«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه باعظمتِ حضرت ختم المرسلین صلی الله علیه و آله و سلّم، اهل بیت مکرّم ایشان، بویژه آقا و مولای ما، کریم آلِ فاطمه زهرا سلام الله علیها امام حسن مجتبی علیه الصلاه و السلام و وجود مبارک سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صلواتی مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیه‌ الله الأعظم روحی و ارواح العالمین مَن سِواهُ فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات گذشته

عنوان بحث ما «کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا» است.

موضوع بسیار دامنه‌داری است، هم بعنوان یک مورد مطالعه برای موارد مشابه، برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، برای حضرت صدّیقه طاهره سلام الله علیها، برای معارف اسلامی، برای موضوعات اجتماعی، برای موضوع ولایت فقیه، برای موضوع مرجعیت شیعه، برای موضوع قرآن کریم، و عناوین مهم دیگری، می‌تواند برای مواجهه ایده بدهد، و از طرفی ظرفیت فراوانی که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و عظمت حضرت برای هدایت عالم، مسلمین و شیعیان دارد.

ما باید تصویر ذهنی‌مان را رصد کنیم که از کدام روایت، کدام جمع‌بندی به این رسیده‌ایم؟

گاهی یک جمله‌ی روضه، گاهی یک گزاره‌ی مدح، تصویر ما را تغییر می‌دهد.

اجازه دهید مثال عرض کنم که ببینید چقدر مهم است. انسان باید در این موضوع خیلی احتیاط کند که چشم و گوش و حواس خودش را در اختیار چه کسی قرار می‌دهد.

مثلاً در اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تا زمانی که مجبور نمی‌شدند اجازه نمی‌دادند حسنین علیهما السلام بجنگند، نکاتی عرض کردیم.

بزرگواری گفت: پس این «شیر جمل» چه می‌شود؟

من دیدم از این تصویر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در جمل، در مدح‌ها، که به گوشه‌ای تمرکز کرده‌اند، تصوّر این بوده است که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه جنگ جمل را اداره کرده است.

مسلّماً این فرد در جایی مدح شنیده است.

مثلاً یک نقلی هست که پی کردنِ شترِ عایشه با امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است، اما نقل‌های معارض زیاد دارد.

مداحی را درست ببینیم

در مقام مدح، در مقام نقل روضه، گوینده در مقامِ نقّالی است نه در مقامِ تحلیل. قرار نیست ما حلقه‌های اصلی اعتقادی را بر این بنا کنیم. اگر ما می‌خواستیم عقیده‌ی خود را بر اساس نقّالی بگذاریم، وضع ما تفاوت پیدا می‌کرد.

لذا حتّی در روضه خواندن و مدح شنیدن هم باید میزان ضریبی که انسان به اعتبارِ یک حرف می‌دهد… الآن نمی‌خواهم بگویم هست یا نیست…

اینکه اگر شما برای اعتقاد خودتان به یک روضه‌خوان تکیه می‌کنید، اگر قرار است روضه را مبنای اعتقاد قرار بدهید، باید حتماً پای روضه‌ی یک مجتهدِ روضه بروید، آن هم مجتهدِ روضه‌ای که مبنای او بیانِ حقیقتِ اثبات‌شده باشد، نه نقل.

گاهی شما می‌بینید که در صدا و سیما می‌گویند «به گزارش یک شاهد عینی: …»، اصلاً معلوم نیست این «شاهد عینی» کیست، این یک نقل در کنار سایر نقل‌هاست.

اصلاً روضه‌خوان به دنبال این است که شما را به مصیبتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه منتقل کند، برای شما مهم نیست که اینجا چوب زده‌اند یا سنگ، اهانت کرده‌اند یا حرف دیگری زدند، وقتی شما به مظلومیت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه منتقل می‌شوید گریه می‌کنید، اصلاً ممکن است فردا بجای اینکه روضه بخوانند یک طفلی به آغوش بگیرند، این طفل که آن طفل نیست، این مظلومیت به شما منتقل می‌شود و گریه می‌کنید.

مبنای روضه‌خوان این نیست که بخواهد حقایق اثبات‌شده بگوید، این یک نوع کارِ هنری است. البته توجّه بفرمایید که نمی‌گوید ریشه در واقع ندارد، اما باید بدانیم کجا استفاده می‌کنیم.

اگر قرار باشد ما دین خود را از روضه‌ها بگیریم، آنوقت دیگر نمی‌شود پای هر روضه‌ای نشست.

این مطلب هم که عرض می‌کنم «هر مجتهدی، مجتهدِ روضه نیست»، این از واضحات است. این موضوع را سرِ کلاس درس توضیح داده‌ام، فقط یک نمونه می‌گویم.

آقایی که بسیار عظیم الشأن است، اگر به من بگویند طلبه‌ی ترازِ صده‌ی اخیر کیست، نام ایشان را می‌برم. بعنوان کسی که در فقه و اصول و… جزئیات را نمی‌گویم که نام ایشان مشخص نباشد، از ایشان می‌پرسند: راجع به روضه چکار کنیم؟ ایشان یک کتابی را معرّفی می‌کند، بعد می‌گوید از حاجی نوری پرسیدم فلان… سپس حرف غلطی نقل می‌کند!

درست نقل می‌کند، اما آن فرد دقیق نگفته است. اینجا چون اشراف ندارد انتقاد نکرده است.

یا نباید دین را از روضه‌ی روضه‌خوان و منبرِ منبری گرفت، یا باید انسان مطمئن باشد این کسی که حرف می‌زند، از یک پایگاه درستی حرف می‌زند.

ما بیچاره ی دوران غیبت هستیم

اگر این بحث «کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟» هیچ چیزی به ما ندهد، غیر از آن اصلاح رؤیا، این است که ما باید بدانیم تصویر علمای ما هم از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه متفاوت است، لزومی هم ندارد حتماً با یکدیگر تباین داشته باشند.

روز گذشته عرض کردم، امام خمینی رضوان الله تعالی علیه یک تصویری از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دارد و من یک تصویر، ممکن است تصویرِ من در دلِ تصویرِ ایشان هم باشد، ولی عظمت نگاه او با میزان نگاه من قابل قیاس نیست، و همان نگاه او نسبت به حقیقتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پشیزی نیست، ولی نسبت به من اصلاً قابل قیاس نیست. در جاهایی نظرها اصلاً مباین هستند.

ما بیچاره‌ی دورانِ غیبت هستیم.

چند سال است که من استخاره می‌کنم که بحثی را راجع به مهدویت شروع کنم، خوب نمی‌آید، شاید به مصلحت نیست.

یکی از آن جاهایی که با آن عمداً یا سهواً بازی می‌شود، همینجاست.

بالاخره ما در دوران غیبت هستیم، به یقین دسترسی نداریم، یعنی اینکه آن چیزی که به اطمینان و قطع رسیده‌ایم، یک دستگاه و جایی باشد که بگوید این مطابق واقع است. ان شاء الله وقتی حضرت تشریف بیاورند این اتفاق رخ خواهد داد.

ما گرفتارِ اجتهاد هستیم، راهی نداریم.

اگر کسی مردم را از مرجعیت دور کند

هر کسی که امروز از دستگاه مرجعیت، کلّ مرجعیت… یک وقتی می‌گویند «فلان مرجع»، اگر درست می‌گویند که من کاری به آن‌ها ندارم، ولی اگر کسی مردم را از دستگاه مرجعیت دور کند، به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قسم یاد می‌کنم که این آدم می‌خواهد مردم را از دین برگرداند. چون اصلاً راه دیگری نیست.

ممکن است در جایی… همه جا هست، به نص قرآن کریم در خانه‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جاسوس هست، یقیناً در حوزه جاسوس هست، یقیناً در مهم‌ترین جاهای حوزه، مهم‌ترین جاهای نظام، جاسوس هست.

اما اولاً این حرف کلّی به ما مجوز نمی‌دهد که بگوییم همه دزد هستند یا همه جاسوس هستند…

شاید این گناه بین دینداران کمتر از بی‌دین‌ها نباشد، بلکه بیشتر هم باشد، که به خودشان اجازه‌ی قضاوت می‌دهند.

علّتِ تفاوت بین نظر علما

شاید یکی از داشته‌هایی که این بحث ایجاد کند این است که شما باید ببینید کدام تصویر از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه زیباتر و درست‌تر است.

اگر نظرات علما را هم کنار یکدیگر بگذارید با هم تفاوت دارد.

نظرات علما حاصلِ اجتهادشان است، حاصل حبّ و بغض‌هایشان است.

یعنی چه ما بخواهیم و چه ما نخواهیم، حبّ و بغض ما در استنباط و اتخاذ نظر ما اثر می‌گذارد.

اگر من طرفدار تیم صورتی باشم، وقتی گل بخورد می‌گویم داور را خریده‌اند، وزیر ورزش را خریده‌اند، رئیس فدراسیون را خریده‌اند و… خلاصه اینکه قبول نمی‌کنم.

شاید آدم منصفی باشم ولی وقتی به اینجا می‌رسم گوش نمی‌دهم!

این موضوع در هر حبّ و بغضی ممکن است. یعنی شاید خودِ انسان ملتفت نباشد که اینطور است. وقتی طلبه‌ها با یکدیگر مباحثه می‌کنند، این موضوع را در نوجوانی و جوانی خود حس می‌کنند، وقتی دو طلبه با یکدیگر بحث می‌کنند، همینکه من می‌خواهم در بحث کم نیاورم، ممکن است زیر بارِ طرف نروم. یعنی حبّ و بغض، هر میزان از تعلّق روی گفتار آدم اثر دارد.

منظور غیرشیعیان از «الگو بودنِ امام حسین علیه السلام»

ما فعلاً بحث را به آنجا برده‌ایم که تصویر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در جهان اسلام خراب است.

اگر شما در کشور ما یا کشورهای عربی، کلیپ‌هایی که غیرشیعیان راجع به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ضبط می‌کنند را ببینید، می‌بینید می‌گویند «حسین بن علی رضی الله تعالی عنه شهید است و الگوی ماست».

بعد می‌گویید پس این شیخ چه می‌گفت که در بحث شهادتِ کتب فقهی به او استناد نمی‌کنند؟

من به شما عرض می‌کنم.

این بدین معنا نیست که مردمان جهان اسلام ناصبی هستند، ما قبلاً توضیحات این موضوع را عرض کرده‌ایم، من بجز آن دو درصد، در مورد بقیه می‌گویم: این بندگان خدا بیش از آن تصویر ذهنی‌شان ابراز محبّت می‌کنند.

تصویری که این‌ها از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دارند اصلاً هیچ چیزی از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در آن نیست. آن‌ها نمی‌دانند و ما هم کاری نکرده‌ایم.

وقتی این‌ها می‌گویند «حسین بن علی شهید است و الگوی ماست»، اولاً کلمه‌ی «شهید» را یا بعنوان احترام، در مقام خطابه می‌گویند. یعنی توجّه به فقه و عقاید ندارند. یا به این عنوان که عرض می‌کنم:

می‌گویند «حسین بن علی (نستجیربالله) خطا کرد و به سمت کربلا رفت، یزید هم امپراطوری داشت و مشغولیت فراوان داشت و نمی‌دانست در کوفه چه خبر است، حاکم کوفه خودش آدم خیلی بدی بود و مادر بی‌تربیتی داشت، برای همین فشاری آورد و گفت وقتی ما می‌خواهیم تو را دستگیر کنیم، باید دست‌های تو را ببندیم. حسین بن علی هم غیور بود و مناعت طبع داشت و اجازه نداد این اتفاق رخ دهد. آن‌ها گفتند اگر دستان تو را نبندیم تو را می‌کشیم. حسین بن علی هم گفت: هیهات منّ الذلّه!»

بعد می‌گویند: «ما از حسین درسِ ظلم‌ستیزی می‌گیریم».

این کلیپ‌ها در فضای مجازی هست، شما می‌گویید پس این شیخ چه می‌گفت؟

منظور او از «ظلم‌ستیزی» آن تکه‌ی آخر است، که بگویند «آیا دستان تو را ببندیم و بِکِشیم؟ یا تو را بُکُشیم؟، می‌گوید: هیهات منّ الذلّه»!

یعنی ما در برابرِ ظلمِ پیشنهادیِ عبیدالله برای بستنِ دست، این ظلم‌ستیزی را الگو می‌کنیم.

وگرنه اگر شما بگویید: منظور شما از اینکه می‌گویید حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه الگو است، یعنی اینکه اصحاب ادّعایی شما که با یزید بیعت کردند و بر طبق ادّعای شما در مدینه اجماع شد و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شبانه بیرون آمد که بیعت نکند، آیا این هم الگوست؟

اینکه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شبانه بیعت نکرد یعنی منطقِ معاویه را قبول نداشت، آیا این هم الگو است؟

یعنی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه منطقِ سقیفه را قبول نداشت، آیا این هم الگو است؟

می‌گوید: نه! ما همان قسمت آخر که عبیدالله گفت یا ببندم و یا بکشم و… را الگو می‌دانیم!

مسلّماً این حرف را نمی‌زند، اگر شما او را استنطاق کنید و به حرف بیفتد، این حرف را می‌زند.

می‌گوید «ما از حسین درسِ ظلم‌ستیزی می‌گیریم»، می‌گوییم: بسم الله! یعنی آیا شما اجازه‌ی قیام در برابر حاکم ظالم می‌دهید؟ می‌گویند: نه!!! آنجایی که عبیدالله می‌خواست زور بگوید «یا اسیر شو یا تو را می‌کشم» را می‌گوییم.

وگرنه اگر بخواهد این منطق قبلی را بگوید، همانطور که جلوتر عرض خواهم کرد، دچارِ هزار اشکالِ دیگر می‌شود که نمی‌تواند بپذیرد.

باید از عدالتِ ادّعایی تمام مشاهده کنندگان پیامبر که آن‌ها را صحابه می‌گویند، بیرون بیاید.

اگر این کار را کند مانند این می‌ماند که شما از عصمت امام بیرون بیایید. شیعه‌ای که عصمتِ امام را قبول نداشته باشد، دیگر از ساختارِ نظامِ مذهب بیرون آمده است.

یک شیعه می‌تواند بگوید من عصمت را به بیان احکام شریعت محدود می‌کنم، یعنی من می‌گویم امام فقط در بیان احکام و عقاید درست گفته است… در اینصورت هم یعنی یک عصمتی را قبول دارد. شیعه‌ی بدونِ قبول داشتنِ عصمت نداریم.

حال اینکه عصمت چه دایره‌ای دارد، در منطق است، در علم است، در معرفت است، در مشیّت است، در اراده است یا…

اگر از یک شیعه بپرسی که آیا امام صادق علیه السلام و زراره، هر دو فقیه هستند؟ یا با یکدیگر تفاوت دارند؟ می‌گوید: امام صادق علیه السلام که خطا نمی‌کند، در حالی که زراره، ممکن است خطا کند. یعنی عصمت قبول دارد، ولو کم.

اگر این مرز را بشکند از مکتب بیرون آمده است.

آن برادران ما هم، بر حسب تصویری که دارند، اگر بنا بر این باشد که نسبت به کسانی که مشاهده‌کننده‌ی پیغمبر هستند، عدالت را رد کند، از مابقی اصول خودشان هم رد شده است؛ برای همین مجبور است…

لذا اگر در جایی دیدید که گفتند «ما از حسین بن علی، الگوی ظلم‌ستیزی می‌گیریم»، اشتباه برداشت نکنید، منظورشان در آن قسمتِ نهاییِ عبیدالله است.

امام حسین علیه السلام و مسئله‌ی تشکیل حکومت

این تصویری که از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در فضای اسلام هست، حاصلِ روایاتی است، همانطور که قبلاً توضیح دادیم یعنی حاصلِ جمع‌بندی‌هایی است، یکی از آن‌ها این است… متأسفانه این مورد در بین شیعیان هم طرفدارانی دارد، آن هم این است که «اهل بیت برای آخرت و بهشت هستند، اهل بیت که نباید کارِ دنیایی کنند، اهل بیت که نباید حکومت تشکیل بدهند، این کثافاتِ حکومت را به کثیف‌ها بدهید، این‌ها که پاک و طاهر و طُهر و مطهّر هستند، باید به همان قیامت بپردازند».

این نظر در تبلیغاتِ صدر اسلام بر علیه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بوده است، متأسفانه امروز هم بعضی از شیعیان هم این نظر را دارند، مخصوصاً کسانی که نسبت به حکومت اسلامی امروز که البته انتقادهای زیادی به آن وارد است، ولی انتقاد کلّی دارند، یعنی به اصل حکومت اسلامی انتقاد دارند، متأسفانه به این سمت رفته‌اند.

می‌گویند: اصلاً امیرالمؤمنین را چه به کارِ سیاسی؟ امیرالمؤمنین را چه به این دنیا؟ فاطمه زهرا را چه به این فدک؟

قبول نمی‌کند که بخشی از فدک مطالبه‌ی مال است، حتماً بخشی دیگر هم برای این است که بگوید من این حاکم را قبول ندارم؛ اما انحصار به قسمت دوم را از کجا می‌آوری؟

اول پسر عمر این کار را کرده است… عبدالله بن عمر یک پروژه است، ما بیست جلسه در مورد او صحبت کرده‌ایم که در https://www.hkashani.com/?cat=2011 موجود است.

او یک مرتبه در طول عمر خود آمد و به امام حسین علیه السلام عرض کرد که «تو پسر پیغمبر هستی»، آن هم اینجا بود:

وقتی امام حسین سلام الله علیه می‌خواست از مدینه به مکه بیاید، آمد و به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عرض کرد: حسین جان! پدر تو، جدّ تو، پیغمبر اکرم، مخیّر شد که بین دنیا و آخرت یکی از آن‌ها را انتخاب کند، یعنی حیات ابدی دنیا را انتخاب کند یا آخرت و لقاء الهی را، اما پیغمبر را انتخاب کرد. تو پاره‌ی تنِ همان پدر هستی! تو پاره‌ی تنِ همان جدّ هستی! دنیا نمی‌ارزد که تو دست زن و بچه‌ات را بگیری و به وسط بیابان ببری!

یعنی آنجایی هم که گفت «تو پاره‌ی تن پیامبر هستی» برای آنجایی بود که می‌خواست حضرت را بزند!

جدّ شما اهل دنیا نبود، شأن شما أجل است، پیامبر چون نمی‌خواست بنی هاشم به دنیا آلوده باشند، به آن‌ها مسئولیت نمی‌داد. اصلاً علّتِ اینکه نباید اهل بیت خلفای پیامبر می‌شدند، این بود که می‌خواست این‌ها را حفظ کند و کثافات را به دیگران بدهد!

توجّه بفرمایید که هزار نقد به این جملات وارد است!

اگر این فرض درست بود، یعنی وضع آن دیگران آنقدر معلوم بود که باید کثافات را به آن‌ها داد!

غیر از اینکه مگر خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حاکم نبود؟ آیا بیت المال در اختیار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود یا نه؟ آیا خمس غنائم در اختیار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود یا نه؟ آیا همه‌ی فیء در اختیار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود یا نبود؟

واضح است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دل نمی‌بست، ولی اختیار این‌ها در دست پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود.

اگر در دست پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باشد عیبی ندارد و اگر به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برسد خراب می‌شود؟!

می‌گویند سیاست کثیف است… چون همه جا سیاست کثیف هم وجود دارد، طرف می‌گوید: ببین! سیاست کثیف است!

یعنی تعبیرِ کلّی می‌کند.

بله! سیاست کثیف که زیاد است، هر جایی که «دنیا» پُررنگ بشود، دروغ و دغل زیاد است، اما اگر بنا بر این بود که حکومت پلید باشد، مسئله‌ی مهدویت هم معنا نداشت.

وقتی می‌خواهند بگویند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در فدک بحث نکرده است، می‌گویند: شأن فاطمه زهرا و زهد ایشان أجل از این است که بخواهد بر سرِ تکّه‌ای زمین بحث کند!

شأن وقتی أجلّ است که او زاهد نباشد.

اگر انسان به یک دکمه‌ی لباس خود دل ببندد، یا به همه‌ی لواسان، «دل بستن» ناپاکی است. وگرنه اگر همه‌ی دنیا را هم به حضرت سلیمان علی نبیّنا و آله و علیه السلام بدهند، ممکن است زاهد باشد. یعنی دل تعلّق نداشته باشد.

«أَنَّ الْأَرْضَ کُلَّهَا لِلْإِمَامِ» همه‌ی عالم در دستِ قدرتِ امام معصوم است، ولی زاهد است.

کسب و کاری که خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه راه انداخته بود، درآمد چهل هزار مثقال طلا در سال داشت، همه را هم به فقرا می‌داد. ولی ثروت داشت.

اینکه «حکومت را برای ناپاکان رها کنید»، این خطی است که ناپاکان ایجاد می‌کنند که هر غلطی که دوست دارند کنند.

«مِقریزی» کتابی به نام «النزاع و التخاصم فی ما بین بنی أمیه و بنی‌هاشم» دارد که در آن می‌گوید: صحابی کبیر عبدالله بن عمر می‌گفت پیامبر هم اهل دنیا نبود…

حال چه کسی گفته است که اگر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بخواهد حکومتی تشکیل بدهد، می‌خواهد دنیاخواهی کند؟ این حرف را از کجا آورده‌ای؟ این چه ملازمه‌ای دارد که بگوییم هر کسی که می‌خواهد حکومت تشکیل بدهد حتماً به دنبال دنیاست؟ آیا امام زمان ارواحنا فداه حکومت تشکیل نمی‌دهد؟ آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حکومت تشکیل نداد؟

این حرف را هم به عبدالله بن عمر و هم به ابن عباس نسبت داده‌اند، البته این حرف برای عمر است که به امام حسین علیه السلام گفت: «خدا خلافت و نبوّت را با هم به شما بنی هاشم نمی‌دهد»!

 یعنی درواقع امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نعوذبالله یزید پنداشته است…

اگر قدرت را بصورت مطلقه به یک انسان غیرمعصوم بدهی، به او خیانت کرده‌ای. آدم خوب هم ممکن است به خطا بیفتد.

برای همین در اسلام «نهی از منکر» تعطیل نمی‌شود. یعنی بقیه‌ی مؤمنین، چشمِ بیدارِ مؤمنین باشند، نه اینکه الآن یک نفر چیزی از کسی منتشر می‌کند که آبروی طرف را ببرند. نهی از منکر که «آبرو بردن» نیست.

می‌گوید: اصلاً اگر حسین بن علی می‌خواست به منطق جدّش عمل کند که نباید به حکومت توجّه می‌داشت!

چرا؟ چون حکومت را دزدی می‌پندارد.

این موضوع فقط هم در بین غیرشیعیان نیست. یک نفر از علمای ما، از اساتید درس اخلاق ما، رحمه الله علیه، آدم بزرگی بود، فقیه برجسته بود، من از او سی مجلد کتاب فقهی دارم، در جایی نوشته بود «اگر سلاطین و خلفا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام حسین صلوات الله علیه را آزاد می‌گذاشتند که این‌ها خودشان را به حکومت و دنیا آلوده نمی‌کردند، بلکه این‌ها می‌رفتند و عبادتشان را می‌کردند»!

می‌خواهم بگویم فکر نکنید این تصویر فقط برای غیرشیعیان است…

بله! عبدالله بن عمر پایه‌گذارِ این تصویر است، ولی این تصویر غلط ممکن است تا درون شیعه هم پیش برود.

وقتی می‌خواهند طرف را به سمت زهد ببرند، می‌گویند «دینی که به هیچ چیزی کار ندارد خوب است»، «آخوند» آن کسی است که فقط بیاید و دین را بگوید و برود.

آخوندی ملعون است که دل به دنیا بسته است، آخوندی ملعون است که وجهه خودش را برای حساب و کتاب و دفاع و… خرج یک حزب کند، نه کسی که نسبت به عاقبت مردم نگران است.

کسی که نسبت به زندگی مردم کاری ندارد دلسوز نیست، چطور دلسوز است؟

این چیزی که الآن در ذهن بخشی از جامعه ما هست که می‌گویند مقدّس آن کسی است که الآن نمی‌داند دوره‌ی قاجار است یا پهلوی…

دلسوزی این شخص محل بحث است، این چه دلسوزی است؟ این چه مرجع اجتماعی است؟ البته واضح است که منظور بنده مرجع تقلید نیست. این چطور می‌تواند در این اجتماع قیادت کند که اصلاً از هیچ چیزی خبر ندارد؟ چطور ممکن است؟

ریشه‌ی این حرف از عبدالله بن عمر است، برای اینکه امام حسین علیه السلام را تخطئه کنند که به سراغ حکومت نرو، گفتند: بهتر است بگویی حکومت برای ناپاکان است!  بهترین مخدّر برای اینکه هر اتفاقی افتاد بگویید برای ناپاکان است!

آن چیزی که ما در دین داریم این است که مسئول نباید میل داشته باشد.

از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نقل شده است که فرمودند: می‌شد به طلحه و زبیر هم مسئولت کوچکی داد که جامعه از شرّشان در امان باشد، اما اگر اینقدر میل نداشتند.

این نگاه عبدالله بن عمر است، به امام حسین علیه السلام عرض کرد: آقا! یک درس خارج در حرم پیامبر برگزار کن. همه هم دست تو را می‌بوسند…

«زید بن حسن» پسرِ بزرگ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به کربلا نیامد، در میان برادران غیرشیعه محترم است، همه دست او را می‌بوسیدند. امروز نسل او شیعه نیست.

عبدالله بن عمر به امام حسین علیه السلام عرض کرد: آقا! یک درس خارج در مدینه برگزار کن. همه هم دور تو جمع می‌شوند. تو هم فقط از خدا بگو…

تمام سلاطین منبری داشتند که برایشان از قبر و قیامت می‌گفت، هم عمر غش می‌کرد، هم منصور دوانیقی غش می‌کرد…

می‌گفتند راجع به قیامت حرف بزن، بحث قیامت هم طوری است که به جایی برنمی‌خورد.

نمی‌گفت این تصرّف تو از بیت المال حرام است، آبی هم که امروز با آن غسل کردی و می‌خواهی با آن غسل نماز بخوانی غصبی بوده است و غسل تو هم باطل است.

موعظه‌ی کلّی بود، از قیامت می‌گفت و این‌ها هم زار زار گریه می‌کردند.

عمر به کعب الأحبار می‌گفت: کعب! کمی موعظه کن تا گریه کنیم… بعد هم زار می‌زد!

اگر شرایط بود، همه‌ی ائمه‌ی ما به دنبال تشکیل حکومت بودند، أقل این است که ما در حکومت امام زمان ارواحنا فداه شک نداریم.

لزومی ندارد در سیاست «اصل» بر ناپاکی باشد. ولی بخاطر خطری که دارد، این کاری نیست که همه بتوانند انجام دهند. احتمال اشتباه در این کار بسیار زیاد است. اکثریت در این امر خراب می‌کنند، برای همین هم اکثریت بیچاره و جهنّمی می‌شوند، چون اهل این کار نبوده‌اند. اما اینطور نیست که نتیجه بگیریم پس اصل بر ناپاکی است!

به عمر می‌گفتند: چرا کارگزاران تو عدّه‌ای فاسقِ فاجر هستند؟ می‌گفت: من از قوّتِ این‌ها استفاده می‌کنم!

چه قوّتی؟!؟!

«الشَّدیدَ مَن غَلَبَ على نَفسِهِ»[۴]

گوشت را به دست گربه داده‌ای! بیت المال را در اختیار چه کسی قرار داده‌ای؟ این قوّت به چه دردی می‌خورد؟ این شخص در غارت و ظلم کردن و تعدّی به مردم قوّت دارد! کفّ نفس و تقوا که ندارد.

چون ما آن‌ها را دیده‌ایم و اشتباهاتی هم در بعضی جاها می‌بینیم، دیگر توجّه نمی‌کنیم همین الآن، همین حکومتی که الآن داریم، که بعضی از جاهای آن اشتباهات فاجعه‌باری هست، آیا در آن آدم سالم نیست؟ آیا انسان جرأت می‌کند چنین حرفی بزند؟ آیا آدمِ بی‌هوا در این حکومت صِفر است؟ آیا آدم زاهد در این حکومت نیست؟ ان شاء الله خدای متعال امام خمینی را رحمت کند.

ما بخواهیم یا نخواهیم، هر منطق فکری که داشته باشیم، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌توانست زد و بند کند (برای منطق‌های غیرشیعی)، یا تقیّه کند.

اگر امام حسین علیه السلام با آمدنِ یزید تقیّه کرده بود و اضطراراً بیعت کرده بود و سکوت کرده بود، همانطور که بسیاری از ائمه، در شرایطی، به مصلحت امّت اسلام، اینچنین کردند، هیچ کسی نمی‌توانست امام حسین علیه السلام را بازخواست کند. شک نیست که امام حسین سلام الله علیه حکومتِ یزید را رفض کرد، شک نیست که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از عدّه‌ای بیعت گرفت، نمی‌شود از این مطالب فرار کرد.

جلوتر عرض خواهم کرد که دیگرانی می‌خواهند از بعضی از حقایق کربلا فرار کنند، حتّی شیعیان!

ان شاء الله خدای متعال همه‌ی ما را خرج دین کند و ما را پیرو اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین قرار بدهد، نه اینکه ما به هردلیل نگاهی پیدا کنیم، بعد سعی کنیم یک امام حسینی درست کنیم که مطابقِ دلیلِ ما باشد!

لذا من که این مثال‌های تصویرِ خرابِ غیرشیعه را که عرض می‌کنم، می‌خواهم بهانه پیدا کنم که بتوانم راجع به خودمان هم در اینباره گفتگو کنم.

روضه و توسّل به حضرت قاسم بن الحسن علیهما السلام

الحمدلله این روز دوّمی است که به پسر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه پناه می‌بریم.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه… که اتفاقاً همان منطقِ کثیفِ بنی‌امیّه، که همه‌ی آدم‌ها و پدر و مادرِ آدم‌ها قیمت داشتند، بنی‌امیّه خودشان و کس و کارشان را نگاه می‌کردند، خزعبلی را درباره امام حسن مجتبی صلوات الله علیه ترویج کرده بودند که متأسفانه با آن تصویر غلط، هنوز مورخانی می‌نویسند.

از جهاتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به مراتب مظلوم‌تر از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستند.

یعنی اگر روزی ماجرای بحث ما به «کدام حسن علیه السلام؟» برسد، همه‌ی جملات آن مانند روضه‌ی قتلگاه است، آنقدر که نسبت به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه جسارت کرده‌اند.

اولاً که جبلّیِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه کَرَمِ ایشان بود، کریم نمی‌تواند کَرَم نکند.

قرآن کریم نمی‌فرماید «أطعَمُ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ»، یعنی یک مرتبه مسکین و یتیم و اسیر را اطعام کرده باشند…

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اگر در تمام وعده‌های غذایی، آدم به درِ خانه‌شان بیاید، همینطور کَرَم می‌کنند. برای همین… «یُطْعِمُونَ» فعلِ مضارع است، دلالت بر استمرار دارد، این‌ها «وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا»،[۵] یعنی اگر هزار و پانصد مرتبه اسیر که کافرِ حربی است…

عرب به برده «اسیر» نمی‌گوید، عرب به کسی اسیر می‌گوید که در جنگ با پیغمبر می‌خواست پیغمبر را بکشد و دستگیر شده است، حال اسیر است، طی یک یا دو روز بعد هم تعیین تکلیف می‌شود و دیگر به او عنوان «اسیر» تعلّق نمی‌گیرد. اسیر کسی است که اگر همین الآن او را آزاد کنند، پیامبر را می‌کشد!

اسیر بعد از اینکه تعیین تکلیف شد، یا آزاد می‌شود و یا عبد، دیگر اسیر نیست.

لفظ «اسیر» برای همین روزهای اولِ بعد از جنگ است، تا زمانی که تعیین تکلیف بشود.

اگر این اسیر را رها کنند، پیامبر را می‌کشد! اما این‌ها چطور؟ «وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا»!

اگر هزار و پانصد مرتبه این کافر حربی که دست‌های او را بسته‌اند که پیغمبر را نکشد، به درِ خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیاید، لقمه را از دهان امام حسن مجتبی صلوات الله علیه می‌گیرد و به او می‌بخشد.

پسرِ این مادر است که کریمِ عالمِ وجود شده است.

منتها چون جسارت‌هایی بود، کَرَمِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه ابعادی داشت.

یکی از آن ابعاد جبلّیِ ذاتی بود، کرامت طبع امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بود، یکی از ابعاد این بود که مردم درِ خانه‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را فراموش نکنند. آنقدر هجمه سنگین بود که…

همانطور که امروز شما در دوران غیبت نمی‌دانید خانه‌ی امام زمان ارواحنا فداه کجاست، بنی‌امیّه آنقدر هجمه آورده بودند که کاری کنند مردم زمانِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه ندانند اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چه کسانی هستند.

همیشه دورِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه شلوغ بود…

یکی از ابعاد هم این بود که ببینند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هرچه دارد می‌دهد، اصلاً واضح است که طمعی ندارد. امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نفقه‌ی ضروری زن و بچه را کنار می‌گذاشت، سه مرتبه تمام اموال خود را بین فقرای مدینه که شیعه نبودند بخشید. کسی که اموال خودش را می‌بخشد واضح است به جایی طمع ندارد.

هم کرامت بود، هم یکی از ابعاد جهاد تبیین امام حسن مجتبی صلوات الله علیه؛ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه صلح‌نامه را برای مال دنیا امضاء نکرده است. امام حسن مجتبی صلوات الله علیه حتّی پول خود را هم نمی‌خورد و به بقیه می‌بخشد.

روایات را ببینید، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آنقدر زاهد هستند… آنچه در نقل هست، عمدتاً زهدِ حضرت است.

کریم لو رفته است، همه می‌دانند آدمِ کریم چطور رفتار می‌کند.

من این روایت را هم برای تذکّر به خودم و هم با احترام برای تذکّر به شما عرض می‌کنم.

گاهی پیش می‌آید که انسان عمر خود را بد مصرف می‌کند، گاهی انسان غلط انتخاب می‌کند. ان شاء الله خدای متعال نیاورد که ما اینطور انتخاب کنیم.

مروان شازده بود، پول فراوان داشت، خمس غنائم افریقا را به مروان داده بودند. اما شاعر گفت:

چشم تنگ دنیا دوست را              یا قناعت پُر کند یا خاکِ گور

خاک بر سرِ مروان که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را می‌دید اما نمی‌پسندید!

شاید در اصطبل مروان پانصد اسبِ قیمتی بود، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه یک استری داشت، چشم مروان این استر را پسندیده بود! از اینکه به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بگوید هم خجالت می‌کشید، ولی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را می‌شناخت.

مروان به دوست خود گفت: فلان جا بایست، وقتی حسن بن علی رد می‌شد بگو «عجب استری!».

همینکه آن شخص گفت «عجب استری!»، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه پیاده شد و افسار آن استر را به دوست مروان داد. وقتی او می‌رفت حضرت فرمودند: اگر خود مروان هم گفته بود، ما می‌بخشیدیم.

ان شاء الله خدا نیاورد که انتخاب‌های ما اینطور باشد.

کریم لورفته است، همه از کریم سوءاستفاده می‌کنند.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه از کسی چیزی نمی‌خواست. حالات روزهای پایانی حضرت را نوشته‌اند… حضرت چهل و هفت سال سن داشتند، در آن منطق حضرت جوان بود، سَم کاری کرده بود که بدن آب شده بود. نقل شده است که چهره‌ی مبارک حضرت زرد شده بود، طوری که وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سرِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را به دامان گرفته بود، ضجّه می‌زد…

حالات حضرت عجیب است، لحظات آخر عمر گریه می‌کرد، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عرض کرد: برادر! برای چه اینطور گریه می‌کنید؟ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: تو تنها شدی…

همه‌ی رفتار کریم کریمانه است…

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه این همه عبادت کرده است! گریه می‌کرد و می‌فرمود: «لِهَوْلِ اَلْمُطَّلَعِ»،[۶] این ادبِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است، در این دنیا کسی بهتر از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خدا را عبادت نکرده است، ولی می‌فرمود که من نگران عاقبت خودم هستم…

یعنی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه روی خود حساب نمی‌کنند، چون کریم هستند، هر کاری کرده‌اند که انجام داده‌اند، روی کارهای خود هم حساب نمی‌کنند…

یا امام حسن! ضَیفُکَ بِبَابِک، مِسکِینُکَ بِبَابِک، عُبَیدُکَ بِفِنَائِک… ما امروز باامید آمده‌ایم…

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فقط یک درخواست از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کرد، فرمود: «کُن لِأولَادِی خَلَفاً وَ وَالِداً» برای بچّه‌هایم پدری کن…

اگر نمی‌فرمود هم معلوم بود حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چه می‌کرد، ولی الآن دیگر هم امرِ امام است، هم درخواستِ برادر است…

یکی از آرزوهای من این است که روز قیامت ببینم امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با هم چگونه مهرورزی می‌کنند…

خدا می‌داند که چه بلایی بر سرِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد…

این چیزی که منسوب به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، شاید ما زیاد شنیده‌ایم که برایمان عادی شده است، کسی که همه‌ی عالم بدست اوست… می‌خواست بفرماید که چرا وقتی روضه می‌خوانید به غارتِ لباس‌های من اشاره می‌کنید؟ «فَلَیْسَ حَریبٌ مَنْ أصیبَ بِمالِهِ. ‏وَلکِنَّ مَنْ واری أخاهُ حریبٌ»،[۷] غارت‌زده آن کسی نیست که اموال او را برده‌اند، غارت‌زده من هستم که باید این برادر را در قبر بگذارم و روی او خاک بریزم…

حضرت علی اکبر علیه السلام شهید شده بود، در روایت امام صادق علیه السلام هست که وجود امام حسین علیه السلام می‌سوخت، جگر سوخته بود… «لا تَسکُنُ عَلیکَ مَن أَبیکَ زَفرَهٌ»،[۸] همه‌ی وجودِ حضرت آتش گرفته بود…

خبرنگار دشمن از دور نقل می‌کند: حضرت ایستاده بود، «بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ»،[۹] جوانی به محضر حضرت آمد، وقتی حضرت او را دید، یک امام حسنِ سیزده ساله دید…

کلاً وقتی آدم در جایی گرفتار بشود، بیشتر جای خالی عزیز خود را احساس می‌کند… در کربلا خیلی جای خالی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه احساس می‌شد… در این بحرانی که ناموس خدا در خطر بود، جای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خالی بود…

حضرت برگشت و دید یک امام حسنِ سیزده ساله است، خبرنگار دشمن می‌گوید: او تکّه‌ی ماه بود…

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خیلی شبیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود…

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شروع کرد به گریه کردن، حالات قاسم هم طوری بود که گریه‌کردنی بود، بجای خُود عمامه به سر بسته بود، شمشیری که حمایل کرده بود، پایین شمشیر روی خاک کشیده می‌شد…

وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه او را دید، شروع کرد به گریه کردن…

جلو آمد و اجازه خواست، آقا اجازه نداد و امتناع کرد… خَم شد که دست حضرت را ببوسد…

سابقه نداشته است که حضرت به این‌ها «نه» بگوید، خدا می‌داند چه جگری از حضرت پاره شد ولی قبول نکرد…

اما او کار خود را خوب می‌دانست…

نقطه‌ی ضعف حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اشکِ یتیم است…

وقتی حضرت قاسم علیه السلام به پای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه افتاد، مقاومت حضرت تمام شد… او را بلند کرد و به آغوش کشید… هر دو شروع کردند به گریه کردن… خبرنگار دشمن می‌گوید: آنقدر طول کشید که فکر کردم از حال رفتند…

حضرت قاسم علیه السلام هم از این غربتی که دید سی هزار نفر یک طرف هستند و یک آقای غریب هم یک طرف، آن‌ها هلهله و جسارت می‌کنند، جلوی خیمه‌ها می‌آیند و آب روی زمین می‌ریزند… همه‌ی وجود او برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سوخته بود… وقتی به سمت میدان می‌رفت، صورت او غرقِ اشک بود…

پناه بر خدا از اینکه در جامعه‌ی ما رفتاری اتفاق بیفتد، مسئولی دنیاخواهی کند، کسی غلطی کند که بچه‌ی شهید بگوید «جای پدرم خالیست، اگر پدرم بود این کارها را با من نمی‌کردند»…

خدایا! به ما رحم کن که ما مدیون خانواده‌های شهدا نشویم…

وقتی به میدان می‌رفت، نزد خود گفت: بابا! خیلی جای تو خالی است! تو که نمی‌توانستی اشک عمو را ببینی، لا یَوم کَیَومک…

برای همین وقتی به سمت میدان رفت، اشک از چشمان او روان بود و فریاد زد:

إن تَنکرونی فأنا ابنُ الحسنِ           سِبطُ النَّبیِّ المُصطفی المؤتَمَن

حسن هم نماینده دارد… من پسرِ نوه‌ی پیغمبر هستم… بعد رو کرد به این‌ها و فرمود:

هذا حسینٌ کالاَسیر المُرتَهن           بینَ اُناسٍ لاسُقوا صوبَ المُزن[۱۰]

نامردها! چند نفر عموی مرا دوره کرده‌اید؟…

به میدان رفت، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه منتظر بود، تا اینکه دید صدای مبهمی از زیر دست و پا می‌آید، «عَلَیکَ مِنِّی السَّلام یَا عَمّاه!»

من هیچ جایی در کربلا ندیدم که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بفرمایید «خیلی این صحنه برای من سخت است»…

وقتی امام هادی علیه السلام هم در آن زیارت به حضرت قاسم علیه السلام رسیده است، به او سلام کرده است، می‌فرماید: وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تو را در آن وضع دید، فرمود: «عَزَّ وَ اللَّهِ عَلَى عَمِّکَ»[۱۱]… دیدن این تصویر برایم سخت است…

وقتی حضرت خود را به او رساند، «فَرَأَیْتُ الْحُسَیْنَ قَائِماً عَلَى رَأْسِ الْغُلَامِ» همینکه رسید، «وَهُوَ یَفْحَصُ بِرِجْلَیْهِ» پا روی زمین می‌کشید…


[۱]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] الوافی، جلد ۲۶ ،  صفحه ۱۶۳

[۵] سوره مبارکه انسان، آیه ۸

[۶] عیون أخبار الرضا علیه السلام ، جلد ۱ ، صفحه ۳۰۳ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ اَلْمُؤَدِّبُ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ اَلْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتِ اَلْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ اَلْوَفَاهُ بَکَى فَقِیلَ لَهُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَ تَبْکِی وَ مَکَانُکَ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَکَانُکَ اَلَّذِی أَنْتَ فِیهِ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِیکَ مَا قَالَ وَ قَدْ حَجَجْتَ عِشْرِینَ حِجَّهً مَاشِیاً وَ قَدْ قَاسَمْتَ رَبَّکَ مَالَکَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ حَتَّى اَلنَّعْلَ وَ اَلنَّعْلَ فَقَالَ إِنَّمَا أَبْکِی لِخَصْلَتَیْنِ لِهَوْلِ اَلْمُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ اَلْأَحِبَّهِ .)

[۷] تسلیه المُجالس و زینه المَجالس (مقتل الحسین علیه السلام)، جلد ۲، صفحه ۶۵

[۸] کامل الزیارات، صفحه ۲۲۲

[۹] لهوف، صفحه ۱۱۳ (فَلَمَّا لَمْ یَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَیْتِهِ خَرَجَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ کَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِی الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَ‏ نَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَیْنَهُ وَ بَکَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ وَ کُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إِلَیْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ یَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَکَ کَمَا قَطَعْتَ رَحِمِی فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِیداً وَ قَتَلَ جَمْعاً کَثِیراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِیهِ وَ قَالَ یَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی فَهَلْ إِلَى شَرْبَهٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِیلٌ فَبَکَى الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ یَا بُنَیَّ قَاتِلْ قَلِیلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّکَ مُحَمَّداً ص فَیَسْقِیَکَ بِکَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَهً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّهَ الْعَبْدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى یَا أَبَتَاهْ عَلَیْکَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّی یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَیْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَهً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ حَتَّى وَقَفَ عَلَیْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوکَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاکِ حُرْمَهِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِی: وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ تُنَادِی یَا حَبِیبَاهْ یَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَکَبَّتْ عَلَیْهِ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ.)

[۱۰] نفس المهموم، صفحه ۳۱۱

[۱۱] لهوف، صفحه ۱۱۵ (قَالَ الرَّاوِی: وَ خَرَجَ غُلَامٌ کَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّهُ قَمَرٍ فَجَعَلَ یُقَاتِلُ فَضَرَبَهُ ابْنُ فُضَیْلٍ الْأَزْدِیُّ عَلَى رَأْسِهِ فَفَلَقَهُ فَوَقَعَ الْغُلَامُ لِوَجْهِهِ وَ صَاحَ یَا عَمَّاهْ فَجَلَّى الْحُسَیْنُ کَمَا یُجَلِّی الصَّقْرُ ثُمَّ شَدَّ شَدَّهَ لَیْثٍ أَغْضَبَ فَضَرَبَ ابْنَ فُضَیْلٍ بِالسَّیْفِ فَاتَّقَاهَا بِالسَّاعِدِ فَأَطَنَّهُ مِنْ لَدُنِ الْمِرْفَقِ فَصَاحَ صَیْحَهً سَمِعَهُ أَهْلُ الْعَسْکَرِ وَ حَمَلَ أَهْلُ الْکُوفَهِ لِیَسْتَنْقِذُوهُ فَوَطِئَتْهُ الْخَیْلُ حَتَّى هَلَکَ. قَالَ وَ انْجَلَتِ الْغُبْرَهُ فَرَأَیْتُ الْحُسَیْنَ قَائِماً عَلَى رَأْسِ الْغُلَامِ وَهُوَ یَفْحَصُ بِرِجْلَیْهِ وَ الْحُسَیْنُ یَقُولُ بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوکَ وَ مَنْ خَصْمُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِیکَ جَدُّکَ وَ أَبُوکَ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ اللَّهِ عَلَى عَمِّکَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلَا یُجِیبُکَ‏ أَوْ یُجِیبُکَ‏ فَلَا یَنْفَعُکَ صَوْتُهُ هَذَا یَوْمٌ وَ اللَّهِ کَثُرَ وَاتِرُهُ وَ قَلَّ نَاصِرُهُ ثُمَّ حَمَلَ الْغُلَامَ عَلَى صَدْرِهِ حَتَّى أَلْقَاهُ بَیْنَ الْقَتْلَى مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ. قَالَ وَ لَمَّا رَأَى الْحُسَیْنُ مَصَارِعَ فِتْیَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَى هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی إِعَانَتِنَا فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ…)