «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ»،[۸] گنجِ عالم این شهدا هستند، ان شاء الله خدای متعال امام خمینی را رحمت کند، ما هم نفسی تازه کردیم. ان شاء الله خدای متعال به مسئولان ما رحم کند، بعد از این معجزه‌ی تربیتی که رخ داد، فضا را به سمتی ببرند که مردم پشیمان شوند.

بعضی‌ها بخواهند یا نخواهند کارگرِ ابلیس هستند، این نفسی که ناگهان دمید، نفحه‌ای که به برکتِ الهی وزید، یک نفر دزدی کند، یک نفر کج‌سلیقگی کند، یک نفر… در این فرصتِ بی‌نظیر، مردم به آدم‌های خسته‌ی ناامید تبدیل شوند.

دعا

ان شاء الله خدای متعال به همه‌ی ما سنخیت با نگاهِ صدیقه طاهره سلام الله علیها عطا کند.

ان شاء الله خدای متعال ما را اول دلسوزِ خودمان و بعد دلسوز عالم قرار بدهد.

ان شاء الله خدای متعال به برکتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این جمع را جزو گردان‌های نصرت امام زمان ارواحنا فداه قرار بدهد.

خدایا! این مردم خوب هستند، من اعتراف می‌کنم که ربطی به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ندارم، اما تو می‌دانی که ما دوست داریم جزوِ خوب‌ها باشیم، خدایا! این آرزوی ما را برآورده به خیر بفرما.

روضه و توسّل

شبِ شهادتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، من سعی می‌کنم که روضه‌ی شب شهادت را خیلی جابجا نکنم.

اگر این ایام به درِ خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌رفتید، دیگر شما را راه نمی‌دادند… روزهای قبل اصلاً کسی برای عیادت نرفت، در تاریخ ثبت نشده است که کسی رفته باشد و به حسنین علیهما السلام سر زده باشد، بی‌انصاف‌های مدینه نگفتند که او اطفالی دارد، حداقل سری به این‌ها بزنیم، این‌ها جگرگوشه‌های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند که پژمرده شده‌اند، حالی از این‌ها بپرسیم… اما این ایّام اگر کسی هم می‌خواست برای عیادت بیاید… عباس عموی پیامبر روزی مانند امروز خواست که برای عیادت بیاید، اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: وضع او وخیم است و نمی‌توانیم میهمان بپذیریم… دیگر فاطمه آفتابِ لبِ بام است و نمی‌دانیم تا چه زمانی هست و ما چقدر فرصت داریم…

در خانه‌ای که بیمار دارند…

وقتی کسی بیمار جدّی دارد، گاهی دعای توسّل می‌خوانند، گاهی حدیث کساء می‌خوانند، برای شفای او دعا می‌کنند، به هر کسی که می‌رسند التماس دعا می‌گویند، اما اگر این روزها به خانه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بروید می‌بینید که اگر بچه‌ها بخواهند برای سلامتیِ مادر دعا کنند، نگاه می‌کنند که پدر داخلِ حیاط در حالِ ساختنِ تابوت است… وضعِ خانه عجیب است…

ما که ربطی به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نداریم، بنده بعد از هزار و چهارصد سال نمی‌توانم آنچه بر او رخ داده است را به زبان بیاورم، شما هم توانِ شنیدن ندارید، آن بچه‌هایی که با چشم‌شان دیدند و به تعبیرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیر شدند، این روزها کنارِ بسترِ مادر نشسته‌اند، صورت او را نگاه می‌کنند، مدام رصد می‌کنند که آیا نفس می‌کشد یا نه، آیا می‌تواند بخوابد یا نه، آیا درد دارد نه…

من این موضوع را تجربه کرده‌ام، از تلخ‌ترین لحظات عالم برای فرزند این است که بالای سرِ مادرش که درد دارد بنشیند، انسان دوست دارد تیر در چشم داشته باشد ولی مادر درد نداشته باشد، آن هم مادری که کاری کرده بودند که دیگر نمی‌توانست نفس بکشد…

اگر ببیند بعد از مدّتی درد کشیدن توانسته است بخوابد، دیگر همه لال می‌شوند تا مادر دقایقی نفس بکشد… اصلاً زندگی همه تحت الشعاع قرار می‌گیرد و از زندگی عادی دور می‌شوند، جرأت نمی‌کنند صورت خود را از صورت مادر بردارند، چون می‌ترسند همینکه برمی‌گردند کار از کار گذشته باشد…

حالِ مادر وخیم بود، طوری که اگر می‌دیدند کسی می‌دود، دلشان به هزار را می‌رفت… در نقل دیگری هست که وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دید خادمه‌ها می‌دوند، رنگِ حضرت پرید…

مثلِ فردا، خودش می‌داند که چه بارِ سنگینی روی دوشِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گذاشته است، می‌داند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دست‌تنهاست، می‌داند این زخم‌ها کاری است، می‌داند اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بخواهد روی این زخم‌ها دست بکشد بیچاره می‌شود، به کمکِ خواهرِ أسماء بنت عُمیس، سَلمَی، سعی کرد هرطور که می‌تواند با تکیه بر دیوار بنشیند، لباس‌های مبارک خود را عوض کرد، زخم‌ها را شست که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فردا شب مجبور نشود مدام دست بکشد… لباس بچه‌ها را هم عوض کرد… مدّتی بود که مادر را نشسته ندیده بودند، مدام در بستر افتاده بود، دیگر صدای او جوهر نداشت…

همینکه امام حسن و امام حسین علیهما السلام دیدند که مادر امروز قدری با تکیه دادن به دیوار نشسته است، گفتند به مسجد برویم و دو رکعت نماز شکر بخوانیم، اما چون نگران بودند خیلی سریع برگشتند، نماز را سبک خواندند و برگشتند.

همینکه رفتند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از فرصت استفاده کرد و با همان صدای بی‌جوهر به سَلمَی فرمود: پاهای مرا رو به قبله کن، عقب بایست، روی صورت من پارچه بکش، وقتی لحظاتی گذشت بیا و مرا صدا کن، اگر جواب ندادم علی را خبر کن، او می‌داند باید چکار کند.

سَلمَی عقب ایستاد، با اضطراب… لحظاتی گذشت، پارچه را کنار زد… در نقلِ متأخری می‌گوید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دستِ راست خود را روی صورت گذاشته بود… تا جایی که توانست از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مخفی کرد…

سَلمَی صدا زد: «کَلِّمِینِی یَا بِنتَ رَسُول الله، کَلِّمِینِی یَا فَاطِمَهُ الزَّهراء»… اما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پاسخ نداد…

وقتی پاسخ نداد پارچه را برگرداند و عقب عقب رفت… خدایا! من چطور به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگویم؟…

زمانی نگذشته بود که حسنین علیهما السلام وارد شدند، نگران مادر بودند، دیده بودند که مادر از درد نمی‌تواند بخوابد، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه جلو وارد شد…

اگر چشم دلتان را ببرید و با امام حسن مجتبی صلوات الله علیه وارد خانه شوید، همینکه سرِ مبارکِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آمد، اول بسترِ مادر را نگاه کرد… توقع داشت که مادر نشسته باشد، می‌داند که مادر نمی‌تواند از درد به این راحتی بخوابد، فرمود: «یَا سَلمَی! مَا یُنِیمُ أُمَّنَا فِی هَذِهِ السَّاعَهِ»،[۹] چطور مادرمان به این زودی خوابید؟ یا اگر خوابیده است چرا روی صورت او پارچه انداخته‌ای؟

سَلمَی خیلی معطل نکرد، حق هم داشت، او که امام نبود، عرض کرد: «مَاتَتْ اُمُّکُمَا فَاطِمَه»… مادرتان راحت شد… دیگر درد نمی‌کشد…

بعد می‌گوید این دو آقازاده را نگاه کردم، وقتی این خبر سهمگین را دادم دیدم که ادب و آرامش خود را از دست ندادند، آرام آرام به محضر مادر رفتند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه جلو و امام حسین صلوات الله علیه عقب؛ آرام روبند را کنار زد، غریبِ عالم امام حسن مجتبی صلوات الله علیه یک مرتبه گونه‌ی مادر را آرام بوسید، «کَلِّمِینِی یَا أُمَّاهْ فَأَنَا اِبْنُکِ اَلْحَسَنُ»… مادر جواب مرا بده… چند مرتبه صدا زد…

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه همیشه خود را سپرِ امام حسین علیه السلام کرد، به نسبتِ امام حسین علیه السلام سنِ زیادی نداشت، اما همیشه در سختی‌ها خود را سپر می‌کرد، اینجا وقتی چند مرتبه صدا زد و ناامید شد، به امام حسین علیه السلام  متوسّل شد، تو عزیزدردانه هستی، شاید جواب تو را بدهد، «فَجَاءَ الحُسَیْن، فَوَضَعَ خَدَّهُ تَحْتَ قَدَمَیْهَا» سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد، صورت را کفِ پای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گذاشت «کَلِّمِینِی یَا أُمَّاهْ فَأَنَا اِبْنُکِ اَلْحُسَیْنُ»


[۱]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] إقبال الأعمال، جلد ۱، صفحه ۳۳۱

[۵] نهج البلاغه، خطبه ۵۵ (من کلام له (علیه السلام) و قد استبطأ أصحابه إذنه لهم فی القتال بصفین: أَمَّا قَوْلُکُمْ أَ کُلَّ ذَلِکَ کَرَاهِیَهَ الْمَوْتِ؟ فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَیَّ. وَ أَمَّا قَوْلُکُمْ شَکّاً فِی أَهْلِ الشَّامِ، فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَهٌ فَتَهْتَدِیَ بِی وَ تَعْشُوَ إِلَى ضَوْئِی، وَ ذَلِکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلَالِهَا وَ إِنْ کَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا.)

[۶] زیارت جامعه کبیره

[۷] سوره مبارکه هود، آیه ۱۸ (وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ کَذِبًا ۚ أُولَٰئِکَ یُعْرَضُونَ عَلَىٰ رَبِّهِمْ وَیَقُولُ الْأَشْهَادُ هَٰؤُلَاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَىٰ رَبِّهِمْ ۚ أَلَا لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ)

[۸] زیارت وارث

[۹] کشف الغمه فی معرفه الأئمه ، جلد ۱ ، صفحه ۵۰۰ (وَ رُوِیَ: أَنَّهَا بَقِیَتْ بَعْدَ أَبِیهَا أَرْبَعِینَ صَبَاحاً وَ لَمَّا حَضَرَتْهَا اَلْوَفَاهُ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ إِنَّ جَبْرَئِیلَ أَتَى اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَمَّا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ بِکَافُورٍ مِنَ اَلْجَنَّهِ فَقَسَمَهُ أَثْلاَثاً ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ ثُلُثٌ لِعَلِیٍّ وَ ثُلُثٌ لِی وَ کَانَ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً فَقَالَتْ یَا أَسْمَاءُ اِئْتِنِی بِبَقِیَّهِ حَنُوطِ وَالِدِی مِنْ مَوْضِعِ کَذَا وَ کَذَا فَضَعِیهِ عِنْدَ رَأْسِی فَوَضَعَتْهُ ثُمَّ تَسَجَّتْ بِثَوْبِهَا وَ قَالَتْ اِنْتَظِرِینِی هُنَیْهَهً ثُمَّ اُدْعِینِی فَإِنْ أَجَبْتُکِ وَ إِلاَّ فَاعْلَمِی أَنِّی قَدْ قَدِمْتُ عَلَى أَبِی فَانْتَظَرَتْهَا هُنَیْهَهً ثُمَّ نَادَتْهَا فَلَمْ تُجِبْهَا فَنَادَتْ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى یَا بِنْتَ أَکْرَمَ مَنْ حَمَلَتْهُ اَلنِّسَاءُ یَا بِنْتَ خَیْرِ مَنْ وَطِئَ اَلْحَصَى یَا بِنْتَ مَنْ کَانَ مِنْ رَبِّهِ قٰابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنىٰ  قَالَ فَلَمْ تُجِبْهَا فَکَشَفَتِ اَلثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهَا فَإِذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ اَلدُّنْیَا فَوَقَعَتْ عَلَیْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِیَ تَقُولُ فَاطِمَهُ إِذَا قَدِمْتِ عَلَى أَبِیکِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَأَقْرِئِیهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ اَلسَّلاَمَ فَبَیْنَا هِیَ کَذَلِکِ دَخَلَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ فَقَالاَ یَا أَسْمَاءُ مَا یُنِیمُ أُمَّنَا فِی هَذِهِ اَلسَّاعَهِ قَالَتْ یَا اِبْنَیْ رَسُولِ اَللَّهِ لَیْسَتْ أُمُّکُمَا نَائِمَهً قَدْ فَارَقَتِ اَلدُّنْیَا فَوَقَعَ عَلَیْهَا اَلْحَسَنُ یُقَبِّلُهَا مَرَّهً وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی قَالَ وَ أَقْبَلَ اَلْحُسَیْنُ یُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ أَنَا اِبْنُکِ اَلْحُسَیْنُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَنْصَدِعَ قَلْبِی فَأَمُوتَ قَالَتْ لَهُمَا أَسْمَاءُ یَا اِبْنَیْ رَسُولِ اَللَّهِ اِنْطَلِقَا إِلَى أَبِیکُمَا عَلِیٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّکُمَا فَخَرَجَا حَتَّى إِذَا کَانَا قُرْبَ اَلْمَسْجِدِ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُکَاءِ فَابْتَدَرَهُمْ جَمِیعُ اَلصَّحَابَهِ فَقَالُوا مَا یُبْکِیکُمَا یَا اِبْنَیْ رَسُولِ اَللَّهِ لاَ أَبْکَى اَللَّهُ أَعْیُنَکُمَا لَعَلَّکُمَا نَظَرْتُمَا إِلَى مَوْقِفِ جَدِّکُمَا صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَبَکَیْتُمَا شَوْقاً إِلَیْهِ فَقَالاَ لاَ أَ وَ لَیْسَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَهُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهَا قَالَ فَوَقَعَ عَلِیٌّ عَلَى وَجْهِهِ یَقُولُ بِمَنِ اَلْعَزَاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ کُنْتُ بِکِ أَتَعَزَّى فَفِیمَ اَلْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِکِ ثُمَّ قَالَ لِکُلِّ اِجْتِمَاعٍ مِنْ خَلِیلَیْنِ فُرْقَهٌ وَ کُلٌّ اَلَّذِی دُونَ اَلْفِرَاقِ قَلِیلٌ وَ إِنَّ اِفْتِقَادِی فَاطِمَا بَعْدَ أَحْمَدَ دَلِیلٌ عَلَى أَنْ لاَ یَدُومَ خَلِیلٌ ثُمَّ قَالَ عَلِیٌّ یَا أَسْمَاءُ غَسِّلِیهَا وَ حَنِّطِیهَا وَ کَفِّنِیها قَالَ فَغَسَّلُوهَا وَ کَفَّنُوهَا وَ حَنَّطُوهَا وَ صَلَّوْا عَلَیْهَا لَیْلاً وَ دَفَنُوهَا بِالْبَقِیعِ وَ مَاتَتْ بَعْدَ اَلْعَصْرِ .)