«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه باعظمتِ رسول ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم، اهل بیت مکرّم ایشان، بویژه سیّدالشّهداء سلام الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

 عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیه‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین مَن سِواهُ فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسه‌ی گذشته

بحثی که امسال به فضل الهی شروع کرده‌ایم، فصل دوم «کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟» است. بخشی از آن را سال گذشته مطرح کردیم، اگر زنده باشیم و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه توفیق بدهد و عنایت کند زوایایی از بحث هم که مستقل از مباحث سال گذشته است را اینجا عرض خواهم کرد.

«کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟» یعنی چه؟

این ابتدا که یک اصطلاح است و ما در این ده روز خیلی با آن کار داریم و سؤالاتی هم مطرح شده بود که می‌خواهم عرض کنم، قدری دقّت لازم دارد.

من به فهم و درایت شما عزیزان طمع کردم، ارائه‌ی این بحث قدری سخت است.

ما با موضوعات تاریخی و مفاهیمِ کلّیِ دینی، ارتباط مستقیم نداریم. یعنی ما مستقیم در کربلا نبودیم که عاشورا را درک کنیم، ما مستقیم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را ندیده‌ایم، ان شاء الله روزی خودمان بدون واسطه امام زمان ارواحنا فداه را ببینیم. اما نسبت به کربلا و عاشورا و مفاهیم دینی و مسائل جدّی، ما با واسطه طرف هستیم.

نام واسطه‌ی ما با آن‌ها را «روایت» گذاشته‌ایم، به این جهت که اشتراکاتی با علوم ارتباطاتی‌ها پیدا کنیم، وگرنه شما بجای «روایت» هر عنوان دیگری که می‌خواهید انتخاب کنید. این «روایت» حدیث نیست.

الآن کتابی به نام «اقتصاد روایی» منتشر شده است، اصلاً نویسنده مسلمان نیست. فکر نکنید که منظور از «روایی» لزوماً حدیثی است.

خواستم از همان اصطلاح فنّی که آن‌ها استفاده می‌کنند و ریشه در مباحث تاریخی دارد، من هم اصطلاح را تغییر ندهم که بگویم این بحث در علوم ارتباطات، در تاریخ‌نگاری، حتّی در مباحث اقتصاد مطرح است.

در اینجا «روایت» یعنی آن جمع‌بندی شما یا هر کسی از موضوعی، از شروع تا پایان.

مثلاً می‌گویند روایت شما از جلسه‌ی «بضعه الرسول سلام الله علیها» در روز گذشته چه بود؟

می‌گوید: وقتی آمدم اواخر زیارت عاشورا بود، فلانی خواند، بعد حاج آقای اهری روضه خواند و فلان مطلب را گفت، بعد وقتی می‌رفت فلانی آمد و فلان پیشنهاد را داد، بعد کاشانی آمد و وقت ما را گرفت، بعد شعر خواندند و جلسه تمام شد.

به پاراگراف بالا «روایت شما از این جلسه» می‌گویند.

یک نفر می‌گوید عالی بود، دیگری می‌گوید وقت من تلف شد.

اینکه از ورود بحث تا پایان بحث، یک سیری دارد و شما به آن مسئله نگاهی دارید، یک قصّه‌ای دارد، به این «روایت» می‌گویند.

روز گذشته مثال زدیم: شما می‌بینید دو نفر درگیر شده‌اند، یک نفر می‌گوید ماشین جلو باسرعت به عقب آمد و به ماشین زد، دیگری می‌گوید اینطور نبود، راننده‌ی ماشین عقب مشغول تلفن همراه خود بود و باسرعت به ماشین جلو زد.

این دو روایت با یکدیگر تفاوت دارد.

وقتی پلیس راهنمایی و رانندگی می‌خواهد کروکی بکشد و مقصر را مشخص کند، باید روایتی را انتخاب کند.

کدامیک از این‌ها واقع است؟ پلیس به دنبال واقع می‌گردد.

ولی آیا لزوماً واقع است یا نه؟ معلوم نیست!

همه به دنبال واقع می‌گردند.

اهمیّتِ واسطه‌ی روایت

رابطه‌ی ما نسبت به اتفاقات گذشته، با این واسطه‌های روایت است. یعنی اگر شما کتاب تاریخ طبری را بخوانید یک تصویری از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌بینید، اگر کتاب شیخ صدوق اعلی الله مقامه الشّریف را بخوانید تصویر دیگری از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌بینید.

ما مستقیم با حوادث طرف نیستیم، با واسطه‌ی روایت طرف هستیم. حال که با واسطه‌ی روایت طرف هستیم، این خیلی مهم است که می‌خواهیم این روایت را از کجا اخذ کنیم، که آیا این روایت مطابق واقع هست یا نیست؟

لذا کسی که منبر می‌رود… همه‌ی داشته‌های دینی عموم مردم، بیش از نود درصد، از منبری و مداح است، یا از منبری و مداحی که به پدر و مادرشان گفته‌اند. لذا منبر و روضه و شعر خیلی مهم است، چون تصویر ذهنی شما را می‌سازد.

اهمیت این موضوع کجاست؟ اهمیّت این موضوع اینجاست که اگر شما نسبت به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تعصّب دارید، برای تصویر ذهنی شماست، اگر خیلی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را دوست دارید، برای تصویر ذهنی شماست.

البته من انکار نمی‌کنم که ممکن است در موارد استثنائی، مثلاً حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مستقیم اشراقی کند و کسی را هدایت کند، یعنی یک مجذوبِ سالکی پیدا بشود، ما منکر نیستیم ولی این موارد نادر است. ارتباط عموم با حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با همین تصویر ذهنی‌شان است.

وقتی شما گرفتار می‌شوید به چه کسی توسّل پیدا می‌کنید؟ به آن باب الحوائجی که در روضه باور کرده‌اید او باب الحوائج است.

پس خیلی مهم است که پای منبر و روضه‌ی چه کسی می‌نشینید. خیلی مهم است که روایت چه کسی را اخذ می‌کنیم.

یک نفر روضه می‌خواند، حاصلِ آن روضه ذلیلانه است، یک نفر روضه می‌خواند و حاصل آن روضه حماسه است، این دو روایت است. مظلوم مقتدر است یا مظلوم ذلیل.

اصلاً چه بسا خیلی از اوقات شما می‌گویید به فلان مجلس می‌روم و به فلان مجلس نمی‌روم، به همین جهت! چون روایت می‌کند و به شما تصویر می‌دهد. این تصویر در ذهن شما هک می‌شود، وقتی هک می‌شود درواقع باور شما می‌شود.

وقتی ما گرفتار می‌شویم به او توسّل پیدا می‌کنیم و پناه می‌بریم و تقرّب می‌جوییم. وقتی شب قدر می‌خواهیم توبه کنیم به او پناه می‌بریم، به آن کسی که حقیقت دارد، اما رابطه‌ی ما با حقیقتِ او، روایت ما از اوست که درواقع یک تصویرِ ذهنی ماست.

یک جنگ پانصد ساله‌ای بین فلاسفه‌ی معرفت‌شناس است که این تصویر ذهنی چقدر مطابق واقع هست یا نیست، شکاکیّت از دل این بیرون آمده است… نمی‌خواهم وارد آن مباحث شوم.

ما بخواهیم یا نخواهیم، عموماً با تصویرمان، با موضوع ارتباط می‌گیریم. بقیه هم همینطور.

لذا اگر باور داریم که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه منجی است، نجاتبخش است، باب نجات است، رحمت واسعه حضرت حق است، باید این تصویر اصلاح بشود و ارتقاء پیدا کند.

چون مثل این است که منظره‌ی عظیمی را از پنجره‌ای می‌بینیم، ما هر کاری کنیم، چشم و دید و منظر ما خیلی کوچکتر از آن حقیقتِ عظیم است، ان شاء الله خدای متعال روزی کند روز قیامت، جلوه‌ی قیامتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را ببینیم، می‌بینیم اصلاً آن چیزی که ما فکر می‌کردیم، ارزنی در برابرِ عظمت حضرت نیست.

ما که با خودِ امام حسین علیه السلام طرف نیستیم، ما که با خودِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها طرف نیستیم، ما که فهمی نداریم، ما با این تصویر ذهنی‌مان طرف هستیم. تفاوت تصویر ذهنی ما با واقعیت مانند تفاوت یک تمبر با حقیقتِ آن موضوع است؛ ولی همه‌ی ارتباط ما با او از طریقِ همین است.

اگر الان کسی نعوذبالله جسارت کند مقابله می‌کنیم، برای همین تصویر ذهنی ماست.

مگر چند نفر در جلسه‌ی ما توفیق تشرّف به محضر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را داشته‌اند؟

عموم با آن تصویر ذهنی ارتباط می‌گیرند.

حال اگر این تصویر ذهنی مخدوش شود و دقیق نباشد…

دیده‌اید که گرافیست‌ها مثلاً چشم و ابروی عکسی را روی عکس دیگری می‌گذارند، این دو تصویر می‌شود! همینکه دستکاری بشود دیگر آن حالت از دست می‌رود.

تصویر امام حسین علیه السلام در بین غیرشیعیان

این بحث شیعه و سنّی ندارد، بین شیعیان مشکلات فراوانی در شناخت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هست. غیرشیعیان هم که استضعاف بیشتر دارند.

اگر شما نوشته‌های علما راجع به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را هم کنار یکدیگر بگذارید، تفاوت‌های بسیاری دارند.

اما حال برای اینکه می‌خواهم بحث خیلی پراکنده نشود، از گوشه‌ای عرض می‌کنم.

اول می‌خواهم پیشنهادِ حسِ جهاد بدهم.

ما نسبت به جهان اسلام بی‌مسئولیت نیستیم. همانطور که رابطه‌ی اکثریت شیعیان با حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از طریق روایتی است که شنیده‌اند، البته «روایت» با همین توضیحی که عرض کردیم، آن تصویر ذهنی که دارند، ده درصد هم مطالعه نکرده‌اند، همان چیزی است که شنیده‌اند…

در عالم اهل سنّت هم، عموم مردم که محققانه تحقیق نکرده‌اند، این‌ها هم بالاخره به مسجد رفته‌اند و از شیخ خودشان چیزی شنیده‌اند، همانطور که ما از شیخ‌مان چیزی شنیده‌ایم. از اول بچگی روضه‌های زیادی به گوش ما خورده است، در مورد دقّت کدامیک از آن روضه‌ها تحقیق کرده‌ایم؟ او هم همینطور.

منتها اتفاقی رخ داده است و آن هم این است که جریان‌هایی در خواص غیرشیعه، تصویر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را به جهاتی (که اگر فرصت شود تحلیل خواهم کرد) بشدّت مخدوش کرده‌اند.

عموم مردم اهل سنّت که طبق احکامی عمل می‌کنند، زکات می‌دهند، نماز می‌خوانند، یعنی دوست دارند به دین پایبند باشند، در اکثر موارد نمی‌توانند نسبت به امام حسین علیه السلام بجز یک محبّتِ اجباری، دوست داشته باشند. مشکل این است که تصویر این‌ها را خراب کرده‌اند، ما هم تصویر مناسی ارائه نمی‌کنیم، بلکه ما هم اختلال ایجاد می‌کنیم.

شما الآن لفظ «شیعه» و «عاشورا» را در موتورهای جستجوگر جستجو کنید، ببینید وقتی یک غیرشیعه بخواهد با این پدیده مواجه بشود، چه تصویری در فضای مجازی می‌بیند. این تصویر برای یک غیرشیعه چقدر جذاب است؟ با این تصاویری که می‌بیند حسین بن علی چقدر منجی است؟ او چقدر این موضوع را شبیه خرافه و خزعبل می‌پندارد؟ من کاری به واقعیت ندارم. ما هم تصویری نمی‌دهیم که او بخواهد برگردد.

در فضای اهل سنّت، بصورت کلّی، هر کسی صحابه‌ی پیامبر است، او را فی الجمله دوست می‌دارند. یعنی نمی‌گویند معصوم است…

انگار شما جدّی دارید که نعوذبالله رباخوار هم بوده است، شما هم نمی‌دانید که آیا توبه کرده است یا نه، دیگر او پدربزرگ شماست، مسلّماً شما هر روز او را تبلیغ نمی‌کنید.

نگاه آن‌ها اینطور است، می‌گویند امام حسین هم نوه‌ی پیامبر است، لابد پیامبر نوه‌ی خود را دوست دارد!

بجز قلیلی، عمدتاً نمی‌توانند امام حسین علیه السلام را بیش از این دوست بدارند، چرا؟ چون تصویر ارائه شده این است که جهان اسلام را بهم ریخته است.

الآن فرض بفرمایید که کسی به این جلسه بیاید و انتحاری بزند و ده نفر را به کشتن بدهد، آیا شما هر سال برای این شخص بزرگداشت برگزار می‌کنید؟

زمانی یک طلبه‌ای سرِ پسر آسید ابوالحسن اصفهانی رضوان الله تعالی علیه را در وسط نماز برید…

ان شاء الله خدای متعال آن مرجع بزرگ را رحمت کند، گفت: یک پسرم، پسرِ دیگرم را کشته است.

آن کسی که نقشِ پدریِ جامعه را دارد، آسید ابوالحسن اصفهانی آیت الله العظمی هستند، قیادت و رهبری امّت با اوست. گفت: من از خون پسرم گذشتم.

اما مسلّم است که بعد از این واقعه، دیگر هر سال در یادمان این اتفاق مدال افتخار بر گردن قاتل نمی‌اندازند، درست است که او را قصاص و اعدام نکردند، ولی دیگر برای او بزرگداشت برگزار نمی‌کنند.

تصویری که در جهان اسلام به این مردم مظلوم ارائه شده است، که نه ما در اصلاح آن تصویر کار می‌کنیم، بلکه سند برای باور شدنِ آن تصویر خراب تولید می‌کنیم، بلکه این مطلب را در پرانتر عرض می‌کنم…

وقتی حکومتی به نام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تشکیل می‌دهیم و ناگهان در جایی گرانی رخ می‌دهد، این در تصویری که برای امام حسین علیه السلام ارائه می‌شود اثر دارد، رفتار فردی ما اثر دارد، چون می‌گویند این‌هایی که سنگ امام حسین علیه السلام را به سینه می‌زنند چطور هستند؟ این‌ها چه بهره‌ای برده‌اند؟ آیا خوش حساب هستند یا بد حساب؟ آیا مهربان هستند؟

طرف می‌گفت: من دیگر به هیئت نمی‌روم، از او پرسیدم: چرا؟ گفت: من دختر خود را به یک هیئتی دادم، او ما را اذیت می‌کند و دختر من نابود شده است.

یعنی این «تصویر» که می‌گویم، فقط بحث تبلیغی نیست. بنده روز گذشته این مطلب را باز کردم، عرض کردم فیلم، سریال، شعر… این تصویرسازی خیلی گسترده است و انواع دارد، بخشی از آن هم عملِ ماست.

مسئولِ ما وعده می‌دهد و دروغ می‌گوید، بقیه نگاه می‌کنند و می‌گویند…

کسی که لباس رسمی دین به تن دارد نعوذبالله اگر خلافی کند، همینطور…

اگر هیئتی‌ها اشتباه کنند، همینطور…

در جهان اسلام چه تصویری از امام حسین علیه السلام است؟ می‌خواهم یکی از آن‌ها را ارائه کنم تا ببینید.

این‌ها فی الجمله امام حسین علیه السلام را دوست دارند، اما آنقدری نیست که اگر بگویند در جامعه بحران داریم، آن‌ها بگویند «لبّیک یا حسین» یا «ملّت امام حسینیم».

در نود و نه درصد جوامع غیرشیعیه‌ی اسلامی، بخاطر مشکل تصویر، نمی‌توانند بگویند «ما ملّت امام حسینیم».

رسوبات بنی امیّه و بنی عباس و اهل حدیث و دیگران، ذهن او را مخدوش کرده است، با یک امام حسینی طرف است که ارزشِ الگو شدن ندارد. امام حسین را دوست دارد، اکثریت بی‌احترامی هم نمی‌کنند، اما نمی‌تواند این پرچم را برافراشته کند.

اگر شما امام حسین علیه السلام را برافراشته می‌کنید، چون امام حسین سلام الله علیه مرزهای حماسه را جابجا کرده است، مرزهای انسانیت را جابجا کرده است، منبری‌ها منبر می‌روند و ده روز درباره‌ی زیبایی‌های انسانیِ کربلا می‌گویند. یعنی قابلیتِ برافراشته کردن دارد.

در بین خود ما شیعیان تصاویری از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هست که اگر آن‌ها مطرح بشود، قابلیت الگوبرداری ندارد.

کاری به درست و غلط بودنِ موضوع ندارم، واضح است که از نظر من غلط است.

مانند اینکه بخواهیم نظریه‌ی فرار را بگوییم، بگوییم امام حسین نعوذبالله یک فراری است که در نهایت هم نتوانست فرار کند و در نهایت هم او را گرفتند و کشتند!

آخوندهایی بین شیعیان این نظر را دارند و می‌گویند امام حسین اصلاً قیام نکرد!

زمانی من در برنامه تلویزیونی «سمت خدا» این بحث را داشتم که این فعل امام حسین علیه السلام حرکت است یا نهضت است یا قیام است؟ بعد با توضیحاتی به این نتیجه رسیدم که این یک قیام است.

عدّه‌ای شروع کردند به فحش دادند! گفتند: چرا می‌گویی قیام است؟

فرض کنید بگوییم امام حسین فرار کرد، در اینصورت که قابلیت قهرمان بودن ندارد، چه کسی پشت این شخص قرار می‌گیرد؟ چطور می‌تواند الگو بشود؟

اگر امام حسینِ ذهنِ شما یک فراریِ ناکام در فرار باشد، ارزش ندارد که بخواهید پشت سر او بایستید، نهایتاً می‌گویید از بزرگان دین است و محترم است اما ما به زندگی خود می‌پردازیم.

امروز حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در جهان اسلام برای اکثریت مردم مظلوم عوام، تصویرِ مخدوشی دارد.

به یکی از آن‌ها اشاره می‌کنم تا ببینید.

اگر شما می‌خواهید بدانید که تصویر مخدوش چیست، باید بروید و سریال‌هایی که ساخته‌اند را ببینید، باید قصه‌هایی که گفته‌اند را ببینید، باید ببینید در خطبه‌های نمازجمعه چه گفته‌اند.

عوام از کجا بدانند؟ مگر ما توقع داریم که همه محقق شوند؟ مگر همه‌ی ما محقق هستیم که آن‌ها محقق باشند؟

اگر خیلی غیرتی می‌شویم، ما باید بیاییم و بنحوی که طرف پس نزند، تصویر بهتر را ارائه کنیم که به واقعیت نزدیکتر است. این آن جایی است که وظیفه‌ی ما هم هست.

هنوز به ما می‌گوید: «هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللّهِ؟» آیا کسی هست که از حرم پیغمبر دفاع کند؟ یکی از اجزای حرم پیامبر خودِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است.

همین الآن هم تیر می‌زنند و تصویر عدّه‌ای خراب می‌شود.

همین الآن شما به کشورهای دیگر بروید، ممکن است عده‌ی کمی رنگ و بویی از این حالات عزاداری شما را داشته باشند، حتّی آن‌ها هم که برای مظلومیت امام حسین علیه السلام گریه می‌کنند، تصویرشان مخدوش است، تصویر اینطور است که

«خانواده‌ی پیامبر اینطور هستند که یک مرتبه عدّه‌ای علی را فریب دادند و در مقابل حکومت قرار دادند و دعوا درست شد، کوفیان او را فریب دادند و چند جنگ درست شد، بجای اینکه با کفار بجنگند، جنگ داخلی درست شد. بعد پسر او حسن را فریب دادند و دعوا شد، منتها حسن آنقدر دنیاگریز بود که بخاطر اینکه بین مسلمین اختلاف نشود روش پدرش را پیش نگرفت و حکومت را به معاویه تحویل داد، ولی حسین بن علی اینطور نبود و می‌خواست به حکومت برسد، کوفیان او را فریب دادند، هرچه عقلای قوم گفتند این کار را نکن، چون حبّ به حکومت داشت نپذیرفت، یا شاید فکر می‌کرد باید جامعه را اصلاح کند، در حالی که حساب و کتاب دارد! نمی‌شود جلوی حکومت اسلامی ایستاد، به کاروان حرّ رسید و محاصره شد و دید از یاران خبری نشد، خواست او را نزد یزید ببرند تا بیعت کنم، گفتند ما به تو اطمینان نداریم، باید اسیر شوی. او روحیه مناعت طبع داشت و قبول نکرد اسیر شود، گفتند قبول نمی‌کنیم، حسین هم این ذلت را نپذیرفت و کشته شد و زن و بچه‌ی او هم اینجا گیر کردند»!!!

اگر من بگویم بیش از دویست کتاب معاصر و قدیمی در کتابخانه‌ی من هست که روایتشان این هست…

شما کتاب‌های مورد قبول مکتب خودتان را می‌خوانید، آن بنده‌های خدا هم همینطور هستند…

آن بنده‌ی خدای بیچاره‌ای که یا مستقیم این کتاب‌ها را خوانده است یا از واسطه‌های دیگری شنیده است، مثلاً منبری‌شان این‌ها را گفته است، امام جمعه‌شان این‌ها را گفته است…

می‌گوید البته بگویم که ما حق نداریم نسبت به سلف صالح جسارت کنیم، ما را چه به نقد؟ خدا همه‌شان را رحمت کند، ما که در نیّت آن‌ها نبودیم، ولی متاسفانه حسین بن علی به حرف عقلای دین گوش نکرد!!!

بعضی از علمای شیعه هم مانند این عبارت را دارند، یک بزرگ عظیم الشأنی می‌گوید «هیچیک از عقلا رفتار امام حسین علیه السلام را تأیید نمی‌کرد».

یعنی غلط در غلط.

این همان تصویری است که بنی امیّه می‌خواست القاء کند، عدّه‌ی زیادی هم چون وابستگی‌هایی داشتند، این‌ها را باور کردند.

اگر کسی چنین تصویری از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه داشته باشد، اصلاً معنی ندارد از او الگو بگیرد.

اینکه شما می‌بینید در فلسطین که پاره‌ی تن اسلام است و قبله‌ی مسلمین بوده است، انگار کسی بیاید و حرم امام رضا علیه السلام را غصب کند… این همه سال است که این بندگان خدا می‌جنگند، کشته می‌شوند، جوان می‌دهند، بعضی از آن‌ها چند نفر را در خانواده‌ی خود از دست داده‌اند، بالاخره یک عقیده‌ای در میان است، چرا این‌ها در فلسطین نتوانسته‌اند پرچمِ امام حسین علیه السلام را به اندازه‌ای که باید، برافراشته کنند؟ چرا آن کاری که در مدافعانِ حرم می‌شود، در آنجا نمی‌شود؟

اگر تصویری که منِ بی‌عرضه از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ارائه کرده بودم کامل‌تر و جامع‌تر بود که هر دو با هم زیر پرچم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جمع می‌شدیم، اینقدر افتراق و تفرّق هم نبود.

اصلاً خاصیّت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این است که شما به هر گبر و اسکیمویی، حقیقتِ او را عرضه کنید، آدم فرو می‌ریزد.

شما به یک موزه‌ی بین المللی یا یک گالری نقاشی جهانی بروید، همه‌ی دنیا زیبایی را می‌فهمند، در این جمع چه کسی فیلم خارجی ندیده است؟ همه‌ی شما دیده‌اید.

وقتی یک اثر هنری تولید می‌شود، اثر هنری، خاصیّت وجودی دارد.

گاهی فیلمی اصلاً زیرنویس هم ندارد و دوبله هم نشده است، ولی شما فیلم را دیده‌اید! چون زیبایی دارد.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه واقعاً آنقدر زیبایی نداشته است که ما این زیبایی را برافراشته کنیم؟ ما در ارائه‌ی تصویر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خیلی کم‌کار هستیم.

لذا بجای اینکه بر سرمان بزنیم و بگوییم خاک بر سرت با این تصویری که داری، البته هر کسی را در قبر خود می‌خوابانند، من در اینجا می‌گویم خاک بر سر من، که من که بر سرِ سفره‌ی او بودم نتوانستم یک تصویر درست ارائه کنم.

مدیریت تصویر امام حسین علیه السلام توسّط اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین

اگر گفته بشود بعد از کربلا هشت امام ما آفندِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را، برای مدیریت تصویر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پدافند کردند، حداقل بعنوان یکی از ابعاد هشت امام بعد از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، غیر از امام زمان ارواحنا فداه، من نمی‌گویم این حرف گزافی است. تلاش کردند که این تصویر درست منتقل بشود، چون همه‌ی ارتباط ما با آن حقیقت، آن تصویر است.

اینطور باید ببینیم، امام صادق علیه السلام اینطور ولع داشتند که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را معرّفی کنند، می‌پرسیدند: عرفه کجا بودی؟

مگر به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چه چیزی می‌رسد؟

ائمه علیهم السلام رصد می‌کردند، شاعران را به خط می‌کردند.

امامی که آنقدر اهل ذکر بود که وقت نداشت حرف اضافی بزند، امامی که «کَلَامُکُمْ نُورٌ وَ أَمْرُکُمْ رُشْدٌ وَ وَصِیَّتُکُمُ التَّقْوَی وَ فِعلِکَم الخَیر»،[۴] خیرالعمل عملِ امام است، تراز عمل، عملِ امام است، استانداردِ عمل، عملِ امام است، امام سجّاد علیه السلام به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض می‌کنند: «السَّلاَمُ عَلَى یَعْسُوبِ الْإِیمَانِ وَ مِیزَانِ الْأَعْمَالِ وَ سَیْفِ ذِی الْجَلاَلِ»،[۵] سلام بر میزان اعمال!

امام صادق علیه السلام بالای منبر بودند، می‌گویند عبدیِ کوفی آمد، حضرت از منبر پایین می‌آیند و می‌فرمایند: پرده بزنید، دخترم هم بیاید و بنشیند، به عبدی بگویید شعر بخواند. عبدی! برای دخترم شعر بخوان.

چرا حضرت این کار را می‌کنند؟

امامِ سریع الإجابه‌ی ما… در بین ائمه که همه مستجاب الدّعوه هستند، حضرت هادی علیه السلام سریع الإجابه هستند. حضرت به ابوهاشم جعفری فرمودند: من مریض شده‌ام، این هزینه‌ی سفر تو. به کربلا برو و زیر قبّه‌ی جدّم سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مرا دعا کن.

چرا حضرت این کار را می‌کنند؟

درواقع آن تصویر ذهنی، آن حقیقت وجودی را عریض می‌کند.

امام حسین علیه السلام صرفاً یک مظلوم نیست که با او گریه کنید، یک مظلوم است ولی منجی است، مظلوم است، ولی مقرّب به درگاه خداست، ما را به خدا نزدیک می‌کند، مظلوم است ولی واسطه‌ی استجابتِ دعواتِ ماست، مظلوم است ولی پناهگاهِ ماست، مظلوم است ولی دارالشفاء است.

همینطور که می‌بینید باز هم همان مظلوم است، وقتی گریه بخوانند شما گریه می‌کنید، ولی تصویر را  عریض می‌کند که تصویر ذهنی شما به حقیقت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نزدیکتر بشود. نمی‌گویم آن می‌شود…

مدهوشِ اباعبدالله

ما خیلی در دریافت گیر داریم، ما در حجاب دنیا هستیم، ما را چه به فهمِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه؟ ما را چه به فهمِ یارانِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه؟ ان شاء الله قیامت ببینیم…

شاید یک جهت اینکه روایت «حداث الحسین» می‌گوید در قیامت عدّه‌ای دور حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نشسته‌اند و محو حضرت هستند، بگونه‌ای که حواسشان نیست به بهشت بروند… این‌ها امام حسین علیه السلام را دوست داشته‌اند، اما حال که حقیقتِ حضرت را بی‌واسطه می‌بینند، چیزی که این‌ها می‌بینند… آن چیزی که می‌دانستند به آن حقیقت ربط دارد ولی قطره از دریا هم نیست، لذا وقتی او را می‌بینند مست می‌شوند…

به امام صادق علیه السلام گفتند: این‌ها اینطور در کربلا ضربه می‌خوردند اما «آخ» نمی‌گفتند… حضرت فرمودند: مگر آیه‌ی قرآن را نخوانده‌اید که وقتی یوسف رد می‌شد «فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ»[۶]؟ گفتند: «حَاشَ لِلَّهِ»!

در همین دنیا وقتی یوسف را دیدند گفتند: الله اکبر! «فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ» کمی عظمت یوسف را دیدند، بعد هم دستانشان را بریدند.

وقتی دستانشان را بریدند، اینطور نبود که ببینند در حال بریدن هستند، وقتی دیدند ذهنشان منصرف شده بود، دیگر معطوف به حواسشان نبود که درد را حس کنند.

امام صادق علیه السلام فرمودند: شهدای کربلا هم وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را نگاه می‌کردند، اینجا هم «فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ»، مستِ او شده بودند، لذا اصلاً مانند بو کردنِ گل، جان‌ها از بدن‌ها می‌رفت.

بلکه اصلاً انسان تصوّر کند…

روز اول عرض کردم که یکی از عظمت‌های حضرت مسلم علیه السلام این است…

انسان تصوّر کند جایی امام زمان ارواحنا فداه نشسته است، نوبت من می‌شود و به من می‌فرماید به میدان برو!

بیشتر از             اینکه می‌خواهی بزنی، مدام برمی‌گردی و نگاه می‌کنی که او هم مرا نگاه می‌کند!

اصلاً می‌ارزد انسان به وسط میدان برود و تیرباران بشود تا او نگاه کند. می‌ارزد انسان به آن وسط برود و تکه پاره بشود که در نهایت بتواند بگوید «عَلَیکَ مِنِّی السَّلام یَا أباعَبدالله، أوَفَیتُ؟»… آیا قبول کردی؟ همین از دست من برمی‌آمد…

سعید بن عبدالله حنفی وقتی به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پشت کرد و در نماز حضرت شاید سیزده تیر به بدن او نشست، شمشیر و نیزه‌ی خود را در زمین فرو کرد که عصا بشود و بتواند خود را نگه دارد، وقتی نماز حضرت تمام شد، او به زمین خورد…

خدایا! به ما هم روزی کن…

برگشت و عرض کرد: «عَلَیکَ مِنِّی السَّلام یَا أباعَبدالله، أوَفَیتُ؟»

نسبت به همه‌ی موحدان عالم احساس مسئولیت کنیم

اگر این مقدّمه درست تبیین شود، ما دیگر نمی‌توانیم شب‌ها براحتی بخوابیم، نسبت به همه‌ی جهان اسلام، بلکه نسبت به همه‌ی موحدان عالم احساس مسئولیت می‌کنیم.

احساس می‌کنیم ما گنجی داریم که تنها خوریِ آن نمک به حرامی است…

ان شاء الله فدای حضرت زین العابدین صلوات الله علیه بشوم، هیچ وقت تنها غذا میل نمی‌کردند. شیعه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باید اینطور باشد. ما را رایگان بر سر این سفره آورده‌اند، نمک به حرامی نکردن این است که دست چند نفر را بگیریم و بر سرِ این سفره بیاوریم.

برعکسِ همه‌ی عشق‌های عالم که عاشق به دنبال این است که معشوق را از همه جدا کند تا برای خودش باشد، اینجا وقتی ما به حرم امام رضا سلام الله علیه می‌رویم و می‌بینیم شلوغ است خوشحال می‌شویم.

من هر مرتبه ایام اربعین این مسیر مشایه را رفته‌ام، اولین جایی که به مسیر رسیده‌ام، روی بلندی وسط جاده ایستاده‌ام، وقتی جمعیت را نگاه می‌کنی، می‌گویی الحمدلله حضرت زیاد عاشق دارد، ما اصلاً هیچ هستیم…

اینجا برعکس است، اینجا هرچه بیشتر طرفدار دارد، برای ما جذاب‌تر است، ما دوست داریم پرچم حضرت در عالم برافراشته باشد، اگر نامسلمان‌ها هم گیر کردند امام حسین علیه السلام را صدا بزنند، تا ان شاء الله بعداً بخواهد مابقیِ مسیر هدایت درست شود.

من فکر می‌کنم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آنقدر عظمت دارد که هر انسانی با این حقیقت مواجه بشود، اگر آن تصویر درست ارائه بشود، نمی‌تواند از آن چشم بردارد.

روضه و توسّل به حضرت رقیّه سلام الله علیها

یک جهتِ اصلاح تصویر هم این بود که زن و بچه با خود همراه کرد.

آدمی که صرفاً برای جنگ می‌رود، آیا با خودش دختربچّه می‌برد؟

اگر خانم ببرند، ممکن است برای پرستاری باشد، زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم این موضوع بوده است، امّ اسحاق بود که پرستاری می‌کرد و زخم‌ها را می‌بست.

کسی که بهمراه خود دختر سه چهار ساله دارد، برای جنگ نرفته است.

رفتار حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ابعادی دارد، همینکه طفل و دختربچّه بهمراه خود دارد، خودش می‌گوید موضوع صرفاً رفتن و تشکیل دادنِ حکومت نیست، نباید اینطور باشد.

این شهدای کربلا، این دختربچّه‌ها، این اسرا، خیلی بار به دوش کشیدند که تصویر ذهنی دیگران خراب نشود یا کمتر خراب شود.

روضه‌ی دخترِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه روضه‌ی سختی است، من هم نمی‌توانم هر حرفی را بزنم، این روضه را هر سال یک یا دو مرتبه می‌خوانم.

همینقدر به شما عرض کنم که به عظمت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قسم یاد می‌کنم که من این روضه را به امیدی می‌خوانم، این هم آقایی و کَرَمِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بود…

چند نفر از بزرگان در خواب یا بیداری مشرّف شدند، حاجتی داشتند، به روضه‌ی این بی‌بی ارجاع دادند.

یک جهت این امر هم این است که مظلومیت حضرت رقیّه سلام الله علیها خیلی روشن است، اگر شما این روضه را برای یک گبر هم تعریف کنید، با همه‌ی وجود خود بیچاره می‌شود. به هر ظالمی که بگویید منفعل می‌شود، منتها چون شما عظمت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را به اندازه‌ای که ما طاقت داریم می‌دانید، من روضه را ابتدا از زبان حضرت زینب کبری سلام الله علیها می‌خوانم.

روضه برای حضرت زینب کبری سلام الله علیها است، شاگرد ابن قولویه در حاشیه باب ۸۸ کامل الزیارات نقل کرده است، می‌گوید به استادم ابن قولویه که صاحب کتاب است هم نشان دادم و ایشان هم پسندید. ولی احتمالاَ چون نسخه‌های کتاب منتشر شده بود، نمی‌خواست نسخه مخدوش بشود، این روایت را به کتاب اضافه نکرد.

روایت طولانی است، قسمتی از آن را عرض می‌کنم.

عرب جاهلیت اخلاق زشتی داشت، یکی از اخلاق‌های زشت عرب جاهلی این بود که اگر با کسی کینه‌توزی می‌کرد، یا خودش و یا ناموس او را می‌دزدید.

اگر فرزند کسی را بدزدند، آن شخص تا زمانی که زنده است دیگر یک آدم عادی نیست.

قرآن کریم هم حداقل دو مرتبه به این موضوع اشاره کرده است، «تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ»،[۷] می‌گوید خدا به شما منّت گذاشته است، با اسلام امنیت آمد…

قبل از اسلام اگر کسی با کسی به مشکل می‌خورد، مثلاً اگر این قبیله با آن قبیله دعوا می‌کرد، دخترِ صاحب قبیله را می‌دزدید.

یکی از جهاتی که عرب جاهلی فرزندان خود را زنده به گور می‌کرد، همین بود، از ترس اینکه زمانی قبیله‌ی رقیب بیاید و بلایی بر سرِ ناموس این شخص بیاورد و بی‌آبرویی بشود. مدام نگران امنیت این‌ها بودند.

باید کسی برود و از این کسانی که در سوریه، در ادلب، از دست داعش نسبت به نوامیس خود بیچاره شدند، بپرسد که چه حالی داشته‌اند. گاهی با این‌ها مصاحبه کرده‌اند، مثلاً می‌گوید ما چند نفر بودیم، پدرمان نمی‌دانست باید چکار کند، چون طرف روبرو هزار حرامی بودند، از آن طرف نمی‌توانست ما را بکشد… از این طرف می‌گوید اگر مرا بکشند می‌خواهند با این‌ها چکار کنند؟…

عرب جاهلی «تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ»، کاری با یکدیگر کرده بودند که از یکدیگر می‌ترسیدند، اگر کسی با کسی بد بود ممکن بود آن فرد یا زن و بچّه‌ی او را بدزدد، تَخَطُّف همین است، «تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ».

در کربلا و ماجراهای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بنی امیّه می‌خواست خیلی غلط‌ها انجام بدهد، ولی خدا اجازه نداد. این مطلب را عرض کردم که در ذهن کسی خلجان نشود. اما فشار روحی این امر بود. بنی امیّه نتوانست غلطی کند، ولی فشار روحی این امر بود.

حضرت زینب کبری سلام الله علیها به امام سجّاد علیه السلام بیان کردند: زمانی من با «امّ أیمَن» صحبت کرده بودم، او مطالبی را از زبان مادرم به من گفته بود، آنقدر آن مطالب تلخ بود که نمی‌توانستم از پدرم بپرسم که آیا ایشان هم این اقوالِ امّ أیمَن را تأیید می‌کنند یا نه.

تا اینکه پدرم ضربت خورد و در بستر افتاد، روزی که شب آن پدرم از دنیا رفت، مدام از هوش می‌رفت و به هوش می‌آمد، دیدم وقتی ندارم، با اینکه نمی‌خواستم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را اذیّت کنم، نزد پدر رفتم، وقتی پدر چشم مبارک خود را باز کرد عرض کردم: بابا! این امّ أیمَن مطالبی از قولِ مادرم و جدّم نقل کرده است، آیا شما تأیید می‌کنید یا نه؟

عرض کردم: امّ أیمَن می‌گوید که حسین ما را به کربلا می‌برند، فریاد می‌زند ولی کسی به داد او نمی‌رسد، او را غریب گیر می‌آورند و تشنه می‌کشند…

در کلمات حضرت زینب کبری سلام الله علیها به اسارت اشاره نشده است، موضوع روی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تمرکز دارد.

حضرت زینب کبری سلام الله علیها پرسیدند: بابا! آیا واقعاً امّتِ پیغمبر برادرم را در بیابان و بصورت علنی می‌کشند؟…

منتظر بودم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جواب بدهند، ولی انگار جای دیگری از مصیبت برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سختیِ بیشتری داشت…

حضرت زینب کبری سلام الله علیها می‌فرمایند: امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چشمان مبارک خود را باز کردند و به من نگاه کردند و فرمودند «تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاس»

بعد فرمودند: زینب جان! من آن لحظه‌ی تو را می‌بینم… زنان اهل بیتم را می‌بینم… شما در چه شرایطی هستید…

این موضوع برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که خودش یک مرتبه عسرتِ جسارت به ناموس دیده بود، سخت‌تر بود…

حال عبارات زیارت ناحیه را نگاه کنید، این اتفاقات رخ نداد ولی آن‌ها خواستند اینطور شود، آن‌ها این دختربچّه را هم در این بلا تا شام بردند، «یُطافُ بِهِمْ فِى الاَْسْواقِ» این‌ها را به بازارها بردند، بردنِ در بازار، تهدید به فروش بود، خدا نخواست… «صُفِّدُوا فِى الْحَدیدِ»… کدام ناپاکزاده باید آنقدر نزدیک بشود که زنجیر را به دست و گردن ببندد… همه‌ی این‌ها را به یک زنجیر بستند… این دخترخانم هم همراه عمّه‌اش حرکت می‌کند…

اصلاً این موضوع از عجایب الهی است که این دخترخانم چطور زنده مانده است، مگر قلب یک طفل خردسال اینقدر تحمّلِ مصیبت دارد؟

این کاروان را آوردند و جلوی درِ ورودی کاخ نگه داشتند، اینجا اتّفاقاتی افتاد، وارد شدند…

مگر یک طفل چقدر تحمّل دارد؟…

وقتی آمدند، جلسه بزرگ بود، سفرا نشسته بودند، آن ملعون را روی تخت نشاندند، آن بالا… سرِ مطهّر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را پایین گذاشتند که پاهای آن نحسِ نجس…

اطفال در حال نگاه کردن هستند…

جلسه شروع شد، جایی حضرت زینب کبری سلام الله علیها مجبور شد حرف بزند، حرف زدن همانا، آن ملعونِ ناپاکزاده که علم نداشت بتواند پاسخ حضرت زینب کبری سلام الله علیها را بدهد، شیوه‌ی حرامزاده‌ها همینطوری نامردی کردن است، وقتی دید نمی‌تواند حضرت زینب کبری سلام الله علیها ساکت کند، مِخصَره به دست گرفت، مخصره عصای چوبی است که انتهای آن آهنِ تیز است که وقتی می‌خواهند روی زمین بگذارند لیز نخورد، سرِ این عصا تیز است…

این بچّه هم در حال دیدن بود… همینجا کارِ این دختربچّه تمام شد…

جلسه تمام شد و به خرابه رفتند، مانند مارگزیده‌ها دیگر نمی‌توانست آرام باشد، به غیرت او برخورده بود، به گوشه‌ای از خرابه رفت و صورت خود را روی خاک خرابه گذاشت، نمی‌دانم آیا خوابید یا نخوابید، اما دیگر نمی‌توانست تحمّل کند، لحظاتی گذشت، بلند شد و فرمود: من بابای خودم را می‌خواهم…

ضجّه زد و ساکت نشد، تشت را مقابل او گذاشتند…

اینجا از آن جاهایی است که نباید پرده‌دری کرد…

وقتی روبند را کنار زد اصلاً پدر خود را نشناخت، بلکه وحشت کرد، عقب عقب رفت، اما «اِنّی اَشَمُّ عِنْدَک راَّئِحَهً طَیبَهً»… جلو آمد، با همان دستان کوچکِ بسته‌ی خود به صورتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کشید، «مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی»[۸]


[۱]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] زیارت جامعه کبیره

[۵] زیارت مطلقه چهارم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

[۶] سوره مبارکه یوسف، آیه ۳۱ (فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَآتَتْ کُلَّ وَاحِدَهٍ مِنْهُنَّ سِکِّینًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ ۖ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنْ هَٰذَا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ)

[۷] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۶ (وَاذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فَآوَاکُمْ وَأَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ)

[۸] نفس المهموم، صفحه ۴۵۶ (یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْکَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی! یا أبَتاهُ، مَنْ بَقی بَعْدَک نَرْجوه؟ یا أبَتاهُ، مَنْ لِلْیتیمه حَتّی تَکْبُر)